پزشکان بر لب تیغ سیاست؛ از حکیمالملک تا پزشکیان
- مسعود آذر
- بیبیسی
در اولین احکامی که مسعود پزشکیان به عنوان رئیس جمهور امضا کرده است، نام دو پزشک به چشم میخورد. آقای پزشکیان که فوق تخصص قلب دارد، ابتدا محمدجعفر قائمپناه، چشم پزشک و فوق تخصص قرنیه را به عنوان معاون امور اجرایی رئیسجمهور و سرپرست نهاد ریاست جمهوری و بعد شهرام دبیری اسکویی، متخصص پزشکی هستهای را به معاونت پارلمانی دولت در مجلس منصوب کرد. او همچنین محمدرضا ظفرقندی فوق تخصص جراحی عروق و استاد تمام دانشگاه علوم پزشکی تهران را هم به عنوان وزیر بهداشت به مجلس پیشنهاد کرد.
با انتشار خبر انتصاب دو پزشک در امور اجرایی این گمانهزنی تقویت شد که جامعه پزشکی در این دوره از ریاست جمهوری جایگاهی فراتر از گذشته در دستگاه اجرایی کشور خواهند داشت.
در جریان انتخابات ریاست جمهوری تیرماه سال گذشته در کنار رکوردهایی که از نامزدها و میزان مشارکت در انتخابات زده شد، از ۶ نامزد ریاست جمهوری، سه نفرشان پزشک بودند و این تعداد نامزد در دورههای گذشته انتخابات ریاست جمهوری بیسابقه بود.
حضور جامعه پزشکی در انتخابات مجلس شورای اسلامی معمول و مرسوم است ودر انتخابات دور جدید مجلس که در اسفندماه سال گذشته برگزار شد ۲۰ کرسی از ۲۹۰ کرسی مجلس به پزشکان تعلق گرفت.
براساس گزارش خبرگزاری ایرنا، از بین پزشکانی که وارد مجلس شدند ۱۲ نفرشان دارای فوق تخصص، ۶ نفرشان پزشک عمومی، ۲ نفرشان چشمپزشک و یک نفر نیز پزشک داروساز است.
به طور معمول وزرای بهداشت از زمان تاسیس ( ۱۴ خردادماه ۱۳۰۰) تا به امروز در اختیار پزشکان بوده است (به جزدر مواردی مانند اولین وزیر وزارت «صحیه و امورخیریه»). اما سابقه حضور جامعه پزشکی در تحولات سیاسی نشان میدهد که این قشر تنها در حوزه بهداشت و درمان محدود نمانده و در سایر وزارتخانهها از جمله وزارت خارجه و وزارت علوم نیز حضور پررنگی داشتهاند.
پس از انقلاب ۱۳۵۷ چند نفر از پزشکان از جمله علیاکبر ولایتی، مصطفی معین و کامران باقری لنکرانی برای تصاحب ریاست قوه مجریه خیز برداشتند و در انتخابات ریاست جمهوری یا شکست خوردند و یا در مرحله نهایی مجبور به انصراف شدند. بلندپروازی جامعه پزشکی از کجا میآید و چرا از گذشتههای دور تا به امروز در کانون قدرت بودند؟ و چه چیزی باعث پیوند آنها با صاحبمنصبان و قدرتمندان میشود؟
پیوند پزشکان با قدرت
از زمانی که حاکم و حکمران بوده، پزشکان نیز در کنار آنها حضور داشتهاند. اگر مردم در نزد حاکمان ارج و قربی نداشتند و دستشان به آنها نمیرسید اما پادشاهان و فرمانروایان بخاطر درد و بیماری نیازمند طبقه پزشکان بودند. «نیاز» حاکمان به درمان زمینه ورود پزشکان به کاخها و خلوت دربار شاهانه بوده و همین نقطه پیوندگاه پزشکان با سیاست و سیاستمداران بوده است.
قشر پزشکان فراتر از شغلشان، به مرور زمان معتمد شاهان و دربار شدند و این اجازه را پیدا کردند تا در امور کشورداری نیز اظهار نظر کنند و به عنوان حلقه اتصال میان مردم و حاکمان، نقش مشاور و منعکس کننده اوضاع واحوال مردم در نزد حاکمان باشند.
عباس احمدوند، استادیار دانشگاه شهید بهشتی در مقالهای به نقل از کتاب «تاریخ تمدن اسلامی نوشته جرجی زیدان» مینویسد: «پزشکان از نزدیکترین افراد به خلیفه بوده و همیشه ملازم و همراه او بودند. این همراهی ارتباط میان خلیفه و پزشک را که در برهههایی تبدیل به بیمار و درمانگر میشد عمیقتر میکرد و به پزشکان این امکان میداد تا تاثیر مناسبی بر افکار و تمایلات خلیفه بگذارند و از این راه قدرت عمل بسیاری در دربار پیدا میکردند. گفته شده که خلفا با اطبا در کارهای مهم مشورت میکردند و در امور مهم سیاسی و اداری به آنان اعتماد داشتند، حتی گاهی پزشکان به جای خلفا توقیع (امضا) میکردند.»
آقای احمدوند مینویسد آگاهی پزشکان ازسلامت خلفیه آنها را از «آینده حکومت» بهتر از کسان دیگر آگاه میکرد و باعث میشد که «پزشکان به علت اینکه نخستین افرادی بودند که میتوانستند از وخامت حال خلیفه آگاه شوند، در بازی قدرت بیطرف نمانده و گاه در کنار مدعیان قدرت قرار میگرفتند».
پزشکان در ایران از نگاه تاریخی در کنار روحانیون، دو قشر پرنفوذ در ساختار قدرت بودهاند و از نخستین کسانی بودند طعم سیاست و حکمرانی را مزه کردند.
پزشکان نه تنها توانستهاند در قدرت نفوذ کنند بلکه ادبیات خودشان را نیز به عالم سیاست و زبان محاوره وارد کردند. در نوشتهها، ادبیات و حتی تیترهای روزنامهها و فضای مجازی میتوان اصطلاحات و ارجاعات پزشکی مانند «عرق سرد»، «سر درد»، «شوک آور»، «سکته کردن»، «ایست قلب»، «خون جگر»، «استخوان لای زخم» و «نوشدارو بعد از مرگ سهراب» ... را مشاهده کرد.
از ابنسینا تا خواجه نظامالملک
القاب شاهان و حاکمان به پزشکان درباری مانند «حکیمالممالک، معتمدالاطبا، ناظمالاطبا، اعتضادالاطبا، صدرالاطبا، فجرالاطبا، ملک الاطبا و ... حکایت از منزلت، خوشخدمتی و رضامندی دستگاه حکمرانی از خدمات پزشکان به دربار بود. در سپهر سیاست ایران نامهای بزرگی از پزشکان مانند «بوذرجمهر بختگان» (یا بزرگمهر بختگان)، ابوعلی سینا و خواجه نظامالملک هم به چشم میخورد که خدمات آنها فراتر از مرزهای ایران بوده و همیشه مورد تحسین مورخان قرار گرفته است.
در دوران معاصر و پیش از انقلاب در ایران، چهرههای شاخص پزشکی مانند مسیح دانشوری، محمد قریب، قاسم غنی، امیر اعلم، یحیی عدل و منوچهر اقبال از جمله پزشکانی بودند که در عالم سیاست و تحولات سیاسی و اجتماعی ایران حضور داشتند.
پس از انقلاب ۱۳۵۷ فهرست بلند و بالایی از حضور پزشکان در مناصب سیاسی و نمایندگی مجلس وجود دارد که از میان آنها میتوان به چهرههای سرشناسی مانند علیاکبر ولایتی، مصطفی معین، شهابالدین صدر وعباس شیبانی اشاره کرد.
حضور جامعه پزشکی در سیاست موضوعی جهانی است. شماری از آنها رئیس دولت بودند و بالاترین مقام اجرایی را یدک کشیدند و بعضی از آنها همچنان در قدرت هستند. بشار اسد (رئیس جمهور سوریه)، ماهاتیر محمد (نخست وزیر پیشین مالزی)، میشل باچله (رئیس جمهور پیشین شیلی)، سالوادور آلنده ( رئیس جمهور پیشین شیلی) و ایاد علاوی (نخست وزیر پیشین عراق) از جمله چهرههای سیاسی هستند که تحصیلات پزشکی داشتند.
پزشکان در «خلوت رهبر»
در بین پزشکان سیاستمدار، سرنوشت کاظم سامی، نخستین وزیر بهداشت در دولت موقت پس از انقلاب یکی از تلخترینها است. او به شکل مرموزی در آذرماه ۱۳۶۷ به قتل رسید. برخی معتقدند که قتل آقای سامی نخستین «قتل سیاسی» پس از انقلاب و حلقهای از «قتلهای زنجیرهای» است که سرنخ آن به وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی ایران رسید.
برای اطلاع از جزئیات جایگاه پزشکان در دستگاه حکومت، پس از انقلاب ۱۳۵۷ کافی است به کتاب «طبیب دلها» از انتشارات «مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی» نگاه کنیم. این کتاب میگوید از همان ابتدای ورود روحالله خمینی به ایران تعدادی از پزشکان معتمد در اطرافش بودند و در جماران، در جنب خانه بینانگذار جمهوری اسلامی ایران با تاسیس بیمارستان قلب بقیهالله، مستقر شدند.
کتاب «طبیب دلها» از حضور بیش از ۴۰ پزشک متخصص به شکل ثابت و غیر ثابت و فهرست بلند و بالایی از تیم پرستاری برای درمان و مراقبت از آقای خمینی نام میبرد.
از مشهورترین پزشکانی که در کادر درمان آقای خمینی حضور داشتند میتوان به ایرج فاضل، متخصص عروق و پیوند اشاره کرد. آقای فاضل در دوران نخست وزیری میرحسین موسوی وزیر فرهنگ و آموزش عالی بود و در دوران ریاست جمهوری اکبر هاشمیرفسنجانی نیز وزیر بهداشت و درمان بود که استیضاح شد. او برای سالها ریاست سازمان نظام پزشکی و فرهنگستان علوم پزشکی را برعهده داشت.
به گفته حسن قاضیزاده هاشمی، وزیر پیشین بهداشت، آقای فاضل «دو رهبر و سه رئیس جمهور» را جراحی کرده بود.
حسن عارفی، رئیس تیم پزشکی آیتالله خمینی نیز نخستین رئیس دانشکده پزشکی دانشگاه تهران و دومین رئیس دانشگاه تهران پس از انقلاب بود. آقای عارفی در کابینه محمدعلی رجایی، وزیر علوم بود.
همچنین محمدرضا معتمدی از دیگر پزشکان آقای خمینی در بخشهای مختلف وزارت بهداشت، به عنوان معاون وزیر مشغول بود و بنیانگذار رشته فوق تخصصی جراحی عروق در ایران و رئیس بیمارستان شهدای تجریش بود.
پس از فوت آقای خمینی و روی کار آمدن علی خامنهای، کادر درمان رهبر نیز تغییر کرد و حدود سی سال است که علیرضا مرندی به عنوان سرپرست تیم پزشکی علی خامنهای معرفی شده است.
علیرضا مرندی، فوق تخصص کودکان دارد و در دولت دوم میرحسین موسوی و دولت اول اکبرهاشمی رفسنجانی وزیر بهداشت بود و سابقه دو دوره نمایندگی مجلس را در کارنامهاش دارد.
براساس گفتههای آقای مرندی در خبرگزاری تسنیم، او در هفته «چندبار» به خانه آقای خامنهای رفت و آمد دارد و به نوعی محرم اسرار خانه رهبر جمهوری اسلامی ایران است و حتی از یخچال خانه رهبر نیز خبر دارد.
او معمولا در برهههایی که اوضاع اقتصادی کشور خراب است یا اعتراضهای خیابانی به راه افتاده است در رسانهها نیز حاضر میشود و جزییاتی از زندگی خصوصی آقای خامنهای را در رسانهها منتشر میکند. به عنوان مثال آقای مرندی در اسفندماه ۱۳۹۸ در گفتوگو با خبرگزاری تسنیم توصیفی از«موکت و پتوی» خانه آقای خامنهای ارایه داد و گفت «رهبری سالها یخچال نداشتند».
آقای مرندی در هشتاد و چهارسالگی همچنان در صحنه سیاسی نیزفعال است و در روزهای گذشته در پیامی خطاب به پزشکیان، از او خوست که براساس «رهنمودهای» آقای خامنهای «عناصر و همکاران خوب» را انتخاب کند.
از اقبال تا حکیمالملک
مسعود پزشکیان نخستین پزشکی است که در ایران به مقام ریاست جمهوری رسیده است و در پاستور مستقر شد. بررسی نخست وزیران ایران از انقلاب مشروطه تا پس از انقلاب ۱۳۵۷ نشان میدهد که سه پزشک به مقام نخست وزیری رسیدند. محمدعلی فروغی، ادیب و مورخ و سیاستمدار مطرح ایران از جمله نخست وزیرانی بود که درس طب را در دارالفنون خواند اما هرگز کار طبابت نکرد و به گفته بعضی از مورخان درس پزشکی را به پایان نرساند و نیمه کاره رها کرد. سوابق سیاسی او آنقدر پررنگ است که موضوع پزشکی خواندن او در حاشیه قرار دارد و کسی او را به عنوان پزشک نمیشناسد.
منوچهر اقبال، سیاستمدار و پزشک در کارنامهاش سوابق مهمی از جمله وزیر بهداری دربهمنماه ۱۳۲۴ در دولت احمد قوام و در دولتهای بعدی وزارت علوم و وزارت بهداری به چشم میخورد. آقای اقبال در ۱۵ فروردین ۱۳۳۶ به نخستوزیری منصوب شد. او حدود سه سال و نیم نخست وزیر بود و پس از آن به ریاست دانشگاه تهران منصوب شد.
سومین پزشکی که به نخست وزیری رسید و پایههای قدرتش لرزان بود و شرایط سیاسی و برنامههای او بسیار پرحاشیه و بحث انگیز بود، ابراهیم حکیمی، ملقب به حکیمالملک است. رسانههای ایران در سالهای اخیر مطالب متنوعی درباره او نوشتهاند و بعضی او را وابسته به دولت انگلستان و بعضی «ناآشنا با عالم سیاست» معرفی میکنند.
ابراهیم حکیمی از رجال معروف دوره قاجار و پهلوی بود. او طب را در فرانسه خوانده بود و از جمله چهرههای شاخصی بود که نقش مهمی در انقلاب مشروطه داشت. او متولد ۱۲۵۲ شمسی بود، پدرش در زمان ولیعهدی مظفرالدین شاه از اطبای درجه اول ولیعهد بود اما آقای حکیمی بعدها به واسطه عمویش به دربار مظفرالدین شاه راه یافت.
آقای حکیمی پس از چند دوره نمایندگی مجلس و چند دوره وزارت، سه بار مامور تشکیل کابینه شد. او در سال ۱۳۲۴ ابتدا برای تشکیل کابینه معرفی شد اما عمر این دوره به یک ماه هم نرسید و ساقط شد. او پس از چندماه در آبانماه همان سال دوباره به عنوان نخست وزیر شروع به کار کرد و این بار نیز عمر نخست وزیریاش به دو ماه نرسید. او برای بار سوم نیز از آبانماه ۱۳۲۶ به نخست وزیری رسید و بازهم در خردادماه ۱۳۲۷ سقوط کرد.
ابراهیم حکیمی تلاش کرد فارغ از زد و بندهای سیاسی و گرایشهای فرقهای دولتی ملی تشکیل دهد. او در نطق ۲۳ اردیبهشت سال ۱۳۲۴ که در مجلس ایراد کرد بر اصول مشروطیت پافشاری کرد و برای تشکیل دولتی کارآمد همکاری تک تک نمایندگان را خواستار شد.
او اجرای مصوبات مجلس شورای ملی را وظیفه اصل خودش میدانست و حل و فصل مشکلات دولت را در همکاری دولت و مجلس میدانست. سرو سامان دادن به مناسبات سیاست خارجی، تعدیل بودجه و تجدیدنظر در مالیاتها، اجرای سازمان جدید بهداری، تجدید نظر در قانون تشکیلات کشور، توسعه راه سازی و خطوط راه آهن از جمله برنامههای او بود.
در سومین دوره نخست وزیری ابراهیم حکیمی میتوان به چالشهایی چون ترور محمد مسعود (روزنامهنگار و مدیر روزنامه مرد امروز)، مسئله نفت در سیاست خارجی، تحکیم قدرت شاه و درگیری دولت با مطبوعات اشاره کرد.
به گفته مورخان مشکل بزرگ و اصلی کابینه حکیمی علاوه بر مسایل داخلی، از طرف شوروی بود که حاضر نبودند پس از جنگ جهانی دوم ایران را ترک کنند. در دیماه ۱۳۲۴ آقای حکیمی هیاتی از تهران را به سازمان ملل اعزام کرد و خواهان پایان دادن مداخله شوروی در امور داخلی ایران شد. گفته میشود شوروی در دستگاه حکومت نفوذ بالایی داشت و تلاش آقای حکیمی برای کوتاه کردن دست آنها در ایران منجر به سقوط دولت او شد.
او در مدت نخستوزیریاش قند وشکر را آزاد کرد و جیره بندی قند را برداشت و از انحصار افراد خاص خارج کرد. آقای حکیمی به درخواست مطبوعات و مردم حکومت نظامی را لغو کرد و دست به اصلاحات اقتصادی زد اما ظاهرا ناتوانی در حل مشکلات از جمله باز کردن گره روابط ایران و شوروی منجر به استعفای او شد.