۱۴۰۲ شهریور ۲۸, سه‌شنبه

 

سرمقاله راه توده 897

باور به اخبار جعلی نباید

ایران را تبدیل به اوکراین دوم کند

 

این هفته رئیس جمهور فنلاند در مصاحبه با روزنامه نیویورک تایمز اعلام کرد که "غرب باید راهی را برای حفظ روابط با روسیه پیدا کند". به گفته وی، اکنون "ضمانت اینکه جنگ جدیدی پشت درها در حال انتظار نمی باشد" در روابط با فدراسیون روسیه ضرورت دارد.

فنلاند کشوری پنج میلیونی است که دهها سال در کنار اتحاد شوروی و روسیه زندگی کرده و هیچگاه هم خطری متوجه آن نبوده است. ولی بلافاصله پس از آغاز جنگ اوکراین درخواست عضویت در ناتو را مطرح کرد تا به خیال خویش سهمی از غنائم پس از شکست روسیه بدست آورد. اکنون رهبران دولت فنلاند فهمیده اند که جنگ اوکراین با خیالات اولیه آنها پایان نخواهد یافت و از این پس نه تنها سهمی در غنائم شکست روسیه نخواهند داشت بلکه خطر یک جنگ آن کشور را هم تهدید می کند، بدون آنکه از ناتو کاری ساخته باشد.

فنلاند در توهم شکست روسیه تنها نبود. فرانسه و آلمان و از جمله نازی های حاکم بر اوکراین هم چنین توهمی را داشتند. آنها هم می خواستند در غنائم شکست روسیه سهیم شوند. اوکراینی ها بخشی از خاک روسیه را سهم خود می دانستند. فرانسوی ها گمان می کردند که در مذاکرات شکست روسیه می توانند به حضور روسیه در افریقا پایان دهند. آلمان ها هم بدنبال تسلط بر منابع گاز روسیه و حداقل خرید ارزان تر و مفت این گاز و دیگر منافع مواد خام روسیه بودند.

همه آنها خود را با این توهمات به جنگی کشاندند که اوکراین را نابود کرد و مانند بختک بر سر اقتصاد و سیاست این کشورها فرود آمده است.

بحث در اینجا بر سر این توهمات نیست، بلکه بر سر منشا این توهمات در نخبگان حاکم در غرب و کشورهای وابسته به آنهاست.

جک باو، عضو سابق مرکز اطلاعات استراتژیک سوئیس، کتابی دارد بنام "حکومت با اخبار جعلی". وی در این کتاب با بررسی دقیق اخبار رسانه های غرب درباره ایران، سوریه، لیبی، افغانستان، ونزوئلا، روسیه، و بلاروس سیل اخبار جعلی درباره این کشورها را که به جنگ در پاره ای از آنها منجر شده یا ماجرای اوکراین یا "ناوالنی" در روسیه یا نشاندن هواپیما در بلاروس را بررسی کرده است. نتیجه گیری اصلی وی این نیست که کشورهای غربی اخبار جعلی منتشر می کنند که این را همه می دانند. نتیجه گیری وی همچنانکه در عنوان کتاب او آمده، آن است که آنها اخبار جعلی را که خودشان ساخته اند باور می کنند و براساس آن تصمیم می گیرند و سیاستگذاری می کنند. مثلا براساس ماجرای "ناوالنی" که او را اپوزیسیون بزرگ پوتین معرفی می کردند نتیجه گرفته بودند که واقعا یک اپوزیسیون بزرگ در روسیه علیه پوتین وجود دارد. یا تصور کرده بودند حجم اقتصاد روسیه کمتر از تگزاس است و به این نتیجه رسیده بودند که روسیه در اولین محاصره اقتصادی دستها را بالا برده و تسلیم می شود چنانکه بایدن یا وزیر اقتصاد فرانسه در آغاز جنگ اوکراین وعده فروپاشی یک ماهه اقتصاد روسیه و تسلیم آن کشور را داده بودند.

این در حالی است که تحلیلگران مستقل مانند "ژاک ساپیر" اقتصاددان فرانسوی و کارشناس روسیه مدتها قبل از جنگ اوکراین اعلام کرده بود که اقتصاد روسیه از پنجمین اقتصاد دنیا، یعنی جلوتر از آلمان است و حتی براساس معیارهایی، از ژاپن نیز بزرگتر است. نتیجه گیری که اکنون بانک جهانی نیز آن را تایید کرده و اثرات در پیش گرفتن سیاست جایگزینی واردات در روسیه درستی آن را نشان داده است. چنانکه روسیه بسرعت همه صنایعی را که کشورهای غربی ترک کردند با منابع و تکنولوژی داخلی بازسازی کرده است.

نتیجه حکومت از طریق باور به اخبار جعلی، در غرب وضعی را بوجود آورده که اکنون در فرانسه و آلمان و فنلاند و دیگر کشورهای اروپایی و حتی آمریکا شاهد آن هستیم. آمریکا تصور و گمان شکست روسیه در این جنگ را نداشت ولی این گمان را داشت که می تواند جنگی در اروپا به راه اندازد که در نتیجه آن روسیه و اروپا هر دو تضعیف شوند و اوکراین نیز قربانی شود. ضمن اینکه می تواند آن را طوری مدیریت کند که به جنگی جهانی و اتمی که آمریکا را تهدید کند منجر نشود. اما ابعاد و سمت و سوی جنگ می رود که از تصورات آمریکا نیز خارج شود. یعنی این خطر اکنون وجود دارد که آمریکا همین اروپای ضعیف شده را بعنوان متحد خود از دست بدهد. ضمن اینکه گسترش جنگ با استقرار موشک های اتمی روسیه در مرزهای آمریکا و حضور زیردریایی های اتمی آن در نزدیکی سواحل آمریکا همگی می تواند ابعاد این جنگ را از چارچوب مورد نظر آمریکا خارج کند و این غیر از پیامدهای آن در عرصه سیاست داخلی امریکاست.

ما در ایران نیز با همین مشکل اما به شکل دیگری روبرو هستیم. هرچند در راس حکومت بنظر نمی رسد که مرعوب سیل اخبار جعلی باشند، اما غربگرایان ایرانی و احزاب و رسانه های آنها که توسط اتاق بازرگانی تغذیه مالی می شوند نه تنها این اخبار جعلی را مدام به خورد خوانندگان خود می دهند و آنها را در بی خبری مطلق از جهان نگه می دارند، بلکه ظاهرا خود نیز این اخبار را باور کرده اند و به پیروزی درازمدت غرب در حفظ جهان کهنه و توان آن در جلوگیری از برقراری نظم نوین بین المللی مبتنی بر صلح و عدالت بیشتر، ایمان مذهبی پیدا کرده اند. آنان نیز سرنوشت خود را به سرنوشت رقت انگیز نخبگان کنونی حاکم بر غرب گره زده اند. این دنباله روی و گره زدن دو سرنوشت به یکدیگر اهمیتی ندارد، به آن شرط که این باور به اخبار جعلی فرصت پیدا نکند که سرنوشت ایران را با سرنوشت اوکراین پیوند یکسان دهد.