۱۴۰۰ دی ۱۷, جمعه

▪️برخی قاب‌ها، زبان ِ زمانه‌اند. کوتاه و بریده‌اند اما داستانی عظیم دارند. تاریخی را روایت می‌کنند. حالِ جامعه‌ای را بازمی‌گویند. این را قبلاً هم نوشته‌بودم.
قاب ِ کوتاه  ِ سه دقیقه و پنجاه و هفت ثانیه‌ای گفتگوی کشاورز ِ گمنام ِ اصفهانی با طلبه‌ی جوان، از این قاب‌های خاص لست. یک هفته است که هر روز، چندین بار آن را دیده‌ام و حیرتم کم نشده‌است. چقدر غنی است این سه دقیقه و پنجاه و هفت ثانیه. چقدر حرف دارد. چقدر روایت‌گر تاریخ است. چقدر ما و داستان ما و اینجا و اکنون ما و دردهای ما و مسیری که آمده‌ایم و صد و اندی سال پس از مشروطه را ذره، ذره روایت می‌کند. چقدر سنگین است این سه دقیقه و پنجاه و هفت ثانبه. 

سال 1340 که حسین بروجردی، مرجع عام شیعیان ایران فوت کرد، جمعی از اندیشمندان و فعالان اجتماعی مذهبی ایران جمع شدند و هر کدام درباره آن موقعیت و آن خلاء پس از مرجعیت او نوشتند. کتابچه‌ی کوچک اما مهم «بحثی درباره روحانیت و مرجعیت» که نوعی تأمل عمیق در نسبت دین و جامعه آن زمانه بود. مهدی بازرگان، در آن کتابچه، مقاله‌ای دارد با عنوان «انتظار مردم از مراجع». در آن‌جا، بازرگان، شاید برای نخستین بار، مفهوم «انتظارات اجتماعی از نهاد دین» را صورتبندی می‌کند.

از بحث بازرگان در 1341، همواره روشنفکری دینی و اصلاح‌گرایان اجتماعی، تلاش کرده‌اند دین را نسبت به مسائل اجتماعی پاسخگو کنند. از دین، چه متن دینی، چه نهاد دین و چه دینداران، بخواهند که در جهت رستگاری "این جهانی" جامعه بکوشند. از دین خواسته اند که دکان و دستگاه نباشد. از دین خواسته‌اند که فقر و تبعیض و استبداد و استعمار و بیکاری مردم برایش مهم باشد. از دین خواسته‌اند که توانش را برای بهبود زندگی مردم به کار بگیرد. اما این خواسته، خواسته‌ای نخبگانی بود. صاحبان این صدا، غالباً روشنفکران دینی و اصلاحگرایان درون و بیرون حوزه بودند. جامعه اما غالباً دنباله‌روی نهاد دین بود. 

انقلاب شد. بخشی قابل توجه از حوزویان، در مصدر قدرت قرار گرفتند. حالا دین و دنیا به هم پیوند خورده‌بود. وقت ِ نشان دادن کارآیی دین در اداره جامعه بود. کارآیی در بهتر کردن زندگی کردم. سررسید ِ نقد کردن ِ وعده‌ها.

برای من، صدای این کشاورز ِ گمنام ِ اصفهانی، طنین تمام ِ صدای مصلحان دینی از سیدجمال تا ... را دارد. کلماتش، انگار از حلق یک تاریخ ِ تلاش برای پاسخگو کردن نهاد دین برمی‌آید. مطالبه‌اش، مطالبه‌ی آب و زاینده‌رود و اصفهان نیست. مطالبه‌اش، لحن‌اش، مثال‌هایش، پختگی‌اش، پختگی یک فرد تنها نیست. او، شاید بی‌آنکه خود بداند، محصول یک تاریخ ِ صدساله از فداکاری ومطالبه وتحمل رنج وتکفیر و داغ ودرفش و تنهایی است: من درصدای او و در مطالبات به غایت منطقی و عمیق او، جامعه‌ای را می‌بینم که صدسال بعد، دراعماقش، در روستاهای اصفهان، پیام ِ جان ِ شیدای سیدجمال بربستر مرگ و ملک‌المتکلیمن درسیاه‌چال و میرزاحسن رشدیه‌ی بغض کرده دربرابر مدرسه‌های آتش گرفته‌اش را شنیده، پذیرفته وحالا از آن خود کرده‌است.

به مطالبات این کشاورز ساده‌ی اصفهانی یک‌بار دیگرگوش کنید! صداهای سایر مطالبات ِ بی‌چهره‌های پشت دوربین را بشنوید: دغدغه‌ی قلبی برای محیط زیست، مسوولیت اجتماعی دین، انسانیتی فراتر ازمرز ادیان، فایده‌ی اجتماعی دین، نقد ِ بلای ِ دروغ وسرطان ِ ریا، فریاد برنابرابری، ... آشنا نیست؟ این‌ها عناوین ِ غریوهای مصلحان اجتماعی ِ این صدساله نیستند که اینک از زبان این مردمان ِ شریف ِ بی‌ادعا جاری می‌شوند؟ 

حاکمیت بشنود، یانشنود. بتاراند یابپذیرد. در بند کند یابه آغوش کشد. این مسأله نیست. بازی بزرگ این نیست. بازی بزرگ، قد کشیدن ِ آن جامعه‌ای است که فقط در صدسال، پیام ِ فداکاران ِ پاکباخته‌اش را شنیده، پسندیده و امروز درخیابان، مطالبه‌اش می‌کند. این جامعه، عقب نمی‌رود. نمی‌ماند. تسلیم نمی‌شود. جامعه پیش رفته. عُرف، قدکشیده. حاکمان‌اند که جا مانده‌اند. ودرس تاریخ این است: صدای ِ حاکمان بلندتر، اما عمر ِ جامعه، بسی درازتر است. همین است منطق "وراثت مستضعفین بر زمین": جامعه‌ است که می‌ماند. 

این گفتگوی کوتاه را باید برمزار سیدجمال وصوراسرافیل وستارخان وطالقانی وشریعتی وتوران میرهادی وشاملو پخش کرد ودستمریزاد گفت. هفته‌ی دیگر، ارائه‌ای در دانشگاهم درسوئیس دارم درباره‌ی «اسلام اجتماعی». این قاب عجیب تاریخی را زیرنویس انگلیسی کردم. بحثم را باپخش این سه دقیقه و پنجاه وهفت ثانیه‌ی افتخارآمیز آغازخواهم کرد وخواهم گفت: این است ثمره‌ی صدسال تلاش ِ مصلحان ِ سرزمین ما. ایران ِ ما. تبار ِ ما. میوه‌های ثمرداده‌ی امیدهای ما. افتخار ما! 


 مهدی سلیمانیه