کتابهای «خطرناکی» که قدرت زیادی درخواندنشان نهفته است
سانسور کتابها بار دیگر در حال اوج گرفتن است. جان سلف، خبرنگار کتاب، به سراغ تاریخ طولانی و سیاه ممنوع کردن کتابها در جهان رفته است.
در افسانه کتابهای سیبیلین آمده است که در شهری باستانی، زنی به شهروندان پیشنهاد فروش ۱۲ کتاب منحصر به فرد را داد. ۱۲ کتابی که در آنها تمام دانش و حکمت جهان خلاصه شده بود. او قیمت بالایی برای فروش کتابهای پیشنهاد داده بود و مردم آن را قبول نکردند و فکر کردند پرداختن چنین قیمتی به زن احمقانه است.
زن نصف کتابها را همان وقت و همانجا سوزاند و بعد گفت حاضراست ۶ کتاب باقیمانده را به دو برابر قیمت قبلی بفروشد. مردم شهر به او خندیدند اما این بار کمی مرددتر. زن سه کتاب دیگر را آتش زد و بقیه کتابهای باقیمانده را به دو برابر قیمت به مردم پیشنهاد داد. مردم این بار هرچند با تردید بازهم پیشنهادش را رد کردند.
اوضاع سختی بود و مشکلات داشت بیشتر میشد. عاقبت وقتی فقط یکی از کتابها باقیمانده بود، مردم قیمت فوقالعاده بالایی که زن بر آن گذاشته بود را پرداخت کردند و کتاب را از او خریدند و زن رفت. مردم حالا باید با تک کتاب باقیمانده که یک دوازدهم دانش و حکمت جهان را در خود داشت سر میکردند.
کتابها حاوی دانشاند. ذهن انسانها را بارور میکنند. افکار و ایدهها را در زمان و مکانهای مختلف بازتولید میکنند.
ما فراموش کردهایم که چه قدرت جادویی در این رد جوهر روی کاغذ یا بر صفحههای موبایل و تبلت نهفته است. جادویی که میتواند آنچه در مغز انسانی در گوشه دوری از جهان یا در قرنهای بسیار دور میگذشته است را به ما منتقل کند.
به قول استفن کینگ، کتابها بستههای قابل حمل جادو هستند و قابل حمل بودن آنها بهاندازه جادویی بودنشان مهم است. کتاب را میشود از جایی بهجای دیگر برد، پنهان نگه داشت، درست مانند گنجینه شخصی دانش.
کلمات یک کتاب میتوانند چنان قدرتی داشته باشند که از سالیان دور پنهان کردن بعضی آر آنها مرسوم بوده است. مانند ناسزایی که تنها با حروف اول و آخرش و نه بهصورت کامل در متنی گذاشته میشود یا کلماتی که چنان قدرتمند دانسته میشوند که نمیتوان آنها را روی کاغذ آورد. مانند نام خدا در بسیاری از متون مذهبی.
کتابها حاوی دانشاند و دانش قدرت است. همین قدرت برای کسانی که در مسند حکومتاند، خطرناک است. دولتها و رهبران خودکامه میخواهند دانش را تکصدایی کنند تا بتوانند شهروندانشان را کنترل کنند. مفید و سرراستترین راه اعمال قدرت بر این چرخه انتقال دانش، ممنوع کردن کتابها است.
ممنوع کردن کتاب تاریخ طولانی و سیاهی دارد. ممنوع کردن کتابها هنوز هم ادامه دارد و همچنان صنعت رایجی است. هفته کتابهای ممنوع رویدادی است که هرسال برای بزرگداشت آزادی برای خواندن برگزار میشود و امسال چهلمین سالگرد آن بود.
هفته کتاب ممنوع در سال ۱۹۸۲ و در واکنش به چالشهایی که کتابخانه مدرسهها، کتابخانههای عمومی و فروشگاههای کتاب با آن مواجه بودند، شروع شد.
از طرفی اراده و انرژی کسانی که در زمان معاصر همچنان میخواهند کتابها را ممنوع کنند قابل ستایش است. در زمان قدیم ممنوع کردن کتاب خیلی کار آسانتری بود.
قرنها پیش که بیشتر جمعیت سواد خواندن نداشتند و کتابها بهراحتی در دسترس نبودند، محدود کردن منبع دانش و آگاهی مردم بهمراتب سادهتر بود. بهعنوانمثال کلیسای کاتولیک تا سالها مردم را از داشتن نسخه انجیل منع میکرد و تنها ترجمه لاتین آن را تأیید میکرد که فقط عده کمی از مردم قادر به خواندن و فهمیدن آن بودند.
ظاهراً هدف از این کار جلوگیری از رواج تعبیرهای نادرست از کلام خداوند بود و همزمان مانع از به چالش کشیده شدن جایگاه رهبران کلیسا میشد.
کتاب اولیس نوشته جیمز جویس که امسال صدمین سال انتشارش بود بین سالهای ۱۹۲۲ تا ۱۹۳۶ ممنوع بود
حتی وقتی میزان سواد جامعه بالا رفت و بریتانیا دراواخر قرن نوزدهم قوانین مدون درباره آموزش و تحصیل را معرفی کرد، کتابها همچنان گران بودند. خصوصاً کتابهایی که از جهت ادبی جایگاه بالایی داشتند و ایدههای طرحشده در آنها توان گذر از مرز زمان را داشت. (همان کتابهایی که میتوانستند خطرناکترینها باشند.)
تازه در دهه ۱۹۳۰ بود که با به راه افتادن انتشارات آلباتروس و انتشارات پنگوئن، مخاطبان جدید و بیشتری توانستند به کتابهای باکیفیت، با قیمتی مناسب دسترسی پیدا کند و عطش خود به کتاب را برطرف کنند.
همزمان ممنوع کردن کتابها هم جان تازهای گرفت و سیستم سانسور بهسختی تلاش میکرد با همان سرعتی که کتابهای منتشر میشدند، درصحنه حضورداشته باشد و مانع از دسترسی بهعنوان کتابهایی شود که ممکن بود ایدههای ناهنجاری در خوانندگان بپروراند.
آنچه درباره گسترش ممنوع کردن کتابها در قرن بیستم جالبتوجه است این است که چه میل سیریناپذیری برای حفظ امنیت خوانندگان وجود داشته است.
آلوده کردن ذهنها
امروزه دولت چین بهعنوانمثال همچنان برای کتابهای مدرسه که مطابق با اصول اساسی حزب سوسیالیست کشور نباشد و جهانبینی انحرافی، نگاه انحرافی به زندگی و ارزشها داشته باشند احکامی صادر میکند.
این تعاریف، تعاریف کلاسیک و قابل تعمیمی هستند که میتواند شامل حال هر کتابی بشود. یک معلم در سال ۲۰۲۰ گفت «هرچند دانش آموزان اصلاً این جنبهها را در آن کتابها نمیبینند.» این سیستم، کتابخانه مدارس را از کتابهایی مانند مزرعه حیوانات یا ۱۹۸۴ خالی کرده است.
در روسیه روش حکومت برای ممنوع کردن کتابها چالشهای عمومی خاص خودش را دارد. شاید به این دلیل که روسیه خواسته تا ناخواسته نویسندگان بزرگی به جهان صادر کرده است. در دوران اتحاد جماهیر شوروی دولت تلاش بسیار کرد که مانند دیگر جنبههای زندگی، برعادات کتابخوانی جمعیت هم کنترل شدیدی حاکم کند.
در سال ۱۹۵۸ بوریس پاسترناک برای رمان دکتر ژیواگو که سال قبل در ایتالیا منتشرشده بود (و نه در کشور خودش)، برنده جایزه نوبل ادبیات شد. جایزه گرفتن او چنان حاکمان اتحاد جماهیر شوروی را خشمگین کرد (رسانههای دولتی آن را یک اثر بیارزش هنری و با نیتهای پلید خواندند) که پاسترناک را مجبور کردند جایزه را قبول نکند.
نفرت دولت از کتاب بیشتر به دلیل فقدان چیزی بود که آنها توقع داشتند. در کتاب انقلاب روسیه موردستایش قرار نگرفته بود و در عوض در آن زیر متنی مذهبی وجود داشت و فردیت شخصیتها مورد ستایش قرارگرفته بود. (سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا که متوجه اهمیت پروپاگاندای دکتر ژیواگو شده بود کاری کرد که این کتاب در روسیه چاپ شود.)
دکتر ژیواگو نوشته بوریس پاسترناک مورد نفرت مقامات دولتی اتحاد جماهیر شوروی بود. رسانههای دولتی آن را یک اثر بیارزش هنری و با نیتهای پلید خواندند
ممنوع کردن کتابها دراتحاد جماهیر شوروی منجر به شکل گرفتن سامیزدات – کتابهایی که افراد خود منتشر میکردند- شد. به خاطر همین نوشتهها و کتابهای سامیزدات است که ما امروز به شعرهای اوسیپ مندلستام دسترسی داریم.
ولادیمیر بوکوسکی، دیگر نویسنده انقلابی کتابهای سامیزدات چنین میگوید: «خودم مینویسم، خودم ویرایش میکنم، خودم سانسور میکنم، خودم چاپ میکنم، خودم پخش میکنم و خودم محکومیت زندانش را تحمل میکنم.»
اما مردم ساکن در غرب، اگر بر این خیالاند که در کشورهای آنها چنین وضعیتی وجود ندارد، خود را گول میزنند. وقتی کتابها ممنوع میشوند یا تلاش میشود کتابی ممنوع شود، منطق پشت آنهمه جا یکی است. توجیه این است که با ممنوع کردن کتابها میتوان مردم عادی - که به نظر آنها فاقد قدرت عقل و درک کافی هستند که خود بتوانند تشخیص بدهند- را از ایدههای فاسد مننده نجات داد.
در بریتانیا ممنوع کردن کتابها معمولاً ابزاری برای مواجه شدن مردم با مسائل جنسی قبیح بوده است. این ممنوعیتها معمولاً استفاده از زور قانون است برای ممانعت از تغییرات اجتماعی. تاکتیکی که همیشه شکست میخورد اما برای دولتمردانی که راهکاری ضربتی و کوتاهمدت میپسندد بسیار وسوسه کننده است.
بسیاری از نویسندهها شهرت خود را مدیون گرفتاریشان با قوانین کنترل امور قبیح بریتانیا هستند.
جیمز جویس وقتی رمان اولیس را مینوشت، هوشمندانه گفت: «باوجود پلیسها، دلم میخواهد همهچیز در این رمان داشته باشم.» و برای همین هم وقتی کتاب منتشر شد بین سالهای ۱۹۲۲ تا ۱۹۳۶ ممنوع بود.
هرچند مأموری که مسئول ممنوع کردن آن بود از ۷۳۲ صفحه کتاب فقط ۴۲ صفحه آن را خوانده بود. آن چیزهایی که جویس در این کتاب گنجانده بود شامل خودارضایی، فحاشی، رابطه جنسی و توالت رفتن میشد.
در بریتانیا ممنوعیت کتابها معمولاً ابزاری برای مقابله با چیزهایی است که اعمال قبیح جنسی تعریف میشوند. دادگاه مشهور دی اچ لارنس برای رمان معشوق خانم چترلی یکی از مشهورترین موارد است
دی اچ لارنس یک مورد خاص بود. کتابهای او معمولاً صحنههای جنسی داشت اما به نظر لارنس این لحظهها حاوی احساسات روحانی و معنوی بودند بااینوجود آثار او تا سالها از طرف دادستان عمومی بریتانیا محکوم میشدند، کتابش رنگینکمان به آتش کشیده شد، مجموعه شعرهای کوتاهش به نام پنزیز در مسیر پست و رسیدن به ناشر متوقف شد و نمایشگاه آثار هنریاش موردحمله قرار گرفت.
ماجراهای قانونی رمان معشوق خانم چترلی حتی بعد از مرگ لارنس هم ادامه داشت. در سال ۱۹۶۰ انتشارات پنگوئن این را منتشر کرد و از دادستانی دعوت کرد این اثر را در دادگاه بررسی کند. جلسات این دادگاه شهرت و اهمیت زیادی دارد. انتشارات پنگوئن دهها نویسنده و محقق دانشگاهی را به خدمت گرفت تا به ویژگیهای برجسته ادبی این اثر شهادت دهند (فقط انید بلایتون دعوت پنگوئن را رد کرد.)
قاضی دادگاه پرونده این کتاب را نمونهای از بیاعتمادی حکومت به عقل سلیم خوانندههای عادی معرفی کرد و از هیئتمنصفه خواست در رأی نهایی خود متکی بر نظر کارشناسان و محققان تکیه نباشد. او گفت: «از خودتان سؤال کنید که آیا دختری که در یک کارخانه کار میکند هم با همین نگاه این کتاب را میخواند؟»
پایان این دادگاه که عاقبت در آن هیئتمنصفه به نفع انتشارات پنگوئن رأی داد، دوگانگی عجیبی دارد. دولت بریتانیا سه سال پیش، یعنی شش دهه بعدازآنکه سعی کرد کتاب معشوق خانم چترلی را ممنوع کند، تلاش کرد مانع شود که کپی از کتاب که در دست قاضی بود در خارج از کشور فروخته شود. مبادا خریداری بخواهد این اثر مهم تاریخ ادبیات ملت را از کشور خارج کند.
زنده نگهداشتن ایدهها
همزمان در ایالاتمتحده آمریکا ادامه ممنوع کردن کتابهای بهنوعی تأیید قدرت و تأثیرگذاری آنها در جهانی است که با موجی از تکنولوژیهای جدید از تلویزیون تا بازیهای کامپیوتری و شبکههای مجازی فضا را پرشده است. در مورد همه این رسانههای جدید نگرانی در مورد محتوی غیراخلاقی و فاسد کننده وجود دارد.
مدرسهها یکی از اصلیترین مراکزی هستند که ممنوع کردن کتابها در آنها هنوز ادامه دارد. چون تصور بر این است که هدایت ذهن انعطافپذیر کودکان راهی کارآمد برای از بین بردن خطرات احتمالی آینده است. و دلیل دیگر این است که برخلاف کتابفروشیها، تابلو اعلانات مدرسهها منعکسکننده خواست ساکنان محلی است.
در سال ۱۹۸۲ که سال تأسیس هفته کتابهای ممنوع بود، پرونده سانسور در یک مدرسه (مدرسههای ناحیه آیلند تری) به دادگاه عالی کشیده شد. هیئتمدیره مدرسه در دادگاه چنین توضیح داد که: «این وظیفه اخلاقی ما است که شاگردان مدرسههایمان را از قرار گرفتن در معرض خطرهای اخلاقی حفظ کنیم. درست همانطور که آنها را در برابر خطرات فیزیکی و بیماری حفظ میکنیم.»
خطر مورد اشاره آنها کتابهایی بود که «ضدآمریکایی، ضد مسیحی، ضد یهودی و یا درمجموع پر از کثافت بودند» (آنها اتهام ضد یهودی بودن را به کتابی نوشته برنارد مالامود که خود یهودی است وارد کردند. رمانی به نام تعمیرکار.)
دادگاه درنهایت و بر اساس اصلاحیه اول قانون اساسی به این نتیجه رسید که: «هیئت مدیره مدارس اجازه ندارند کتابها را بهصرف اینکه از ایدههای مطرحشده در آنها خوششان نمیآید از کتابخانه مدارس حذف کنند.»
نتیجه آن دادگاه روند درخواست حذف کتاب از کتابخانه مدارس را متوقف نکرده است. داغترین موضوعاتی که معمولاً برای حذف شدن از مدارس و ممنوع شدن موردبحث قرار میگیرند کتابهایی با موضوعات جنسی هستند. آنطور که جیمز لا رو مدیر دفتر آزادی اندیشه انجمن ملی کتابخانههای آمریکا در سال ۲۰۱۷ گفت: «آمریکاییها ظاهراً در مورد مسائل جنسی خیلی باتجربهاند.»
رابطه جنسی به شکل سنتی قبیح فرض میشود و همین مسئله بود که در سال ۱۹۶۴ قاضی پاتر استوارد را واداشت تا در دادگاهی تعریفی از پورنو گرافی هارد کور (شدید) ارائه دهد: چیزی که اگر ببینمش تشخیص میدهم! اما امروزه جنبههایی از سکس در کتابها ممنوع میشوند که به هویت جنسی مربوط میشوند. سه کتابی که بیشتر از همه در سال ۲۰۲۱ در مدارس مورد مخالفت قرار گرفتند، کتابهایی با مضامین آل جی بی تی کیو پلاس بودند. این روند ایده قدیمی را که ممنوع کردن کتابها بهقصد محافظت از تخریب فکر جوانان انجام میشود و نه برای پاکسازی ایدئولوژیک را به سؤال میکشد و نشاندهنده فقدان تخیل سانسورچیان است که هنوز تصور میکنند که فرضاً یک فرد ترا جنسیتی به دلیل مواجه با محتوی خاص، ترا جنسیتی شدهاند و نه برعکس. این ایده متکی بر این باور است که چیزهایی که دوست نداریم، اگر روی صفحه کتابی دیده نشوند، بهراحتی قابل ندیده گرفتن هستند. یکی از کتابهایی که همیشه در لیست ۱۰ کتاب ممنوع شده قرار دارند کتاب آبیترین چشم نوشته تونی موریسون است که یکی از آثار ادبی کلاسیک مدرن محسوب میشود و به دلیل شرح صحنه سواستفاده جنسی از یک کودک در لیست کتابهای ممنوع قرار میگیرد.
یکی از کتابهای همیشه حاضر در لیست کتابهای ممنوع، رمان آبیترین چشم نوشته تونی موریسون است که یکی از کلاسیکهای مدرن ادبیات است
آنچه مسلم است سانسور کردن کتابها در ایالاتمتحده تاریخ طولانی دارد. یکی از قدیمیترین قربانیان این نظام سانسور، رمان ضد بردهداری هریت بیچر در سال ۱۸۵۲ به نام کلبه عمو تام است.
در سال ۱۸۵۷ یک مرد سیاهپوست اهل اوهایو به نام سام گرین برای داشتن کپیای از کتاب عمو تام به دادگاه کشیده و به ۱۰ سال زندان محکوم شد. زمانه در مورد این کتاب چرخش قابلتوجهی داشته است و بیشتر گروههای پیشرو امروزی این کتاب را به خاطر به تصویر کشیدن کلیشه سیاهان موردانتقاد قرار میدهند.
هر چه کتابی برجستهتر باشد بیشتر توجه سانسورچیها را به خود جلب میکند.
کتاب ناطور دشت نوشته جی دی سالینجر یکی از کتابهایی است به دلیل شاخص بودن بارها با مشکل رو به رو شده است. یک معلم در سال ۱۹۶۰ برای درس دادن آن سر کلاس اخراج شد و بعد کتاب از کتابخانههای مدارس وایومینگ، داکوتای شمالی و کالیفرنیا در دهه ۸۰ میلادی جمع شد.
دلیل رایج برای ممنوع کردن رمان سالینجر معمولاً استفاده از زبان نامناسب و ناسزا است. این روزها جمله اول رمان، «با همه آن نوع مزخرفات دیوید کاپرفیلدی» به طرز عجیبی بامسما به نظر میرسد.
نسخه بهشدت نایاب ناطور دشت در نمایشگاه هفته کتابهای ممنوع این ماه در گالری ساچی به نمایش درآمده بود
ممنوع کردن کتابها دامنه گستردهای دارد. گاهی کتابهایی در این مجموعه کنار هم قرار میگیرند که در حالت عادی هیچ ربطی به هم ندارند. مجموعهای که شامل کتابهای همهپسند داستانی (پیتر بنچلی، سیدنی شلدون، جودی پیکولت) تا کلاسیکهای ادبیات (کورت وونه گات، هارپر لی، کیت شوپن) میشود. دامنه فراگیر آن میتواند شامل کتابی با زمینههای جادو و ماورایی باشد (مجموعه هری پاتر) یا بیخدایی (حادثه عجیب سگی در شب).
البته همیشه امید وجود دارد. رویدادهایی مانند هفته کتابهای ممنوع، این کتابها و مسئله سانسور را در ذهن عموم زنده نگه میدارد. تلاش برای ممنوع کردن کتابها یک خاصیت آگاهیدهنده دارد که به آن خاصیت استریسند میگویند. مردم با ممنوع کردن یک کتاب نسبت به آن آگاهتر میشوند.
در ایالاتمتحده، فروشگاههای زنجیرهای بارنز و نوبل، میزهای خاصی را به چیدن گزیدهای از کتابهای ممنوع اختصاص داده است و حتی در وبسایت این فروشگاهها هم کتاب ممنوعه یکی از شاخههای جستجوی کتاب است. در بریتانیا، در بازار و نمایشگاه کتابهای ممنوع در گالری ساچی که ماه گذشته برگزار شد، نسخههای کمیاب و نایاب کتابهای ممنوع به نمایش و فروش گذاشته میشوند. ازجمله نسخه فوقالعاده کمیاب و امضاشده ناطور دشت (به قیمت ۲۲۵ هزار پوند معادل ۲۶۴ هزار پوند) تا کتاب درباره انقلاب کرههای آسمانی کوپرنیک که در سال ۱۵۴۳ با مطرح کردن این که زمین در مرکز منظومه شمسی نیست، کلیسا را به خشم درآورد. (به قیمت ۲ میلیون پوند)
در آخر این مقاومت و استمرار ابدی انجمنی چون انجمن کتابخانههای ایالاتمتحده و خوانندگان در همه جای جهان است که ایدههایمان را زنده نگه میدارد. همانطور که از حکایت کتابهای سیبلین به یاد داریم، کتابها ممکن است بسوزند، دانش موجود در آنها ممکن است از بین بروند و هیچچیز برای همیشه نیست.






