۱۴۰۳ شهریور ۵, دوشنبه

 روزنامه شهروند

روایت‌هایی تکان‌دهنده از زبان بدل صدام‌حسین

  [ شهروند ]  بعد از اعدام صدام در سال 2006، به‌تدریج از حقایقی رونمایی شد که پیشتر کسی درباره آن سخن نگفته بود. رژیم دیکتاتوری بعث و در رأس آن صدام، فضای خفقانی را به وجود آورده بودند که کسی جرأت تقابل علیه رژیم را نداشت. بعد از سرنگونی بساط این جنایات اما به‌تدریج مصاحبه‌هایی انجام شد، خاطراتی روایت شد و جزئیاتی رسانه‌ای شد حیرت‌انگیز و البته تأسف‌بار. کتاب‌هایی  از افسران، مقامات ارشد نظامی عراق و نزدیکان صدام نیز کم کم چاپ شدند. این کتاب‌ها در ایران هم ترجمه و منتشر می‌شدند و بعضی از آن‌ها اطلاعاتی شگفت‌انگیز داشتند. هرچند تعدادشان به‌قدری زیادی بود (بیش از 100 کتاب) که اولویت‌بندی برای مطالعه آن‌ها دشوار می‌شد. ضمن اینکه بعضی از آن‌ها در بخشی از فصل‌ها جزئیاتی داشتند که چندان به کار مخاطب فارسی‌زبان نمی‌آمد. این شاید یکی از دلایلی بود که کتاب «پاره‌هایی از آنچه اتفاق افتاد» توسط مرتضی سرهنگی نوشته شد. این کتاب 3 جلدی، حاوی 30 خاطره کوتاه از افسران و مقامات نظامی و افراد ذی‌نفوذ رژیم بعث است که از حدود 65 کتاب انتخاب شده. جالب اینجاست نویسنده کتاب، مرتضی سرهنگی نه تنها دست به انتخابی فوق‌العاده از بین این‌همه کتاب زده بلکه پانوشت‌هایی کامل هم برای هر کدام از خاطرات نوشته. مرتضی سرهنگی، روزنامه‌نگار، محقق، پژوهشگر و نویسنده دفاع مقدس و از چهره‌های شاخص جریان‌ساز در روایت جنگ است. به همین دلیل انتخاب‌ 30 خاطره از او در کتاب «پاره‌هایی از آنچه اتفاق افتاد» در بین 65 کتاب، حائز اهمیت است. امروز از جلد سوم این کتاب، خاطراتی از میخائیل رمضان (بَدَل صدام) انتخاب کرده‌ایم که شاید کمتر شنیده یا خوانده باشید.

 همه فکر می‌کردند صدام آمده جبهه!
میخاییل رمضان، معلم ساده‌ای بود که شباهت شگفت‌انگیزی به صدام داشت و دست سرنوشت پایش را به کاخ صدام باز کرد. به دستور صدام، عملی جراحی نیز روی صورتش انجام گرفت تا هیچ‌گونه تفاوتی با او نداشته باشد. به این ترتیب میخائیل رمضان، 19 سال تمام در نقش صدام، همه را فریب داد. او حتی یک بار با یاسر عرفات و حُسنی مبارک (رئیس‌جمهور وقت مصر) ملاقات کرد و چهره و رفتارش طوری بود که هیچ‌کدام نفهمیدند با بَدَل صدام در حال گفت‌وگو هستند! عکس‌هایی از هر دو ملاقات هم موجود است و منتشر شده. او بعد از سقوط رژیم بعث، کتاب خاطراتش را در نیویورک با عنوان «شبیه صدام» منتشر کرد که با ترجمه محمدنبی ابراهیمی از سوی انتشارات «سوره مهر» چاپ شده. ترجمه کتاب 307 صفحه است و مرتضی سرهنگی بخش‌هایی از آن را در کتابش همراه با توضیحاتی آورده. میخائیل رمضان در بخشی از خاطراتش می‌نویسد: «رزمندگان عراقی وقتی مرا در کنار خودشان در جبهه می‌دیدند، مات و مبهوت می‌شدند. این خبر پخش شد که «رهبر بزرگ» در جبهه است. رزمندگان عراقی با شور و احساسات به من درود می‌فرستادند. نتیجه این کار، دقیقا همان چیزی بود که صدام می‌خواست. نیروها با دیدن حضور رئیس‌شان در میان خود، بسیار  خوشحال بودند. من احساس شرمندگی می‌کردم زیرا آنجا به جای صدام بزدل ترسو که در بغداد جا خوش کرده بود، حضور داشتم، اما نیروها گمان می‌کردند که صدام در کنار آن‌ها در جبهه است!»

ماجرای سلاح‌های شیمیایی و میکروبی
میخائیل رمضان در یکی از فصل‌های کتابش با عنوان «زنان مهران» آورده است: «اطلاعات من درباره موضوع سلاح‌های شیمیایی و میکروبی اندک بود، تا اینکه فرصت دیدار با خانمی بیولوژیست برایم فراهم شد. این آشنایی بعد از نشستی انجام گرفت که در کاخ تشکیل شده بود تا از دانشمندان بیگانه‌ای که به «قومیت عرب» خدمت کرده بودند، قدردانی شود. «قومیت عرب» شعاری بود که رژیم بعث متناسب با اهدافش آن را سر می‌داد. صدام تا آنجا که امکان داشت، از حضور در اینگونه جلسات اجتناب می‌کرد چون در این مراسم می‌بایست سخنرانی کوتاهی ایراد می‌کرد، به من ابلاغ شد تا به جای صدام در مراسم حاضر شوم. تعداد افراد حاضر بیش از 500 نفر بودند که از میان آن‌ها، 20 نفر زن بودند. همه در سالن کنفرانس قصر حضور داشتند؛ مهندس، پزشک، فیزیکدان، شیمیدان و متخصصان رشته‌های مختلف. من و هاشم (مربی و راهنمایی که من بدون اجازه او نباید کاری انجام می‌دادم) و سه تن از افسران گارد ویژه بعث، از میان حاضران خارج شدیم. در حال سلام و احوالپرسی با مهندسان ترک در نزدیک در خروجی بودم که صدای خانمی مرا متوقف کرد. گفت: «ببخشید جناب رئیس! ممکنه با شما صحبت کنم؟»
 سوء استفاده جنسی صدام از زنان زندانیان عراقی



به سمت خانم برگشتم. صدا متعلق به خانمی زیبا بود که حدود 30 سال داشت. از آنجا که در این‌گونه شرایط معمولاٌ مثل صدام رفتار می‌کردم، با لبخند به سوی او رفتم و گفتم: «حتما عزیز من، امرتان چیست؟» گفت: «با عرض احترام به جنابعالی بهتر است اینجا صحبت نکنیم. آیا امکان دارد به جای دیگری برویم؟» اینکه زنان خودشان را برای مسائل جنسی به صدام عرضه کنند تا شاید نزدیکان زندانی‌شان مورد عفو قرار گیرد، امری غیرعادی نبود. شرایط‌مان را در میان افراد حاضر ارزیابی کردم و گفتم: «من الان خیلی گرفتارم. می‌توانید از دفترم وقت ملاقات بگیرید. من همیشه از ملاقات با اشخاصی که خودشان را وقف کرده‌اند، مسرور می‌شوم.» با نگرانی گفت: «بیشتر از این نمی‌توانم منتظر بمانم.» نگاهی به هاشم کردم تا موضع او را درک کنم. هاشم با تکان کتفش به من پاسخ داد که گویا موافق است. من و هاشم و آن خانم، سالن را ترک کردیم و از راهرویی گذشتیم و به طرف یک اتاق کوچک که در آن یک میز و چند صندلی بود راه افتادیم. محافظان هم پشت سر ما آمدند و نزدیک در ایستادند. آن خانم به محض اینکه نشست، با نگرانی به هاشم نگاه کرد و گفت: «جناب رئیس جمهور! واقعاً نیاز است به‌طور خصوصی با شما صحبت کنم!» گفتم: «جای نگرانی وجود ندارد.»

آزمایش‌های خطرناک شیمیایی روی زنان ایرانی!
آن خانم با تردید و نگرانی شروع به حرف زدن کرد: «نام من اناره احمد البزاز است. من بیولوژیست هستم. حدود 18 ماه است که در عراق در آزمایشگاه تحقیقاتی  مجتمع سلمان پاک کار می‌کنم.» (سلمان پاک، تأسیساتی واقع در شبه جزیره‌ای حدود 24 کیلومتری جنوب بغداد که مرکزی کلیدی برنامه‌ سلاح‌های میکروبی و شیمیایی عراق بود) خانم ادامه داد: «وظیفه‌ام کمک به تغییر و تحول در انواع ویروس‌هاست. همان‌طور که حضرتعالی در جریان هستید، آزمایش‌ها موفقیت‌آمیز بود. من از زمانی که در طرابلس (پایتخت کشور شیلی) فارغ‌التحصیل شدم، تأثیر عوامل خارجی بر دستگاه تنفس و وظایف بدن را مورد آزمایش و مطالعه قرار داده‌ام. همیشه از حیواناتی مثل موش، خوک و مرغ‌های خانگی استفاده کرده‌ام، اما حالا از من می‌خواهند که آن را روی انسان آزمایش کنم!» از او پرسیدم: «چه نوع آزمایش‌هایی؟» هاشم از جریان گفت‌وگو راضی نبود. از این رو مؤدبانه تلاش کرد مرا متوجه کند و گفت: «جناب رئیس‌جمهور! لازم است سریعاً به دفتر مراجعه کنیم...» اما اناره صحبت‌های او را قطع کرد و گفت: «در سال گذشته در پی پیروزی ارتش در مهران، تعداد 20 زن ایرانی به سلمان پاک آورده شدند. آن‌ها در معرض ویروس قرار گرفتند تا تأثیر سموم یا کار دستگاه‌های محافظ، مورد امتحان و آزمایش قرار گیرد. تعداد 12 زن از این زنان از دنیا رفتند اما بقیه هم به میزان‌های متفاوتی بیمار هستند و من فکر نمی‌کنم زنده بمانند.» پرسیدم: «این کار چطور انجام می‌شود؟» متحیر پرسید: «مگر حضرتعالی اطلاع ندارید؟» به‌سرعت اشتباهم  را جبران کردم و گفتم: «نه به‌طور دقیق. این مسائل به دانشمندان مربوط می‌شود. تنها نتایج آن برای من اهمیت دارد.» گفت: «افراد را در یک اتاق مخصوص می‌گذارند و آنگاه آن‌ها را در معرض گاز قرار می‌دهند. این کار از طریق سوراخ‌هایی که روی دیوار اتاق کار گذاشته شده، انجام می‌گیرد.»

زندانیان شیعه و کُرد: قربانیان رژیم بعث
هیچ‌کس به جز افراد حکومتی نزدیک به صدام که من هم جزء آن‌ها بودم و فرماندهی ارتش، نمی‌دانست که صدام برای اولین بار و در سطحی محدود در سال 1982 از اسلحه شیمیایی علیه نیروهای ایرانی استفاده کرده است. از زمانی که این مواد در دهه 1970 به تسلیحات عراق افزوده شد، زندانیان شیعه و کُردها، مورد آزمایش دانشمندان شیمی و بیولوژیست قرار می‌گرفتند، درحالی‌که اسرای جنگ با ایران، این تعداد را تقویت می‌کرد. اناره گفت: «ما به‌خوبی از عکس‌العمل بدن انسان در مقابل بکارگیری ویروس آگاه هستیم. اخیراً هم دستورهایی درباره آماده کردن ویروس برای استفاده جمعی از آن، دریافت کرده‌ام. برنامه این است که از آن در مقیاس زیادی علیه کُردها در شمال عراق استفاده شود. لازم است ما اجازه چنین کاری را ندهیم چراکه این کار، دیوانگی است. زیرا ما نمی‌توانیم نحوه عمل را پس از آنکه آن را علیه اهداف به کار بردیم، تعیین کنیم. اگر به میزان زیادی گاز رها کنیم، کنترل آن غیرممکن خواهد بود.» به او گفتم: «بدون شک موضوع را پیگیری خواهم کرد!»

وقتی 4200 روستا نابود شدند...
12 زن فوت شده ایرانی که میخائیل رمضان به آن‌ها اشاره می‌کند در جریان اشغال مهران (اردیبهشت 1365) به اسارت رژیم بعث درآمدند و در معرض آزمایش‌های شیمیایی و میکروبی قرار گرفتند. صدام همچنین در طول جنگ بارها از این سلاح‌ها علیه مخالفان خود و رزمندگان ایرانی استفاده کرد. او در فاصله اسفندماه 1366 تا شهریورماه 1367، هزاران تُن انواع بمب‌های شیمیایی بر سر مردمش ریخت! در این جنایات، 4200 روستای عراقی به کلی از بین رفتند و حدود 182 هزار نفر از مردم بی‌پناه و مظلوم این مناطق، قتل‌عام شدند. این در واقع همان برنامه‌ای بود که خانم بیولوژیست (اناره احمد البزاز) در گفت‌وگو با میخاییل رمضان (بَدَل صدام) درباره آن هشدار داده بود.

رتبه اول ژاپن، رتبه دوم ایران!
رژیم بعث عراق طی سال‌های ۱۳۶۲ تا ۱۳۶۷ از طریق ۱۹ هزار و ۵۰۰ بمب هوایی، ۵۴ هزار گلوله توپ و ۲۷ هزار راکت کوتاه‌برد، بیش از ۱۸۰۰ تن گاز خردل، ۱۴۰ تن گاز اعصاب تابون و ۶۰۰ تن گاز اعصاب سارین بر سر رزمندگان ایرانی در جبهه‌های غرب و جنوب ریخت. مجموع این حملات شیمیایی، 378 دفعه بود که بیش از ۱۰۰ هزار نفر را به شهادت رساند و جانبازی ده‌ها هزار خانواده ایرانی و انواع آلودگی‌های انسانی و زیست محیطی را به دنبال داشت. شدت و حجم بکارگیری سلاح‌های شیمیایی علیه شهروندان و رزمندگان ایران در جنگ هشت ساله به حدی زیاد بود که کشورمان بعد از ژاپن، رتبه دوم قربانی سلاح‌های شیمیایی و میکروبی است. ژاپن به خاطر حمله هسته‌ای آمریکا به شهرهای ناکازاکی و هیروشیما در جنگ جهانی دوم، بیش از 200 هزار نفر از شهروندانش را از دست داد و رتبه اول قربانیان در این موضوع است. نکته قابل توجه در جنگ عراق علیه ایران این بود که صدام از بسیاری از کشورهای جهان، یا مواد اولیه سلاح‌های شیمیایی و میکروبی گرفت یا این تسلیحات را به شکل مستقیم خریداری کرد؛ از جمله این کشورها می‌توان به آمریکا، شوروی، چین، آلمان، فرانسه، اسپانیا، ایتالیا، هلند، اتریش، لوکزامبورگ، مصر، هند، برزیل، سنگاپور و... اشاره کرد.