۱۴۰۱ آبان ۱۳, جمعه

  با این همه، وقتی استاب در پایانِ شام پاس لنگر تعین کرد؛ و از همینرو کوئیکوئک و یکی از ملاحان پیش خانه روی عرشه آمدند شوری عظیم میان کوسه ها افتاد؛ زیرا این دو ملاح بی دِرنگ  سکوهای پیه بُری از لَبه کشتی آویخته با پائین دادن سه فانوس به منظور افکندن طویل کورسو بر تیره دریا و زدن وال-بیلِ خود گرم قتل بی وقفه کوسه ها* از طریق فرو کردن تیز فولاد درون جمجه که ظاهرأ تنها عضو حیاتی شان بود، شدند.   اما در کِف آلود اغتشاش گروه های درهم و بر هم و مُتخاصم نشانه گیران نمی توانستند همیشه بر هدف زنند و همین موجب کَشف های تازه در درنده خوئی باورنکردنی حریف شد.  نه تنها شریرانه احشاء بیرون ریخته یکدیگر گاز می زدند، بلکه چونان نَرم کَمان گِرد شده دل و روده خود می خوردند؛ تا جائی که بنظر رسید یک دهان بارها و بارها احشائی بلعد که در دیگر سو از گُشوده زخم تخلیه شود. و این نه همه ماجرا بود.  حتی درگیری با لاشه و روح این موجودات هم خطرِ خود را داشت.  بنظر می رسید پس از آنچه می توان مُفارِقَت حَیاتِ فردی نامید، نوعی نیروی حیاتِ عام یا وحدت وجودی در خود مَفاصِل و استخوانهاشان مَکنون است.  چیزی نمانده بود یکی از کشته کوسه هایی که بهر کندن پوست روی عرشه افراخته بودند آنگاه که بی نوا کوئیکوئک کوشید نیام مرده آرواره مَرگبارَش بَندَد، دَستَش بِکَنَد.   

  *وال-بیلی که در کار پیه کَنی کنند از بهترین فولاد سازند؛  به بزرگی مردم پنجه است؛ در شکل کلی مُطابِق همان باغ اوزاری است که نام از آن دارد؛ جز اینکه طَرَفین آن تمامأ صاف و بخش فوقانی بس باریک تر از تحتانی است.   این سلاح را همواره تا سرحد امکان تیز نگاه می دارند و هنگام استفاده نیز گهگاه چون تیغ تیزش کنند.  سخت چوبی بطول بیست تا سی قدم بعنوان دسته در حفره، بیل فرو کنند.

  وحشی، در حالی که دَردگِنانه دستش را بالا و پائین می برد گفت؛ "کوئیکوئک اهمیتی نداد کدام خدا او کوسه ساخت، چه فیجی خدا، چه نانتوکت خدا؛ اما اون خدا که کوسه ساخت، باس نَعلَتی دیوانده  بیده."