۱۳۸۹ مرداد ۳, یکشنبه

زری، زربفت، سیم بفت، پنبه، کتان، ابریشم، دیبا، دیباج، التباس روسی

69‌. از دیرباز در ایران زری یعنی پارچه های زربفت و سیم‌ بفت می بافته اند. در اوستا از قالی های زربفت (zaranaēne upasterene ، یشت پانزدهم، 2) یاد شده است. گفته‌اند خشایار‌شاه نیمتاجی زربفت به مردم آبدرا (Abdera) پیشکش كرده بود. 1 نگارندگان تاریخ اسكندر بارها به نمونه‌هایی از این گونه پارچه در ایران اشاره كرده‌اند. 2 پلینی3 در بحث درباره پارچه های زربفت رومیان خاستگاه این هنر را در بافته های آتالیک [روزگار شاهان ملـــــــــــــــــقب به آتالوس] یافته و آن را ابداع شـــــــــــــــــــاهان آسیایی دانســــــــــــــته است (Attalicis vero iam pridem intexitur, invento regum Asiae)4. چینی‌ها اشكارا داستانهای نویسندگان باستان را تأیید كرده‌اند.
در سالنامه‌های دودمان لیانگ آمده اســـــت كه پارچه‌های زربفت و سیـــــم‌بفت ایرانی در سال 520 م. به رسم خراج از سرزمین هوا (Hwa) به دربار فغفور وو فرستاده شد. 5 شاه ایران ردایی زربفت به تن می‌كرد و این پارچه‌ها در آن كشور تولید می‌شد. 6 از بافته هائی كه در آنها تارهای زر بافته می‌شـــد بروشنی سخن رفته است؛7 این نام تقریباً به برگردان واژه فارسی zar-bāf [زرباف] می‌ماند. 8 همچنین در شرح خراجهای پیشكشی كه از كوا‌ چو (Kwa čou) در كان ‌ـ‌ سو (Kan-su) به دربار فغفور شی‌ تسون (Šiï Tsun) (958‌ـ‌954 م) از دودـــمان هو چو (Hou Čou) فرســـــــتاده شده بود از پارچــــه‌های زر و سیم‌بفت ایرانی همــــــراه با بافته های نــــــــــخی آن‌ ـ ‌ســــــــی (An-si) (سرزمـــــین پارت) نام برده شده است. 9 مردمان قرقیز پارچه‌های گرانبها ی پوشاك زنان خود را از آن ‌ـ ‌سی (كشور پارت)، پی‌ـ ‌تین (Pei-t‛in) (بیش بالیق در تركستان)، و مردمان تا ‌ـ ‌شی (Ta-ši) (تاجیك، عربها) می گرفتند. پارچه های زربفت و سیم‌بفتی كه عربها می بافتند چنان بزرگ بود كه وزن هر یك بیست بار شتر می شد. بناچار تاجیک ها دربیست پاره كوچكتر می بریدند تا بتوان بر بیست شترگذارد و هر سه سال یك‌بار به قرقیزها داد. این دومردم پیمان همبستگی دو‌سویه با شرکت تبّتی‌ها داشتند ؛ این پیمان حفظ کالاهای آنها از گزند راهزنان اویغور را تضمین می‌كرد. 1 نام hu kin (’’زربفت مردمان هو‘‘ یعنی ایرانیان) در Kwan yü ki2 در سخن از ختن آمده است. 3 چینی‌ها نام ایرانی این گونه پارچه را نیز فرونگاشته‌اند ـ هر چند تاكنون كسی در نیافته است. این نام tie است، که در عهد كهن *džiep، dziep، diep، dib تلفظ می‌شده4 و همبرابر است با صورت *dīb یا *dēp در فارسی میانه5 و برابر با واژه فارسی امروزی *dībā ]دیبا[ (’’پارچه ابریشمی،‘‘ پارچه‌ای الوان كه تار و پود آن هر دو از ابریشم است)، dībāh (’’پارچه زربفت‘‘) در فارسی جدید كه تازی شده اش dībādž ]دیباج[ (’’نیم‌تنه زربفت، پارچه زری‘‘) است. این پارچه همراه نامش از ایران ساسانی به چین رفت و اعراب در دوره اسلامی با آن آشنا شدند. 6
این نام چینی برای پارچه‌ای بافت ایران در Sui šu (Ch. 83, p. 7b) آمده است. در روزگاری بسیار پیشتر، در سالنامه دودمان هان (Hou Han šu, Ch. 116, p. 8) فرآورده سرزمین آی‌ـ‌لائو (Ai-lao) در یون‌ـ‌نان شمرده شده است. از آنجا كه یون‌ـ‌نان آن روزگار از راه هند با تا تسین (Ta Ts‛in) در ارتباط بودشگفتی ندار: در سال 120 م، یون یو تیائو (Yun Yu Tiao) شاه سرزمین تان (T‛an) نوازندگان و تردستانی پیشكش فغفور چین كرد كه می‌گفتند: ’’از مدیترانه آمده‌اند كه همان تا‌تسین است و اینكه در جنوب‌باختری قلمرو تان با تا تسین داد‌و‌ستد می‌كنند." شارح سالنامه دودمان هان می‌گوید Wai kwo čwan 1 چنین آورده است كه زنان چو‌ـ‌پو (Ču-po) (جاوه) tie سفید و پارچه آراسته می بافند. نویسه po (ابریشم)، كه در سالنامه هان پیش از tie آمده نمایانگر یك جزء جداگانه است و بخشی از آوانگاشت نیست، همان‌طور كه واژه kin، كه در سالنامه سوئی پیش از آن آمده جزء آوانگاشت نیست؛ اما اینكه هم po و هم kin با tie تركیب شده‌اند نشانه و مؤید آن است كه tie نوعی ابریشم زربفت بوده است. هیرت2 po و tie را به صورت یك كلمه مركب در‌می‌آورد تا آن را به سوگلی‌های خود یعنی تركها نسبت دهد. ’’نام po-tie بروشنی از یكی از زبانهای تركی وام گرفته شده است. گویا نزدیكترین معادل آن واژه pakhta باشد كه نام پنبه در تركی جغتایی است." در اینجا دو لغزش بنیادی رخ داده است. اولاً گویش كانتونی كه هیرت معمولاً در تلاش به منظور بازسازی وضعیت آواشناختی چین در دوران باستان دست به دامنش می‌شود در واقع نمایانگر زبان چینی باستان نیست بلكه تنها گویشی است امروزی در مرحله پیشرفته‌ای از تباهی آواشناختی. آواهای چینی باستان را تنها با بهر گیری از فرهنگهای آوایی چینی و بر مبنای داده‌های زبان‌شناسی تاریخی مقایسه ای زبانهای هند‌‌و‌چینی می‌توان بازسازی كرد. حتی در گویش كانتونی po-tie را pak-tip تلفظ می‌كنند و پیش‌شرطی كه در اینجا هست این است كه الگوی اصلی بیگانه این واژه باید به یك صوت لبی ختم شود. آوایش كهنِ نه pak-ta ، كه bak-dzip یا *bak-dip است كه هیچ ارتباطی با pakhta ندارد. از این گذشته، به‌‌هیچ روی نمی‌توان واژه بیگانه‌ای را كه در دوره هان در چین پدیدار می‌شود با واژه یكی از گویشهای کمابیش جدید تركی پیوند داد، بویژه از آن‌رو كه داده‌های چینی مربوط به این نام هیچ‌جا به تركان نمی رسد؛ فزون بر اینكه واژه pakhta در اصل فارسی است نه تركی. 3 اینكه واژه tie ، آن‌طور كه شاوان گفته است،4 ربطی به پنبه داشته باشد درست نمی نماید؛ اما با توجه به وصف گیاه در Nan ši5 یا Lian šu6، می‌توان پذیرفت كه نام po-tie بعدها بر پنبه گذاشته شده باشد.
با توجه به اینكه po-tie در دوران باستان *bak-dib تلفظ می‌شده است، نشد ندارد كه جزء بک، bak یادگاری از پمبک، pambak (’’پنبه‘‘) در فارسی میانه، پنبه، panpa [کذا در متن] در فارسی جدید (بمبگ، bambag در زبان آسی، بمبک، bambak در زبان ارمنی) باشد. چنانچه این فرض را بپذیریم، نام چینی po-tie (برابر با *bak-dib در فارسی میانه = pambak dīp) به معنای ’’زربفت پنبه‌ای‘‘ یا ’’پارچه پنبه‌ای‘‘ خواهد بود. po-tie هم کالای سرزمین های ایرانی بود: kin siu po tie یكی از کالاهای كان (K‛an) (سغد) در دوره ساسانی نام برده شده،1 و چنان كه نشان دادیم، po-tie کالای سرزمین پارت نام خاص خود را داشته است. افزون بر این، po-tie در هند یافت می‌شود؛2 و در 430 م po-tie هندی از هوـ ‌لوـ تان (Ho-lo-tan) جاوه به چین فرستاده می‌شد. 3برپایه متن كتاب Kiu T‛an šu4 تفاوت میان ku-pei (karpasa در زبان سنسكریت)5 و po-tie در این بود كه اولی پارچه‌ای خشن و دوّمی نرم بود. در اصطلاحنامه سالنامه تانگ در توضیح واژه tie آمده است: كرك و ’’پارچه كركی‘‘ ؛ این
نامها در واقع به همان پارچه‌های‌پنبه‌ای بر می گردد، اما همزمان گواهی است بر اینكه بیشتر چینی‌های دوره تانگ چیستی راستین پنبه را نمیدانستند. در Kwan yü ki، po-tie کالای تورفان نامیده شده؛ در آنجا آمده است كه نخش را از كرم ابریشم وحشی بدست آرند و چون الیاف نرم كنف است.
از دید من واژه‌های روسی التباس، altabās (’’پارچه زربفت یا سی ‌بفت‘‘، ’’زری ایرانی‘‘:DAL' )، التماس، altemas لهستانی، و التوباس altobas فرانسه همانا بازسازی الدیباج، al-dībādž عربی‌ـ ‌فارسی‌اند كه پیشتر گفتیم. توضیح این واژه‌ بر پایه alto-basso ایتالیایی ریشه‌شناسی عامیانه ای است شوخی آمیز، و بر گرفته از واژه‌های تركی altun (’’طلا‘‘) و b´az (’’پارچه‘‘)1 دانستنش نیز راه به جایی نمی‌برد. اینكه بعدها پارچه‌هایی با این ویژگیها در اروپا بافته شد هیچ ارتباط و ناسازی با خاستگاه این نام ندارد و اینوسترانتسف بی جا در اروپا به جستجوی ریشه اش بر آمده است. 2 در سده هفدهم روسها واژه altabás را از یونانیان گرفتند؛ و ابن‌روسته (Ibn Rosteh) كه پیرامون سال 903 م می‌نوشت، از دیباج، dībādž یونانی آن روزگار سخن گفته است. 1 به گفته مكّری (Makkari)، دیباج را اعراب در آلمریای اسپانیا2، مركز تولید ابریشم خود، می بافتند. 3 از کتاب در دست انتشار مرکز نشر دانشگاهی، به شناخت دو سویه ایران و چین باستان، ، بـــــرگردان فارسی مهرداد وحدتی دانشمند از ساینو-ایرانیکا اثر جــــــاوید برتولد لوفر، آمریکائی آلمانی تبار. لغت نامه دهخدا.

هیچ نظری موجود نیست: