۱۴۰۲ مهر ۶, پنجشنبه

 

فطرت چیست ؟
در یوتیوب دیدم که یکی از استادان فلسفه در باره فطرت اظهار نظر میکرد و می‌گفت از نظر او فطرت به معنای جوشش است، جوشش از چشمه سار ، و برای انسان فطرت جوشش معرفت از چشمه سار حقیقت است. این تعریف را من نمی دانم ایشان از کجا گرفته اند. در ضمن جناب استاد عید فطر را هم به نحوی با فطرت مرتبط می دانستند ، گر چه توضیحی که دادند در باره عید بود نه فطر. باری، من در کتاب« عهد الست » (فصل هشتم) هم معنای لغوی و هم اصطلاحی فطرت را بر اساس اقوال دیگران و تفاسیر قرآن توضیح داده ام. در اینجا میخواهم ضمن اشاره به برخی از آن مطالب ایده جدیدی را که در خصوص فطرت برایم معلوم شده است بازگو کنم.
«فطرت » اصلا لفظی است قرآنی که در چند آیه به کار رفته از جمله در آیه فطرت الله التی فطر الناس علیها(۳۰:۳۰). از لحاظ لغوی گفته اند که فطر یعنی خلق کردن و انشا کردن یا ایجاد کردن. فطرت آدمی هم اشاره به سرشت و خلقت آدمی می کند. و اصطلاحاً اشاره به چیزی میکند که در سرشت و خلقت آدمی نهفته و به اصطلاح خاک آدم با آن آمیخته و گل درست شده است. اشاره حافظ هم در بیت زیر به همین چیز است.
دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند
گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند.
مراد از پیمانه به دلالت ضمنی باده ایست که در پیمانه ریخته اند و منظور از باده هم مهر یا عشق است - همان چیزی که در بدو خلقت، وقتی که انسان هنوز در مینو بود و به گیتی نیامده بود ، با سرشت او در آمیختند. حافظ و عرفای دیگر ما در دوره اسلامی این عشق یا مهر فطری را همان عهد و میثاقی دانسته‌اند که پروردگار با ذریات بنی آدم بسته است- عهدی که در ازل بسته شده و تا ابد هم می پاید، چون این عهد فطری(innate ) است.
هرکه در عهد ازل مست شد از جام شراب
سر به بالین ابد باز نهد مست و خراب (خواجو)
این مطالب را من به تفصیل در کتاب عهد الست شرح داده ام و در ضمن گفته ام که این برداشت عاشقانه از آیه عهد الست مخصوص ایرانیان بوده است، چه ایرانیان بودند که نسبت انسان را با پروردگار با مفهوم مهر و عشق بیان کردند. عربها این نسبت را با مفهوم بندگی و عبودیت بیان کردند. البته هم مفهوم مهر و هم بندگی یا بردگی متافور است منتهی هرکدام معانی ضمنی خاص با خود دارد. مثلاً این که بگوییم انسان در فطرت خود با خدای خود پیمان مهر بسته است فرق می کند تا بگوییم پیمان بندگی بسته است. یکی از فرقها این است که نسبت عبد و رب یک طرفه است . عبد و رب جا به جا نمیشوند. ولی عشق دو طرفه است. از آنجاست که ابوالحسن خرقانی گوید: گاه من ابوالحسن اویم و گاه او ابوالحسن من.
اما چه شد که ایرانیان در تفسیر عهد الست از مفهوم عشق استفاده کردند؟ پاسخ این است که ایرانیان معتقد ند که مهر یا همان عشق خدایی است که در ازل با انسان پیمان بسته است و این پیمان هم در سرشت اوست و نگهدارنده آن هم مهر است، یعنی اگر خیانت کند و به عهد خود وفا نکند به خاک مذلت نشانده می شود. پس انسان هر وقت که مهر ورزد در واقع یک قدم در راه وفای به عهد ازلی که در فطرتش است وفا کرده وهرگاه قهر و خشونت بورزد و مردم را آزار دهد از فطرت خودش دور شده و همین باعث عذاب او خواهد شد.
در باره مهر و حفاظت او از پیمانها ایرانشناسان خیلی حرف زده اند. اما من ندیده ام کسی را که آن پیمان اصلی را که مهر حافظش است پیمان الست دانسته باشد. مثلاً گرشویچ کلی در مقدمه اش بر ترجمه مهر یشت از پیمان‌هایی که مهر حافظش است، پیمان میان کشور ها و انسانها ، حتی با آدمهای بد و پیمان شکن ، و لزوم وفای به همه آنها، بحث کرده ولی دریغ از یک اشاره به آن عهدی که انسان با پیمانه بسته است و با سرشت او آمیخته است، عهدی که خداوند هم در قرآن به آن اشاره کرده است وقتی میگوید: فطرت الله التی فطر الناس علیها‌.
پ.ن. استاد در یوتیوب اشاره ای هم به رابطه عید فطر و فطرت کردند. یادم آمد که ایرانشهری هم می گفت نور و ظلمت (دو بنی که همه چیز از آنها ساخته شده ) در نوروز و مهرگان با خدا عهد بستند. من در مقاله ای توضیح داده ام که نوروز در اینجا همان روز ازل است که در آن پیمان الست بسته می شود و مهرگان هم عید دیگری که عهد در آن تجدید می شود و به یک معنی بدان وفا میشود.
(مطالبی که در این پست گفته ام چکیده یک کتاب است. اگر چیزی برایتان روشن نیست قبل از سوال کردن اول به کتابم رجوع کنید)