۱۴۰۱ تیر ۲۷, دوشنبه



قائل بودن. [ءِ ل دَن]. (مص م. عر-فا). گوینده. مقر و ومعترف و معتقد به چیزی بودن. تسلیم شدن، اقرار بر گناه و جنایت کردن؛ معتقد بر چیزی بودن (ناظم الاطباء). ج ، قائلین. مثل قائلین به ثنویت، وحدت وجود، عدل الهی و الخ. 
 
 ''و آن دو گروه مبطل نیز بدین مقالت قایل اند و هر گروهی از این جمله که یاد کردیم مر این قول را مقدمات دارند و به براهین دعوی کنند'' 
'''هجویری، کشف المحجوب'''
 
 شاخ شکوفه پنبه از گوش کرد بیرون 
تا مدح رکن دین را اصغا کند ز قایل 
'''کمال الدین اسماعیل''' 
 
 گر بدل قایل آن سرو سهی بالایی
 سر بر آر از فلک و عالم بالا را بین
'''خواجوی کرمانی''' 
 
هستم به گناه خویش قایل
 تا چند شوم قتیل عشقت
 '''جهان ملک خاتون'''