آنگاه به انتهای صف ترقی ملل پرتاب شدیم که اینها واگذاریم و افسانه گُزیدیم!
حکمت خسروانی بنیانهایی دارد. اول این بنیانها این است که خداوند یگانهاست که فزایندهاست و ایستا نیست و رهرو راه خردمندی سروش خدایی را خواهد رسید. دوم خردورزی است. بنیان حکمت خسروانی راستی بیپایان است و نیکی با هستی همسان است. سوم هنجار و داد و قوانین پیشرفت در هستی است، حکمت خسروانی ایستایی مینکوهید و نوگرایی را میپسندد. چهارمین بنیان نفی کردن نیرو است و حکیم با هستی کنشگر است. بنیان پنجم « فر» است و فر از کلیدیترین معروفات حکمت خسروانیست. یعنی آدمی میرسد به جایی که هستی او را یاری میکند تا در هستی بیفزاید و افزوده شود.و فر را چندین اصل است. اول آنکه به ارث نیست، دو آنکه همیشگی نیست و سومی این که فر از کل هستی جدا نیست. بنیان ششم حکمت خسروانی وحدت آفرینش است. بنیان هفتم گشوده راهی است، یعنی این که فزایندگی هستی را پایان نیست. بنیان هشتم بهرهجویی است از هستی و بنیان نهم نو شدن است. بنیان دهم نوروز است، به این معنا که که آدمی و هستی باید نو شوند. بنیان یازدهم چنین است که پوچی ناپایدار است و چون ناپایداریش پدیدار شد، گمراهان و بداندیشان از زشتی کردار خود بازخواهند گشت. در سرانجام بنیان دوازدهم و آخرین حکمت خسروانی، رهانندگی از ایستایی است.