۱۳۸۹ تیر ۱۵, سه‌شنبه

سراب، شهیدی

اون نگاه گرم تو جام شرابه

اما سرابه !

زندگی بی چشم تو رنج و عذابه

رنج و عذابه

با دلم بازی نکن ، عاشق و اسیره

ترسم بمیره

یک شب از روی صفا ای بلای دل

با ما وفا کن

یا وفا کن با دلم یا منو رها کن

یا دلم رها کن

می شکنی شیشه ی دلم ، قدرشو ندونی

قدرشو ندونی

مهربونی با همه ، با من و دل من نامهربونی !