ایرج بسطامی، زیر آوار زلزله بم؛ روزی که موسیقی ایران، یک «خواننده ویژه»
را از دست داد ایرج بسطامی موسیقی ایرانی را
خیلی خوب درک می کرد و این موسیقی خیلی عمیق در آوازش ریشه داشت.
یکی از تلخترین
روزهای ایران در چند دهه اخیر، ۲۰ سال پیش در ساعت ۵ و ۲۶ دقیقه بامداد روز پنجم دی
۱۳۸۲ رقم خورد؛ روزی که همزمان با گزارشها از فروپاشی ارگ باستانی بم، خبر آمد که
نام ایرج بسطامی، خواننده موسیقی ایران نیز در میان حدود ۳۴ هزار قربانی زلزله بم قرار
دارد. ایرج آن موقع ۴۶ سال داشت و پس از وسواس عجیبش در فراگیری ردیفهای موسیقی ایران،
نامش در فهرست آوازخوانهای صاحبسبک مطرح بود.
به عبارتی موسیقی ایران یکی
از استادانش را در دوران پختگی هنری از دست داد. بسیاری از استادان برجسته موسیقی ایران
پس از آن واقعه به او ادای احترام کردند؛ از صدیق تعریف گرفته که گفت: «صدای او شبیه
هیچ خواننده دیگری نبود. او تنها شبیه خودش بود.» تا محمدرضا درویشی که معتقد است
«ایرج با مرگ، به هنرش زندگی بخشید.» اما در میان این بزرگان نام دو چهره ممتاز در
تکمیل و تصحیح آوازخوانی ایرج بیشتر به چشم میخورد: اول محمدرضا شجریان که باور داشت،
خداوند در بسطامی گوهری به ودیعه نهاده و او میخواهد به آن شکل دهد و دوم پرویز مشکاتیان
که ایرج را خواننده بیبدیلی دریافت و میگفت صدای او پخته است و کویری: «راز ماندگاری
ایرج در صدایش بود.» حمید متبسم، نوازنده و آهنگساز که آلبوم «بوی نوروز» او با صدای
ایرج بسطامی یکی از آثار ماندگار گروه دستان به شمار میرود در باره ایرج به بیبیسی
فارسی گفت که او نهتنها یک صدای ویژه که یک استعداد ویژه بود. این آلبوم در سال ۱۳۷۱ منتشر شد و اشعار آن برگرفته
از حافظ و سعدی بود و تسلط ایرج ۳۵ ساله در خواندن این اشعار تعجبانگیز بود اما چگونه
شد که به فاصله کوتاهی از مراحل یادگیری او وارد مراحل پختگی در اجرا شده بود. آقای
متبسم در این باره میگوید: «ایرج بسطامی درونی مالامال از احساس موسیقی ایرانی داشت
و از سرزمینی میآمد که چه در زمینه ادبیات و چه در زمینه موسیقی بزرگان زیادی از آنجا
برخواستهاند، همین بود که نیاز به زمان خیلی طولانی نداشت تا تبدیل به یک شخصیت ویژه
در موسیقی ما بشود و خوانندهای شود که از نظر کیفیت کاملا جدا و منحصر به خودش بود.»
ایرج بسطامی از شش سالگی تا نوجوانی، به همراه سایر برادرانش و سرپرستی عموی خود گروهی
تشکیل دادند که در رادیو کرمان و یا اردوی رامسر برنامههایی را به اجرا گذاشتند ایرج
بسطامی در سال ۱۳۳۶ در شهرستان بم و در خانواده هنرمندی دیده به جهان گشود. از جد پدری
گرفته تا پدربزرگ و پدر در زمینه خواندن آواز و نواختن سازهای مختلف مهارت داشتند.
او از پنج سالگی به خواندن آواز علاقه نشان داد و از این رو پدرش این وظیفه مهم را
برعهده گرفت. در سنین نوجوانی مجذوب عمویش، یداله بسطامی شد که از نوازندگان چیره دست
بم و معلم موسیقی بود و در آن ایام گروهی را به سرپرستی خود و با همکاری ایرج و برادرانش
تشکیل داد. این گروه در رادیو و تلویزیون آن زمان و اردوهای رامسر برنامههایی را اجرا
کرد. پس از آن ایرج با کمک حسین سالاری از نوازندگان نامدار کرمانی به کلاس آواز محمدرضا
شجریان راه یافت. او به صورت هفتگی در مدت شش سال، تا میانه دوره عالی موسیقی آوازی
نزد آقای شجریان تعلیم یافت. چنان که استاد «آینده خوبی برایش پیشبینی میکرد.» شش
سال این آموزش در جریان بود و ایرج هفتهای یک بار از بم به تهران میآمد تا وقتی که
اتاقی در محله پامنار تهران اجاره کرد و بهرغم تحولات پس از انقلاب اسلامی، هرگز
لحظهای در روند فراگیری او خللی پیش نیامد. یکی از جلسات آموزشی او با آقای شجریان
حاوی نکات بسیار مهمی درباره نحوه صحیح شعرخوانی و فراز و فرود در گوشههای موسیقی
ردیف است. در این جلسه که آوازهای افشاری و سهگاه دوره میشود، ایرج تلاش میکند که
به خواندن ردیف وفادار بماند و آقای شجریان به او میگوید: «ردیف را یادگیر میگیری
که آواز بخوانی نه این که ردیف بخوانی.» ردیف همچنان که در لغت در موسیقی نیز «به ترتیب»
معنا دارد، یعنی شما مدارج موسیقی آوازی یا سازی را پشت سر هم مینوازید. درآمدها،
گوشهها، قطعات و متعلقات دیگر موسیقی ایران در قرن گذشته خورشیدی تدوین شد و ردیف
نام گرفت. این ردیف به ۱۲ مجموعه تقسیم میشود که هفتای آن دستگاه نامیده شده و پنجتای
دیگر به عنوان آواز شناخته میشوند. در این که آقای بسطامی چقدر تحت تاثیر سبک آواز
خوانی آقای شجریان بوده، روایتها متفاوت است. اما دقیقتر این ماجرا را از حمید متبسم
بخوانیم. او به بیبیسی فارسی گفت که آقای بسطامی، «سبک ویژه خودش را داشت که متاثر
از تمام خوانندگانی است که حتی شخصیت بسیار بزرگی مثل استاد محمدرضا شجریان نیز تحت
تاثیر آنها بود.» «ایرج بسطامی تنها شاگرد استاد شجریان نبود و تحت تاثیر خوانندگان
قبل از استاد شجریان هم بود چه به صورت مستقیم و چه به صورت غیرمستقیم به صورت تقلید
و گوش کردن از آثار به جا مانده و همینرو میتوان گفت که شیوه او جدا از شیوه استاد
شجریان است و تقلید صرف از آواز خواندن ایشان نیست.» ایرج بسطامی بعد از تعلیمات استاد
شجریان نزد پرویز مشکاتیان رفت و به فراگیری تلفیق شعر و موسیقی و ادامه ردیفهای آوازی
پرداخت. نخستین کاست او تحت عنوان «افشاری مرکب» محصول این آشنایی و همکاری است. این
برنامه در زمستان سال ۱۳۶۸ و توسط گروه عارف اجرا شد که آهنگسازی و سرپرستی گروه با
آقای مشکاتیان بود. آقای مشکاتیان در این باره گفته بود که در حوالی دهه ۶۰ خورشیدی
در گروه چاووش نیاز بود که با خوانندههایی با صدای متفاوت همکاری کنند: «من پشت در
کلاس آواز استاد شجریان نشسته بودم تا هنرجوها مرا نبینند. آن جا بود که از صدای بسطامی
خیلی خوشم آمد. او صدای خوبی داشت و مثل همه آدمهای کویرنشین، مهربان و خوب بود. بعد
از کلاس مدتی با او صحبت کردم تا با نظراتش درباره هنر و آواز و انگیزه خواندش آشنا
شوم؛ ولی آن قدر ساده یافتمش که مصمم شدم تا با او یک سالی در مورد قضایای پیرامونی
سوای موسیقی به گپ و گفتگو بنشینم.» این قبیل مراودات چقدر در شکلگیری سبک آوازی ایرج
بسطامی تاثیر داشت؟ آقای متبسم در این باره میگوید: «ایرج بسطامی موسیقی ایرانی را
خیلی خوب درک می کرد و خیلی عمیق این موسیقی در آوازش ریشه داشت، به همین دلیل چه پرویز
مشکاتیان و چه من و دیگرانی که با او کار کردند، نیازی نداشتند که آوازش را با موسیقی
ایرانی هماهنگ کنند. بلکه تاثیری که همراهی ایرج بسطامی روی کارهای ما گذاشت به هیچ
وجه کمتر از تاثیر کارهای ما روی صدای او نبود.» آقای مشکاتیان هم در باره ایرج بسطامی
گفته بود: «تنها افتخارم در زندگی این است که ترانه وطن من با صدای ایرج، از طرف سازمان
یونسکو سرود ملی اعلام شد.» همزمان با استقبال عمومی از این آثار پرویز مشکاتیان سرپرست
گروه عارف به همراه ایرج بسطامی برای اجرای کنسرت به اروپا رفتند. در آن زمان بسطامی
۳۳ سال داشت و این کنسرتها آغاز موفقیتهای بعدی او بهشمار میآمد. ایرج بسطامی در
۴۰ سالگی به اوج فعالیتهایش رسیده بود و در طول ۱۴ سال کار مستمر ۱۱ کاست از او به
یادگار ماند. آلبومهای «موسم گل» اثر محمدرضا درویشی، «فسانه» اثر کیوان ساکت،
«سکوت» اثر محمد میرنقیبی و کوروش متین، «وطن من»، «افق مهر» و «مژده بهار» اثر پرویز
مشکاتیان از جمله آثار اوست. دوستان و همکارانش شخصیت او را گوشهگیر و در روابط اجتماعی
نامحسوس (!) ذکر میکنند؛ مثل آقای متبسم که به بیبیسی فارسی گفت: «ایرج بسطامی آدم
ساده و افتادهای بود اما وقتی آواز میخواند تبدیل به یک غول واقعی میشد.» به گفته
آقای متبسم در حالت محاوره به هیچ وجه نمیتوانستید حدس بزنید که این آدم بتواند این
چنین بخواند ولی وقتی میخواند «قد میکشید و تنومند میشد». پرویز مشکاتیان سرپرست
گروه عارف به همراه ایرج بسطامی و سایر اعضای گروه در کنسرتهای اروپا فاطمه و محمد،
خواهر و برادر ایرج بسطامی که حالا مدیریت «موسسه فرهنگی و هنری ایرج بسطامی» را در
کرمان برعهده دارند نیز توصیف مشابهی از برادر خود ارائه کردهاند. به گفته خانم بسطامی،
برادرش به دور از جنجالها و هیاهوی هنری پایتخت به شهرستان بم بازگشت تا سرپرستی خانواده
برادر تازه درگذشته خود را به عهده بگیرد. این همراهی و سرپرستی تا زمان مرگ ادامه
داشت، به گونهای که تمام اعضای این خانواده به جز خاطره، برادرزادهاش، همراه ایرج
در شب وقوع زلزله بم جان سپردند. محمدرضا شجریان، استاد آواز ایران نیز وقتی در واقعه
زلزله بم ایرج بسطامی از دست رفت، او را گلی توصیف کرد که «خیلی زود پرپر شد و نوشت
که افسوس که او دولت مستعجل بود.”