۱۴۰۱ اسفند ۲۲, دوشنبه

  عضو بارد ؛ در اصطلاح فلسفه و پزشکی قدیم ، دماغ و مغز است . (از فرهنگ علوم عقلی به نقل از اسفار و شفا). و رجوع به عضو حار شود.

عضو بسیط ؛ هر یک از دماغ و قلب و کبد است . (از فرهنگ علوم عقلی به نقل از اسفار).
عضو حار ؛ در اصطلاح فلسفه و پزشکی قدیم ، قلب و دل است . و شیخ الرئیس در بیان اعضای حاره و بارده گوید: نزدیکی به توازن و اعتدال مزاج بواسطه ٔ تکافؤ اعضای حاره مانند قلب و بارده مانند دماغ و رطبه مانند کبد و یابسه مانند استخوان حاصل می شود. (از فرهنگ علوم عقلی به نقل از شفا و اسفار).
عضو رطب ؛ کبداست . (فرهنگ علوم عقلی ، از اسفار و شفا). و رجوع به عضو حار شود.
عضوهای رئیسه ؛ اعضایی هستند که مبداء قوه و نیرو باشند و برای بقای شخص لازم می باشند مانند قلب و دماغ و کبد. (از کشاف اصطلاحات الفنون ) :
گفتم که عضوهای رئیسه دل است و مغز
گفتا سپرز و گرده و زهره است و پس جگر.

ناصرخسرو.


عضو یابس ؛ استخوان است . (فرهنگ علوم عقلی به نقل از اسفار و شفا). و رجوع به عضو حار شود.
هفت عضو ؛ هفت اندام ، یعنی سر و سینه و شکم و دو دست و دو پا و یا به عقیده ٔ برخی دو پهلو و دو پا و دو دست و سر. (از برهان ). و رجوع به هفت اندام شود :
گفتم که هفت عضو کدام است تنت را
گفتا که پهلویست و دوپا و دو دست و سر.

ناصرخسرو.