Nasrollah Pourjavady commented.
اخلاق جوانمردی ورای اخلاق شرعی و اخلاق فلسفی (ارسطویی) است
(توضیح: این یاد داشت در اصل پاسخی است به سوالهای پژوهش گر محترم آقای مهدی خلجی . بنا به درخواست دوستان آن را به عنوان یک پست مستقل در اینجا هم میگذارم. برای پرسشهای آقای خلجی میتوانید به کامنت های پست قبلی رجوع کنید.)
سلام. منظور من از اخلاق ایرانی در این نوشته، همانطور که اشاره کردم ، اخلاق جوانمردی یا آیین مهر است که جنبه معنوی و عرفانی دیانت ایرانی است، نه اخلاق شرعی که جنبه ظاهری آن است. فرق میان اخلاق جوانمردی درآیین مهر با اخلاق فلسفی هم در این است که در اخلاق فلسفی اساس و مبنای احکام وظیفه یا عنایتی است که انسان نسبت به دیگران (هم نوعان) خود دارد. انسان از این حیث که انسان است موظف است که به دیگران بدی نکند، کسی را بیگناه نکشد، دزدی نکند، خیانت نکند و ...اما در اخلاق جوانمردی اصلی که احکام بر آن استوار است و هدفی که انسان دنبال میکند معرفت یا خود شناسی است. انسان برای این که خود حقیقی و مینوی خود را بشناسد باید از راه خدمت به دیگران و نیازردن دیگران وارد شود. توضیح آنکه خود مینوی هریک از ما حقیقتی است کلی و متعالی که در حاق ذات ما نهفته است و این همان چیزیست که به آن انسانیت میگوییم. هیچ کس قادر نیست در تنهایی و به تنهایی به این حقیقت راه یابد. بلکه فقط از راه گذشت از خویشتن و خدمت به دیگران میتواند به مقصود رسد. در واقع خود موهوم ما بزرگترین مانع در این راه است و بدترین چیز این است که ما نه تنها به دیگران خدمت نکنیم بلکه آنان را بیازاریم. پس برای این که ما به خودی حقیقی و ایزدی خویش که همان انسانیت است برسیم و انسانیت به نحو اتم و اکمل در ما تحقق یابد باید به دیگران آزاری نرسانیم، چنانکه فرمود:
به جان زنده دلان سعدیا که ملک وجود
نیرزد آنکه دلی را ز خود بیآزاری
ودیگر این که به انسانیت که در همه مردم هست خدمت کنیم.
اخلاق جوانمردی اگرچه اساس فلسفه ایرانی را تشکیل میداده ولی اختصاص به ایران نداشته است. در فلسفه نوافلاطونی هم وقتی اخلاق را غایت و هدف نهایی افعال و همت انسان در زندگی فلسفی یا دیالکتیک معنوی نمیدانند و معتقد ند که انسان در سیر و سلوک خود برای رسیدن به کمال معرفت باید از اخلاق فراتر رود در واقع یک قدم به همان اصول فلسفه ایرانی نزدیک میشوند، اصولی که در اخلاق مسیحیت هم رعایت شده است. در مسیحیت وقتی میگویند هرگاه کسی به گونه ای سیلی زد آن طرف را هم بگیرد تا بزند ، این به خاطر کمک کردن به شخص سیلی زن نیست. به خاطر این نیست که او دق دلش را خالی کرده باشد. به خاطر خود شخص مضروب است. این سیلی ها در حقیقت به صورت «من» یعنی «خود موهوم» می خورد و «من» را تحقیر میکند که باعث می شود شخص مضروب یک قدم به خودی ایزدی خویش نزدیک شود.
در مورد قربانیها هم که اشاره کردید من چیز زیادی نمی دانم . همینقدر می گویم که به برداشتها و تفسیر های ایرانشناسان که اغلب فیلولوگ هستند و همه چیز را ظاهری و مادی میبینند اعتمادی ندارم. مثلاً این داستان قربانی کردن گاو توسط مهر ایزد را همه مادی تفسیر میکنند در حالی که قربانی کردن گاو، و در اسلام گوسفند (که همان گاو مقدس است) ، جنبه سمبلیک دارد و منظور از گاو و گوسفند خود موهوم یا نفس است. من در جوانی این بیت را زیاد شنیدم و نفهمیدم و این روز ها افسوس میخورم که چرا از آن غفلت کردم.
در جوانی کن نثار دوست جان
گوسفند پیر قربانی مکن