مجله تحلیلی اسرارنامه / الهه رامشینی:
تجربه بسیار دلنشینی است نشستن پای سخنان استادی که اگرچه زبانی بیگانه را تدریس می کند اما چنان شورانگیز از زبان فارسی و ادبیات ایرانی سخن می گوید که به روشنی می توانی تلفیق هنر، ادبیات و تاریخ ادبی ایران را در تک تک کلمه ها و فعل هایش احساس کنی، درست مانند اینکه در ناخوادآگاهش هزار هزار کلمه را مرتب کرده و موقع حرف زدن از لابه لای آنها برای تو بهترین ها را دستچین می کند.
موضوع گفتگوی ما با خانم شهپر راد ( دکتری ادبیات تطبیقی زبان فرانسه از دانشگاه پاریس، عضو هیئت علمی و استاد دانشگاه حکیم سبزواری)، مربوط به نویسنده بزرگ معاصر "محمود دولت آبادی" ملقب به آقای رمان ایران بود، نویسنده ای که ادبیاتش همواره مورد توجه ایشان بوده به طوری که موضوع پایان نامه دوره ی کارشناسی و دانشنامه ی دکتری خود را به بررسی و ترجمه آثار این نویسنده اختصاص داده است.
پرسیدن سئوالات تخصصی در زمینه ادبیات، از بانویی که بخش عمده ی روزگارش را در هوای ادبیات و زبان تنفس کرده سخت است اما جواب های شنیدنی پس ذهنش تو را با خود همراه می کند تا از زاویه دیگری به ادبیات بنگری از زاویه دید یک دکتری ادبیات فرانسه که معتقد است برای نفوذ به روح هر کشوری باید ادبیات آن کشور را مرور کرد.
*با سلام و تشکر از شما،در ابتدا برایمان بگویید که چگونه شد که یک استاد ادبیات فرانسه به آثار محمود دولت آبادی گرایش یافت؟
به نام خدا، حقیقت این است که من از نوجوانی دورادور با دولت آبادی و کارهایش مختصر آشنایی داشتم و هنگامی که قرار شد برای دوره کارشناسی خود پایان نامه ای کار کنم چون ادبیات او را قوی و متفاوت می دیدم به سراغ کارهای او رفتم و اینگونه بود که پایان نامه ی دوره ی لیسانس من شد ترجمه ی "سفرنامه ی دیدار بلوچ" محمود دولت آبادی و پایان نامه ی دکترای ادبیات تطبیقی بنده که به زبان فرانسه نوشته شده است راجع به تأثیر سنت های روایی ایران بر نوشته های داستانی محمود دولت آبادی تا کلیدر به نام " رمان درخت هزار ریشه" است ، که به صورت آکادمیک انجام شد.
*می دانیم که دولت آبادی از خانواده ای روستایی است و هیچکدام از افراد خانواده او پیشینه ای در ادبیات ندارند ولی می بینیم که او امروزه بر قله ادبیات داستانی ایران تکیه داده، این توانایی چگونه برایش امکان پذیر شده است؟
* واقعیت این است که دولت آبادی نویسنده ای است که از دو منبع تغذیه کرده است، اول تعزیه که معمولا همه این منبع مهم را فراموش می کنند، جالب است بدانیدکه کار دولت آبادی به عنوان بچه درس خوان روستا بازنویسی نسخه های تعزیه خوانی بوده، منبع دیگری که دولت آبادی از آن تغذیه شده ادبیات کهن و حماسی و غیر حماسی ایرانی مانند شاهنامه و امیرارسلان است. تجربه دیگری که در کار نوشتن بسیار به کمک دولت آبادی شتافت بازی در تعزیه است، یعنی تجربه کس دیگری شدن و این تجربه جذاب دولت آبادی را به سمت تئاتر سوق می دهد که خوب البته بر اثر سرخوردگی هایی که در این راه برای او پیش می آید او از تئاتر فاصله می گیرد.
در یک نگاه کلی می توان گفت دولت آبادی از نویسندگانی است که از ادبیات تغذیه شده است، او عطش خواندن داشته داستان می خوانده و به قصه ها و حکایت ها گوش می داده، به واقع بیشتر کسانی که خوب می نویسند کسانی هستند که بسیار داستان خوانده و گوش کرده اند و این در مورد نویسندگان معاصر ایران نیز صدق می کند، خیلی از نویسندگان امروز ما در کودکی از ادبیات عامه ایرانی تغذیه شده اند،در سیر تکامل ادبی داستان گویی دولت آبادی این مورد را می توان به صورت بسیار روشن در رمان "روزگار سپری شده مردم سالخورده" مشاهده کرد که به چه میزان ادبیات شفاهی خطه خراسان در شکل گیری تخیل دولت آبادی نقش داشته خوب این زمینه در او وجود داشته و بعد که در جوانی به شهر می رود البته نه به خاطر نویسندگی بلکه مانند بسیاری از جوانان هم نسل خود، غم نان او را به شهر کشاند و او در آنجا با ادبیات مدرن آشنا می شود و به نوشتن و ادبیات گرایش می یابد و نویسندگی را در پیش می گیرد.
*عنوان کردید که یکی از منابعی که دولت آبادی از آن تغذیه کرده، تعزیه بوده است، رد پای این آیین مذهبی تشیع را در کدام داستانهای دولت آبادی می توان مشاهده کرد؟
به جرات می توانم بگویم هیچ نویسنده ای به اندازه دولت آبادی از ادبیات، فرهنگ و بار عاطفی عاشورا تغذیه نشده است، او خودش می گوید که علی اکبر بهترین بود برای من و عاشق علی اکبر بودم ، این در کلیدر کاملا مشهود است، اگر مردم رمان کلیدر را به دقت بخوانند کاملا متوجه این مهم خواهند شد، حوادثی مانند مرگ برادر ، قیافه کسانی که به گل محمد حمله می کنند که همگی دارای هیبت هایی مانند شمر و یزید هستند و صحنه پایانی داستان که می توان آن را به نوعی بازسازی تابلوی ظهر عاشورای استاد فرشچیان دانست یعنی توصیف اسبی تنها و دوزنی که مویه می کنند، همه این تصویرسازی ها در این رمان نمادهای بسیار مهمی هستند، اینها همه تصاویر ذهنی او از عاشورا است اینکه کسی به خاطر شرافت خود بجنگد و کشته شود و یا مناظره پایانی مارال که با بلاغتی حیرت انگیز با کسانی که قصد کشتن گل محمد را دارند گفتگو می کند و اینکه زنی درباره خون ریخته شده، حرف بزند خواننده را به یاد بلاغت و شجاعت حضرت زینب در برابر یزیدیان می اندازد.
*با اینکه امروزه بیشتر نویسندگان معاصر گرایش به ساده نویسی در ادبیات و داستان های خود دارند اما ما مشاهده می کنیم که دولت آبادی نثر و سبک خاص خودش را دارد و مخصوصا نثر او در دو اثر جای خالی سلوچ و کلیدر آهنگین است و نیاز به خوانش متفاوتی دارد، چرا او به سراغ این نثر آهنگین و متفاوت رفته است؟
*خود دولت آبادی به این سوال پاسخ داده او می گوید که من در ساده نویسی رمان معاصر فارسی نوعی فرار از کار و تنبلی می بینم و احساس می کنم آدم می تواند چیزهای ساده زندگی را بانثر پخته تر و فاخرتر بیان کند و سپس عنوان می کند که این نثر را با داستان "باشبیرو" شروع کرده و تصمیم گرفته از نثر خنثی فاصله بگیرد و نثری پرکار ارائه دهد، البته ما این ویژگی را در ادبیات مدرن دنیا بسیارمی بینیم یعنی در حالی که نویسندگان مدرن هستند ولی نثرشان، نثر ی است که بر روی آن کار بسیار شده و نثری است که برای آن عرق ریخته شده و زحمت کشیده شده است. دولت آبادی به گفته خودش برای رسیدن به این نثر فراموش شده شروع می کند به خواندن نثرکهن فارسی نثر عطار و بیهقی را می خواند و اینجاست که می گوید نثر عطار مانند بلور شفاف است، جالب است بدانید که دولت آبادی از آن دسته نویسندگانی است که به یادگیری زبان بیگانه علاقه ای ندارد زیرا اعتقاد دارد که ممکن است این یادگیری به زبان به فارسی او آسیب برساند. این وسواس دولت آبادی در حفظ نثر فارسی من را به یاد "گوستاو فلوبر" می اندازد، فلوبر نیز نثری با ریتم سه گانه در زبان فرانسه دارد که آهنگین است او با وسواس بسیار می نوشته در دولت آبادی نیز این وسواس و ظرافت مشهود است، یعنی شما به راحتی می توانید نثر او را مانند شعر حفظ کنید و بعد بیان کنید و بی شک این تنها حاصل کار و مداومت بسیار او در رسیدن به این سبک در نثر فارسی است.
*خیلی از افراد بر این باورند که ادبیات دولت آبادی بعد از رمان کلیدر در سراشیبی قرار گرفته است و به نوعی افول داشته است این افراد برای این گفتار خود رمان روزگار سپری شده ی مردم سالخورده و سلوک را مطرح می کنند به نظر شما این نظر صحیح است؟
متاسفانه این ویژگی خیلی از ما آدم هاست که تا به چیز سختی برمی خوریم سریع در برابر آن جبهه می گیریم، به این اذعان دارم که سلوک و داستانهای دیگری که دولت آبادی پس از کلیدر نوشت بسیار با کلیدر متفاوت است اما این را نمی شود به گم کردن راه نویسندگی دولت آبادی تعبیر کرد، بلکه این خصلت نویسندگانی است که برای شغلشان اهمیت قائلند، دولت آبادی نویسنده ای صاحب سبک است و همواره در حال جستجو است او خودش را تکرار نمی کند زیرا نویسنده بازاری نیست تکرار کردن کار نویسندگان بازاری است به نظرم جایگاه این اثر( روزگار سپری شده ی مردم سالخورده) آن قدر سترگ است که تا به امروز درست و به جا دیده نشده و هنوز آن طور که باید خوانده نشده است. واقعیت این است که دولت آبادی چندین مسیر را در نوشته هایش دنبال می کند و با کلیدر یکی از این مسیرها را به اوج می رساند و در جای خالی سلوچ و روزگار سپری شده ی مردم سالخورده دیگر مسیرها را به اوج شکوفایی خود رسانده است.
*پس در واقع شما به این مساله که برخی ادعا می کنند ادبیات دولت آبادی دارای دو وجه است یعنی دولت آبادی قبل از کلیدر و دولت آبادی پس از کلیدر، در واقع دولت آبادی در فراز و دولت آبادی در فرود، اعتقاد ندارید؟
من احساس می کنم در دل، روح و ذهن دولت آبای سرچشمه هایی فراوانی هست که برخی از این سرچشمه ها تبدیل به چشمه های کم و بیش جوشانی شده اند که یکی از آنها با کلیدر به اوج رسانده می شوند و دولت آبادی تکلیف خودش را با ادبیات گذشته ی ایران و سنت های ادبی ایران روشن می کند، سرچشمه ی بعدی نوشتن زندگی روستا و کوچ است. دولت آبادی بر خلاف دیگر نویسندگانی که نماینده ی ادبیات روستا در کشور ما هستند همان طور که خودش گفته است روستا را به عنوان یک کودک روستایی تجربه کرده است نه به عنوان معّلم هنگامی که از او پرسیده اند که روستایی که شما تو صیف می کنید با روستایی که صمد بهرنگی و یا جلال آل احمد توصیف می کنند متفاوت است، او در جواب می گوید که جلال آل احمد و صمد بهرنگی معلّم روستا بوده اند و من شاگرد آن معلم ها بوده ام و این مساله تفاوت ایجاد می کند.
دولت آبادی در رمان "جای خالی سلوچ" به زیبایی تخریب فضای روستا و به وجود آمدن کوچ را نشان می دهد. بنده به این مساله که جای خالی سلوچ نمادین است در پایان نامه دکترایم اشاره کرده ام برای مثال اینکه چرا اسم روستا زمینج است، در واقع زمینج همان زمین است و کل آن روستا کل زمین روستایی است و یا اینکه چرا موقع شخم زدن در لحظه ی آخر مادر حضور دارد این خود اشاره به این دارد که مادر و زمین یکی هستند و این مساله کاملا نمادین است . چرا فرزندی که زمین را شخم می زند و از روستا فرار می کند سالم است و فرزندی که در اثر حادثه ای پیر شده در روستا و در کنار زنی که هیچ و قت بچه دار نمی شود می ماند. این مساله سترون شدن روستاست که به صورت کاملا نمادین دولت آبادی تکلیف این مساله را هم مشخص می کند و به سراغ سرچشمه های دیگر می رود.
سرچشمه ی دیگر نوشتن سرنوشت خود نویسنده است. او می گوید در روزگار سپری شده مردم سالخورده، نوشتم که من چه کسی هستم ، پدرم را نوشتم، روستا را نوشتم، ولی نوشتن او از خودش آن قدر کار سختی است که این نوشتار به یک رمان پیچیده تبدیل می شود و خواندن آن خیلی سخت تر از جای خالی سلوچ است و نیاز به خوانش چند لایه ای دارد و خیلی از افراد تفاوتی که بین سه جلد هست را نشانه ی ضعف دولت آبادی می دانند.
* واقعیت این است که بسیاری از افراد بر این باورند که دررمان "روزگار سپری شده مردم سالخورده" روایت داستانی تکه تکه است ؟
اتفاقا باید گفت که این تکه تکه بودن یکی از شاخص های زیبایی شناختی ادبیات است ولی دلیل اینکه روزگار سپری شده مردم سالخورده مورد استقبال قرار نمی گیرد این است که باید با زحمت خوانده شود و ما شاید هنوز آنقدر که ادبیات را به سبک کلیدر و جای خالی سلوچ می پسندیم ادبیات به سبک مردم سالخورده مورد قبول ما واقع نمی شود.
* دولت آبادی را به عنوان یکی ازنویسندگانی می دانند که ادبیات روستایی ایران را احیاء کرد، شما با این نظر موافق هستید؟
*من به شخصه هنوز تعریف مشخصی برای ادبیات روستایی نمی توانم داشته باشم، اما گرایش به فضای روستا و به تصویر کشیدن محیط و مناسبات روستا و روستاییان در آثار دولت آبادی مشهود است از جهتی باید به این مهم توجه داشت که اگر دولت آبادی در روستا می ماند نمی توانست این داستانها را بنویسد خود او می گوید هنگامی که از روستا بیرون آمدم و با ادبیات نوین و واقع گرایانه آشنا شدم و متوجه این مهم گشتم که می توان این مناسبات، نقل ها، حدیث ها و خوشی ها و ناخوشی های محیط روستایی را در بستری واقع گرایانه انعکاس دهم، البته در اینجا تاکید می کنم که دولت آبادی یکی از شاخص ترین نویسندگان ایرانی است که فضای روستا را به تصویر کشیده و کسی است که روستا را از دید یک بچه روستایی دیده همه آن سختی ها و مصایب را با تمام وجود درک کرده . البته دولت آبادی قبل از اینکه با ادبیات واقع گرایانه آشنا شود؛ ادبیات فولکلوریک را کار می کرد. در سنین 18 تا 20 سالگی با ادبیات واقع گرایانه و واقع گرایی آشنا می شود و باور نمی کند که ادبیات می تواند واقع گرایانه باشد. ادبیات برای او سمک عیار، امیر ارسلان و یا دیو سپید بوده و فکرش را نمی کرد که بشود داستان روزمره ی زندگی های مردم را به ادبیات تبدیل کرد. بنده در پایان نامه ی خود نشان داده ام که الگوی سمک عیار کاملاً در کلیدر وجود دارد و دولت آبادی در کلیدر تکلیف خودش را با آن مشخص می کند و پرونده ی آن را می بندد.
* منظور شما این است که وجه حماسی کلیدر از ادبیات حماسی کهن ایرانی گرفته شده است؟
البته با اینکه این اثرکاملاً حماسی نیست ولی بخش هایی از حماسه را به نمایش می گذارد و در واقع دولت آبادی تکلیفش را با این مسائل روشن می کند و کلیدر پایان یکی از این سرچشمه هاست.
*برخی از صاحب نظران ادبیات دولت آبادی را ادبیات سرشار از مفاهیم تلخ می دانند، به نظر شما این تلخی از چه چیز حاصل می شود؟
تجربه های تلخ و نامطلوب در زندگی را می توان علت این تلخی دانست، البته که او در داستانهایش لایه هایی از طنز هم دارد ولی طنز دولت آبادی طنزی است که به سادگی حس نمی شود در واقع طنزی است که باید خیلی در داستان غرق شوی تا بتوانی آن را بفهمی که چگونه نویسنده این شخصیت های استوار را به سخره گرفته است هرچند در بعضی از مواقع ممکن است حالت زهرخند را القاء کند.
*به نظر شما دولت آبادی چه سبک و مکتب ادبی را دنبال می کنند؟ چون خود ایشان اظهار داشته اندکه اعتقادی به سبک نویسی ندارند؟
به نظرم نیازی نیست که نویسنده در یک اثر فقط از یک سبک پیروی کند. سبک امضای نویسنده است و می شود کار نویسنده را با آن تشخیص داد. در واقع سبک اتیکت نویسنده است. اگر نویسنده ای صاحب سبک باشد وقتی اثری ازایشان می خوانیم می گوییم که مثلا این نوشته، نوشته ی غلام حسین ساعدی است هر چند که ساعدی سبکش در بی سبکی است اما کارهای دولت آبادی کاملا دارای سبک هستندو به نظرم پیچیده ترین فارسی معاصر در آثار دولت آبادی دیده می شود. سبک دولت آبادی، سبک خودش و امضای خودش است.
*سبک دولت آبادی در آثار نویسنده های بعد از خودش چقدر تاثیر گذار بوده است؟
واقعاً مطمئن نیستم که هنوز آثار دولت آبادی توانسته باشند آن طور که باید و شاید تاثیرگذار بوده باشند.
*دولت آبادی فرزند خاک خراسان است، به نظر شما این خاک و پیشینه تا چه میزان در ادبیات و نوشتن دولت آبادی تاثیر داشته است؟
این نکته غیرقابل انکار است که خراسان سرزمین احیای زبان فارسی است، البته دولت آبادی به غیر از بهره بردن از این میراث غنی، داستان گوی شیرین سخنی است، شیرین سخنی خصیصه بسیار مهمی برای یک نویسنده است.
* آیا از رمان های دولت آبادی در فرانسه استقبال می شود؟
بنده آمار دقیقی از میزان فروش این کتابها ندارم نوشته های دولت آبادی را افراد دیگری به فرانسه ترجمه کرده اند ولی باید بگوییم که مردم فرانسه از مردم ما بیشتر کتاب می خوانند و مثلا هر سال در مهر ماه بین 600 تا 500 رمان جدید چاپ می شود و این آمار خوبی است.
- در پایان از حسن همکاری شما متشکریم
.
گزارش از الهه رامشینی
برای مطالعه نوشته های بیشتر از همین نویسنده هم اکنون روی اینجا کلیک کنید.