ایران، رویارویی با اسرائیل و خطر یک جنگ تمام عیار در خاورمیانه
- کیوان حسینی
- بیبیسی
در ظاهر ماجرا، دلایل پرشماری وجود دارد که نشان میدهند احتمال جنگی فراگیر و همهجانبه که یک طرفش ایران باشد، بسیار کم است. این در حالی است که در عمل، ایران نه تنها در میانه جنگی چندلایه و منطقهای قرار گرفته، بلکه حتی مهمترین فرماندهانش نیز در این جنگ کشته میشوند.
از فردای حمله حماس به غزه، خیلی سریع پای ایران به بحران جدید خاورمیانه باز شد. جمهوری اسلامی ایران به عنوان مهمترین حامی علنی حماس از همان ابتدا سعی کرد با تهدید، نقشی بازدارنده در برابر واکنشهای سخت اسرائیل بازی کند.
اما فعالیت تهران به تهدیدهای لفظی و اقدامات دیپلماتیک در سطح منطقه و سازمانهای بینالمللی خلاصه نشد. از همان ابتدا، گروههای شبهنظامی شیعه در سراسر منطقه به عنوان بازوهای فرامرزی سپاه پاسداران، حملاتی را به اهداف اسرائیلی و آمریکایی آغاز کردند.
از درگیریهای پراکنده حزبالله لبنان در مرزهای شمالی اسرائیل گرفته تا حملات به مواضع آمریکاییها در عراق و سوریه و البته موشکهای حوثیها به سوی کشتیهای دریای سرخ، این تنش از همان ابتدا با پیچیدگیهایی روبهرو بود که موجب میشد تا نتوان آنها را به آسانی در چارچوب جنگ بین دو کشور طبقهبندی کرد.
با این حال این حملات و درگیریها، مطلقا به نتیجه مورد نظر جمهوری اسلامی ایران ختم نشد. اسرائیل که از ابتدای جنگ شروطی مانند آزادی همه گروگانها و نابودی کامل حماس را مطرح کرده بود، بدون قدمی عقبنشینی به حملاتش ادامه داد.
End of مطالب پیشنهادی
حتی فشارهای بینالمللی و تغییر نظر برخی کشورهای غربی نیز موجب نشد تا از شدت حملات اسرائیل درغزه کاسته شود. اسرائیل در اوج این فشارها، حمایت کلیدی آمریکا را از دست نداده و از این جهت، حتی از قطعنامهای علیه اقدامات این کشور در غزه خبری نشد.
فراتر از اتفاقاتی که در شورای امنیت سازمان ملل افتاد، دستکم در برابر افکار عمومی، اسرائیل به این گمانه دامن زده که حتی ایالات متحده نیز نمیتواند جلوی عملیات ارتش اسرائیل و شدت این عملیات را بگیرد. کمااینکه در فاصله کوتاهی بعد از اینکه واشنگتن خواستار کنترل عملیات اسرائیل در غزه شد، نتانیاهو از این منطقه بازدید کرد و گفت که کشورش هیچ برنامهای برای کاستن از شدت حملاتش ندارد.
برای بازیگری مانند جمهوری اسلامی ایران که خود را مدعی اول «محور مقاومت» معرفی میکند و در این مدت، به تندی بارها اسرائیل و «متحدان غربیاش» را تهدید کرده، گزینههای این رویارویی روز به روز کمتر میشوند: اگر ایران به تهدیدهای لفظیاش عمل کند، ناچار میشود پا به مسیری بگذارد که پایانش ممکن است جنگی تمام عیار بشد. اگر مقامهای جمهوری اسلامی در دفاع از فلسطینیها قدمی بر ندارند، به لفاظی توخالی متهم میشوند و اعتبارشان ضربه میخورد.
در چنین فضایی، کشته شدن یکی دیگر از فرماندهان نیروی قدس سپاه پاسداران، شرایط را برای ایران حتی دشوارتر هم کرده. حالا دیگر تنها صحبت از «آرمان فلسطین» نیست. اسرائیل در تلاش است تا خود را به عنوان قدرت مسلط در منطقه تثبیت کند و در این راه - دستکم در ظاهر - از خود اعتماد به نفسی چشمگیر به نمایش گذاشته است.
واکنشها به کشته شدن رضی موسوی حاکی است که او احتمالا فرمانده بسیار مهمی بوده و در سلسله مراتب نظامی نیز از موقعیت بالایی برخوردار بوده. اما نگرانی از تلافیجویی احتمالی ایران مسالهای نبوده که اسرائیل را از دست زدن به چنین اقدامی باز بدارد.
اینبار اسرائیلیها برخلاف عملیات کشتن قاسم سلیمانی، مساله را به متحد قدرتمندشان - آمریکا - ارجاع ندادند، بلکه خود به شکل مستقیم وارد عمل شدند و رضی موسوی را هدف قرار دادند. آنها اصرار دارند که از فردای حمله حماس، دورانی تازه آغاز شده و از جمله ویژگیهای این دوران تازه، یکی همین قدرتنمایی بیپروای این کشور است.
جمهوری اسلامی در ۸۰ روز گذشته به شدت در تلاش بوده تا سطح تنش با آمریکا و اسرائیل از کنترلش خارج نشود. چنین تصمیمی موجب شد تا نتیجه عملی تهدیدهای ایران، به موشکپرانیهایی حسابشده خلاصه شود. حالا اما شرایط تغییر کرده و رویکرد محافظهکارانه تهران ممکن است در چشم هوادارانش در سراسر منطقه، عافیتطلبی مزورانه تعبیر شود.
برای نیروی قدس سپاه، دستکم در سطح تبلیغات سیاسی داخلی و تلاشها برای همراه کردن هر چه بیشتر بدنه حزباللهی و طرفدار حکومت، زمینه برای افزایش سطح تنش نظامی با آمریکا و اسرائیل شکل گرفته است. گویی دستکم بخشی از این نیروها خواستار شدت بخشیدن به اقدامات نظامی هستند و گروهی دیگر (مثلا در شورای عالی امنیت ملی) جلوی آنها را گرفتهاند.
فارغ از اینکه چنین مناسباتی تا چه اندازه در تصمیمگیریهای حیاتی نقش دارند، در درون ساختار قدرت جمهوری اسلامی، طرفداران افزایش درگیری نظامی استدلالهای بسیاری برای دفاع از نظر خود دارند. ایران در سالهای اخیر از آمریکا و اسرائیل ضرباتی اساسی دریافت کرده؛ از ترور دانشمندان هستهای و خرابکاری در برنامه هستهای تا حتی ترور شخص قاسم سلیمانی، چهره بسیار معروف سپاه قدس. واکنشهای جمهوری اسلامی ایران به این اتفاقات، هرگز متناسب با این ضربات ارزیابی نشده است.
این بار نیز این احتمال وجود دارد که همانند سالهای اخیر، تهدیدهای اخیر از مرز لفاظیهای همیشگی فراتر نروند. اما حتی سکوت احتمالی یا واکنش کمرمق ایران، به معنای پایان کابوس جنگی گستردهتر نیست. شرایط موجود به خوبی گسلهایی ویرانگر در خاورمیانه را در برابر چشم افکارعمومی جهانی قرار داده؛ گسلهایی که اگر به حرکت درآیند، شهروندان این منطقه با دورانی تازه از ویرانی آخرالزمانی روبهرو خواهند شد.
در ظاهر ماجرا، دلایل برای دور بودن خاورمیانه از چنان بحران عظیمی کم نیست. اما این دلایل مطلقا به این معنا نیستند که خطر این بحران از سر منطقه برداشته شده یا دستکم در هفتهها و ماههای پیشرو، چشماندازی برای آرامش، ثبات و صلح دیده میشود. برعکس، حساسیت شرایط رو به افزایش است و به همین دلیل، خاورمیانه با اضطرابی کمسابقه و موقعیتی عمیقا شکننده خود را برای آغاز سال جدید میلادی آماده میکند.