۱۳۸۹ تیر ۱۷, پنجشنبه

بلسان جلعاد

بَلَسان جلعاد *
47‌. در Yu yan tsa tsu1 یادداشت زیر درباره گیاهی بیگانه آمده كه تنها محصول سوریه دانسته شده است: ’’زیستگاه گیاه a-p‛o-ts‛an (*a-bwut-sam) در سرزمین فو‌ـ ‌لین (سوریه) است. بلندایش به بیش از سه‌متر می‌رسد. پوست درخت سبز و سفید است، با گلهای زیبا كه دو‌‌بدو روبروی هم بر شاخه می‌رویند. گلهای یكسره زردش به گل شلغم روغنی، man-tsin (Brassica rapa-depressa) ماند. دانه‌هایش چون دانه‌های گیاه فلفل، hu-tsiao (Piper nigrum) است. اگر شاخه‌های درخت را ببرند، شیره‌ای چون روغن به دست می‌آید كه طلا کنند درمان كچلی قارچی را و سود کند زدودن هرگونه بیماری را. روغنی است بس ارزشمند که هموزنش زر ‌دهند."
همانطور كه در Pen ts‛ao kan mu ši i2 آمده، دو کــتاب است كه این شـــرح گیاه a-p‛o-san را اقتباس كرده‌اند: Č‛en fu t‛un hwi كه تنها گفته است كه در فو‌ـ ‌لین می‌روید؛ و Hwa i hwa mu k‛ao (’’پژوهشی در باره گیاهان چین و سرزمینهای بیگانه‘‘) كه بازنمود Yu yan tsa tsu را بدون نام مأخذ بی کم و کاست واگفته است. هیچیك از این دو كتاب بر دانسته هایمان نیافزاید و بازنمائی که در Yu yan tsa tsu آمده، تنها چیزی است كه داریم.
آوانگاشتِ -sam (bwur) *a-bwut، كه بسیار دقیق است، ما را به واژه‌های آرامی و تلمودی afursama 3 (در یونانی، ، در عربی، balessān)، بلسان جلعاد (گیلیاد) (Amyris gileadensis ، Balsamodendron giliadense یا Commiphora apobalsamum ، تیره بورسراسه) می‌رساند كه آوازه ای کهن دارد. این مورد با قوت تمام نظر هیرت را پشتیبان است كه زبان فو‌ـ ‌لینی (یا در واقع یكی از زبانهای فو‌ـ ‌لینی) جزو زبانهای آرامی بوده است. دو نویسه آخر p‛o-ts‛an (*bwut-sam) را می‌توان آوانگاشتِ درستِ واژه یونانی balsam دانست؛ اما جزء نه در یونانی و نه در هیچ زبان دیگر كه این واژه در آن یافت می‌شود نیست و نمی توان جز آرامی به زبان دیگری نسبتش داد. در سریانی واژه apursāmā و pursāmā (pursmā) را داریم كه aprsam یا aprasam ارمنی هم از آن آمده است. 4 در عربی جدید، afobalsmōn یا afofalsmōn از واژه یونانی گرفته شده است. 1 فزون بر این ، حدس می زنند مراد از واژه عبری bāsām در عهد عتیق، بالزام ]بلسان[ باشد، و احتمالاً نمایانگر کهن الگوی یونانی آن، balsamon است، در حالی‌كه برخی نمی پذیرند كه واژه عبری چنین معنای خاصی داشته است. 2 از دید من، بر پایه واژه عبری نمی‌توان حرف یونانی را توضیح داد.
باز نمود‌توان چن‌ـ ‌شی (Twan Č‛en -ši) از این درخت، كه بر پایه گزارشی از دور صورت گرفته، به نسبت دقیق است. Amyris gileadensis، یا درخت بلسان درختچه یا درختی است همیشه‌سبز از راسته Amyridaceae از گرمسیر كه بیشتر در جنوب عربستان، بویژه در نزدیكی مكه و مدینه و در حبشه می‌روید. چنان كه نشان خواهیم داد، در دوره تاریخی این درخت به فلسطین برده شد و از اینرو توان حق داشته آنرا به فو‌ـ ‌لین نسبت دهد. بلندای درخت دور وبر چهار‌متر و قطر تنه آن به بیست تا بیست‌وپنج‌ سانتی‌متر می‌رسد. پوستی دو‌لایه دارد ـ پوست خارجی برونی و سرخ‌رنگ و پوست درونی كه ضخیم است و سبز‌رنگ؛ اگر جویده شود چرب‌مزه است و بویی خوش بر جای می‌گذارد. گلهایش روبروی می‌رویند و میوه‌ای دارد به رنگ قرمز خاكستری فام به اندازه نخودی كوچك و كشیده با دو سر تیز. این درخت بسیار کمیاب است و کاشتش دشوار. البته آنچه توان روغن بلسان نامیده، ژد ی است خوشبو به رنگ سبز ‌روشن كه از ساقه‌ها می‌تراود و همواره مرهمی بس ارزشند شمرده شده، بویژه درمان انواع زخم را سود کند. 3 روغن بلسان همیشه دارویی بسیار گرانبها بوده و نرخی كه توان بر آن گذاشته (همسنگش زر) با این گفته تئوفراستوس، كه بهای آن با دو برابر همسنگش سیم است می‌ خواند.
به باورفلاویوس جوزفوس (سده ‌ نخست میلادی)4 در ورود درخت بلسان به فلسطین، كه در زندگی او همچنان در‌ آنجا می‌روئید، ملكه سبا در کار بوده است. در جایی دیگر5 می گوید opobalsamum (شیره درخت) از انگدی (Engedi)، شهری در نزدیكی دریاچه اسفالتیتیس (Asphaltitis) در فاصله سیسد فورلونگ از اورشلیم خیزد ؛ و در جایی دیگر6 می‌گوید از اریحا خیزد : در این بخش می افزاید بلسان ارزشمندترین مرهمهاست كه با خراش دادن چوب درخت با سنگی تیز چون شیره برون ‌تراود.
از زمان سلیمان‌ نبی آن را در دو باغ شاهی كشت می‌كردند. تئوفراستوس1 كه شرح زیر را به دست داده این را می دانسته است:’’ بلسان در دره سوریه می‌روید. می‌گویند تنها در دو باغ می‌روید، یكی دور و بر چهار جریب است و دیگری بس كوچكتر. این درخت به بلندی درخت اناری است كه خوب رشد كرده باشد با شاخه‌های بسیار؛ برگش شبیه برگ سَداب است اما كمرنگتر؛ این درخت خزان نمی کند. میوه اش در اندازه و شكل و رنگ به بنه ماند؛ میوه‌اش هم بسیار خوشبوو در واقع خوشبو ‌تر از ژد آن است. می‌گویند برای گردآوری ژد این درخت، پوستش را در گرمای سوزان و زمان دیدن شعرای یمانی با تكه آهنی خمیده خراش می‌دهند؛ خراشها را هم در تنه و هم در قسمتهای بالائی درخت می اندازند. كارِ گردآوری را در سر‌تا‌سر تابستان پی می گیرند، اما آنچه سرازیر می‌شود زیاد نیست: و هر نفر در یك روز می‌تواند به اندازه یك نعلبكی گرآورد. عطرش بسیار زیاد و تند است، تا بدان پایه که اندک بوی آن از دور شنیده شود. به هر روی خالص این ژد به دست ما نمی‌رسد: محصولی را كه گرد‌آوری می‌كنند با مواد دیگر می‌آمیزند، زیرا به آسانی با مواد دیگر مخلوط می‌شود و بلسانی كه در یونان می‌شناسیم معمولاً آمیخته با مواد دیگر است. 2 شاخه‌های جوان نیز بسیار خوشبویند. در واقع می‌گویند این درخت را برای بهره گیری از همین شاخه‌ها (و نیز به دلیلی دیگر) هرس می‌كنند، زیرا شاخه‌های بریده را می‌توانند به بهای خوب بفروشند. راست اینکه کشت این درختان به همان انگیزه صورت می‌گیرد كه آبیاری آنها (زیرا پیوسته آنها را آبیاری می‌كنند). [؟]. همچنین گویا بلند‌نشدن درخت تا حدودی به علت هرس سر‌شاخه‌هاست؛ زیرا درخت به علت هرسهای پی درپی شاخه‌های پرشمار می‌آورد و تمام توان خود را در رشد در یك جهت نمیگذارد. می‌گویند بلسان هیچ‌جا خودرو ننیست. باغ بزرگتر دوازده ظرف بلسان بدست دهد كه گنجایش هر یك نزدیک یك‌و‌نیم لیتر است؛ از باغ دیگر تنها دو ظرف دست می‌آید. بهای ژد ناب دو برابر هموزنش سیم است و بهای بلسان ناب بستگی به درجه خلوصش دارد، پس معلوم می‌شود بلسان ارزشی خارق‌العاده دارد."
چون این درخت خودروی فلسطین نبود و تنها بستانی اش یافت می‌شد، و از آنجا كه زیستگاه آن جنوب عربستان است، داستان جوزفوس درست به ‌نظر می‌رسد، هر چند ضرورتی ندارد كه ورودش به ملكه سبا بسته شود.
استرابو1 در باز نمود جلگه اریحا از كاخی و باغ بلسانی سخن ‌ رانده می‌گوید: ’’بلسان درختچه‌ای است با بوئی خوش چون یونجه درختی (cyticus) (Medicago arborea) و بنه (terebinth tree/terminthus). پوست درخت را برش داده ظرفهایی در زیر برشها می گذارند تا شیره همچون شیر چرب در آنها ریزد. شیره در ظرف سخت می‌شود. دارویی است عالی برای علاج سر‌درد، آب آوردن چشم در مراحل آغازین، و تار ‌شدن دید. از همین رو بس گران است، بویژه چون از هیچ جای دیگر نخیزد."
دیوسكوریدس2 بخطا می‌گوید بلسان تنها از دره‌ای معین در هند، واز مصر خیزد؛ در حالی‌كه ابن‌بیطار،3 در تبرگردان كتاب دیوسكوریدس به زبان عربی گفته او رادرست كرده و در برگردان گوید این درخت تنها در یهودیه، در ناحیه‌ای بنام رور [کذا در متن؛ غور؟] (دره رود اردن) می‌روید. به سادگی می‌توان دریافت كه چگونه ممكن است در خط یونانی یهودیه به خطا هند خوانده شود.
پلینی4 تولید بلسان را منحصر به یهودیه می‌دانست (uni terrarum Iudaeae concessum). به پیروی از تئوفراستوس از دو باغ بلسان گفته و شرحی درازدامن از سه نوع بلسان آورده است.
تاسیتوس5، در باز نمود فلسطین، می‌گوید همه محصولات ایتالیا را فلسطین نیز دارد، به علاوه خرما و بلسان؛ و به طمع همین درخت بسیار نامی بوده كه مهاجمان پیوسته بدانجا یورش برده‌اند. پمپئی در سال 65 پیش از میلاد آن را در خیابانهای روم به نمایش گذاشت و یكی از درختهای اعجاب‌آور ملازم کشورگشائیهای وسپاسیان به سال 79 میلادی بود. طی یورش تیتوس، دو نبرد در باغهای بلسانِ اریحا در گرفت؛ دومی برای جلوگیری از نابودی درختان به دست یهودیان. از آن پس این درختان اموال عمومی اعلام شده پاسداران امپراطور آنها را زیر نظر گرفتند، اما نمی دانیم این دو باغ تا کی بر جای بود. در این مورد داستان چینی که در Yu yan tsa tsu آمده اهمیت دارد، زیرا می‌توان از آن دریافت كه بلسانِ مكّی باید در نیمه دوم سده نهم هنوز موجود بوده باشد. افزون بر این، شاهدی قاطع بر این واقعیت به دست می‌دهد كه یهودیه نیز در آنچه چینیان از سرزمین فو‌ـ‌ لین در ذهن داشتند می‌گنجیده است.
عبداللطیف (1231‌ـ‌1161)1 می گوید چگونه در زندگی او در مصر بلسان را جمع‌آوری می‌كردند. این كار ترجیحاً در تابستان صورت می‌گرفت. برگهای درخت را ریخته تنه درخت را به دقت برشهایی می دادند تا به چوب درخت آسیبی نرسد. شیره را در فصل گرما در كوزه‌هایی كه هنگام گرما در خــــاك فرو كرده بودند جمع می‌كردند ؛ سپس كوزه‌ها را بیرون آورده در آفتاب می گذاردند. مواد خارجی را از روغنی که بالا می آمد می زدودند. این بلسانِ راستین و ناب ترین نوع آن و تنها یكدهم شیره تراویده از درخت بود. امروزه در عربستان برگها و شاخه‌های درخت را می‌جوشانند. نخستین روغنی كه بالا می‌آید بهترین است و آن را برای حرمسرا نگاه داشته روغن دوم را به بازار ‌برند.
درخت بلسان از سده یازدهم تا سرآغازهای سده هفدهم در مصر بود ه است. شایداعراب آن را بدان‌جا برده باشند. دوربلو2 به نقل از نویسنده ای عرب می‌نویسد بلسان ناحیه مطره نزدیك قاهره بسیار دلخواه مسیحیان بود، زیرا به آن باور بسیار داشتند. آنان بلسان را روغن ویژه مراسم پذیرش كلیسا می‌كردند.
سایمون سیمیونیس، زائر ایرلندی كه در سال 1323 سفر خود به سرزمین مقدس را آغاز كرد، شرح جالب زیر را درباره درخت بلسان مصری به دست داده است:3 ’’در شمال شهر محلی است بنام مطریه (Matarieh) كه تاك مشهوری كه گویند پیشتر در عین‌جدی بوده (بسنجید با: Cant. , I, 13) در آنجاست و از آن بلسان تراود. سی ‌مرد به دقت از آن محافظت می‌كنند، چرا‌كه بیشتر در‌آمد سلطان از آن است. این تاك مانند تاكهای دیگر نیست، بلكه درختی است كوتاه و كوچك با پوست صیقلی، و خوشبو و در صیقلی بودن و پوست صاف به درخت فندق و برگهایش برگ گیاهی nasturcium aquaticum ]ترتیزك آبی[نام را ماند. ساقه اش كوتاه و نازك است و معمولاً درازایش به بیش از سی‌سانتی‌متر نمی‌رسد؛ هر سال شاخه‌های نو آرد كه درازای آنها به شصت تا نود سانتی‌متر می‌رسد و هیچ میوه‌ای نمی‌آورد. نگاهبانان تاكستان مسیحیان را بکار می گیرند و اینان با چاقو یا سنگهای تیز نوك این شاخه‌ها را در چندین جا ــ و همیشه هم چلیپاوار‌‌ــ ‌‌‌بریده یا می چاکند‌. در اندك زمانی بلسان از این بریدگیها بیرون ‌تراویده درون بطریهای شیشه‌ای ‌شود. نگهبانان مدعی‌اند كه وقتی مسیحیان این برشها را می دهند همیشه بلسان بیشتری از درخت بیرون می‌تراود تا وقتی كه كار به دست ساراسن‌ها ]مسلمانان[ انجام می‌گیرد."1
در سال 1550، پیر بلون2 درخت را در قاهره دید. تا سال 1612 هنوز دو نمونه موجود بود ، اما در سال 1615 آخرین درخت نیز خشكید.
گویا واژه سامی كه از راه كتاب Yu yan tsa tsu وارد زبان چینی شد به بوته فراموشی سپرده شده است. در Pen ts‛ao kan mu حتی نامی هم از آن نیست. به هر روی ، نخستین یسوعیانی كه به چین رفتند باری دیگر واژه بالزام ]بلسان[ را به چین بردند. در كتاب پرآوازه Či fan wai ki 3 در جغرافیای جهان كه نخستین ‌بار پانتوجا (Pantoja) طرح آن را افکند و پس از مرگش جولیو آلنی (Giulio Aleni) (1649‌ـ‌1582)به سال 1623 به گسترش و ویرایش آن پرداخت، بلسانِ پرو ذیل نام pa‛r-sa-mo بازنمائی شده است. فردیناند فربیست (Ferdinand Verbiest) (88 ‌ـ‌1623) در كتاب خویش K‛un yü t‛u šwo این ماده را همین نامیده است و این نام از همینجا وارد قرابادین چینیان شد، زیرا در Pen ts‛ao kan mu ši i این نام آمده است. 4 در فرهنگ جغرافیایی چینی ماكائو5 از ماده خوشبو pa‛r-su-ma به‌عنوان نوعی بنژوئن* از آن یاد شده است. در این جا با آوانگاشت واژه پرتغالی bálsamo سر و كار داریم. از کتاب در دست انتشار مرکز نشر دانشگاهی، به شناخت دو سویه ایران و چین باستان، ، بـــــرگردان فارسی مهرداد وحدتی دانشمند از ساینو-ایرانیکا اثر جــــــاوید برتولد لوفر، آمریکائی آلمانی تبار.