ایران و اسرائیل تا یک قدمی جنگ پیش رفتند. چین در این مدت کجا بود؟
- کیوان حسینی
- روزنامهنگار ارشد بیبیسی
خاورمیانه بیش از شش ماه است که اسیر توفان جنگ غزه شده و در حاشیه همین توفان، دو کشور ایران و اسرائیل تا پای یک جنگ تمام عیار پیش رفتند. در تمام این مدت چین کجا بود و چه موضعی درباره این بحران دارد؟
پکن بیش از یک سال پیش در اقدامی بیسابقه، در مناقشه ایران و عربستان سعودی نقش میانجی را ایفا کرد و موفق شد به تنش چند ساله میان تهران و ریاض پایان دهد. آیا چین حالا هم میتواند چنین نقشی را در تنش ایران و اسرائیل بازی کند؟
چین در سال ۲۰۲۲ «ابتکار امنیت جهانی» (GSI) را راهاندازی کرد تا در کنار سه پروژه بزرگ دیگر (ابتکار کمربند و جاده، ابتکار تمدن جهانی و ابتکار توسعه جهانی)، به شکل عملی، ایدههای سیاسی و متفاوت این کشور در سطح جهانی به اجرا در بیایند.
در چارچوب «ابتکار امنیت جهانی»، چین به دنبال کاهش اثرگذاری غرب و به ویژه آمریکا در مناقشهها و درگیریهای بینالمللی است و اصرار دارد که با احترام به حاکمیت ملی و خودداری از مداخله در امور کشورهای دیگر، امنیت جهانی تامین میشود؛ وضعیتی که از نگاه حکومت چین در حال حاضر در دنیا وجود ندارد.
استدلال مهم چین در دکترین «امنیت جهانی» مورد نظرش این است که غرب همواره سعی کرده تا از طریق تحمیل ارزشها و خواستههایش به کشورهای دیگر، منافع خود را پی بگیرد، اما هرگز به دیگران اجازه نداده که رفتاری مشابه داشته باشند. چین میگوید این رویه اشتباه است و نظم بینالمللی موجود باید با هدف تامین امنیت همگان، بازنگری شود.
در این ایده در کنار سه ایده دیگری که چین پیگیر آنهاست، نه دموکراسی یا حقوق بشر (به شکلی که در غرب تعریف شده) بلکه حاکمیت ملی، توسعه اقتصادی و رفاه شهروندان، اولویت اصلی برای تامین امنیت جهانی طبقهبندی شده و تاکید شده که غرب، تنها الگوی موجود برای حکمرانی عادلانه نیست.
چین برای پیشبرد این ایدهها در سالهای اخیر به سرمایهگذاری گستردهای دست زده و به سرعت در حال افزایش تعداد نمایندگیها، سفارتخانهها و نیروی دیپلماتیکش در سراسر جهان است، تا حدی که به گفته الیزابت اکونومی (یکی از برجستهترین اساتید علوم سیاسی در حوزه چین و از مشاوران دولت آمریکا) تعداد این سفارتخانهها و دیپلماتها، از تعداد سفارتخانهها و دیپلماتهای آمریکایی پیشی گرفته است.
کشوری که چنین نگاهی به نقش و موقعیت خود در سطح جهانی دارد، طبیعتا نمیتواند از بحران عظیم خاورمیانه دور بماند. در سیاستهای انرژی چین، خلیج فارس نقش بسیار مهمی ایفا میکند و برنامههای توسعه اقتصادی این کشور به شدت از بیثباتی بازارهای جهانی که در پی رویدادهایی مانند جنگ غزه شکل میگیرند، آسیب میبینند.
در نهایت چین برای مداخله، میانجیگری یا حتی اثرگذاری محدودتر بر بحران خاورمیانه، انگیزههای کافی دارد. با این وصف پس چرا از اثرگذاری چین بر این بحران خبری نیست و در عوض، همه چیز به مواضع و خواستههای ایالات متحده گره خورده است؟
واقعیت این است که چین همچنان در دوران گذار به سر میبرد و به همین دلیل، سیاستهایش، دهه به دهه تغییراتی مهم را تجربه میکنند. چهار پروژه عظیمی که همگی در دوران شی جین پینگ به راه افتادهاند، یکی از همین تغییرات اساسی هستند.
در تصویری بزرگتر، چین گام به گام در تلاش است تا موقعیتش را در عرصه بینالمللی ارتقا ببخشد و از یک کشور «در حال توسعه» در جنوب جهانی، به یک ابرقدرت فعال تبدیل شود که میتواند در دوران تضاد منافع با قدرتهای دیگر، از حق خود دفاع کند.
رابطه چین و خاورمیانه نیز بر پایه همین سیاستهای اصولی پکن طراحی شده و به همین دلیل، سال به سال سطح همکاریهای چینیها با کشورهای مختلف خاورمیانه افزایش پیدا میکند و البته نام این کشور در ارتباط با مناقشههای سیاسی نیز شنیده میشود.
این کشور هم با ایران رابطه بسیار خوبی دارد و هم با اسرائیل. به همین دلیل در مقایسه با قدرتهای غربی، در ظاهر اینطور به نظر میرسد که چین (شبیه به روسیه) در موقعیتی به مراتب بهتر برای میانجیگری قرار دارد. آمریکا و متحدان اروپاییاش، از آغاز جنگ غزه به مهمترین متحد و حامی اسرائیل تبدیل شدند و در جریان مناقشه نظامی اسرائیل و ایران نیز، یکصدا و متحد جانب اسرائیل را گرفتند.
جانبداری غرب از اسرائیل دقیقا یکی از همان نمونههایی است که در دکترین «امنیت جهانی» که از سوی چین ارائه میشود، خود مایه افزایش درگیری و ضربه خوردن صلح توصیف میشود. چین میگوید که امنیت، تنها در صورتی تامین میشود که به قوانین بینالمللی احترام گذاشته شود و قدرتهای دیگر تلاش نکنند ارزشها و تفاسیرشان از مفاهیمی مانند حقوق بشر را به دیگران تحمیل کنند.
به رغم این انتقاد اصولی، چین در جریان جنگ غزه خود یک ناظر مسکوت نبود و از همان ابتدا تلاش گستردهای کرد تا خود را در میانه این مناقشه قرار دهد و به جای هواداری از یک طرف درگیری، به شکل مداوم و بدون لغزش در چارچوب دکترین «امنیت جهانی» مورد نظرش موضع بگیرد.
این کشور، ابتدا حمله حماس به اسرائیل را «با شدیدترین لحن ممکن» محکوم کرد، اما از آنجا که پکن گروه حماس را یک «سازمان تروریستی» نمیشناسد، اقداماتش در سطح بینالمللی، هرگز اسرائیل را راضی نکرد.
برعکس، اسرائیلیها خیلی زود فهمیدند که حالا دیگر چین برای نشان دادن زور بازوی خود در برابر آمریکا و متحدانش، چون گذشته خجالتی و کم سر و صدا نیست. چرا که با انتشار گزارشها از وقوع «جنایت جنگی» و نقض گسترده قوانین بینالمللی توسط ارتش اسرائیل، چین به یکی از منتقدان مهم اسرائیل تبدیل شد و وزیر خارجه و دیگر دیپلماتهای برجسته این کشور بارها اسرائیل را به باد انتقادهای تند گرفتند.
قطعنامههای پیشنهادی چین در شورای امنیت، همگی خواستار آتشبس فوری در غزه بودند و در آنها تاکید شده بود که وضعیت انسانی غیرنظامیان فلسطینی در غزه، بسیار ناگوار است. و البته در همه آنها از گروههای فلسطینی خواسته شده بود تا فورا همه گروگانهای اسرائیلی را آزاد کنند. این قطعنامهها همگی از سوی ایالات متحده وتو شدند.
در نهایت وقتی بعد از نزدیک به شش ماه جنگ، آمریکا نیز به جمع کشورهای مدافع آتشبس پیوست، چین به همراه روسیه در یک قدرتنمایی قابل ملاحظه، قطعنامه پیشنهادی آمریکا را وتو کردند. به وضوح روشن بود که اگر قرار است قطعنامهای در شورای امنیت برای آتشبس در غزه تصویب شود، آن قطعنامه نمیتواند از سوی آمریکایی ارائه شود که چندین قعطنامه قبلی را وتو کرده است.
قطعنامه ۲۷۲۸ شورای امنیت که خواسته آتشبس فوری در آن قید شده است، از سوی ۱۰ عضو غیردائمی شورای امنیت ارائه شد و با موافقت چین، روسیه، فرانسه و بریتانیا و رای ممتنع آمریکا به تصویب رسید.
از اینجا، تکلیف چین با جنگ غزه روشنتر شد، چرا که از همان ساعت تصویب قطعنامه تا امروز، این کشور مرتب خواسته اجرای قطنامه را مطرح میکند؛ یکی دیگر از موضعگیریهای چین که چندان به مذاق اسرائیل خوش نمیآید.
در فاصله کوتاهی بعد از تصویب این قطعنامه و انزوای کمسابقه اسرائیل در سطح بینالمللی، ارتش اسرائیل همزمان با جشن ملی «سیزده به در» به کنسولگری ایران در دمشق حمله کرد. واکنش چین به این حمله تا اندازه زیادی قابل پیشبینی بود. برای کشوری که اصرار دارد قوانین و عرف بینالمللی باید مو به مو رعایت شوند و ارزش بسیار بالایی برای مفاهیمی مانند حق حاکمیت ملی قائل است، چنین حملهای به هیچ وجه قابل پذیرش نبود. به همین دلیل، چین به سرعت حمله اسرائیل به کنسولگری ایران را محکوم کرد.
علاوه بر این موضع اصولی چین، یک عامل دیگر نیز موجب شد تا پکن با نگرانی و سرعت عمل در جریان این تنش خطرناک مداخله کند: نگرانی از آسیب دیدن رابطه ایران و عربستان.
اگرچه از سرگرفته شدن رابطه ایران و عربستان با سرعتی که برخی انتظار داشتند به نتایج سیاسی یا اقتصادی بیشتر ختم نشد و اصولا مسیر بهبود روابط دو کشور با کندی پیش میرود، اما نقش چین در این آشتیکنان و اعتباری که از این نقش نصیب این کشور شده، امتیازی نیست که پکن به آسانی از آن تجدید نظر کند.
به همین دلیل به محض اینکه خبرهای حمله گسترده موشکی و پهپادی ایران به اسرائیل منتشر شد، چین تلاش کرد تا از طریق دیپلماسی تلفنی بر مناقشه اثر بگذارد و از سطح تنش بکاهد. وانگ یی، وزیر خارجه قدرتمند و با نفوذ چین با حسین امیرعبداللهیان تلفنی صحبت کرد و در گامی بسیار حسابشده و استراتژیک، پاسخ ایران به اسرائیل را در چارچوب حق مشروع دفاع از خود، تایید کرد.
در گزارشی که خبرگزاری رسمی چین، شین هوا از این مکالمه تلفنی منتشر کرد، به نقل از آقای یی تاکید شده بود که از نگاه چین، «این باور وجود دارد که ایران میتواند به خوبی از پس موقعیت بر بیاید و جلوی گسترش دامنه درگیری را بگیرد»؛ اشارهای که از نگاه ناظران به مساله امنیت خلیج فارس و رابطه ایران و همسایگانش در آن منطقه مربوط بود.
وزیر خارجه چین حتی پا را از این فراتر گذاشت و به این دلیل که ایران تاکید کرده نمیخواهد به اهدافی در دیگر کشورهای همسایهاش حمله کند، از تهران تشکر کرد.
وانگ یی همچنین گفت که از نظر چین، تنش میان ایران و اسرائیل، «سرریز درگیریهای جنگ غزه» است و به همین دلیل، پیش از پرداختن به این تنش باید به جنگ غزه پایان داد و قطعنامه ۲۷۲۸ را اجرا کرد.
با توجه به ابعاد تاریخی حمله ایران به اسرائیل و تغییر دراماتیکی که در مناسبات تهران-تلآویو شکل گرفته، موضعگیری چین نشان داد که برخلاف تبلیغات گسترده طرفداران اسرائیل – به ویژه در رسانههای غربی – نه تنها ایران بعد از این حمله موشکی-پهپادی به خک اسرائیل منزوی نشده، بلکه حتی تایید و همراهی یکی از مهمترین اعضای دائمی شورای امنیت را نیز به دست آورده است.
در عین حال، به رغم تلاش گسترده چین برای قرار گرفتن در میانه مناقشه، بدون جانبداری ایدئولوژیک یا استراتژیک از یک طرف درگیری، مساله ایران و احتمال شکلگیری ناامنی وسیعتر در منطقه خلیج فارس موجب شد تا چین عملا در یک جبهه مشخص این درگیری قرار بگیرد.
این در حالی است که اصولا یکی از مهمترین انتقادهای چین از کشورهای غربی و نظم جهانی فعلی، یارکشی بینالمللی و تصمیمگیری بر اساس عضویت در بلوکهای سیاسی مختلف است. حالا اما چین نه تنها خود در حال تبدیل شدن به یکی از مهمترین اعضای بلوک منتقد اسرائیل در سطح بینالمللی است، بلکه در مناقشه ایران و اسرائیل نیز به وضوح نشان داد که با فعالیتهای نظامی اسرائیل علیه ایران مخالف است.
در نهایت چنین وضعیتی موجب خواهد شد که برخلاف سناریوی ایران و عربستان، بخت چین برای هرگونه میانجیگری و کاهش تنش میان ایران و اسرائیل، محدود شود. اگر اسرائیلیها به این نتیجه برسند که چین طرفدار ایران است، احتمال نتیجهبخش بودن هرگونه ابتکار عمل دیپلماتیک پکن کاهش پیدا میکند.
علاوه بر این، آنچه در این شش ماه در جنگ غزه گذشت، نشان داد که چین – در کنار متحد استراتژیکش، روسیه – هنوز از قدرت کافی برای اثرگذاری مستقیم و معنادار بر چنین بحرانی برخوردار نیست. کماکان بخش مهم مناسبات جنگ غزه از قدرت نظامی اسرائیل و همچنین حمایت تام و تمام آمریکا از این کشور متاثر است.
اما در عین حال، همین جنگ، موضعگیریهای چین و مشخصا حمایت پکن از ایران برای حمله تلافیجویانه به خاک اسرائیل، خود میتواند تصویری از آینده احتمالی روابط بینالمللی خاورمیانه و تغییرات اساسی در مناسبات قدرت این منطقه را به نمایش بگذارد.
چین زمانی اصرار داشت که در چارچوب دکترین «صعود صلحآمیز»، کاری به کار رقابتها و بحرانهای سیاسی و نظامی گوشه و کنار جهان ندارد و سرش به توسعه پرسرعت و جبران عقبماندگیهای اقتصادی و نظامی گرم است. آن دوران اگرچه به شکل رسمی به پایان نرسیده، اما اگر چین به همین شکل، آرام و پیوسته به مداخلات و موضعگیریهایش در هرجا که منافعش به خطر میافتد، ادامه بدهد، دیر یا زود دیگر اثری از «صعود صلحآمیز» نخواهد بود و این کشور خود به یکی از بازیگران کلیدی تبدیل خواهد شد؛ درست شبیه به «غرب» که حالا دیگر مداخلاتش در مسایل جزئی خاورمیانه برای بسیاری از شهروندان منطقه به امری عادی و روزمره تبدیل شده است.