۱۴۰۱ شهریور ۲۱, دوشنبه


بَربَری، یا بربر، نام گروهی از هزاره‌های مهاجر افغانستان ساکن در نواحی شرقی ایران. این گروه از هزاره‌ها که در دهۀ ۱۸۹۰م (سالهای میان ۱۳۰۸-۱۳۱۸ق) از ناحیۀ بربرستان یا هزاره‌جات (منطقۀ مرکزی افغانستان) به ایران کوچ کرده اند، ظاهراً به جهت انتساب به آن ناحیه، در ایران به بربر و بربری معروف شدند (نک‍‍: وامبری، ۳۴۰-۳۴۱؛ گابریل، ۲۲۸؛ فیلد، I/252؛ بیات، صولة...، ۳۰). در ۱۳۱۶ش نام آنها را از بربری به خاوری (منسوب به خاور یا خراسان) تغییر دادند (موسوی، 152؛ نیز نک‍: میرنیا، ۱۷۱). بربریهای ساکن ایران بیشتر شیعی مذهبند (دوازده امامی) و به گویش هزارگی از گویشهای زبان فارسی دری صحبت می‌کنند (نک‍: همو، ۱۵؛ نیز نک‍‍: ﻫ د، هزاره).
در قیام کلنل محمدتقی پسیان، بربرها به تحریک قوام‌السلطنه و به رهبری سید حیدر بربری، با همکاری دیگر طوایف افغان، برضد وی برخاستند. همچنین سید‍‍‍‍ حیدر بربری و جمعی از سران بربر در درگیریهای نظامی برضد دولت وقت در شرق خراسان (انقلاب...، ۱۱۲، ۷۵، ۲۷۰-۲۷۱؛ بیات، حاشیه...، ۱۴، ۸۴، صولة، ۲۴، ۳۰؛ نیز نک‍‍: میرنیا، ۱۷۱) و در واقعۀ مسجد گوهرشاد در ۱۳۱۵ش دست داشتند، سرانجام سیدحیدر دستگیر، و به زنجان تبعید گردید و همانجا درگذشت (بیات، همانجا). مهم‌ترین نشانه و نماد از بربریها در ایران، نان مخصوصی است که به «بربری» شهرت دارد. این نان در میان هزاره‌های کابل به نام پنجه‌کَش معروف است (موسوی، 151-152). به نوشتۀ دهخدا این نان را چند تن بربر در اواخر دورۀ قاجار در تهران رواج دادند(لغت‌نامه...، ذیل بربری).

خاستگاه قومی

هزاره‌جات منطقه‌ای است وسیع در مرکز افغانستان که ولایاتی نظیر بامیان، اُرُزگان، غور و بخشهایی از هرات، فراه، قندهار، غزنی، پروان، بغلان، بلخ و بادغیس را شامل می‌گردد (موسوی، مقدمه، 13). قدیمی‌ترین نام آن بربرستان بوده که در شاهنامه نیز به آن اشاره شده است (فردوسی، ۱۱۰؛ نیز نک‍: میرنیا، ۱۷۲؛ موسوی، 39). این منطقه در دوران پیش از اسلام ظاهراً از شکوفایی بازرگانی، کشاورزی و دامداری برخوردار بوده است. خرابه‌های چهل برجۀ یکاولنگ در منطقه در بقایای شهر عظیم و معتبر بربر حدس زده‌اند (یزدانی، ۱/۱۷۲، ۲۲۷؛ وامبری، ۳۴۰-۳۴۱).
برخی، هزاره‌های قلعه‌نو، بادغیس، باخرز و مشهد را دارای منشأ یکسان دانسته، و آنها را بربری انگاشته‌اند. از طرفی دیگر، هزاره‌های غربی را مرکب از دو گروه قومی عمدۀ دای‌زنگی و دای‌کُندی دانسته‌اند (فردیناند، 180-181). دوپری اصل بربریهای شرق ایران را از قوم هزاره با ظاهری مغولی می‌داند و احتمال می‌دهد که عده‌ای از آنها از ایماقها باشند (57-60)، اما برخی میان هزاره‌های سنی (هزاره‌های ایماق) و هزاره‌های شیعه ــ که در ایران بربری خوانده می‌شوند ــ تمایز آشکار قائل شده‌اند (نک‍‍: فردیناند، 181)؛ از سویی آکینر بربریها را یکی از اقوام هزاره، و هزاره‌ها را از اعقاب سپاهیان چنگیزخان مغول که در ۶۱۵ق/ ۱۲۱۸م به منطقه حمله کرده بودند، می‌داند (ص 372). به گفتۀ همو هزاره‌ها در زمان سلطنت شاه عباس اول مذهب تشیع را برگزیدند، اما در زمان نادرشاه، گروه بربریِ ساکن در نواحی مُرغاب علیا به تسنن گراییدند. این هزاره‌ها زبانی خاص داشتند که با زبانهای فارسی و ترکی همسایگانشان فرق می‌کرد. امروزه این زبان فراموش شده است و آنها به گویشی از گویشهای فارسی سخن می‌گویند.

مهاجرت و پراکندگی

مهاجرت هزاره‌ها به ایران از دو سوی مختلف صورت گرفته است: دسته‌ای از هزاره‌ها که از راه هندوکش به روسیۀ تزاری رفته بودند، بعداً از آنجا به ایران آمدند، و دستۀ دیگر از شمال غربی هزاره‌جات به ایران مهاجرت کردند و در دهات اطراف شهر مشهد اقامت گزیدند. همین گروه هزاره‌ها به بربری شهرت یافتند (موسوی، 137-138).
بیشتر هزاره‌های مهاجر در پی وقایع همۀ ۱۸۹۰م و سرکوبهای شدید امیر عبدالرحمان خان (حک‍ ۱۲۹۷-۱۳۱۹ق/۱۸۸۰-۱۹۰۱م) به ایران روی آوردند. در میان آنها جمعی از شیعیان غیر هزاره نیز از هرات، کابل، قندهار و مزارشریف به ایران مهاجرت کردند و در اطراف مشهد سکنی گزیدند (نک‍: همو، 139-140). برخی از این مهاجرت به نام جابه‌جایی بزرگ به سوی مشهد یاد کرده‌اند (نک‍: فردیناند، همانجا). شاه ابراهیم پسر سیدمحمدشاه عالمی ــ که در دوران سلطنت عبدالرحمان به مشهد گریخته بود ــ در کتاب تاریخ ایل بربری (تألیف: ۱۹۲۹م، چ مشهد)، پس از شرح مهاجرت هزاره‌ها به خراسان و پراکندگی آنها در شرق ایران می‌نویسد: اغلب هزاره‌های ایرانی هنوز در مشهد، اسفراین، نیشابور، فریمان و ۷۵۰ روستای اطراف این شهرها زندگی می کنند. بیشتر آنها کشاورزند و آنانکه در شهرها به سر می‌برند، اغلب در شغلهایی همچون نانوایی مشغول به کار شده‌اند (نک‍‍: موسوی، 150-151).
مهمترین طوایف بربری خراسان را اقوام جاغوری، دای‌زنگی، دای‌کندی، بهسود، لعلی و سرجنگلی، ارزگانی، عظیمی، عبقری و ضابطی تشکیل می‌دهند و مناطق اسکان آنها مشهد، تربت‌جام، باخرز، اسفراین، بجنورد، جنت‌آباد، دره‌گز، فریمان و روستاهای قلندرآباد، عشق‌آباد، قلعه‌نو و لوشاب از توابع فریمان است (میرنیا، ۱۷۱-۱۷۳).

مآخذ

انقلاب خراسان (مجموعۀ اسناد و مدارک سال ۱۳۰۰ش)، به کوشش کاوه بیات، تهران، مؤسسۀ پژوهشی و مطالعات فرهنگی؛ بیات، کاوه، حاشیه بر انقلاب خراسان (هم‍‌ )؛ همو، صولة السلطنۀ هزاره، تهران، ۱۳۷۰ش؛ فردوسی، شاهنامه، به کوشش محمد روشن و مهدی قریب، تهران ۱۳۷۴ش؛ گابریل، آلفونس، عبور از صحاری ایران، ترجمۀ فرامرز نجد سمیعی، مشهد، ۱۳۷۱ش؛ لغت‌نامۀ دهخدا؛ میرنیا، علی، ایلها و طایفه‌های عشایری خراسان، تهران، ۱۳۶۹ش؛ وامبری، آ.، سیاحت درویشی دروغین در خانات آسیای میانه، ترجمۀ فتحعلی خواجه نوریان، تهران، ۱۳۶۵ش؛ یزدانی، حسین علی، پژوهشی در تاریخ هزاره‌ها، مشهد، ۱۳۷۲ش؛ نیز:

Akiner, sh., Islamic People of the Soviet Union, London 1983; Dupree, L., Afghanistan, Princeton/New Jery, 1980; Ferdinand, k., «Ethnographical Notes on Chahâr Aimâq, Hazâra and Moghôl», Acta Orientalia, 1964-1965, vol. XXVIII; Field,H., Contributions to the Anthropology of Iran, Chicago, 1939; Mousavi, S.A., The Hazar as of Afganistan, Richmond, 1998. 
پیمان متین