۱۴۰۱ فروردین ۱۰, چهارشنبه

از ماهیان کوچک این جویبار، هرگز نهنگ زاده نخواهد شد . . .
واکنشهای گوناگون به مرگ رضا براهنی مرا بیاد گونتر گراس نویسنده سرشناس آلمانی می‌اندازد و اعتراف دیرهنگام او به اینکه در نوجوانی به گردانهای رزمی اس‌اس پیوسته بوده است.
گراس زاده سال 1927 بود و در سال 1944، یعنی در 17سالگی – آنگونه که خود می‌گوید – برای گریز از خانواده سختگیرش به پدافند هوائی پیوست و به عنوان کمک‌توپچی تا نوامبر همان سال در آنجا بود، تا اینکه به خدمت در اس‌اس فراخوانده شد. گراس در ماه می 1945 اسیر شد و بدینگونه در کارنامه‌اش 6 ماه همکاری با نیروی هراسناک سرکوب بجا گذاشت.
گونتر گراس 60 سال از زندگی‌اش را بر سر این گذاشت، که آن کژراهه 6ماهه را جبران کند. او با نگاهی ژرف به دوران سیاه نازی و بویژه نقش مردم کوچه و خیابان در پدیدآمدن آن، به غول ادبیات آلمان فرارُست و سرانجام در سال 1999 جایزه نوبل ادبیات را دریافت کرد.
هنگامی که گراس در سال 2006 پرده از راز شرم‌آور زندگیش برداشت، هیچکس نگفت «او نویسنده طبل حلبی است، رهایش کنید!»، «او تنها 17 سال داشت، رهایش کنید!»، «آن روزها همه نازی بودند، رهایش کنید!»، «او غول ادبیات ماست، رهایش کنید!»، «او برای ما جایزه نوبل را آورده است، رهایش کنید!». روشنفکران آلمانی بیش و پیش از هرچیز به این نکته پرداختند، که چرا گراس با مردم خود روراست نبوده و در همه این سالها پنهان‌کاری کرده است.
اکنون براهنی به هفت‌هزارسالگان پیوسته است و باید او را به خودش واگذاشت، ولی چگونه می‌توان خاموش نشست، هنگامی که نسل پنجاه‌وهفتی و دلباختگان انقلاب شکوهمند آستین بالا زده‌اند تا از او بُتی عیّار بتراشند و شاعر و نویسنده‌ای را که کارنامه‌ای پر از کژراهه داشت، به بهانه اندک کارهای ماندگارش به جایگاه خدایگانی فرابکشند؟
براهنی‌ها و گراسها می‌آیند و می‌روند و برای من افسوس برکه‌ای کوچک با ماهیان خُرد درون آن بجای می‌ماند، که خود را جامعه روشنفکری ایران می‌نامد،
و دریغا که در دل این فرهنگ نقدستیزِ نقدگریز، که بُت‌پرست است و چراغ در دست بدنبال ائمه اطهار مدرن می‌گردد،
هرگز نهنگی چون گراس زاده نخواهد شد.