۱۴۰۳ اردیبهشت ۱۱, سه‌شنبه

 

رویین دز: یافته هایی تازه از دژی کهن در شاهنامه


نام دژ و شهر معروفی در شاهنامه که پناهگاه و تختگاه ارجاسپ تورانی بود و اسفندیار پس از گذر از هفت¬خان، آنجا را تسخیر کرد. وجه تسمیة رویین¬دز از آن روست که گفته¬اند بارو و حصار این دژ یا شهر از روی بوده است(نک: بلعمی، 666؛ قس: فردوسی، ج5، ص255،ب431 که آن را «آهنین¬باره» وصف کرده است؛ در ترجمة تفسیر طبری، ج6، ص1463، شارستانی رویین به سلیمان نیز نسبت داده¬ شده که دیوان از رویگداخته برای او ساختند).
همچنین رویین نام یکی
از پسران پیران ویسة تورانی(فردوسی، ج4، ص 24،75-77) و نیز نام پهلوان معروفی در سمک عیّار(ارجانی، ج4، ص124-125، 129) بوده است. «دز» در ترکیب رویین¬دز، تلفّظ فارسی میانه است و همین تلفّظ در زبان فارسیِ زمان فردوسی رواج داشته و تلفّظ پهلوی پارتی «دژ» که به¬ندرت در نسخه¬های شاهنامه دیده می¬شود، احتمالاً در دوره¬های بعد به زبان فارسی وارد شده است(نک: خالقی مطلق، ج1، بخش2، ص542).

 مهمترین منابع ما دربارة این دژ شاهنامة فردوسی(ج5،ص219 به بعد) و غرر اخبار ثعالبی(ص294 به بعد) است که گزارش مشروحی از گذر اسفندیار از هفت¬خان و سرانجام فتح رویین¬دز و کشتن ارجاسپ تورانی آورده¬اند. این دو گزارش اختلاف اندکی با یکدیگر دارند، زیرا منبع هر دو یکی و آن شاهنامة منثور ابومنصوری(تألیف:346ه.ق) بوده است. خلاصه¬ای از این گزارش در برخی منابع دیگر به¬ویژه تاریخ طبری و تاریخ بلعمی(ص608) نیز آمده است. اما کهن¬ترین منبعی که در آن از رویین¬دز نام رفته، متن پهلوی یادگار زریران است که اصل آن به زمان اشکانیان می¬رسد. به گزارش این متن (بند 62) هنگامی که گشتاسپ، پیشگویی جاماسپ را می¬شنود که برادرش زریر و برخی شاهزادگان و دلیران ایرانی دیگر در جنگ با ارجاسپ تورانی کشته می¬شوند، به جاماسپ می¬گوید: من دزی رویین(diz ēv ī rōyēn) با دربند آهنین خواهم ساخت و پسران و برادران و شاهزادگان را در آن دز خواهم نشاند تا به دست دشمن نیفتند. ولی گشتاسپ آنگاه که این سخن جاماسپ را می¬شنود که اگر چنین کنی، پس چه کسی دشمن را بازدارد، از تصمیم خود منصرف می¬شود. بنابر این در این متن از رویین¬دز به عنوان تختگاه و پناهگاه ارجاسپ که اسفندیار آن را می¬گشاید، سخنی نرفته است. فقط در پایان این متن آمده است که اسفندیار در همان جنگ، سرانجام یک دست و پا و گوش ارجاسپ را می¬برد، چشمی از او را به آتش می¬سوزاند و او را سوار بر خر دم¬بریده¬ای می¬کند و به توران بازمی¬گرداند. ولی در تحریرهای بعدی این داستان، همین بن¬مایة دز یا شهری با باروهای رویین یا آهنین به عنوان پناهگاه ارجاسپ وارد متن روایت می¬شود(نک: کریستن¬سن، کیانیان، ص178 که فتح رویین¬دز را در زمرة روایات ملّی دانسته است). مسعودی (مروج الذهب،ج1، ص229-230؛ نیزنک: همو، تنبیه الأشراف، ص82)، گزارش مهمی در بارة رویین¬دز و فتح آن آورده است. بنا به این گزارش:«اسپندیار درشرق با اقوام گوناگون جنگهای بسیاری کرد. او به سرزمین ترکان رفت و مدینه الصفر را که در میان ایرانیان به تسخیرناپذیری مشهور بود ویران کرد. کارهای اسپندیار و آنچه دربارة او گفتیم در کتابی معروف به البنکش آمده که ابن مقفع آن را به عربی ترجمه کرده است.» در این گزارش این نکات مهم شایستة یادآوری است:1. «مدینه الصفر» قطعاً همان «مدینه الصُفریه» و ترجمة عربی رویین¬دز است که در غرر اخبار ثعالبی(ص322) نیز به همین صورت(یا قلعه الصُفریّه، نک: ص324) آمده است؛ 2. کتاب پهلوی بنکش که مارکوارت آن را به پیکار تصحیح کرده است(نک: کریستن-سن،، همان، ص205)، حاوی گزارش مفصّلی از هفت¬خان اسفندیار و فتح رویین¬دز به دست او بوده و همین گزارش که با مطالب یادگار زریران تا حدی متفاوت بوده، به خدای¬نامة پهلوی و از آنجا به شاهنامة ابومنصوری و شاهنامة فردوسی و غرر اخبار و منابع دیگر راه یافته است.
 
به گزارش شاهنامه ارجاسپ پس از شکست از اسفندیار در بلخ ، به دژ استوار رویین(در ثعالبی، 333: مدینه الصُفریّه) که دو دختر گشتاسپ همای و به¬آفرید در آنجا در اسارت او بودند، پناه برد و اسفندیار همراه با برادش پشوتن و پسرانش و دوازده هزار سپاهی با راهنمایی یک تورانی به نام گُرگسار که به اسارت او درآمده بود، سر در پی او نهاد. گرگسار در پاسخ به اسفندیار که رویین¬دز کجاست و چگونه می¬توان بدانجا رسید، می¬گوید: از بلخ به رویین¬دز که ارجاسپ آن را بیکارستان( یعنی جایگاه تُنبُل و جادوی، نک: خالقی مطلق، ج2، بخش1،ص 254) می¬نامد، سه راه هست: یکی راهی سه ماهه که از شهرها می¬گذرد و سپاه و چهارپای در تنگی نخواهد بود، دیگری دو ماهه که از آبادی نمی¬گذرد، چارپای خوراک دارد، ولی سپاه خوراک چندانی ندارد. و سوم راهی یک هفته¬ای که سخت پرخطر است و پر است از شیر و گرگ و اژدها. اسفندیار با راهنمایی گرگسار پای در راه سوم می¬نهد و پس از گذر از هفت¬خان و کشتن دو شیر و دو گرگ و نراژدها و زن جادو و سیمرغ و گذشتن از برف و سرمایی سوزناک و گرمایی دهشت¬انگیز به نزدیکی رویین¬دز می¬رسد که رود پرآبی از جلوی آن می-گذرد(فردوسی45،ص219-253؛ ثعالبی، 294-323). رویین¬دز بنابر آنچه گرگسار و - پس از کشته شدن او به دست اسفندیار به جرم خیانت- دو تورانی اسیر دیگر گفته و آنچه اسفندیار به چشم خود دیده، چنین وصف شده است: سه فرسنگ بالا و چهل فرسنگ پهنای دز است؛ بارة آن از آهن و پهنای دیوار آن چنان بود که بر روی آن چهار سوار همبر می¬توانستند رفت؛ دری از دز به سوی ایران باز می¬شد و دری دیگر به سوی توران؛ سر باره برتر از ابر سیاه و «با ماه به راز اندر است»؛ درون دز پر است از مزارع و باغ که اهالی آن می¬توانستند تا ده سال بی¬نیاز از دیگران باشند؛ سی هزار تیغ¬زن درون دژ پناه گرفته¬اند و سرانجام استواری دز چنان است که اگر صدهزار گرد دلیر از ایران به مدت صدسال دژ را در حصار گیرند، راهی بدان نتوانند برد(فردوسی، ص245-246،255-257). پس هنگامی که اسفندیار دریافت که با جنگ نمی-تواند دژ را به چنگ آورد، در جامة بازگانان همراه با برخی شمشیرزنان خود که در صندوقهایی پنهان شده بودند، به درون دژ و در سرای ارجاسپ رفت و در زمانی مناسب ارجاسپ و دو پسرش کُهرم و اندریمان را به کین نیایش لهراسپ کشت و دژ را فراچنگ آورد و خواهران خود را از اسارت رهانید. اسفندیار پس از گرفتن غنایم فراوان که به هزار شتر گنج درم می¬رسید(در ثعالبی، ص338، تخت زررین افراسیاب نیز از جمله غنائمی بود که به دست اسفندیار افتاد)، دژ را به آتش کشید و پیروزمندانه بازگشت(فردوسی، ج5، ص257-286؛ ثعالبی، ص323-338؛ نیز نک: طبری، ج1، ص678-680؛ ابن بلخی،ص52؛ مجمل التواریخ والقصص، 52). اسفندیار چند بار از جمله در نبرد رویاروی با رستم با یادآوری دلاوری¬های خود در فتح رویین¬دز می¬گوید: از هنگام تور تا زمان او هیچ¬کس دیگر نتوانسته بود بدان دژ نزدیک شود و او بود که برای نخستین بار آنجا را گشود، بتها را بر زمین زد و آتش زردشت را برافروخت(فردوسی، ج5، ص339،351-352).
در شاهنامه گزارشی هست حاکی از آنکه در زمانهای گذشته، ماجراهای هفت¬خوان و فتح رویین¬دز به دست اسفندیار، چامه¬ یا سرود پهلوانی بوده است که رامشگران آن را با ساز و آواز می¬خواندند. بنا به این گزارش(فردوسی ج7، ص606) بهرام چوبین پس از آنکه سر از فرمانبرداری هرمزد چهارم(حک:579-590ق) بیرون می¬کشد و شورش آغاز می¬کند، در بزمی، برای تهییج خود و سپاهیانش از رامشگر مجلس می¬خواهد سرود پهلوانی ساز کند و چامة هفت¬خان بخواند و بخواند که «چون شد به رویین¬دز اسفندیار»:؛ این گزارش نظر ایران¬شناسانی چون بنونیست و دیگران را که بر منظوم بودن بخشهایی از متن بازمانده از یادگار زریران ( هستة اصلی و اولیة هفت¬خان اسفندیار و فتح رویین¬دز ) تأکید کرده¬اند(نک: تفضّلی، ص267-268) نیک تقویت می¬کند. به هر روی داستان فتح رویین¬دز از داستانهای معروفی بوده که در مجالس نقل می¬شده است( برای نمونه، نک: اسکندرنامه، ص249). در شعر و ادب فارسی نیز در بارة صلابت و استواری رویین¬دز و نیز ثروت و غنائم فراوان موجود در آن تلمیحات فراوانی به چشم می¬خورد.(نظامی، هفت¬پیکر،353-354؛ همو، شرف¬نامه،198،150؛ خاقانی، 132، 170، 257، 397، 412، 511، 512؛ امیرمعزّی، 578؛ نخشبی، 267؛ نیز نک: عنصر المعالی، ص252 که رویین¬دژ را نماد ثروت و مکنت گرفته است). قطران تبریزی(ص312) می¬گوید: بسی وصف رویین¬دز و هفت¬خوان از «هزار افسان» شنیده و خوانده است. در یک رباعی از عزیز الدین علی شروانی، منقول در نزهه المجالس(خلیل شروانی، ص227) تن به هفت¬خوان و دل به رویین¬دژ تشبیه شده و گفته شده است تا مشکل هفت¬خوان تن گشوده نشود، به رویین¬دژ دل دست نتوان یافت.
دربارة محلّ جغرافیایی رویین¬دز، گزارش مهمی در تاریخ بخارای نرشخی آمده است. نرشخی (ص30) در وصف بخارا از میان چندین نام این شهر، از «مدینه الصُفریه، یعنی شارستان رویین و مدینه التجّار» نام می¬برد. مارکوارت(ص184) به درستی خاطرنشان می¬کند که این دو نام ، لقب شهر بیکند(پیکند)اند که از همة شهرهای ولایت بخارا به جیحون نزدیک¬تر است. به گزارش نرشخی(ص26) مردم بیکند همه بازگان بوده و قتیبه بن مسلم به سبب قلعة استوار آن به نام رویین¬دژ در فتح آنجا رنجهای بسیار دید. این قلعه به آوازة پیکند نیز نامبردار بوده است. کهنترین منبعی که در آن از آوازه نام رفته، باز هم شاهنامة فردوسی است که سرچشمة آن داستان بهرام چوبین¬ (برای این کتاب، نک: ابن ندیم، ص364؛ کریستن¬سن، داستان بهرام چوبین، ص45-49)است. بنا بر این گزارش، بهرام چوبین پس از کشتن ساوه¬شاه چینی در بلخ ، پسرش پرموده را که در دز استوار آوازه پناه گرفته بود در حصار گرفت. سرانجام پرموده تسلیم شد و غنائم فراوان موجود در دز از جمله گنجهای افراسیاب و ارجاسپ و کمربند و گوشوار سیاوُش، پسر کیخسرو که ارجاسپ آن را ستانده و در آنجا قرار داده بود، به چنگ بهرام افتاد(فردوسی، ج7،ص572). در رسالة پهلوی شهرستانهای ایران (بند8-9) آمده است که «اسفندیار در بلخ بامی شهر نوازک را ساخت و آتش بهرام را آنجا نشاند و نیزة خویش را آنجا بزد و به یبغو خاقان و....و ارجاسپ خیونان پیغام فرستاد که نیزة مرا بنگرید....». مارکوارت دربارة احتمال یکی بودن دز آوازه در شاهنامه و آوازة پیکند در حدود العالم(ص17، 34)، نوازک در رسالة پهلوی شهرستانهای ایران و رویین¬دز به تفصیل به بحث می¬پردازد(وهرود و ارنگ ،ص156-164؛ نیز نک: همو، فهرست ایالتهای ایرانشهر، ص34-36). مارکوارت بر این اساس که در نخستین روایات حماسة اسفندیار مذکور در یادگار زریران و شهرستانهای ایران، لشکرکشی¬های او از بلخ فراتر نرفته، احتمال می¬دهد که تصرّف رویین¬دز به دست اسفندیار پس از لشکرکشی بهرام چوبین به بلخ و از آنجا به سرزمین ترکان در آن سوی جیحون و تسخیر دز آوازه و به تأثیر از کرده¬های پهلوانی او به کرده¬های اسفندیار الحاق شده است. مارکوارت احتمال دیگری را نیز مطرح می¬کند و آن اینکه در داستان تصرّف رویین¬دز، میان-پیوستی(¬اپیزود) از حلقة داستانهای کهن یا واقعه¬ای تاریخی تقلید شده است(همان،174-175). چگلدی(ص28) بدون توجّه به مطالب مارکوارت، نخستین حدس او را با قطعیّت مطرح می¬کند و به شواهد مارکوارت گزارشی از سبئوس، مورخ ارمنی را نیز می¬افزاید که بنا بر آن شرقی-ترین جای لشکرکشی¬ اسفندیار، بلخ بوده است. چگلدی(ص29) سپس بر اساس یک متن تبّتی مورخ حدود 750 میلادی که در آن، دز رویین(Copper City)به تختگاه اویغوریهای آسیای میانه اطلاق شده، بر آن است که دز رویین و مدینه الصفریه، ترجمة بقیر¬بالیغ ترکی است که در این متن تبّتی آمده است. اما بنا به شواهد و دلایل زیر هیچ¬یک از فرض¬های مارکوارت و چگلدی درست نمی¬نماید.
1. چنانکه در بالا گفته شد، فتح رویین¬دز به دست اسفندیار در زمان بهرام چوبین چامه یا سرود پهلوانی بوده است که رامشگران آن را با ساز و آواز می¬خواندند. بنابر این، این داستانِ پرآوازه در زمان بهرام چوبین شکل نهایی یافته بوده است، نه آنکه به تأثیر از لشکرکشی بهرام به دژ آوازه شکل گرفته باشد. از آنجا که مسیر لشکرکشی بهرام چوبین با اسفندیار تقریباً یکی بوده، احتمالاً پاره¬ای گزارشهای اسطوره¬ای مربوط به فتح رویین¬دز به دست اسفندیار، از جمله افتادن گنجهای ارجاسپ به چنگ او، به بهرام چوبین، آنگاه که دز آوازه را تصرّف کرد، نسبت داده شده و در داستان بهرام چوبین بازتاب یافته است.
2. باز هم چنانکه گفته شد، کهن¬ترین منبعی که در آن از رویین¬دز سخن رفته، یادگار زریران است که اصل آن به زمان اشکانی(پیش از قرن سوم میلادی) و قطعاَ پیش از تاریخ متن تبّتی می¬رسد. بنا بر این اگر هم اقتباسی صورت گرفته باشد، متن تبّتی باید از متن ایرانی اقتباس کرده باشد.
3. داستان بهرام چوبین¬ احتمالاً در اواخر دورة ساسانی، یعنی حدود سه ربع قرن پس از فتح دژ آوازه به دست بهرام چوبین در سال 588م، مدوّن شده و این زمان برای شکل¬گیری داستان هفت¬خان اسفندیار و فتح رویین¬دز به دست او بر اساس کرده¬های بهرام به هیچ روی کافی نیست و شکل¬گیری چنین داستان کهنی که باید قرنها پیش ساخته شده، سینه ¬به سینه نقل شده، تا اینکه شکل نهایی یافته باشد، آن هم در اواخر دورة ساسانی بسیار بعید است.

منابع: ابن بلخی، فارس¬نامه، به کوشش گ. لسترنج و رینولد ا. نیکلسون، کمبریج، 1921م(تهران، 1363)؛ ابن ندیم، ابوالفرج محمد بن ابی یعقوب، الفهرست، به کوشش رضا تجدد، تهران 1352؛ ارجانی، فرامرز بن خداداد بن عبدالله کاتب، سمک عیّار ، به کوشش پرویز ناتل خانلری، تهران، 1343.؛ اسکندرنامه، روایت فارسی کالستنس دروغین، به کوشش ایرج افشار تهران،1343؛ امیرمعزّی، دیوان، به کوشش عباس اقبال، تهران، 1318؛ بلعمی، ابوعلی، تاریخ، به کوشش محمد تقی بهار ـ محمد پروین گنابادی، تهران 1353؛ ترجمة تفسير طبري ، به كوشش حبيب يغمايي، تهران، 1339؛ تفضّلی، احمد، تاریخ ادبیات ایران پیش از اسلام، به کوشش ژاله آموزگار، تهران، 1376؛ ثعالبی نیشابوری، ابومنصور، تاریخ غررالسیر (غررأخبار ملوک الفرس و سیرهم)، به کوشش ﮬ . زُتنبرگ، پاریس 1900 (تهران 1963)؛حدود العالم من المغرب الی المشرق، به کوشش منوچهر ستوده، تهران، 1340؛ خاقانی شروانی،افضل¬الدّین بدیل بن علی، دیوان، به کوشش ضیاء¬الدّین سجّادی، تهران، 1368؛ خالقي مطلق ، جلال، يادداشت¬هاي شاهنامه ،نيويورك ، بخش یکم: 1380 /2001؛ بخش دوم: 1385/2006؛ خلیل شروانی، جمال، نزهه المجالس، به کوشش محمد امین ریاحی، تهران، 1366؛ شهرستانهای ایران، ترجمة احمد تفضّلی، شهرهای ایران، به کوشش محمد¬یوسف کیانی، ج2، ص332-349؛ طبری، محمد بن جریر، تاریخ الرّسل والملوک، به کوشش یان دوخویه، لایدن، 1879-1901؛ عنصر المعالی کیکاوس بن اسکندر، قابوسنامه، به کوشش غلامحسین یوسفی، تهران، 1345؛ فردوسی، ابولقاسم، شاهنامه ، به کوشش جلال خالقی مطلق ، 8جلد (جلد 6 با همکاری محمود امیدسالار و جلد7 با همکاری ابوالفضل خطیبی ) ،نیویورک 1366-1386/1981-2007؛ تهران، 1386.؛ قطران تبریزی، ابومنصور، دیوان، به کوشش محمد نخجوانی، تبریز، 1333؛ کریستن¬سن، آرتور، کیانیان، ترجمة ذبیح¬الله صفا، تهران، 1336؛ همو، داستان بهرام چوبین، ترجمة منیژه احدزادگان آهنی، تهران، 1383؛ مارکوارت، یوزف، وهرود و ارنگ: جستارهایی در جغرافیای اساطیری و تاریخی ایران شرقی، ترجمة داود منشی¬زاده، تهران، 1368. مجمل‌التّوایخ و القصص، به کوشش محمد تقی بهار، تهران،1318؛ مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب ومعادن الجوهر، به کوشش یوسف اسعد داغر، بیروت، 1416ق/1996م؛ همو، التّنبیه و الاشراف، به کوشش یان دوخویه، لیدن، 1893؛ ؛ نخشبی، ضیاء، طوطی¬نامه، به کوشش فتح¬الله مجتبائی و غلامعلی آریا، تهران، 1372؛ نرشخی، ابوبکر محمد بن جعفر، تاریخ بخارا، به کوشش محمد¬تقی مدرّس رضوی، تهران، 1363؛ نظامی گنجه¬ای، شرف¬نامه، به کوشش بهروز ثروتیان، تهران، 1368؛ نظامی گنجه¬ای، هفت پیکر، به کوشش بهروز ثروتیان، تهران، 1377؛ یادگار زریران، ترجمه و آوانویسی از عباس ماهیار نوّابی، تهران، 1374؛ نیز:

Czeglédy, K., “Bahrām Čōbīn and the Persian Apocalyptic Literature”, Acta Orientalia 8(1), 1958 ؛Markwart, J., Catalogue of the Provincial Capitals of Ērānšahr, ed. By G. Messina, Roma, 1931.
××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××
این جستار به زودی در جلد سوم دانشنامه زبان و ادب فارسی(زیر نظر اسماعیل سعادت، فرهنگستان زبان و تدب فارسی) به چاپ می رسد.
تصویر: کشته شدن ارجاسپ به دست اسفندیار در رویین دز،شاهنامه بایسنغری مورخ 833؛ بنگرید به: محمدحسن سمسار، کاخ گلستان، گزیده ای از شاهکارهای نگارگری و خوشنویسی، عکس از سعید محمودی ازناوه، تهران، 1379، لوحه 56.نشانی اینترنتی
ابوالفضل خطیبی
فرهنگستان زبان و ادب فارسی20دی 1388

3 نظر :: رویین دز: یافته هایی تازه از دژی کهن در شاهنامه

  1. سلام استاد خواندم و استفاده کردم و یاد گرفتم.
    مانا باشید

  2. با درود
    اگر نام روئین دژ را برگرفته از کلمه اوستایی رئو-ئین دژ یعنی دژ باشکوه بگیریم؛ خطا نرفته ايم. نام ارجاسپ (دارنده اسب با ارزش) در کورشنامه گزنفون به صورت اراسپ قید شده است که با سردار کورش سوم (فریدون) که قاتل آبرادات/سپیتمه داماد و ولیعهد آستیاگ (اژی دهاک مادی)بوده، مطابقت دارد. سپیتمه جمشید حاکم ولایات جنوب قفقاز بوده است. هرتسفلد پسر کوچک وی یعنی سپیتاک پسر سپیتمه (فرد سفید اندام پسر فرد سفید رخسار) را همان زرتشت (زرین اندام) از خاندان سپیتمه می داند. بر این اساس روئین دژ همان دژ مستحکم شوشی قراباغ (ورجمکرد)است. همسر سپیتمه جمشید/آبرادات یعنی پان ته آ (نقاب پوش) همان گرد آفرید شاهنامه در واقع زن هجیر (=زیبا، سپیتمه جمشید زیبا)است. کورش بعد از ازدواج با همسر سپیتمه پسر او سپيتاک را از اذربایجان به حکومت بلخ منسوب کرد.

  3. دوباره که بر موضوع نظر انداختم تذکری هم لازم شد، سپنداته (اسفندیاری) که براي نجات خواهرانش از بندارجاسپ به روئین دژ می شتابد همان سپیتاک منظور است. کتسیاس و گزنفون در این باب میگویند که آستیاگ در همدان پنهان شده بود و چون دو نواده دختری اش مگابرن ويشتاسپ و زريادر سپیتاک به دستور کورش بازداشت شده و مورد شکنجه قرار گرفتند وی برای نجات ایشان خود را تسلیم نمود. گزنفون در کورشنامه از کشته شدن آبرادات (سپیتمه جمشید مقتول) توسط اراسپ/ارجاسپ سردار کورش در دژ شوش (شوشی قره باغ) صحبت میراند؛ همانجا که آميتیدا دختر آستیاگ (آژی دهاک) و همسر سپیتمه جمشید به اسارت و همسری کورش (فریدون) در می آید. اساطیر کهن ایرانی شاهنامه مطلب را به اشکال مختلف به شکل داستان حفظ نموده اند.