تاجُ الْمُلْک، ابوالغنائم مرزبان پسر خسرو فیروز (د 12 محرم 486ق / 12 فوریۀ 1093م)، از دولتمردان و دیوانیان دورۀ اوج قدرت سلجوقیان ایران. وی تا مرز دستیابی به وزارت سلطان ملکشاه (به جای خواجه نظامالملک) و پسرش سلطان برکیارق هم پیش رفت.
خانوادۀ تاجالملک از خاندانهای ریشهدار و کهن فارس بودند و نیاکانش در آنجا وزارت و ریاست داشتند (بنداری، 58؛ هندوشاه، 281؛ اقبال، 93؛ قس: میرخواند، 4 / 284، که او را به اشتباه به قم منسوب کرده، و منشأ اشتباه برخی از مورخان و نویسندگان بعدیشدهاست، ازجمله:خواندمیر،حبیبالسیر،2 / 493، دستورالوزراء، 166؛ صفا، 2 / 187؛ کانپوری، 159). از این خاندان بجز تاجالملک دست کم دو تن با شهرت «ابن دارست» (ﻫ م) در بیرون از حوزۀ محلی فارس به وزارت رسیدند که یکی از آنان خواهرزادۀ ابوالغنائم تاجالملک بود (نك : ابوالرجاء، 128).
از روزگار تاجالملک، پیش از پیوستن به دستگاه حکومت آگاهی چندانی دردست نیست؛ اما از آنجاکه او را به فضل و علم و کفایت و زبانآوری ستودهاند (ظهیرالدین، 33؛ راوندی، 133)، پیداست که از تعلیم کافی برخوردار بود و در کنار خاندان اهل سیاست و ریاست خود، تجربهها آموخته بوده است. تاجالملک در خدمت سرهنگ ساوتکین که از امیران برجستۀ سلجوقیان بود، چندان کفایت نشان داد که امیر او را لایق ورود به دربار تشخیص داد و به سلطان شناساند. منظر نیکو و صحبت گرم ابوالغنائم توجه و اطمینان ملکشاه را به خود جلب کرد و سلطان افزونبر شغل نظارتبر امورخانههای همسران و سرپرستی و مباشرت فرزندانش، چند شغل مهم دیگر ازجمله خزانهداری و ریاست دیوان طغرا و انشاء را به او واگذاشت (بنداری، همانجا).
تاجالملک به زودی یکی از خواص شاه گردید و با کاردانی، امور مهمی را به انجام رساند؛ ازجمله در 482ق / 1089م که همراه سلطان به ماوراءالنهر رفته بود، یعقوب برادر فرمانروای کاشغر را از شورش و مخالفت بازداشت و میان دو برادر را اصلاح کرد (نك : ابن اثیر، 10 / 175). افزون بر اینها، تاجالملک بر ترکان خاتون همسر ملکشاه نیز نفوذ یافت، چنان که وزیر، مشاور و کاردار خاتون گردید (همانجا؛ حسینی، 67؛ هندوشاه، راوندی، همانجاها).
به این ترتیب، تاجالملک یکی از شخصیتهای مؤثر در عرصۀ سیاسی شد. در نیمۀدوم سدۀ5ق / 11م بخش شرقی جهان اسلامی عرصۀ حوادثی مهم و خطیر بود. خلافت رو به افول عباسی با رهبری سنتی دینی وتوجیهات فقیهان به حیات خود ادامه میداد و سلطان سلجوقی برایگسترش قلمرو سیاسی و جغرافیایی خود به خلافت بغداد اعتنایی نداشت؛ با اینهمه، برای حفظ قدرت ناگزیر از تحمل آن بود. از سوی دیگر اسماعیلیه با جمعآوری عناصر مخالف خلافت بغداد در ایران، قدرت قابل ملاحظۀ نظامی و سیاسی، دربرابر خلافت و هم دربرابر سلجوقیان به وجود آورده بودند. از اینرو، گزارش برخی از مورخان متأخرتر، هرچند بیشتر جانبدار خلافت، در باب گرایش سلطان سلجوقی به اسماعیلیه و سپس بریدن از آنان و قرارگرفتن در صف هواداران خلافت عباسی، میتواند رنگی از حقیقت داشته باشد (نك : ابن کثیر، 12 / 128).
بیگمان یکی از پایههای قدرت سلطان سلجوقی وجود وزیر ایرانی پرقدرت او، خواجه نظامالملک بود که به خوبی میان قدرت شاه وخلیفهتعادل برقرارمیکرد. خواجۀ طوسی با تأسیس مدارس نظامیهوترویج اشعریگرایی، زیربنای محکمی برای مقابله با تبلیغات اسماعیلیه، وتقویتقدرت سلجوقیان فراهم آورد که در رأس آنها نظامیۀ بغداد، مرکز پروراندن فقیهان توجیهگر خلافت عباسی، اهمیت و شهرت بسیار داشت. درحقیقت یکی از پایههای سیاست خواجۀ وزیر، دشمنی با اسماعیلیه بود.
از گزارش منابع این عصر چنین پیداست که تاجالملک از زمانی که به دربار ملکشاه پیوست، در اندیشۀ وزارت بود؛ از اینرو، پس از کسب حمایت ترکان خاتون (نك : راوندی، همانجا)، میخواست از راههای گوناگون، همچون دست زدن به کارهای عامهپسند، مانند ساختن مزار شیخ ابواسحاق شیرازی (ﻫ م)، و نیز تأسیس مدرسۀ تاجیۀ بغداد (ابن جوزی، 9 / 74؛ ابن خلکان، 2 / 131؛ ابن کثیر، همانجا؛ قس: ابن اثیر، 10 / 216)، در برابر نظامیههای خواجۀ وزیر، به هدف خود دست یابد. از اینرو، آرام آرام و با احتیاط کامل به ضدیت با خواجه نظامالملک و کوشش در عزل اوپرداخت و گروهی از دیوانیان را در این راه با خود همدست ساخت؛ اگرچه خواجۀ وزیر چندان وقعی به آنان نمینهاد، چراکه سلطان هم به آسانی قادر به برانداختن وزیر نبود (نك : حسینی، همانجا؛ بنداری، 58-59؛ هندوشاه، 281). با اینهمه، تاجالملک از چنان اقبالی نزد شاه و شهرتی نزد همگان برخوردار بود که شاعری مانند امیر معزی در چندین قصیده و با اوصافی بسیار پسندیده به مدح او پرداخت (نك : ص 398- 399، 403-404، 456- 458، 636- 638).
سرانجام، تاجالملک انگیزه وزمینۀ لازم را برای ایجاد اختلاف مهم سیاسی و وارد آوردن شکافی در بنای سیاستهای وزیر، بهدست آورد: سلطان و وزیر با وجود اختلافهایی در میان خود، بر سر ولیعهدی برکیارق، بزرگترین پسر ملکشاه که مادرش نیز از خاندان سلجوقیان بود، توافق داشتند، اما تاجالملک به حمایت از محمود پسر خردسال ترکان خاتون برخاست که دختر یکی از شاهان ماوراءالنهر بود و در شاه نیز نفوذ بسیار داشت (ظهیرالدین، 33).
اگر سخن صاحب کتاب نقض ــ کهنترین اثر موجود که از تـاجالملک یاد کـرده است ــ درست باشدکـه او در دورهای از زندگی خود اهل جبر و تشبیه بوده، و سپس به اسماعیلیه (در متن: به ملحدی) گرویده است، گرایشهای سیاسی و دشمنی او با خواجۀ وزیر روشنتر میشود؛ چراکه در این منبع به روشنی از ارتباط او با اسماعیلیه و بستن پیمان با شخص حسن صباح (ﻫ م) و پایداری بر آن تا دم مرگ سخن به میان آمده است (قزوینی، 86؛ نیز نك : ظهیرالدین، همانجا). در کتاب سیاستنامه، منسوب به خواجه نظامالملک، در لباس نصیحت به سلطان اشاراتی در باب کسانی آمده است که عقیدۀ واقعی خود را پنهان میکنند و در سلک نزدیکان سلطان در میآیند و به قصد برانداختن وزیر و خلافت عباسی به کار میپردازند (ص 227- 228). بیگمان هدف اصلی از این حمله اسماعیلیه و شخص تاجالملک، قویترین مخالف و سرکردۀ دشمنان خواجه بود.
بدگوییها و تحرکات مخالفان خواجه سرانجام در سلطان کارگر شد. تاجالملک مأمور رسانیدن پیام درشت شاه به وزیر شد، اما با پاسخ درشتتر خواجه، به سوی سلطان بازگشت. آنگاه سلطان خشمگین خواجه را به دست تاجالملک سپرد (ظهیرالدین، همانجا؛ راوندی، 134). در این زمان سلطان قصد بغداد داشت و ظاهراً پیش از حرکت، تاجالملک ــ قطعاً به اشارۀ سلطان ــ به مصادرۀ اموال وزیر معزول پرداخت. در راه بغداد، چون به نهاوند رسیدند، خواجۀ وزیر به ضرب دشنۀ یکی از فداییان اسماعیلی کشته شد. مورخان قتل خواجه را به صراحت توطئهای از جانب تاجالملک گزارش کردهاند که در این صورت به احتمال بسیار ملکشاه نیز از آن آگاهی داشته است (ظهیرالدین، همانجا؛ راوندی، 135؛ نیز نك : عقیلی، 210-211؛ قس: هندوشاه، 281؛ ابن خلکان، 2 / 130-131؛ ذهبی، 19 / 100؛ اقبال، 94).
عزل و قتل خواجۀ طوس از یکسو پیروزی ترکان خاتون و طرفداران سلطنت پسرش محمود، و از سویی پیروزی مهمی برای گروه سیاسی طرفدار اسماعیلیه که در پیرامون تاجالملک گرد آمده بودند، بهشمار میآید (نك : صفا، 2 / 11؛ نیز نك : قزوینی، همانجا، که او را ملحد بهشمار آورده است). با رسیدن شاه و همراهان به بغداد، تاجالملک که تقریباً در یک قدمی وزارت قرار گرفته بود، همانند وزیری با تدبیر عمل میکرد (نك : ابن اثیر، 10 / 210)؛ چنانکه سپاهیان را از وارد شدن به خانههای مردم منع کرد و سختگیری ملکشاه را دربارۀ خروج فوری و بدون مهلت خلیفه المقتدی از بغداد، تعدیل کرد و برای او 10 روز مهلت گرفت (ابن جوزی، 9 / 61-62؛ ابن طقطقى، 398-399). اما رویدادهای بعدی سرنوشت تاجالملک را تغییر داد. ملکشاه در حالی که هنوز بیش از یک ماه و چند روز از قتل خواجه نظامالملک نگذشته بود، ناگهان درگذشت (هندوشاه، همانجا؛ بنداری، 59).
با مرگ سلطان که گویا در اندیشۀ ایجادتغییرات کلی در اوضاع سیاسی روز و دستگاه حکومتی خود بود، تعادل نیروها به هم خورد. هنوز برکیارق 13ساله بزرگترین پسر ملکشاه که در آن هنگام در اصفهان بود، رسماً ولیعهد دولت سلجوقی بهشمار میرفت (ظهیرالدین، 33-35). اکنون که ترکان خاتون به فعالترین عنصر سیاسی روز مبدل شده بود، میخواست تا موافقت خلیفه را برای جانشینی پسرش محمود بگیرد؛ اما خلیفه ظاهراً به سبب خردسالی محمود قبول نمیکرد، تا اینکه ترکان خاتون با بذل مال بسیار میان سران صاحب نفوذ و بازگرداندن جعفر، پسر خلیفه المقتدی از دختر ملکشاه که در اصفهان و زیر نظر خاتون پرورش مییافت، توانست پایههای سلطنت محمود و وزارت تاجالملک را استوار سازد (همو، 35؛ ابن جوزی، 9 / 62؛ ناصرالدین، 25).
با اینهمه، خلیفه که تازه از قدرت و نفوذ ملکشاه رها شده بود و خود را در مسند قدرت میدید، نمیخواست فرمان وزارت تاجالملک و امیرالامرایی سپهسالار سلجوقیان را به نام سلطان خردسال، محمود بنویسد. خاتون نیز بر این امر اصرار داشت تا کار به استفتای شرعی کشید. مشطب ابن محمد حنفی به سود خاتون رأی داد و ابوحامد محمد غزالی حکم کرد که در این باب فقط دستور خلیفه معتبر است و غیر آن جواز شرعی ندارد و سرانجام نیز قول او غلبه کرد (ابن جوزی، 9 / 62-63؛ ابن اثیر، 10 / 214).
ترکان خاتون برای تثبیت سلطنت پسرش دست به فعالیت گسترده زد. پس از حوادثی، سرانجام میان برکیارق و سپاه ملک اسماعیل، دایی او که به تحریک و اغوای ترکان خاتون مقابل هم ایستاده بودند، در حدود بروجرد جنگی رخ داد (ذیحجۀ 485 / ژانویۀ 1093). سپاه خاتون شکسته شد و تاجالملک گریخت و برکیارق روی به اصفهان نهاد. تاجالملک را دستگیر کردند و نزد برکیارق بردند. برکیارق که به کفایت او آگاه بود، نخست بر آن شد که وزارت به او دهد. اما طرفداران خواجه نظامالملک که قتل او را به دسیسۀ تاجالملک میپنداشتند و جز به کشتن او خرسند نمیشدند، یکباره برسر او ریختند و قطعه قطعهاش کردند (هندوشاه، 282؛ ابن اثیر، 10 / 216؛ ابن جوزی، 9 / 63).
اگر آغاز اشتغال تاجالملک به وزارت در حدود یک تا دو ماه پیش از قتل نظامالملک، یعنی هنگامی که خواجه معزول، و برای مصادرۀ اموالش به تاجالملک سپرده شد، به حساب آورده شود ــ هرچند بهطور رسمی عنوان وزارت نیافته بود ــ مجموع دوران وزارت رسمی و غیررسمی اورابیش از7 ماه نباید دانست، یعنی حداکثر از رجب 485 تا محرم 486. بیگمان درگذشت نابهنگام ملکشاه درسرنوشت سیاسی و آیندۀ نامطلوب تاجالملک بسیار مؤثر بود؛ چراکه اگر تاجالملک به وزارت سلطان قدرتمندی چون ملکشاه میرسید، با کفایتی که از او گزارش شده است و باتوجه به جوانیاش نسبت به خواجه نظامالملک که پیر و ناتوان شده بود، دولت سلجوقیان همچنان راه اقتدار میپیمود (قس: عمادالدین، 1 / 94، که شعری نقل کرده است که در آن مملکت را پس از مرگ ملکشاه بازیچۀ دست زنان و کودکان تصویر میکند).
مآخذ
ابن اثیر، الکامل؛ ابن جوزی، عبدالرحمان، المنتظم، حیدرآباد دکن، 1359ق؛ ابن خلکان، وفیات؛ ابن طقطقى، محمد، الفخری، به کوشش هارتویگ درنبورگ، پاریس، 1894م؛ ابن کثیر، البدایة والنهایة، به کوشش احمد ابوملحم و دیگران، بیروت، 1415ق / 1994م؛ ابوالرجاء قمی، نجمالدین، تاریخ الوزراء، به کوشش محمدتقی دانش پژوه، تهران، 1363ش؛ اقبال آشتیانی، عباس، وزارت در عهد سلاطین بزرگ سلجوقی، به کوشش محمدتقی دانش پژوه و یحیى ذکاء، تهران، 1338ش؛ امیر معزی، محمد، دیوان، به کوشش عباس اقبال آشتیانی، تهران، 1318ش؛ بنداری، فتح، زبدة النصرة، قاهره، 1974م؛ حسینی، علی، اخبارالدولة السلجوقیة، به کوشش محمد اقبال، بیروت، 1404ق / 1984م؛ خواندمیر، غیاثالدین، حبیب السیر، به کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، 1353ش؛ همو، دستورالوزراء، به کوشش سعید نفیسی، تهران، 1317ش؛ ذهبی، محمد، سیر اعلام النبلاء، به کوشش شعیب ارنؤوط، بیروت، 1406ق / 1986م؛ راوندی، محمد، راحة الصدور، به کوشش محمد اقبال و مجتبى مینوی، تهران، 1364ش؛ صفا، ذبیحاللـه، تاریخ ادبیات در ایران، تهران، 1336ش؛ ظهیرالدین نیشابوری، سلجوقنامه، تهران، 1332ش؛ عقیلی، حاجی بن نظام، آثار الوزراء، به کوشش جلالالدین محدث ارموی، تهران، 1337ش؛ عمادالدین کاتب، محمد، خریدة القصر، به کوشش محمد بهجت اثری و جمیل سعید، بغداد، 1375ق / 1955م؛ قزوینی رازی، عبدالجلیل، نقض، به کوشش جلالالدین محدث ارموی، تهران، 1371ق / 1331ش؛ کانپوری، عبدالرزاق، زندگانی ابوعلی حسن بن علی بن اسحاق طوسی، ترجمۀ مصطفى طباطبایی، تهران، 1350ش؛ میرخواند، محمد، روضة الصفا، تهران، 1339ش؛ ناصرالدین منشی کرمانی، نسائم الاسحار، به کوشش جلالالدین محدث ارموی، تهران، 1364ش؛ نظامالملک، حسن، سیاستنامه، به کوشش جعفر شعار، تهران، 1364ش؛ هندوشاه بن سنجر، تجارب السلف، به کوشش عباس اقبال آشتیانی، تهران، 1357ش.
منوچهر پزشک