۱۳۸۹ تیر ۱۴, دوشنبه

طاقتم ده، دیگه خیلی نمونده

خاطرات عمر رفته در نظرگاهم نشسته
در سپهر لاجوردی آتش آهم نشسته
ای خدای بینصیبان طاقتم ده، طاقتم ده!
قبله گاه ما غریبان طاقتم ده، طاقتم ده!

ساغرم شکست ای ساقی!
رفته ام ز دست ای ساقی!

در میان توفان،
بر موج غم نشسته منم
در زورق شکسته منم،
ای ناخدای عالم!

تا نام من رقم زده شد،
یکباره مهر غم زده شد،
بر سرنوشت آدم!

ساغرم شکست ای ساقی!
رفته ام ز دست ای ساقی!

تو تشنه کامم کُشتی،
در سراب ناکامیها،
ای بلای نا فرجامیها

نبرده لب بر جامی،
میکشم به دوش از حسرت،
بار مستی و بدنامیها

بر موج غم نشسته منم،
در زورق شکسته منم،
ای ناخدای عالم!

تا نام من رقم زده شد،
یک باره مهر غم زده شد،
بر سرنوشت عالم!

ساغرم شکست ای ساقی!
رفته ام ز دست ای ساقی!

حکایت از چه کنم؟
شکایت از چه کنم؟
که خود به دست خود
آتش بر دل خونشده ی نگران زده ام!

بر موج غم نشسته منم،
در زورق شکسته منم،
ای ناخدای عالم!

تا نام من رقم زده شد،
یکباره مهر غم زده شد،
بر سرنوشت آدم!

ساغرم شکست ای ساقی!
رفته ام ز دست ای ساقی!


ترانه سرا: رحیم معینی کرمانشاهی

هیچ نظری موجود نیست: