1403/06/06
ايستاده در غبار
جريان سعيد جليلي و جبهه پايداري شرايط خاصي را تجربه ميكنند؛ مغلوب در انتخابات رياستجمهوري، مردود در تلاش براي عدم رايآوري برخي وزراي كابينه پزشكيان. چرا جبهه پايداري و سعيد جليلي به اين نقطه رسيدند و چه چشماندازي پيش روي خود دارندبعد از راي اعتماد مجلس دوازدهم به «تمامي» كابينه مسعود پزشكيان چند تصوير از عكسهاي روز رايگيري در صحن مجلس، در شبكه مجازي بازتاب زيادي داشت. نخست تصويري از اميرحسين ثابتي، مشاور سعيد جليلي در انتخابات رياستجمهوري كه به عنوان سخنگوي او در مجلس تلقي ميشود. نمايندگان در گعدههاي مختلف در حال بحث و رايزني هستند و ثابتي در ميان اين گعدهها تنها ايستاده است. عكس دوم متعلق به حميد رسايي است، نماينده مردم تهران در مجلس دوازدهم كه در تصوير در ميان صندليهاي خالي نشسته است. او در دو سال منتهي به برگزاري انتخابات مجلس دوازدهم برافراشتهتر از همه تابلوي «نه به قاليباف» را در دست داشت. او سرليست ليست صبح ايران و از اسامي فوقاني ليست امنا بود. هر دو ليست بر بنا و مبناي گفتمان نه به قاليباف شكل گرفته بودند و زوج رسايي-رائفيپور در ايام انتخابات مجلس دوازدهم براي اين گفتمان سنگ تمام گذاشتند. رسايي در سالهاي ابتدايي و مياني دهه 90 عضو جبهه پايداري اما اين عضويت بعدها قطع شد. اين دو تصوير شكار لحظهاي عكاسان هستند، اما نكته نغز ماجرا همخواني با وضعيت اين روزهاي جبهه پايداري، طيف سعيد جليلي و حلقه رسايي-رائفيپور است؛ جبهه پايداري در سكوت به سر ميبرد. نه از صادق محصولي نشاني هست، نه از مرتضي آقاتهراني، نه از حلقه مقداد خبري هست و نه از امام صادقيهاي مريد جبهه پايداري. اميرحسين ثابتي كه در روزهاي بررسي كابينه مسعود پزشكيان به شكلي رفتار كرد كه به عنوان نماينده مخالف با كابينه و زدن ضربه نهايي براي عدم راي آوري حداقل 4 وزير شناخته ميشد، حالا دست خالي است. در ايام جلسات مجلس با دستوركار بررسي راي اعتماد به وزراي پيشنهادي دولت چهاردهم، از توييت تا نطق از تذكر تا مصاحبه، همه و همه نشان ميداد كه ثابتي تصميم دارد تا كابينه پزشكيان سرسلامت از مجلس بيرون نبرد؛ اينكه ثابتي به دليل ديدگاههايش با اين كابينه مخالف بود يا در لايههاي پنهان دل و ذهنش به دنبال تلافي شكست سعيد جليلي در 8 تير1403 بود بحث فرعي در اين مبحث است. مساله اصلي اين بود كه اميرحسين ثابتي ميخواست جرياني را در پارلمان دوازدهم ساماندهي كند و از قبل اين جريان چند وزير پيشنهادي را از كابينه پزشكيان پياده كند. نه جريان شكل گرفت و نه ثابتي توانست خط و نشانهايش را عملي كند. حميد رسايي هم در مجلس شكست سياسي خورده؛ وقتي محمدباقر قاليباف در انتخابات مجلس دوازدهم در تهران چهارم شد، رسايي آن را به فال نيك گرفت و پيشبيني افول قاليباف از جايگاه رياست مجلس را طرح كرد. حالا اما قاليباف در صدر مجلس نشسته و با ايجاد ارتباطات پيدا و پنهان با دولت پزشكيان در حال احياي خود در عرصه سياسي است و از ابتداي كار هم نام خود را به عنوان يكي از عوامل تاثيرگذار در رايآوري يكدست كابينه پزشكيان ثبت كرده است. از رفيق شفيق «حميد رسايي»، «علياكبر رائفيپور» هم خبري نيست. اين چيدمان وضعيت فعلي جبهه پايداري و حلقه سعيد جليلي و چهرههايي همچون حميد رسايي و رائفيپور در نخستين هفته بعد از راي اعتماد به كابينه پزشكيان است. مجموعهاي كه در بخش راست جريان راست در صحنهآرايي جمهوري اسلامي ايستادهاند.
مردود در رقابت و طلبكار در سياست
در روزهاي اخير برخي موضعگيريهاي چهرههاي منتسب به اين افراد و حلقهها و جبههها نشان از خشمي عميق دارد. خشمي كه بخش زيادي از اين مجموعه بروز نميدهد، اما هستند چهرههايي همچون محمدصادق شهبازي، مجري پرحاشيه برنامه سيدخندان و از نيروهاي نزديك به وحيدجليلي- برادر سعيد جليلي- كه مدعي هستند از آنها سوءاستفاده شده و رويكرد مورد تاكيد مسعود پزشكيان و نزديكانش مبني بر وفاق ملي را به سخره ميگيرند. شهبازي اخيرا در توييتي نوشته است: «اين فتنه هم حزباللهيها بيان كف خيابون شهيد بشن، بعدش ديگه وفاق وفاق وفاق». انتقاد شهبازي كه با ادبياتي تند بيان شده اشاره به ائتلاف بخشي از نيروهاي اصولگرا يعني طيف محمدباقر قاليباف در مجلس براي راي دادن به تمامي وزراي مسعود پزشكيان است. در حقيقت شهبازي به عنوان صداي بلند تفكر جليلي در شرايط فعلي از همراهي فراكسيون انقلاب زيرنظر محمدباقر قاليباف و ديگر اصولگرايان با دولت پزشكيان انتقاد دارد و ذيل اين انتقاد مدعي ميشود طيف خود او - كه نام حزباللهي را به آن اختصاص داده است- براي برهههاي زماني حساس مورد استفاده قرار ميگيرد و بعد به نوعي كنار گذاشته ميشود. آستانه صبر شهبازي البته پيش از اين هم بسيار پايين بود. بسيار پايينتر از تحمل دولت مسعود پزشكيان و راي يكدست مجلس به تمامي وزراي او. شهبازي حتي زماني حضور مجري همچون رضا رشيدپور را در مجموعه كلان رسانه ملي برنتابيد و در يك ويديو با ادبيات طلبكارانه گفت مگر ما اوسكل نظام مقدس هستيم كه كنار اينها كار كنيم؟! علاوه براين توييت دبير شاخه تهران حزب جمعيت پيشرفت و عدالت وابسته به قاليباف نيز از طرف رجانيوز -رسانه نزديك به جبهه پايداري- با واكنش تندي مواجه شده است. چيذري در صفحه توييتري خود نوشت: «امروز خارجسازي مقابل خالصسازي پيروز شد. خارجسازي تحجر از دوائر تصميمگيري راهبردي كه آغاز آن فروردين ۱۴۰۲ تاريخ اين جلسه كليد خورد پس از دولت سايه و راي اعتماد كابينه، نقطه آخر صداوسيما خواهد بود. با صبر استراتژيك انقلاب اسلامي پيروزي دفاع مقدس و نابودي داعش را تجربه كرده است.» عكس مذكور متعلق به فروردين سال 1403 از جلسهاي به دعوت محمدباقر قاليباف از روساي سابق مجلس است؛ علياكبر ناطقنوري، علي لاريجاني و غلامعلي حدادعادل. سنتي ديرينه كه روساي مجلس در همه ادوار در ايام بعد از تعطيلات نوروز يا افطاريهاي ماه رمضان آن را انجام ميدهند.
رجانيوز با بازنشر اين توييت چيذري، با بيان اينكه «اين مطلب و عكس پرده از يك اتحاد بيسابقه ميان قاليباف، لاريجاني و ناطقنوري براي حذف نيروهاي انقلاب برميدارد»، نوشته است: « او آغاز برنامه براي حذف نيروهاي انقلابي از مراكز راهبردي را پيش از سقوط هليكوپتر شهيد رييسي و شهادت ايشان در فروردينماه سال جاري اعلام كرد.چيذري اما در توييت خود به برنامههاي بعدي تيم قاليباف هم اشاره كرده است و بايد منتظر ماند و ديد حملات رسانههاي زنجيرهاي وابسته به قاليباف در ماههاي آينده، چگونه به تيم انقلابي صداوسيما حمله خواهد كرد.» مجموعه اين موارد و نكات مختصات فعلي جبهه پايداري و حلقه جليلي و تشكلها و چهرههاي آنها را نشان ميدهد. شكست در دو برهه انتخابات رياستجمهوري و راي اعتماد به كابينه پزشكيان و نگران آخرين مركز استراتژيكي كه در دست آنها باقي مانده است. اما چرا اين مجموعه به اين نقطه غبارآلود رسيد و چه چشماندازي پيش روي خود دارد؟
حركت از سمت عملگرايي به رقابتهاي گفتماني
بعد از انتخابات رياستجمهوري سال 1388 اصولگرايان در شرايطي بعد از اتمام مجلس ششم و دو دولت سيد محمد خاتمي و تجربه يك دوره از رياستجمهوري محمود احمدينژاد قرار گرفتند كه با چند مساله روبهرو بودند. نخست اينكه تشتت درون جرياني در ايام رقابتهاي سال 84 به اوج خود رسيد، اما محمود احمدينژاد ناجي آنها شد و توانستند تابلو ورود به پاستور را در دست بگيرند.
از طرف ديگر احمدينژاد در آستانه عبور از اصولگرايي بود و شيوخ سنتي و تشكلهاي مياني اصولگرايي ديگر جوابگوي نيازهاي روز اين جريان نبود. با اين وجود كمتر اصولگرايي بود كه تصور كند باز هم احتمال شكست اصولگرايي در انتخابات وجود دارد و از منظر آنها خرداد 1388 پايان دفتر اصلاحطلبان براي بازگشت به نهادهاي قدرت شد. مسائلي از اين دست ساختار دروني جديدي را براي اصولگرايان رقم زد. در نخستين سال از دهه 90 بود كه در اين شرايط و احوالات جبهه پايداري سر بر آورد . زير سايه نام سنگين محمدتقي مصباحيزدي و طلاب و چهرههاي جواني كه بدون تعارف ساختارهاي سنتي اصولگرايي را نقد ميكردند و خود را نماينده كامل جريان راست ميدانستند. از ديدگاه جرياني و بر اساس رويكردها و تفكرات پايداريها راستترين بخش اصولگرايي بودند و از همان ايام سر بر آوردن هم تصميمي براي تعامل با بخشهاي ديگر نداشتند بهطوري كه در تمامي يك دهه بعد بخش زيادي از انرژي جريان راست در ايام انتخابات و غير انتخابات صرف راضي كردن آنها به وحدت شد. محمود احمدينژاد سبوي اصولگرايان را بشكست و جبهه پايداري با قدرت هر چه تمامتر وارد ميدان اصولگرايي شد. همين سالها بود كه محمدباقر قاليباف نيز با تجربه انتخابات سال 1384 با برند خود در ميدان اصولگرايي به راه افتاد. صبح روزي كه حسن روحاني با 15 ميليون راي پيروز انتخابات رياستجمهوري اعلام شد در عمل پايان عصر قديم اصولگرايي بود.
واقعيت امر اين است كه بعد از انتخابات سال 1392 گسلهاي فكري و گفتماني اصولگرايان به اندازهاي عميق شد كه از اساس ديگر امكان ائتلاف همه اين طيفها با هم وجود نداشت. تفكيك گفتمان نخستين تمايز غيرقابل بازگشت دو طرف از يكديگر بود. با مرور رخدادهاي آن ايام تا همين امروز ميبينيم كه گفتمان طيف پايداري و سعيد جليلي به يك سمت رفته و گفتمان محمدباقر قاليباف به سمت ديگر. طيف قاليباف با گفتمان كارآمدي و كار جهادي سعي كرد تا در غياب شيوخ سنتي اصولگرا سكانداري اين جريان را در دست بگيرد.از نظر كاركردي نيز در درون اصولگرايان تفاوت جدي به وجود آمده است. جريان قاليباف به سمت ساخت حلقههاي جديد و تاسيس نواصولگرايي رفت. در مقابل سعيد جليلي از پذيرش هر مسووليتي خودداري و با راهاندازي آنچه دولت سايه ميخواند، تلاش كرد سازوكار سياسي و رقابتي خاص خود را ايجاد كند. از همين برهه گفتمان سياسي هر دو طرف به شدت متمايز شد و اگرچه رگ و ريشه و شناسنامه هر دو آنها اصولگرايي بود، اما گفتمانها به اندازهاي در جزييات و مسائل روز از هم فاصله گرفت كه ديگر نقطه مشترك دو طيف تنها يك چيز بود: «دشمني با اصلاحطلبان».
اين راهبرد سالها تلاشي براي ايجاد ائتلاف در انتخابات و پلي براي پيروزي بود در حالي كه از اساس به نظر ميرسد بدنه راي اصولگرايي از موضوع و ايده «لولوي اصلاحطلبان و پيروزي آنها» عبور كرده بود و حاضر نبود بر اين اساس تصميمگيري كند. تلاش مكرر و البته نافرجام جبهه پايداري براي ايجاد يك رقابت گفتماني در راستاي رسيدن به نهادهاي انتخابي به خصوص رياستجمهوري بر اساس يك تصميم اشتباه بود. شايد بخش آراي ايدئولوژيك سعيد جليلي و جبهه پايداري براي آنها مهم و قابل اتكا بود، اما در يك رقابت كلان اين آرا نميتوانستند سرنوشتساز باشند. در كنار اين موضوع تمركز بيش از حد جبهه پايداري بر موضوع گفتمان و رقابت گفتماني، آراي خاكستري و همچنين رايهاي غيرايدئولوژيك بدنه راي اصولگرايي را با هراس مواجه ميكرد.
كنش و واكنش پايداري- جليلي با دولت و مجلس اصولگرا
دومين مساله اما كنش و واكنشهاي سعيد جليلي در مقابل قاليباف و حتي دولت ابراهيم رييسي بود. جليلي با پيروزي سيد ابراهيم رييسي در انتخابات رياستجمهوري سال 1400 سعي كرد تا از محمدباقر قاليباف كه رياست مجلس را به دست آورده بود، جلوتر حركت كند. او در عين نزديكي ايدئولوژيك و سياسي با نيروهاي پايداري هم در مجلس به جديترين رقيب و طرف اختلافنظر با قاليباف تبديل شد هم با اعزام نيروهاي خود به داخل دولت رييسي به شكلي واضح و مبرهن بخشهاي اجرايي دولت و بدنه انساني را از آن خود كرد. از اين قسمت درگيري بين دو طيف اگرچه مخفي بود، اما به شدت ريشهدار شد. طيف قاليباف و جليلي در چند دوره انتخابات تصور كردند مساله اصليشان نه «تلاش براي رسيدن به وحدت در غياب رقيب» كه «پيروزي بر ديگري به عنوان رقيب» است.
ساخت حلقههاي جديد و رشد چهرههاي اصولگرا
واقعيت امر اين است كه در يك دهه گذشته طيفهاي اصولگرا از دوقطبي تكنوكراتها- قاليبافيها و بنيادگراها- پايداري- جليليون خارج شده و چهرههاي تازه نفستر اصولگرا سر برآوردند و براي خود تشكيلات و حلقههاي سياسي جديد تاسيس كردند. تشكلهايي كه اگرچه هر كدام با يكي از اين دو طيف همپوشانيهايي داشتند، اما خود بسيار بيش از هر دو اين طيفها مدعي بودند و حتي شروع به ساختارسازي و ارائه گفتمانهاي جديدتري كردند. در شرايطي كه اصولگرايي سنتي پايان يافته است و از تشكلهايي مثل جامعتين در تصميمگيريهاي انتخاباتي نام و يادي آورده نميشود، در زماني كه چندين تشكل رقيب و همپاي جمنا و شانا تشكيل شده مدل سنتي رقابت با اصلاحطلبان ديگر براي جريان اصولگرا كارآمد نيست. كما اينكه دوره هراساندن بدنه مردمي و راي اصولگرا از روي كار آمدن چهرهاي نزديك به اصلاحطلبان نيز گذشته است. با مرور آنچه در يك دهه گذشته در جريان اصولگرا رخ داده شايد منطقيترين رويكرد براي طيفها و جزيرههاي فعلي در چارچوب نام اصولگرايي، قبول يكديگر به عنوان طيفهاي مستقل باشد. جبهه پايداري هنوز به اين باور و تفكر نرسيده است كه براي باقي خود بايد با تصميم عبور از ادبيات ايدئولوژيكزده تصوير روشنتري از خود ارايه دهد يا از ارايه اين تصوير هراس دارد، چراكه ميداند اكثريت جامعه اين تصوير را پس ميزند يا از اساس باوري به لزوم تشريح مانيفست خود براي مردم ندارد.
ادبيات تكراري و يخزدگي در برهههاي تاريخي
جريان جليلي و پايداري طي يك دهه گذشته از اساس بر چند محور كنش و واكنش خود با ديگر جريانها و چهرههاي سياسي را تنظيم كرده است؛ مساله ارتباط با موضوعات بعد از انتخابات سال 1388 كه آن را فتنه ميخواند، ارتباط با دولت روحاني به خصوص چهرههايي همچون خود حسن روحاني و محمدجواد ظريف و البته موضوع برجام. طي يك دهه گذشته توسل و تاكيد پايداري-جليلي بر اين موضوعات به اندازهاي زياد شده است كه مخاطب خود را از دست دادهاند؛ از ميان مردم عادي كوچه و بازار تا نمايندگان اصولگراي مجلس دوازدهم. دقيقا بر اساس همين رخداد است كه جليلي با تكرار اين موضوعات در انتخابات در مقابل پزشكيان راي نميآورد و جريان جليلي و پايداري در مجلس دوازدهم با پافشاري بر اين مسائل نميتوانند راي عدم اعتماد به وزراي پزشكيان را تثبيت كنند. در اين شرايط است كه جبهه پايداري با دو آينده ممكن روبهرو است؛ يكي تغيير در رويهها و همراهي با بخشهاي معتدلتر اصولگرايي كه بعيد به نظر ميرسد اراده و تصميمي بر اين اساس از طرف اين چهرهها باشد و دوم تكرار تجربه تقابل و سنگاندازي مقابل دولت روحاني حالا در مقابل دولت مسعود پزشكيان. البته نبايد از نظر دور داشت كه شرايط دولت مسعود پزشكيان با دولت حسن روحاني متفاوت است و مختصات محمدباقر قاليباف نيز در اين دوگانه بسيار تفاوت كرده است. همين شرايط پيچيده آينده جبهه پايداري را نيز پيچيدهتر ميكند. تشكلي كه ميگفت از همه خالصتر است و تنها او صلاحيت تشخيص اصلح براي ملك و ملت را دارد حالا «ايستاده در غبار» در حال تعيين استراتژي و راهبردهاي جديد است.
در روزهاي اخير برخي موضعگيريهاي چهرههاي منتسب به اين افراد و حلقهها و جبههها نشان از خشمي عميق دارد. خشمي كه بخش زيادي از اين مجموعه بروز نميدهد، اما هستند چهرههايي همچون محمدصادق شهبازي، مجري پرحاشيه برنامه سيدخندان و از نيروهاي نزديك به وحيدجليلي- برادر سعيد جليلي- كه مدعي هستند از آنها سوءاستفاده شده و رويكرد مورد تاكيد مسعود پزشكيان و نزديكانش مبني بر وفاق ملي را به سخره ميگيرند. شهبازي اخيرا در توييتي نوشته است: «اين فتنه هم حزباللهيها بيان كف خيابون شهيد بشن، بعدش ديگه وفاق وفاق وفاق.» انتقاد شهبازي كه با ادبياتي تند بيان شده اشاره به ائتلاف بخشي از نيروهاي اصولگرا يعني طيف محمدباقر قاليباف در مجلس براي راي دادن به تمامي وزراي مسعود پزشكيان است. در حقيقت شهبازي به عنوان صداي بلند تفكر جليلي در شرايط فعلي از همراهي فراكسيون انقلاب زير نظر محمدباقر قاليباف و ديگر اصولگرايان با دولت پزشكيان انتقاد دارد و ذيل اين انتقاد مدعي ميشود طيف خود او - كه نام حزباللهي را به آن اختصاص داده است- براي برهههاي زماني حساس مورد استفاده قرارمي گيرد و بعد به نوعي كنار گذاشته ميشود.
جريان جليلي و پايداري طي يك دهه گذشته از اساس بر چند محور كنش و واكنش خود با ديگر جريانها و چهرههاي سياسي را تنظيم كرده است؛ مساله ارتباط با موضوعات بعد از انتخابات سال 1388 كه آن را فتنه ميخواند، ارتباط با دولت روحاني به خصوص چهرههايي همچون خود حسن روحاني و محمدجواد ظريف و البته موضوع برجام. طي يك دهه گذشته توسل و تاكيد پايداري- جليلي بر اين موضوعات به اندازهاي زياد شده است كه مخاطب خود را از دست دادهاند؛ از ميان مردم عادي كوچه و بازار تا نمايندگان اصولگراي مجلس دوازدهم. دقيقا بر اساس همين رخداد است كه جليلي با تكرار اين موضوعات در انتخابات در مقابل پزشكيان راي نميآورد و جريان جليلي و پايداري در مجلس دوازدهم با پافشاري بر اين مسائل نميتوانند راي عدم اعتماد به وزراي پزشكيان را تثبيت كنند. در اين شرايط است كه جبهه پايداري با دو آينده ممكن روبهرو است؛ يكي تغيير در رويهها و همراهي با بخشهاي معتدلتر اصولگرايي كه بعيد به نظر ميرسد اراده و تصميمي بر اين اساس از طرف اين چهرهها باشد و دوم تكرار تجربه تقابل و سنگاندازي مقابل دولت روحاني حالا در مقابل دولت مسعود پزشكيان.