قصه های نیره رهگذر
آی برف پارو می کنیم
*********************
من از زمستانها و برفهای امیریه در آن سالهای دور یاد میکنم .
زمستان ها و برف های سالهای کودکی در خیابان فرهنگ و کوچه خدایار ، زمستانهایی که شب میخوابیدی و صبح با نور تیزو روشنی زیر کرسی از خواب میپریدی و حس میکردی که صداها جور دیگری است . یک نوع سکوت و بمی عجیبی در فضای خانه و کوچه موج میزد .پنجره های اطاق پنج دری تا نیمه از برف سفید بود و جنب و جوشی متفاوت در خانه ....... و چند صدای ناشناس درسکوت کوچه طنین میانداخت که : بررررف پارررررو میکنیم . از همان زمستان ها حرف میزنم که پاییزش کیسه های نمک و زنبه های کاه گل از راه پله ها و نردبان به پشت بام برده میشد . پشت بام ها را هرسال کاهگل میکردند تا زیر برف و باران زمستان طاقت بیآورد و سقف چکه نکند . صدای چرخش سنگین بوم غلطان زیر سقف ، لرزشی ناشناس و ترسناک ایجاد میکرد. بااینهمه بابارش اولین برف ، اضطراب ااهل خانه را فرا میگرفت تا هرچه زودتر برف ها از پشت بام بزیر ریخته شود.صدای برف پاررررو میکنیم در سکوت عجیب کوچه طنین میانداخت پس از چک و چانه های اولیه برسر دستمزد ، برف پارو کن ها روانه پشت بام میشدند و سفارش پشت سفارش از اهل خانه که مبادا با نوک پارو ، تکه های کاهگل جاکن شود ، و یا در کوچه برف برسر عابر ریخته شود .برف پارو کن ها بادستهای سرخ و ورم کرده از پشت بام برمیگشتند و کنار سینی چای داغ و بعضی وقتها یک تکه نان روغنی و چند تومانی را که مزدشان بود چمباتمه میزدند و چای را با عجله هورت میکشیدند تا روانه پشت بام دیگری شوند .
، بااینهمه هرسال می شنیدیم که یکی از آنها در کوچه ما یا کوچه ای دیگر از پشت بام پایین افتاده و مرده .....آخ خ خ خ خ - برف پارو کن ها کجا از دیده هامان محو شدند ، ؟