مـحکمه ی تفتیش عقائد یا «انگیزیسیون»
معنای
این جمله شاید بعضی از خوانندگان عزیز نام انـگیزیسیون یـا دیـوان
تفتیش عقائد را شنیده و کم و بیش از ماجرای آن اطلاعی داشته باشند ولی
اغلب اشخاص از آن اطلاع صحیح و جامعی نـدارند، انگیزیسیون یا دیوان تفتیش
عقائد نام دادگاهی است که برای نابودی مخالفین «کـاتولیک» در اروپا
برقرار شد، و در دوران حکومت خـود کـه چندین قرن به طول انجامید جنایت ها و
سفاکی های زیادی مرتکب گردید، و از آنجا که تاریخ آن شامل یک سلسله نکاتی
است که خوانندگان محترم را به حقیقت «کاتولیک» و دربار پاپ و روح کلیسا و
کارگردانان آن و به طور کلی به ریاکاری و فجایع عدهای از نصرانی ها آشـنا
می کند، نگارنده آن را به صورت مقاله ی مختصری درآورده و در معرض مطالعه و
قضاوت خوانندگان گرامی قرار داده است.
زمان تقریبی مطالعه : 17 دقیقه
تاریخ : چهارشنبه 1396/09/01 ساعت 09:38
مذاهب سه گانه مسیحی
مذهب مسیح با یک تأنی و آرامی خاصی پیش رفت، و بالاخره بعد از مرور چند قـرن در بـیشتر منطقه ی آسیای صغیر و اروپا گسترش و نفوذ یافت.
در آن هنگام که هنوز از این اختلافات وسیع و دامنه دار مذهبی نصرانیت که اکنون موجود است، خبری نبود اداره هر یک از شهرهای مسیحی به «اسقفی» محول بود و از اجـتماع چـند شهر ولایتی تشکیل می یافت، و سرپرستی ولایت به عهده خلیفه و پاپ ریاست اعظم نصرانیت را داشت و در تمام امور شرعیه حتی انتخاب و نصب خلفا مداخله داشت؛ من جمله خلیفه ای هم از طرف پاپ در رومیة الصـغری کـه مقر خلافت آن قسطنطنیه بود برقرار می شد.
رفته رفته خلفای قسطنطنیه به این خیال افتادند که از تبعیت پاپ خارج شوند؛ و حوزهای جداگانه و مستقل تشکیل دهند؛ و در امور شرعیه برای خودشان قـضاوت کـنند، اخـتلافات مذهبی و خرافات دینی و نارضایتی بـعضی از دسـتگاه رئیـس اعظم نیز فکر آنها را تقویت کرده زمزمه ی مخالفت آنها آغاز شد و به گوش پاپ رسید، و بعد از آن چندین بار بین پاپ و خلفای قسطنطنیه نزاع شـدیدی درگـرفت تـا بالاخره در سال 1052 میلادی میان آنها جدائی کامل افـتاد و امـت نصاری به دو قسمت شد؛ اروپای شرقی که شامل ملت بلغار و روسی می شد تسلیم روحانیت قسطنطنیه گردید، و خود را «ارتـدکس» یـعنی صـاحب دیانت حقه نامید و اروپای غربی که از لهستان تا اسپانیا امتداد داشـت در اطاعت پاپ باقیماند و خود را «کاتولیک» یعنی صاحب دیانت جامعه خواند.( تاریخ عمومی البرماله)
این دو طایفه در مذهب دو روش متباین و اصول و عقائد متضادی داشتهاند و یـکدیگر را تـخطئه کـرده و تکفیر می نمودند.
تا اینکه در اوائل قرن 16 میلادی مذهب دیگری در اروپا رواج یافته و طرفداران زیـادی پیـدا کرد، این مذهب مشی خاصی داشت و با هر دو مذهب متقدم متباین بود و از آنجا که مؤسسین ایـن مـذهب (لوتـر، کالون و...) در مورد گناه بخشی و بهشت فروشی و بعضی موضوعات دیگر با پاپ مخالفت کـرده و بـه اسم «پروتـستان» یعنی معترضین معروف شده اند طرفداران این مذهب را نیز به نام پروتستان خواندند.
با ایـن تـرتیب مـذهب ساده و روشن حضرت مسیح (علیه السلام) در اثر خرافات و بدعت ها که به وجود آمد به سه شعبه متباین تـقسیم گـردید و در نتیجه صفای اولیه ی آن از بین رفته به صورت یک سلسله اصول و عقائد کنونی درآمـد.
ظـهور مـرتدین و تأسیس انگیزیسیون
در اروپای «کاتولیک» با وجود قدرت مطلقه ی پاپ در قرن دوازذهم و سیزدهم بدعت ها یعنی عـقایدی که در نـزد پاپ و سایر ارباب دیانت مردود بود، زیاد شد.
از جمله عقایدی که کاملا با روح کاتولیک مـخالف بـود، عـقیدهای بود که پیروانش آن را عقیده ی پاک می خواندند و کانون اصلی آن شهر آلب بود و بدین مناسبت طرفداران ایـن عـقیده را مرتدین آلبی می گفتند.
این عقیده ترکیبی از مسیحیت و مذهب مانی نقاش بزرگ ایـران قـدیم بـود که از طریق سوریه و مصر بطرابلس و قرطاجنه یعنی لیبی و تونس امروزی سرایت کرده و از آنجا به ایتالیا و فـرانسه راه یـافته بود.( تاریخ عمومی البرماله و غیره.)
طرفداران این عقیده مـی گفتند جـهان هستی دو«خدا» دارد: یکی خدای خیر که ارواح آفرید و دیگر خدای شر که ارواح را در زندان جسد اسیر کرده اسـت و مـسیح (علیه السلام) در نظر ایشان فرشتهای بود که خداوند خیر او را فرستاد تا ارواح زندانی را نجات بـخشد و نـجات را فقط در پیروی از مسیح (علیه السلام) و انجام فرایض مذهبی مـی دانستند و بـهشت فـروشی و گناه بخشی را اموری غلط و ناروا می انـگاشتند، و نـیز عقائد دیگر که روح آن کاملا با مذهب «کاتولیک» مباینت داشت و در اینجا مجال ذکر آنـها نـیست.
این عقیده در لاندوک به سرعت انـتشار یـافت و طرفداران زیـادی پیـدا کـرد و حاکم فوآ و نایب الحکومه بزیه بـه این عـقیده گرویدند و رایمون ششم حاکم تولوز(شهرها و نواحی الب و تولوز ولاندوک و فوآ و بزیه قسمتی از جنوب کشور فرانسه می باشند.) با این عقیده و طرفدارانش نظر مساعد پیـدا کـرد، ظهور و پیشرفت این عقیده باعث تـشویش پاپ و سایر کاتولیک ها شد تـا ایـنکه در سال 1207 میلادی پادشاه فرانسه فـیلیپ اکـوست از طرف پاپ گریگوار نهم مأمور قلع و قمع آنها شد.( تاریخ عمومی البرماله(
هنوز جنگی بر علیه آنـها آغـاز نشده بود که ناگهان خـبر رسـید کـه امیر آخور حـاکم تـولوز سفیر پاپ را کشته است، پاپ بـه مجرد شـنیدن این خبر اعلام داشت که عموم ملت کاتولیک به ضبط و تملک دارائی حاکم تولوز مجاز اسـت و افـرادی که در این نبرد حاضر شوند همانند جـنگجویان صـلیبی که در جـبهه مـشرق بـا مسلمانان پیکار می کنند و از نـظر ثواب برابر می باشند. منطقه تولوز در آن عصر سرشار از نعمت و ثروت و خزائن آن مملو از پول و کالا بود،اعلامیهء پاپ هـیجان شـدیدی در مردم ایجاد کرد و بالاخره جنگ بـر عـلیه رایـمون شـشم و بـطور کلی مرتدین الهـی آغـاز شد بسیاری از امرای شمال فرانسه و امرای آلمان در این جنگ شرکت کردند ولی فیلیپ اکوست نتوانست در آن جـنگ حـاضر شـود، این جنگ از سال 1208 میلادی تا 1231 ادامه داشـت،هـر چـه قـدرت داشـتند بـه کار بردند گروهی را به آتش سوزاندند و جمعی را در چاه های عمیق انداختند و با سنگ انباشتند و دسته ای را در زندان ها حبس کردند تا از گرسنگی و عفونت و بی پناهی از سرما و گرما مردند ولی نتوانستند ای عقیده را از آنجا بـر اندازند بر عکس به جاهای دیگر سرایت کرده و رو به افزایش می رفت زیرا این گونه اعمال نسبت به یک مذهب و پیروانش یعنی توسل به زور و شدت مجازات بر علیه آن عقیده و طرفدارانش نه تنها آن را از بـین نـمی برد بلکه بر عکس سبب اشاعه و نفوذ آن و باعث زیاد شدن پیروانش می شود، این عمل گـرچه جـمعی را نابود می کند ولی عده ی بیشتری را به سوی آن عقیده می کشاند و آن را راسخ تر و محکم می سازد، درست همانند غلطاندن یک گلوله برف بر روی زمین پر برف است کـه هـر چه غلطانده شود زمین را پاک مـی کند ولی خـود برف را بزرگ تر کرده و بادوام تر می سازد.
علاوه بر عقیده ی پاک، مذاهب مبتدعه ی دیگری در میان مردم بوجود آمد تا اینکه بالاخره به منظور جلوگیری از پیشرفت اینگونه مـذاهب در سـال 1215 میلادی (دائرة المعارف وجـدی) فرمانی از طرف پاپ مـزبور صـادر گردید به موجب این فرمان در تمام شهرها ادارهای به نام انگیزیسیون یا دیوان تفتیش عقاید تشکیل یافت و آنهائی که متهم به بدعت بودند بدانجا احضار گشته مکافات می یافتند، مرکز این اداره کاخ با عـظمت واتـیکان بود(واتـیکان یا مقر زندگی و حکومت پاپ ساختمانی است در وسط رم پایتخت ایتالیا که از کشور ایتالیا جدا و مستقل است و دارای 15 هزار اطاق و همه گونه تأسیسات اداری و سیاسی می باشد.) و شعبات مختلف آن در تمام شهرهای ممالک ایتالیا و فرانسه و اسپانیا و آلمان و لهستان و سایر کشورهای مسیحی انجام وظیفه می کرد.
تشدید مجازات
یکی از این شعبهها در«تولوز» بود که در سال 1231 میلادی از طرف پاپ مزبور بـرقرار گـردید منظور اصـلی از تأسیس این اداره در تولوز از بین بردن عقیده پاک و پیروانش بود ولی بالتبع سایر بدعت گذاران نیز بدان جا احضار گشته و مـؤاخذه می شدند، کارگردانان این اداره هرچه می خواستند می کردند همه کس را به مجرد سـوء ظن یـا مکاتب بی امضا امر به توقیف صادر می کردند. محاکمات که در بدو امر علنی بود بالاخره سـری شـد کسی که مورد تهمت بود با تهمت زننده مواجه نمی گردید و حتی نام آن را نـمی دانست و وکـیل مدافع هم نداشت(تاریخ عمومی البرماله (
برای اقرار متهم از شکنجه و آزار استفاده می کردند همه کس مجرم محسوب می شـدند و لازم بود برای برائت خود شاهد و دلیل اقامه کنند گویا اصل مطاع در تفتیش عـقاید این بود که اگر صد معصوم بـمیرد از آن بهتر که گناهکاری بگریزد) راهـزنان(
یکی از اعضاء فرقه سان فرانسوا که مخالف با این دیوان بودند در این باره می نویسد: اگر«پطرس» و«پولس سعید» به این دیوان احضار می شدند برائت ذمه حاصل نـمی کردند؛( تاریخ عمومی البرماله) بـرای شکار: ملحدین طرق مختلفی بکار می بردند یکی از این طرق فرمان ایمان بود به موجب این فرمان تمام مؤمنین!! باید خبرچینی کنند هر چند یکبار کوئی از کوی های شهر سرکشی می شد و فرمانی صـادر مـی گردید که اگر کسی چیزی از ارتداد دیگران خبر دارد آن را برملا سازد زیرا اگر چنین نکند مستحق کیفری دردناک خواهد بود لذا احدی از سوء ظن همسایه یا اعضای خانواده ی خود در امان نـبود) راهزنان)
جـالب توجه این بود که اعضای این دیوان را از میان خشن ترین اقوام و افراد انتخاب می کردند.
هیئتی که در آغاز قرن 14 میلادی از طرف پاپ وقت «کلمان پنجم» معین و انتخاب شد ستمگری دیوان تـفتیش عـقاید را آشـکار ساخت به این معنی که بـعضی از مـتهمین هـشت سال بود که در زندان مانده و ابدا تحقیقی از آنها به عمل نیامده بود و گروهی به اطاق های بد بو دچار و به عقاب زندانبان ها گرفتار بودند.( البرماله)
قابل تـوجه آنـکه کـارگردانان این محکمه لعنتی به هر کس که پشته هـیزمی بـر سوختنگاه می گذاشت عطوفت می کردند ولی هیچ گاه حکم اعدام صادر نمی نمودند،چرا؟ زیرا کلیسا از خونریزی بیزار بود و حاضر نبود دست خـود را بـه خون مـردم بیالاید فقط حکم به ارتداد می کردند و محکومین بیچاره را به مقامات غیر روحـانی یعنی مأمورین شاه و سرکردگان تحویل می دادند، و حتی ریاکارانه می سپردند که با محکوم به محبت و ملایمت رفتار شود!!!.
ولی احدی ایـن دسـتورات را مـراعات نمی نمود زیرا چاره ای نبود جز آنکه فرمان مرگ صـادر و اجـرا شود اگر غیر از این می کردند خود آنها به عنوان الحاد به دادگاه فرا خوانده می شدند و حکم تکفیر آنها صـادر مـی شد.( راهزنان)
انـواع کشتارهای ظالمانه
یکی از امور وحشت انگیز این دادگاه طرق مختلفه ی کشتار مـحکومین بـود و آتـش زدن طریقه ی بسیار معمولی این دادگاه به شمار می رفت فقط در سال 1239 میلادی در یکبار 183 نفر را زنده در«شـامپانی»سـوزاندند.( البرماله(
دفاع از عقیده قلب ماهیت
دیوان تفتیش عـقاید کـه بدو امر برای تعقیب ملحدین تشکیل شده بود تدریجا هولناکترین اداره ای شد کـه حـتی از مـزخرفترین اصول و عقاید دفاع می نمود چه بسیار افرادی که در آنجا محاکمه و نابود شدند زیرا آنـان بـه اصول و عقاید مزخرفی که دربار پاپ آنها را به رسمیت شناخته بود و به صورت یک سلسله اصول و عقاید مـسلم و قـطعی بـه مردم تلقین کرده بود مخالفت داشتند.
یکی از این عقاید خرافی که خون های زیادی در راه آن ریـخته شـد عقیده ی قلب ماهیت است و خلاصه ی آن بدین شرح است که آرد بسیار نرمی در کـلیسا حـاضر کـرده و آن را خمیر نموده و نان فطیر می پزند و شرابی نیز تهیه و آماده می نمایند، آنگاه کشیش آیـاتی را کـه حـضرت مسیح(علیه السلام)بر نان و شراب عشاء ربانی خواند بر آن نان و شراب می خواند سـپس خـود کشیش نان و شراب را سجده می کند و در سجده می گوید: ای خداوند ما عیسی مسیح! تو ما را به خون خود از آتـش جـهنم نجات دادی و در فردوس را بروی ما باز کردی بر ما گناهکاران رحم بـفرما بـعد همه نان را به همه ی نصرانیانی که حاضرند ارائه مـی دهد و هـمه آنـها به سجده می افتند و کلمات مذکور را می گویند پس از آن نان را ریـز ریـز می کنند بعد کشیش نان ریزهها را به دامن خود ریخته یکی یکی از حاضرین نزد او مـی روند و کـشیش یک ریزه از آن نان ریزه ها را در حـالی که بـا آهنگ مـخصوص دعـا مـی خواند به دهان او می گذارد عقیده ی آنها در این زمـینه ایـن است که در هر ریزه از این نان یک مسیح کامل است و معتقدند کـه ایـن نان و شراب هنگام خوردن تغییر مـاهیت داده مبدل به جسم و خون عـیسی مـی شود.
اصل این عقیده از انجیل لوقـا گـرفته شده و پاپ در تحمیل این عقیده به ملت کاتولیک پا فشاری زیادی می کند ولی ملت های مختلفی از نصاری بـا ایـن عقیده مخالفت کرده و آن را تـخطئه مـی کنند از آن جمله پروتستان های پیرو لوتـر هـستند و آیات انجیل لوقا را کـه حـضرت عیسی در عید فصح درباره ی نان و شراب عشاء ربانی فرموده بود این نان را بخورید کـه جـسم من است و این شراب را بنوشید کـه خـون من اسـت بـر مـجاز تأویل می نمایند.
برای تـثبیت عقیده ی قلب ماهیت و دفاع از آن و تعقیب منکرین آن در سال 1539 میلادی قانونی به نام مقررات خونین یا شش مـقاله در انـگلستان وضع و از آن تاریخ به بعد هزاران نـفر بـه جرم انـکار ایـن عـقیده ی سخیف به دست جـلادان دیـوان تفتیش عقاید و سایر پیروان پاپ به قتل رسیدند، مثلا در سال 1546 میلادی زنی به نام مادام ان اسکیو با سـه نـفر دیـگر به جرم مخالفت با این عقیده در آتش سـوختند. (مـحمد و قـرآن(
مـبارزه بـا خـرافات!
در تاریخ می خوانیم که ادوارد اول پادشاه انگلیس فیلسوف نامی بیگن را از بحث کردن در علم شیمی منع کرد و نگذاشت در موضوع این علم در دانشگاه اکسفورد سخنرانی کند و حتی او را به پاریس تبعید کردند کـه زیر نظر کلیسا قرار گیرد مردم کاتولیک توجه بیگن را به دانش جزء کوته نظری می پنداشتند و بحث در حقیقت و فهم اشیاء را مربوط به ارتباط با شیاطین می دانستند! به این ملاحظه به بیگن رو کرده فریاد مـی زدند دسـت این جادوگر را کوتاه کنید، این مسلمان را از کار بیاندازید!!( مجموعه انتشار تـبلیغات اسـلامی)
غرض آنکه اعتقاد به جادو و سایر خرافات به اندازهای در میان ملت کاتولیک نفوذ داشت که اعمال عجیب و خارق العادات را مربوط به ارتباط با شـیاطین مـی دانستند!.
یکی از مواد برنامه انگیزیسیون مبارزه با خرافات و جادو و جلو گیری از عملیات جادوگران بود. مثلا در سال 1601 میلادی این دیوان در پرتقال اسب یک نفر انگلیسی را کـه حـیوانی ورزیده و تربیت شده بود و نـمایش هائی مـی داد به تهمت اینکه تحت تأثیر جادو قرار گرفته محکوم نموده در آتش سوزاندند.( محمد و قرآن)
جلوگیری از پیشرفت علوم
دوران حکومت انگیزیسیون در اروپا را باید عصر اختناق علوم نام نهاد چـون در ایـن دوران، فعالیت و پیشرفت قـابل مـلاحظهای در علوم مشاهده نشد زیرا احدی از ناحیه حکومت مأذون نبود که در علوم قدیم بررسی کند، و به نتایج مثبت و روشن تری برسد تاریخ این دوران پر است از محاکمه و اعدام دانشمندانی که با نظریات فلسفه قـدیم مـخالفت کرده، و نظریات جدیدی اظهار داشتهاند ما برای نمونه فقط به ذکر دو نفر از دانشمندان این دوره و معامله ی انگیزیسیون با آنان اکتفا می کنیم:
1-اعدام ژیوردانو برونو
یکی از مسائلی که امروز جزء مسلمات علوم طـبیعی به شمار می آید حـرکت زمین و به طور کلی حرکت همه سیارات به دور خورشید است.
این مسئله برای اولین بار توسط «فیلولائوس فـیثاغورث» دانشمند بزرگ باستانی ابراز گردید ولی چون متکی به ادله و براهین روشنی نـبود مـورد پسـند طبع مردم آن عصر واقع نشد و بعد از چندی نظریه دانشمند معروف بطلمیوس دائر بر مرکزیت و سکون زمین به ظهور رسید، و مورد قبول عامه واقع شده حتی در نزد پاپ هـا و سـایر دیـنداران مسیحی به صورت وحی آسمانی تلقی گردید!
این نظریه تا چند قرن قبل یکی از تئوری های مـسلم علمی به شمار می رفت و در دانشگاه های کوچک و بزرگ جهان تدریس می شد تا این که دانـشمند عالیقدر کوپر نیک لهـستانی قـدم به میدان علم و دانش گذاشت و این تئوری را باطل کرد و نظریه فیثاغورث را که می رفت فراموش شود دوباره زنده کرد.
«کوپر نیک» در اثر تحقیقات و مطالعات عمیق و مشاهده اجرام آسمانی با دستگاهی که خودش ساخته بـود به گردش زمین به دور خورشید در مدت یک سال (حرکت انتقالی) و گردش به دور خود در مدت یک شبانه روز(حرکت وضعی) پی برد، ولی در ابتداء افکار و عقیده ی خود را منتشر نکرد زیرا طوفان آینده و طغیان دینداران مسیحی را بـر عـلیه خود حدس زده بود، ولی بعد از چندی بالاخره ترس و وحشت را کنار گذاشت و به نشر افکار خود اقدام کرد و آن را به صورت کتابی به نام «درباره دوران اجسام آسمانی» منتشر کرد.
چند روز از تاریخ انتشار کتابه گذشت و روز 24 مـاه مـه 1543 میلادی فرا رسید و این دانشمند گرانمایه برای همیشه چشم از جهان بر بست، آری او بدون هیاهو و جنجال و هیچ گونه خطری جان سپرد ولی بعدها طرفدارانش به دست دژخیمان خطرناک انگیزیسیون دچار شدند.
از جمله ژیـوردانو بـرونو بود که به علت دفاع از عقیده کوپر نیک و پشتیبانی از تعدد عوالم مسکون در سال 1600 میلادی از طرف انگیزیسیون در آتش سوخت )تاریخ علوم پی یر روسو)
منبع:
«درس هایی از مکتب اسلام» آذر 1340، سال سوم - شماره 10
«درس هایی از مکتب اسلام» آذر 1340، سال سوم - شماره 10