عبدالقاهر بغدادى
نام | عبدالقاهر بغدادى |
---|---|
نام کامل | ابو منصور عبدالقاهر بن طاهر بن محمد بغدادی |
اسامی دیگر | ابن طاهر بغدادی • بغدادی • ابو منصور عبد القاهر • عبد القاهر البغدادی • عبد القاهر التمیمی |
نام پدر | طاهر بن محمد |
زادهٔ | ۹۸۰ |
محل تولد | بغداد |
محل زندگی | نیشابور |
نژاد | عرب تمیمی |
تحصیلات | ادبیات • فقه |
دین و مذهب | اسلام • شافعی |
اساتید | ابواسحاق اسفراینى • ابو احمد عبدالله ابن عَدی • ابوبکر محمد بن حسن بن فورَک • ابوعمرو اسماعیل بن نُجَید |
آثار | اصول الایمان • أصولالدین (تمیمی بغدادی) • الملل و النحل (بغدادی، عبدالقاهر ابن طاهر) • الفرق بین الفرق • بیان فرقة الناجیة منهم |
رحلت | ۱۰۳۷ میلادی • ۴۲۹ قمری |
محل فوت | نیشابور • اسفراین |
عبدالقاهر بن طاهر بن محمد بغدادی اسفراینی تمیمی، فقیه شافعی و متکلم اشعری قرن چهارم هجری قمری است. وی در بغداد متولد شده و سپس در نیشابور سکونت گزیده است. وی که از قبیله تمیمی بوده هم چون پدرش (م: 383هـ. ق) اهل علم بوده و بازرگانی ثروتمند شناخته شده است.
وی عمر علمی خویش را در نیشابور که در آن روزگار از شهرهای مهم خراسان محسوب میشده، گذرانده و در سال آخر عمر به اسفراین نقل مکان کرده و در 429 هجری قمری در همان شهر بدرود حیات گفته است. وی که در علم کلام دنباله رو مکتب اشاعره است بواسطه احاطه در علم حساب و مهارت در ملل و نحل از آوازه بلندی برخوردار است. کتاب معروف الفرق بین الفرق را پس از فرق الشیعة حسن بن موسی نوبختی و مقالات الاسلامیین و اختلاف المصلین ابوالحسن اشعری باید از مهمترین و قدیمی ترین کتابهای این فن به حساب آورد. چنان که الملل و النحل محمد شهرستانی بر اساس این کتاب نگاشته شده است. کتاب الفرق اگرچه در نقل اقوال مخالفان، چندان خالی از تعصب نیست و به نوعی دستخوش درگیریهای بغدادی با کرامیه است، ولی از سندهای مهم این رشته محسوب میشود.
زندگینامه
از آغاز زندگی او اطلاعات اندکی دردست است. گفتهاند که زادبوم او بغداد بود تا آنکـه پدر وی، ابوعبدالله طاهر بن محمد بن عبدالله بغدادی (د ۳۸۳ق / ۹۹۳م) که مردی فرهیخته و دانش اندوخته بود، هر آنچه ازاهل و عیال و ثروت بسیار داشت به همراه خود برداشت و رو به نیشابور نهاد. [۱]
سال ورود خاندان بغدادی به نیشابور روشن نیست، اما میدانیم که عبدالقاهر در ۳۷۰ق / ۹۸۰م در مناظرهای در ناحیه خراسان و احتمالاً در نیشابور شرکت داشته است.[۲] براساس برخی شواهد میتوان حدس زد زمانی که عبدالقاهر از درسهای شیوخ بغداد بهره برده، حدود ۲۰ سال داشته است. [۳]
عبدالقاهر در نیشابور نیز به تکمیل تحصیلات خود پرداخت و در حلقه درس ابواسحاق اسفراینی (د ۴۱۸ق / ۱۰۲۷م) حاضر شد و پس از استاد خویش و به خواست وی بر مسند او تکیه زد و سالیانی به تدریس علوم پرداخت. [۴] عبدالقاهر از بسیاری استادان دیگر نیز درس آموخته و حدیث شنیده است که از آن میان میتوان از ابواحمد عبدالله ابنعَدی، ابوبکر محمد بن حسن بن فورَک، ابوعمرو اسماعیل بن نُجَید، ابوعمرو محمد ابن جعفر بن مَطَر و قاضی ابومحمد عبدالله بن عمر مالکی نام برد. [۵]
جامعیت علمی عبدالقاهر که گفته میشود ۱۷نوع از علوم را تدریس میکرده است، [۶] حلقه درس وی را به یکی از مهمترین حلقههای درسی منطقه خراسان و محل توجه دانشجویان آن زمان بدل ساخته بود. [۷] از شمار شاگردان او، ابوبکر احمدبن حسین بیهقی، ابوالقاسم قشیری و امامالحرمین جوینی پرآوازهترند. [۸]
در سرگذشتنامهها از نیک طبعی و گشادهدستی عبدالقاهر سخن به میان آمده است، چنانکـه گفتهاند: دارایی فراوان خود را در راه کسب دانش و دستگیری از دانشآموزان صرف کرد و چیزی برای خود باقی نگذارد؛ [۹] اما افزون بر این گزارش مستقل دیگری درباره ویژگیهای شخصی و زندگی فردی عبدالقاهر، جز اینکـه دخترش را به عقد ابوالمظفر شاهفور (شهفور) بن طاهر اسفراینی (د ۴۷۱ق / ۱۰۷۸م) درآورد[۱۰] در دست نیست و در نتیجه باید هر گونه ارزیابی دیگر را بر پایه قراین موجود بنا کرد.
اندک شواهد موجود از سفرهای عبدالقاهر به برخی شهرها مانند بلخ و ری حکـایت دارد. به نظر میرسد که اشتغال عمده او در این سفرها، املای حدیث به خواهندگان آن و یا ارشاد و ایراد مناظرات کلامی بوده باشد. [۱۱]
سرانجام عبدالقاهر بر اثر واقعهای که از آن باعنوان «فتنه ترکمانان» یاد کردهاند نیشابور را به قصد اسفراین ترک کرد؛ اما چندی نگذشت که درهمانجا درگذشت و در کنار آرامگاه استادش ابواسحاق اسفراینی به خاک سپرده شد.[۱۲] بر اساس گزارشی از ذهبی که عبدالقاهر را در هنگام مرگ مردی کهنسال خوانده است (۱۷ / ۵۷۳)، احتمالاً سن او در آن زمان، هفتاد و بیش از آن بوده است؛ و از آنجاکه او در بغداد از ابن عدی (د ۳۶۵ق / ۹۷۶م) نیز حدیث شنیده بود، شاید بتوان تولد او را در حدود سال ۳۵۰ق / ۹۶۱م تخمین زد.
آثار
از عبدالقاهر اشعاری باقی مانده است که بیشتر شیوه نظمهای تعلیمی را دارد و به ندرت میتوان در آنها ذوقی یا حلاوتی جست. او برخی از اشعار خویش را در نقض و احتجاج بر اهل دیگر فرق کلامی سروده است. مجموعهای مشتمل بر حدود ۵۵ بیت را میتوان از لابهلای نگاشتههای خود وی و آثار دیگر نویسندگان، سراغ گرفت [۱۳] آثار دیگری که از عبدالقاهر برجای مانده، اندکی است از آنچه او نگاشته است:
چاپی
۱. اصول الدین که با نام التبصرة البغدادیة نیز شناخته میشده است. [۱۴]این کتاب نخستینبار به کوشش هلموت ریتر در استانبول (۱۳۴۶ق/۱۹۲۸م) به چاپ رسیده است. ۲. الایضاح عن اصول صناعة المسّاح. [۱۵] ۳. الفَرق بین الفِرَق، در ۵باب که با شرح حدیث «افتراق امت» آغاز میشود و پس از آن، در ضمن ۳باب به بیان گرایشهای کلامی در میان مسلمانان میپردازد و در پایان، به توضیح آنچه خود، گروه رستگاران (الفرقه الناجیه) نامیده است، میپردازد. از میان چاپهای این کتاب، چاپ محمد زاهد کوثری (۱۳۶۷ق/۱۹۴۸م) و چاپ محمد محییالدین عبدالحمید (۱۳۸۴ق/ ۱۹۶۴م) که هر دو در قاهره منتشر شده، قابل ذکر است. این کتاب در سدۀ ۷ق، بهوسیله عبدالرزاق بن رزق الله رَسعَنی خلاصه شد که با عنوان مختصر کتاب الفرق بین الفرق، به کوشش فیلیپ حِتّی در قاهره (۱۹۲۴م) به چاپ رسید. همچنین الفرق به وسیله محمد جواد مشکور و با نام تاریخ مذاهب اسلام به فارسی ترجمه شده است (تبریز، ۱۳۳۳ش، تهران، ۱۳۴۴ش). نیمۀ نخست آن هم توسط خانم سیلی و نیمه دوم آن نیز توسط هالکین به انگلیسی ترجمه و منتشر شده است. ۴. الملل و النحل. این اثر همچون کتاب الفرق به بیان آراء فرقههای کلامی در دنیای اسلام پرداخته، و با ذکر فضلیت اهل سنت و جماعت خاتمه یافته است. بخشی از این کتاب براساس تنها نسخه موجود از آن، به کوشش البیر نصری نادر در بیروت (۱۳۹۰ق/۱۹۷۰م) به چاپ رسیده است. با اینکـه برخی از معاصران بر این باورند که دو کتاب الفرق و الملل بغدادی در اصل یکی خلاصهای از دیگری است، [۱۶] اما خود مؤلف از آن دو به عنوان کتابی مستقل یاد کرده است. [۱۷] ۵. الناسخ و المنسوخ، که در آن در ضمن ۸ باب به بیان مفهوم و شرایط نسخ، و آیات ناسخ و منسوخ قرآن پرداخته شده است. این کتاب به کوشش حلمی عبدالهادی در ۱۴۰۷ق/۱۹۸۷م در عمان به چاپ رسیده است.
خطی
۱. تأویل المتشابهات فی الاخبار و الایات؛ [۱۸] ۲. تفسیر اسماء اللهالحسنی، [۱۹]، یا تفسیرالاسماء والصفات فی الکلام و العلم الالهی؛ [۲۰] ۳. التکملة فیالحساب؛ [۲۱] ۴. سرالصناعة. [۲۲]
یافت نشده
۱. ابطال القول بالتولد؛ ۲. احکـام الوطء التام، معروف به التقاء الختانین؛ ۳. بلوغ المدی فی اصول الهدی؛ ۴. التحصیل، در اصول فقه؛ ۵. تفسیرالقرآن؛ ۶. تفضیل الفقیرالصابر علی الغنی الشاکر؛ ۷. الحرب علی ابن حرب؛ [۲۳] ۸. دلائل النبوة؛ [۲۴] ۹. الریاض المونقة ۱۰. شرح حدیث افترقت ... که به نظر میرسد با آنچه در باب نخست کتاب الفرق آمده، همانند است؛ [۲۵] ۱۱. شرح المفتاح، در فروع فقه شافعی، از آنِ احمدبن ابی احمد، معروف به ابن قاص طبری؛ [۲۶] ۱۲. کتاب الصفات یا الاسماء و الصفات [۲۷] ۱۳. العماد فی مواریث العباد؛ ۱۴. الفاخر فی الاوائل و الاواخر؛ ۱۵. الفرائض؛ [۲۸] ۱۶. فضائح القدریة، [۲۹] که همهجا از آن با نام فضائح المعتزلة یاد میشود؛ ۱۷. فضائح الکرامیة؛ [۳۰] ۱۸. القضایا فی الدور و الوصایا، [۳۱] یا الدور؛ [۳۲] ۱۹. کتاب فی الایمان، [۳۳] که همهجا با نام الایمان و اصوله آمده است؛ ۲۰. کتاب فیالسماع؛ [۳۴] ۲۱. کتاب فی معنی العرش؛ [۳۵] ۲۲. کتاب فی معنی لفظتی التصوف و الصوفی؛ ۲۳. الکلام فی الوعید؛ ۲۴. مشارق النور، در علم کلام؛ [۳۶] ۲۵. معیارالنظر؛ ۲۶. الموازنة بین الانبیاء؛ [۳۷] ۲۷. نفی خلق القرآن؛ ۲۸. نقض ما عمله ابوعبدالله الجرجانی فیترجیحمذهب ابیحنیفة. [۳۸] این اثر بهسبب جانبداری از شافعی، در مقابل جرجانی که هواخواه ابوحنیفه بود، مناقب الامام الشافعی نیز خوانده شده است. [۳۹]
عقاید کلامی بغدادی
بغدادی در کتاب اصولالدین کوشیده است تا در قالب ۱۵ اصل که خود آنها را «اصول دین» میخواند، طرح معرفتی منسجمی از الهیات اشاعره پیافکند و جالب اینجاست که وی هر یک از این اصول را نیز در قالب ۱۵ مسئله بررسی کرده است و حاصل این طرح ریاضیگونه که تأثیر دانش ریاضی را بر دستگاه الهیاتی او نشان میدهد، ۲۲۵ مسئلۀ شده است. او فشرده این اصول را در کتاب الفرق بین الفرق نیز آورده است. [۴۰] بغدادی معتقد است که بر هر شخص عاقل و بالغی واجب است که به حقیقت این اصول معرفت پیدا کند، زیرا در شاخههای هر یک از این اصول، مسائلی هست که اهل سنت درمورد آنها یک اعتقاد واحد دارند و آنان کسانی را که با ایشان در این اصول مخالفت ورزند، گمراه میدانند. [۴۱] فشرده اصول اعتقادی اشاعره و اهل سنت از نگاه بغدادی از این قرار است:
اصل اول. بغدادی در این اصل همچون سایر فیلسوفان و متکلمان رئالیست، پس از مسلم انگاشتن عالم خارج از ذهن، معرفتهای زاییده از ادراکات بدیهی، حسی و استدلالی را واقع نما و معتبر میانگارد و از این رهگذر، سوفسطاییان را که منکـر علوم و حقایق اشیائند، گمراه و کافر میخواند [۴۲]
[۴۳]. عالم (همۀ موجودات جز خدا) حادث است و بجز خدا و صفات ازلی وی همه آفریده و مصنوع خداست. خدا مخلوق و مصنوع، و از سنخ عالم و اجزاء عالم نیست. ساختار عالم از جواهر و اعراض ترکیب یافته، و جسم از اجزاء لایتجزا تشکیل شده است و ابراهیمبن سیار نَظّام (هـ م) و فلاسفهای که جزء لایتجزا را منکـر شدهاند، کافرند. [۴۴]
اصل سوم. برخلاف عقیدۀ دهریه (هـ م)، همۀ پدیدهها محدثند و صانع دارند. ثمامه بن اشرس (هـ م) و برخی از معتزله که افعال متولد (نکـ: هـ د، تولد) را فاقد فاعل میدانند، کافرند. خدا نهایت، حد، صورت، اعضا و احساس ندارد و مکانی او را محدود نمیکند، حرکت و سکون ندارد و واحد است و همیشه باقی است. [۴۵]
اصل چهارم. برخلاف آنکـه معتزله صفات خدا را نفی میکنند، این صفات همچون قدرت، حیات، اراده، سمع، بصر و کلام، صفاتی ازلی و نعوتی ابدیند. خدا بر همه مقدورات تواناست و این مقدورات هرگز پایان نمییابند. خدا به همه حوادث از ازل داناست. مؤمنان در آخرت خدا را رؤیت میکنند. هیچ رویدادی در عالم رخ نمیدهد، مگر آنکـه از ازل خدا آن را خواسته باشد. کلام خدا قدیم و غیرمخلوق، و حاوی امر، نهی، خبر و وعد وعید الهی است. «وجه» خدا همان ذات خداست، چشم خدا به معنای آن است که او اشیاء را میبیند، دست خدا به معنای قدرت او، و تکیه زدن خدا بر عرش به معنای پادشاهی و سلطنت اوست. [۴۶]
اصل پنجم. اسماء خدا توقیفی است و تنها اسمهایی را میتوان درمورد خدا به کاربرد که در قرآن یا سنت صحیح یا اجماع امت برای خدا معین شده است. [۴۷]
اصل ششم. خداوند خالق همه پدیدههای عالم، اعم از حوادث خیر یا شر است و «کسبهای» مردم را نیز خدا میآفریند. خداست که مردم را هدایت میکند و گمراه میسازد. اگر کسی بمیرد، یا کشته شود، به اجلی که خدا برایش معین ساخته، از دنیا رفته است. هر کس آنچه میخورد، یا میآشامد - حلال یا حرام - همان روزیای است که خدا برایش مقدر ساخته است. [۴۸]
اصل هفتم. نبوت و رسالت امری مسلم و اثبات شده است. رسول با نبی تفاوت دارد. انبیا بسیارند، ولی شمار رسولان ۳۱۳ است. همگی انبیا معصومند. [۴۹]
اصل هشتم. انبیا صادق بودن ادعای خود را از راه معجزه اثبات میکنند و معجزه پیامبر اکرم(ص) قرآن است. وجه اعجاز قرآن در نظم آن است. اولیا دارای کرامتند. [۵۰]
اصل نهم. اسلام ۵ رکن دارد: شهادت به وحدانیت خدا و نبوت پیامبر(ص)، برپا کردن نماز، پرداختن زکات، گرفتن روزه ماه رمضان و گزاردن حج. اصول احکـام شریعت عبارت است از کتاب، سنت و اجماع سلف [۵۱]
اصل دهم. احکـام مربوط به افعال مکلفان ۵ است: واجب، حرام، مستحب، مکروه و مباح [۵۲]
اصل یازدهم. خداوند بر نابود کردن همه چیز قدرت دارد. او در آخرت همۀ انسانها و حیوانها را زنده میکند. بهشت و جهنم تا ابد باقی است و هرگز دستخوش زوال نمیشود. پیامبر اکرم (ص) و صالحان امت،عدهای از گنهکارانرا شفاعت میکنند. [۵۳]
اصل دوازدهم. گوهر ایمان، معرفت و تصدیق قلبی است و ایمان با ارتکاب گناه زایل نمیشود. [۵۴]
اصل سیزدهم. بر مردم واجب است که شخصی را به عنوان امام تعیین کنند تا قضات را بگمارد، مرزها را حفظ کند و فیء را تقسیم نماید. پیامبر(ص) هیچکس را به عنوان امام و جانشین خود تعیین نکـرد. یکی از شرایط امام، افزون بر علم، عدالت و سیاست، این است که نسبش به قبیلۀ قریش برسد. امام نباید مرتکب گناه کبیره بشود و بر گناهان صغیره نیز نباید اصرار بورزد. ترتیب امامت ابوبکر، عمر، عثمان و علی به حق بود [۵۵]
اصل چهاردهم. فرشتگان از خطا مصونند و قاطبه اهل سنت، پیامبران را برتر از فرشتگان میدانند. بر مبنای حدیث «عشرۀ مبشره»، ۱۰ تن از صحابه اهل بهشتند و باید آنان را تقدیس کرد [۵۶]
اصل پانزدهم. دشمنان اسلام دو دسته بودند: عدهای از آنان همچون بتپرستان و سوفسطاییان، پیش از اسلام میزیستند و پارهای نیز پس از ظهور اسلام پدیدار شدند. بغدادی فرقههایی همچون شیعه و معتزله را جزو گروه اخیر میداند و بر آن است که آنان کافر بودند، ولی در ظاهر اظهار مسلمانی میکردند. [۵۷]
ناگفته نماند که فخرالدین رازی در رسالۀ «اصول دین» [۵۸]، محتوای این ۱۵ اصل را در قالب ۸ اصل، به عنوان مذهب اهل سنت آورده است. [۵۹]
منبع
برگرفته از سایت بغدادی، ابومنصور | مرکز - دایره المعارف بزرگ اسلامی
پانویس
- نیز نکـ: همو، کتاب الاربعین، سراسر کتاب