خبرگزاري مهر - گروه فرهنگ و ادب : ابراهيم صفايي پژوهشگر و مورخ معاصر گفت : با وجود آنكه بيش از شصت جلد كتاب نوشته و تاليف كرده ام ، اما امروز براي تامين مخارج بيمارستان و اجاره خانه با مشكل روبرو هستم .
اين مورخ و نويسنده پشكسوت درگفت وگو با خبرنگار فرهنگ و ادب مهر، ضمن بيان مطلب فوق افزود: در هر كجاي دنيا كه زندگي مي كردم با تاليف چند كتاب تا آخرعمر تامين مي شدم اما امروز با اين همه كتاب و خدمات فرهنگي از پس مخارج اوليه زندگي هم بر نمي آيم، با وجود بيماري كه از آن رنج مي برم ، اين روزها بايد به دنبال خانه مسكوني براي اجاره كردن هم بگردم چون صاحبخانه اجاره را زياد كرده و من نيز با حقوق اندك بازنشستگي توان پرداخت ندارم و از آنجا كه بيماري براي مشكل ايجادكرده تغيير مكان بسيار دشوار است.
نويسنده كتاب " رهبران مشروطه " ادامه داد : بيش از يك سال است كه به خاطر مشكل چشم هايم به هيچ عنوان حق مطالعه يا نوشتن را ندارم و با وجود اينكه تاكنون سه كتاب از خاطراتم چاپ شده اما هنوز خاطراتم را با رجال بزرگ تاريخ صد ساله ايران مكتوب نكرده ام و ديگر توان نگارشش را هم ندارم.
ابراهيم صفايي : به خاطر مشكل چشم هايم به هيچ عنوان حق مطالعه يا نوشتن را ندارم و هنوز خاطراتم را با رجال بزرگ تاريخ صد ساله ايران مكتوب نكرده ام |
وي در پاسخ به اين سوال كه آيا تاكنون مشكلاتتان را با مسئولين مربوطه در ميان گذاشته ايد ، گفت: چند بار به آقاي خاتمي نامه نوشتم اما متاسفانه گويا اصلا نامه ها را به ايشان نرساندند ، زيرا هيچ جوابي دريافت نكردم ، ديگر هم نه به كسي نامه مي نويسم و نه از كسي كمك مي خواهم.
آرش عباسي دبير سرويس فرهنگي هنري روزنامه خبر در اين باره به خبرنگار مهر گفت : آقاي صفايي ازمفاخرفرهنگي شهر ملاير است ، اما متاسفانه نه مردم و نه مسئولين ايشان را نمي شناسند .
عباسي كه تاكنون چندين مقاله درباره زندگي و آثار صفايي نوشته است ادامه داد: طي صحبت هايي كه با ايشان داشته ام قرار شده پس از بهبود حالشان طي چند نشست خاطراتشان را ضبط و پياده كنم.
به گزارش مهر عباسي در بخشي ديگر از سخنانش گفت : چند ماه پيش به مناسبت برگزاري نخستين كنگره شعر مادر درملاير طي صحبت هايي كه با مسئولين شهر داشتم قرار بود از ايشان طي مراسمي تقدير به عمل آيد اما متاسفانه به علت بيماري ايشان امكان سفر برايشان مهيا نبود و اين برنامه برگزار نشد.
لازم به ذكر است ابراهيم صفايي متولد 1291 ملاير است . پدرش فخرالدين صفايي قاضي دادگستري بود و مادرش از خانواده ميرفتاح و از خاندان شاخص اين شهرستان بود.
وي تحصيلات ابتدايي و دبيرستان را در همان شهر گذراند تحصيل وي درهمدان سبب آشنايي با انجمن ادبي همدان شد در اين زمان بزرگان شعرهمدان همچون مفتون همداني ، موسي نثري ، علي شيوا و ... دراين انجمن حضور داشتند همچنين درهمين سالها بود كه شاعر بلند آوازه ، عارف قزويني در دامنه كوه هاي الوند زندگي مي كرد. درسال 1316 صفايي به عنوان نايب رييس انجمن ادبي همدان به فعاليتش ادامه مي دهد. پس از مهاجرت به تهران از سال 1312 وارد سازمان ثبت تهران مي شود تا سال 1338 كه به در خواست خودش بازنشسته مي شود و سپس به دعوت اداره كل هنرهاي زيبا به عنوان مشاور بررسي و اجازه چاپ و انتشار كتاب و مسوول صدور مجوز براي ترانه هايي كه از راديو و تلويزيون پخش مي شود مي گردد.
وي از سال 1329 هفته نامه اي به نام " عسس" را منتشر مي كند و در سال 1349 با همكاري دوستانش انجمن تاريخ را در خانه اش داير مي كند كه در سال 1354 رسما مجوز مي گيرد و به عنوان يك انجمن مستقل به فعاليت ادامه مي دهد.
بسياري از كتابهاي وي اكنون به عنوان مهمترين مرجع تاريخي براي پژوهشگران قابل استفاده است از آن جمله مي توان كتاب دو جلدي " رهبران مشروطه" و تاريخ مشروطه به روايت اسناد" اشاره كرد كه از منابع با اهميت تاريخ مشروطيت به شمار مي رود.
از ديگر آثاروي مي توان به كتابهايي چون ، اسناد سياسي دوران قاجار ، تاريخ ملاير، تاريخچه هنرستان موسيقي ، ناصرالدين شاه كودك سالخورده ، چهل خاطره از چهل سال ، پنجاه خاطره از پنجاه سال ، تاريخچه هنرستان كمال الملك ، نهضت ادبي ايران در عصر قاجار، دكتر احمد متين دفتري و بسياري ديگر اشاره كرد.
به گزارش مهر ابراهيم صفايي با اين كارنامه پربار فرهنگي با مشكلاتي دست و پنجه نرم مي كند ، صفايي با چيزي حدود صد سال سن بسياري از ناگفته هاي تاريخي را درذهن دارد اما ياراي مكتوب كردنشان را ندارد و اين مساله سخت درد آور است .
وي ديگر حتي حاضر نمي شود مشكلاتش را به مسئولين فرهنگي كشور منتقل كند و ترجيح مي دهد اين سالهاي سخت پيري و بيماري را تنها و با ياد ايام گذشته طي كند ايامي كه قطعا اگر به هر كار ديگري پرداخته بود امروز حداقل سرمايه اي داشت كه در آرامش زندگي كنند، اما دريغ كه عشق و علاقه به پژوهش و تاريخ و كتاب چيزي جزتن رنجور و دست خالي براي پيرمرد باقي نگذاشته است.
ابراهيم صفايي در كتاب " چهل خاطره از چهل سال " خاطره اي را نقل مي كند كه خواندش خالي از لطف نيست : در سال 1345 كه كتاب اسناد سياسي دوران قاجار را در چاپخانه شرق به چاپ مي رساندم و تقريبا هر روز به چاپخانه مي رفتم ، دفتر شركت عمراني وثوق هم در خيابان لاله زار پايين در داخل يك پاساژ نزديك چاپخانه شرق قرار داشت . يك روز در جلو آن پاساژ با رحيم خامنه اي پور مدير شركت عمراني وثوق و بنيانگذار كوي تهران نو بر خوردم با او آشنايي قبلي داشتم و وقتي كيف پر از نمونه هاي چاپي كتاب را كه براي غلط گيري مي بردم در دست من ديد، پرسيد : اينها چيست؟ گفتم كتابي است از اسناد سياسي دوران قاجاريه كه چاپ مي كنم. پرسيد : چقدر خرج اين كتاب مي شود؟ گفتم قريب چهل هزار تومان پرسيد : چه سودي خواهيد برد؟ گفتم : سود در ميان نيست اگر زيان در ميان نباشد راضي هستم گفت : چه مدت وقت براي اين كارگذاشتي ؟ گفتم : تقريبا يك سال خنديد و گفت: مگر بيكاري ، كتاب به چه درد مي خورد مي خواستي اين پول را بياوري پانصد متر زمين در تهران نو به تو مي دادم براي آينده خودت و فرزندانت سرمايه كوچكي مي شد ... من كه شيفته كارخود بودم و در اين راه اقتصاد زندگي را هم به فراموشي سپرده و محيط و جامعه را هم نمي شناختم ، اندرز خامنه اي پور را ناشنيده گرفتم ، نمي دانستم كه " در شهرني سواران بايد سوارني شد " و بر اثر همين غفلت سرانجام نحوست كتاب مرا به گرداب محروميت در افكند .