دوران «بعد از خامنه‌ای» در غیاب فرماندهان کلیدی

علی خامنه‌ای، حسن نصرالله و قاسم سلیمانی

منبع تصویر،Khamenei.ir

توضیح تصویر،طیفی از معتمدان کلیدی علی خامنه‌ای که تصور می شد پس از دوران رهبری او، در دوران گذار به رهبر جدید تاثیر تعیین‌کننده داشته باشند، به شیوه‌های مختلف از صحنه معادلات ایران و منطقه حذف شده‌اند
  • نویسنده,حسین باستانی
  • شغل,بی‌بی‌سی

نماز جمعه دیروز تهران در حالی برگزار شد که از زمان اعلام حضور علی خامنه‌ای در مراسم نماز، سوالات ماهیتا جدیدی در فضای افکار عمومی مطرح شده بودند. از میان آنها، شاید مهم‌ترین سوال این بود که چقدر احتمال دارد که رهبر جمهوری اسلامی ایران، یکی از «اهداف بعدی» اسرائیلی‌ها باشد؟

این پرسش و پرسش‌های مشابه، تاکنون به طور عمده از زاویه گمانه زنی در مورد «سطح درگیری» طرفین متخاصم مطرح شده‌اند. با این حال، از میان رفتن چهره‌های کلیدی حکومت در ماه‌های اخیر -و به نوعی سال‌های اخیر- جنبه دیگری هم دارد که کمتر مورد توجه قرار گرفته است: اینکه برخی از آن چهره‌ها، ممکن بود در دوره پس از رهبری علی خامنه‌ای، نقش‌ تعیین کننده‌ داشته باشند.

بیشتر بخوانید:

غایبان دوره انتقال

بی‌تردید یکی از مهم‌ترین چهره‌‌هایی که مرگ او بر معادلات سیاسی ایران تاثیر داشته، ابراهیم رئیسی بوده است. در مورد علت واقعی سقوط هلی‌کوپتر حامل او، تا این لحظه اطلاعات دقیقی وجود ندارد. ولی نقش محتمل ابراهیم رئیسی بعد از مرگ آیت‌الله خامنه‌ای، با فرض بقای جمهوری اسلامی در ایران، بسیار مهم تلقی می شد.

او سال‌ها به عنوان یک نامزد احتمالی جانشینی رهبر مطرح بود. در نتیجه، یا واقعا به آن مقام می‌رسید و یا اگر نمی‌رسید، حمایتش از رهبر بعد، در فرایند انتقال قدرت اهمیت خاص داشت.

از پادکست رد شوید و به خواندن ادامه دهید
اسطوره تختی
اسطوره تختی

در مجموعه چهار قسمتی «اسطوره تختی» از زندگی شخصی، ورزشی و اجتماعی غلامرضا تختی می‌شنویم.

پادکست

پایان پادکست

برای درک بهتر اهمیت رئیس جمهور سابق در معادلات قدرت، کافی است به خاطر آورده شود که چطور مرگ او، درگیری‌ داخلی جریانات حامی نظام را به سطح به‌کلی متفاوتی برد؛ تا جایی که در انتخابات ریاست جمهوری ۱۴۰۳، تقریبا بدون هیچ خط قرمزی به «زدن» همدیگر پرداختند.

چهره دیگری که تصور می‌شد پس از علی خامنه‌ای نقش تعیین کننده داشته باشد، حسن نصرالله، دبیرکل حزب‌الله لبنان بود. او، احتمالا بعد از قاسم سلیمانی، بین مدافعان داخلی و برون‌مرزی جمهوری اسلامی، بیشترین محبوبیت را داشت. در میان حامیان رهبر، حتی وجود داشتند کسانی که با استناد به فقدان شرط «ایرانی» بودن برای ولی فقیه در قانون اساسی، بحث شایستگی نصرالله برای این سمت را پیش کشیده بودند. اگرچه به نتیجه رساندن چنین بحثی در عالم واقع، غیرممکن به نظر می‌رسید.

در هر صورت، فارغ از بحث‌های نظری، حسن نصرالله می‌توانست در دوره گذار به جانشین علی خامنه‌ای، در تثبیت جایگاه رهبر جدید بین متحدان داخلی و منطقه‌ای تهران، اهمیت زیادی داشته باشد. اهمیتی که، در ابعادی بسیار محدودتر، برای اسماعیل هنیه رئیس سابق دفتر سیاسی حماس نیز، قابل تصور بود.

البته آنچه وفاداری متحدان جمهوری اسلامی را تضمین می‌کند، در درجه اول امکانات مالی و تدارکاتی تهران است. ولی اشتباه خواهد بود اگر تصور شود که برای مدافعان داخلی و منطقه‌ای نظام، «هر» مقام مافوق جایگاه مشابهی خواهد داشت. برای درک بهتر این واقعیت، کافی است جایگاه متوسط اسماعیل قاآنی، فرمانده نیروی قدس سپاه، با موقعیت قاسم سلیمانی در میان هواداران حکومت مقایسه شود.

شخص قاسم سلیمانی، چهره دیگری بود که می‌توانست بعد از علی خامنه‌ای، موقعیتی راهبردی در فرایند انتقال قدرت داشته باشد. اغراق آمیز نیست اگر گفته شود محبوبیت فرمانده سابق نیروی قدس بین حامیان حکومت -با گرایش‌های مختلف- چه بسا از شخص علی خامنه‌ای هم بالاتر بود. حتی برخی از نظریه پردازان نظام همچون محمد مومن قمی، ولایت «مومن متعهد مقلد» را در غیاب ولی فقیه واجدالشرایط ممکن دانسته بودند که ذهن را به سمت مصادیقی چون قاسم سلیمانی می‌برد. هرچند تحقق عملی چنین امری، ممکن به نظر نمی‌رسید.

جایگاه بالقوه قاسم سلیمانی در دوران پسا-خامنه‌ای، وقتی برجسته‌تر می‌شد که در پیوند با یک واقعیت بدیهی مورد توجه قرار می‌گرفت: اینکه هیچ یک از روحانیون ایرانی‌ای که اسامی آنها به عنوان نامزدهای احتمالی جایگزینی علی خامنه‌ای مطرح شده بود، بین مدافعان حکومت اعتبار کافی نداشت -نباید فراموش کرد که شخص ابراهیم رئیسی هم، تا وقتی زنده بود مخالفان فراوانی در سطح حامیان نظام داشت.

موقعیت فرمانده سابق نیروی قدس در ساختار قدرت، به گونه‌ای بود که می شد فرض کرد در صورت رهبر شدنِ یکی از کاندیداهای متوسط‌ الحال موجود، همراهی قاسم سلیمانی در «جا انداختن» او و ایجاد اجماع حکومتی در حمایت از رهبر جدید، اجتناب‌ناپذیر باشد. این نقش، به ویژه با توجه به کارکرد قابل انتظار سپاه پاسداران در دوران تثبیت و جایگاه بدون رقیب سلیمانی در سپاه -در مقایسه با دیگر فرماندهان پرحاشیه این نهاد- ضروری‌تر نظر می‌رسید.

در عین حال، اهمیت غیبت قاسم سلیمانی، ابراهیم رئیسی و حسن نصرالله در دوره گذار به رهبر جدید، باید در کنار غیبت طیفی وسیع از دیگر فرماندهان ستادی و میدانی در همین دوره مورد توجه قرار بگیرد. سخن از چهره‌هایی است که به دلایل مختلف و مشخصا در نتیجه حملات اسرائیل از صحنه حذف شده اند، و شامل تقریبا تمام فرماندهان ارشد حزب‌الله، اغلب فرماندهان حماس، و تعدادی زیاد از فرماندهان رده‌ بالای سپاه پاسداران می‌شوند. افرادی که نمی‌شد فرض کرد که همگی در معادلات آینده نقش مهمی داشته باشند، اما ترور «مجموعه آنها»، از اهمیت راهبردی برخوردار بود.

نمازجمعه ۱۳ مهر ۱۴۰۳

منبع تصویر،Khamenei.ir

توضیح تصویر،از زمان اعلام حضور علی خامنه‌ای در مراسم نماز جمعه تهران، این سوال در سطح افکار عمومی برجسته شد که چقدر احتمال دارد که رهبر جمهوری اسلامی ایران، یکی از «اهداف بعدی» اسرائیلی‌ها باشد؟

روند حذف فیزیکی

حذف چهره‌های -بالقوه- موثر از فضای معادلات سیاسی، وقتی مهم‌تر می‌شود که احتمال ادامه این روند مورد توجه قرار بگیرد. چون بعید است که در نگاه موافقان یا مخالفان جمهوری اسلامی، رهبر حزب‌الله لبنان، لزوما آخرین چهره‌ تعیین‌کننده‌ای باشد که کشته شده.

در همین ارتباط، همچنین بعید است موافقان و مخالفان نظام، اطمینان داشته باشند که مقامات رده اول حکومت ایران، در نوبت ترور قرار نخواهند داشت.

بسیاری از تحلیل‌گران، البته معتقدند که اسرائیل در این زمینه از خط قرمزهایی مشخص عبور نخواهد کرد -و شاید حق با آنها باشد. از سوی دیگر اما، باید این تجربه را در نظر داشت که سرنوشت بسیاری از اهداف عملیات اخیر -از اسماعیل هنیه گرفته تا حسن نصرالله- به طور کامل ناظران و تحلیل‌گران را غافلگیر کرد.

درحقیقت، منطقا تضمینی نیست که مجموعه عملیات آینده اسرائیل، غافگیری‌های بیشتر یا بزرگ‌تری را به دنبال نداشته نباشند.

البته در ارتباط با حذف متوالی چهره‌های کلیدی حکومت ایران، هنوز ابهامات بی‌شماری وجود دارند. مثلا هنوز مشخص نیست که آیا اسرائیل در مرگ ابراهیم رئیسی نقش داشته یا نه؟ به علاوه، معلوم نیست آیا عملیات متاخر اسرائیل علیه فرماندهان رده بالا، هدف تاثیر بر معادلات قدرت در ایران را هم دنبال می‌کرده یا نه؟ از همه مهم‌تر، نمی‌توان پیش‌بینی کرد که روند حذف‌ فیزیکی چنین چهره‌هایی، مشخصا تا کجا ادامه خواهد داشت؟

اما تردیدی وجود ندارد که ادامه این فرایند، بر وضعیت آینده جمهوری اسلامی ایران، تاثیرات عمیق و واقعی بر جای خواهد گذاشت.

هرچند دامنه نهایی این تاثیرات، لاجرم به مجموعه‌ای از متغیرهای داخلی و خارجی، و به‌ویژه میزان آمادگی بازیگران حکومتی، غیرحکومتی یا ضدحکومتی برای استفاده از شرایط جدید بستگی دارد. بازیگرانی که متناسب با میزان آمادگی‌ -یا عدم‌آمادگی- خود برای موقعیت‌های غیرمنتظره، توانایی استفاده از این موقعیت‌ها را خواهند داشت -یا نخواهند داشت.