۱۳۹۳ مهر ۲۹, سه‌شنبه

قران و تاریخ و علامه طباطبائی

اعتبار سنجی تاریخ از منظر علّامه طباطبائی در تفسیر المیزان
حسن احمدیان دلاویز* / محسن الویری**
چكیده
دقت و بررسی در عبارت‌ های علّامه طباطبائی در المیزان، نشانه آن است كه تاریخ از نظر وی مهم بوده و ضرورت و فایده داشته و فی‌ حد ذاته معتبر است. البته در صورت تضاد گزاره‌ های تاریخی با آیات تاریخی قرآن، اعتبار گزاره‌ های تاریخی از بین می‌ رود . علّامه طباطبائی، تاریخ را از منظری خاص نگریسته و آن را به معنای شناخت حوادث و علت و زمان پدید آمدن حوادث توصیف می‌كند و همین‌ طور آن را به دو قسم نقلی و زمینی تقسیم می‌ نماید.
ایشان بر این باور است كه به وسیله تاریخ می‌ توان پاسخ بسیاری از شبهه‌ ها و سؤال‌ های مربوط را ارائه كرد. همچنین ایشان برای حوادث تاریخی كه در اصل وقوع آنها اختلاف وجود ندارد، عنوان «مسلمات تاریخی» را به‌ كار برده است. ایشان هدف از یادآوری حوادث تاریخی را در قرآن، عبرت‌ آموزی و هدایت بشر می‌ داند. علّامه طباطبائی برای تاریخ، عوامل فساد در نظر می‌ گیرد و خطر آن را برای مورخ یادآور شده و توجه نمودن به آن را در مقام تجزیه و تحلیل گزاره‌ های تاریخی خواستار می‌شود.
كلید واژه‌ها: اعتبار سنجی تاریخ، سودمندی تاریخ، فایده تاریخ، اعتبار تاریخ و معنای تاریخ.
مقدمه

بحث سودمندی و معتبر بودن علم تاریخ یكی از مباحثی است كه توجه بسیاری را به خود جلب كرده است، به طوری كه افراد زیادی در این‌ باره اظهار نظرهای متفاوتی كرده‌ اند كه در نوع خود، جالب توجه است.
مسئله موردنظر در این پژوهش آن است كه آیا از نگاه علّامه طباطبائی تاریخ فایده، اهمیت و اعتبار دارد یا نه. در این نوشتار به این سؤال و سؤال‌ های دیگری، از جمله اینكه ایشان تاریخ را به چه معنایی در نظر می‌ گیرد و اینكه چگونه آن را دسته‌ بندی می‌كند، پاسخ داده می‌شود.
درباره سودمندی و اعتبار تاریخ، گرچه نگاشته‌ هایی وجود دارد، اما به نظر می ‌رسد كه این مسئله، كمتر از منظر یك شخصیت غیر مورخ (مفسر) بررسی شده است. علاوه بر این، فراوانی آیات قرآنی كه به وقایع تاریخی اشاره می‌كند، بر اهمیت و ضرورت چنین پژوهشی می‌ افزاید، چرا كه گزاره‌ های تاریخی به یاری مفسر می ‌شتابد و ایشان می‌تواند به كمك گزاره‌ های  تاریخی و آیات تاریخی قرآن تفسیر و تحلیل درستی ارائه كند و این مهم در صورتی محقق می‌شود كه برای تاریخ اعتبار و اهمیت قائل شود، همان ‌طور كه علّامه طباطبائی همین‌ گونه به تاریخ، نگریسته است.
معنای تاریخ

درباره معنای اصطلاحی تاریخ، تعریف‌ های مختلف و گوناگونی ارائه شده است، چرا كه هر كس با دید خاصی به آن نگریسته و در تعریف آن یك یا چند مسئله را لحاظ كرده است. برای مثال، برخی زمان را ملاك قرار داده برخی دیگر، حوادث و وقایع مهم را مدنظر داشته‌ اند و گروهی چیزهای دیگر را كه در ادامه به تعدادی از این تعریف ‌ها اشاره می‌شود.
در ابتدا معانی لغوی و اصطلاحی و همچنین فایده تاریخ را از نظر مورخان بیان كرده و سپس دیدگاه علّامه طباطبائی را در این خصوص ذكر می‌ نماییم.
معنای لغوی تاریخ

درباره تعریف لغوی تاریخ، نظرات مختلفی بیان كرده‌ اند كه این معانی را می‌ توان در اعلام وقت یا مشخص كردن وقت چیزی1 یا باز شناساندن زمان كاری در مقایسه با مبدئی كه گویای حادثه ‌ای بزرگ است یا دوره ‌ای معلوم میان زمان حدوث دو واقعه2 و یا غایت و نهایت چیزی و وقت انجام دادن كاری و یا تأخیر، خلاصه كرد.
معنای اصطلاحی تاریخ

در معنای اصطلاحی آن گفته‌ اند: تاریخ، یعنی «معلوم كردن احوال انبیا و امامان و فرمانروایان و وزرا و خلفا ... و حوادث بزرگ، مانند جنگ ‌ها و فتوحات بر حسب زمان. بر همین اساس، كتاب‌ هایی كه مشتمل بر این حوادث و احوال همراه با تعیین زمان آنها بوده، «تاریخ» نامیده شده است.»3
همچنین گفته شده كه تاریخ چیزی است كه مردم وقایع را با آن می‌نگارند4 و زمان وقوع حادثه‌ ای را در مقایسه با مبدئی معین بر حسب روز و ماه و سال مشخص می‌كنند.5
برخی دیگر، تاریخ را این‌ گونه تعریف كرده‌ اند: «علم تاریخ، معرفت احوال بشری است كه شهرها و رسوم و عادات و صنایع بشری و انساب و درگذشتگان را دربر می‌گیرد.»6
ابن ‌خلدون نیز در تعریف آن می‌گوید: «بدان كه فن تاریخ را روشی است كه هر كسی بدان دست نیابد، و آن را سود های فراوان و هدفی شریف است، چه این فن، ما را به سرگذشت‌ ها و خوبی‌ های ملت‌ ها و سیرت‌ های پیامبران و دولت ‌ها و سیاست‌ های پادشاهان گذشته آگاه می‌كند.»7
به هرحال، تاریخ مانند برخی دیگر از واژگانی است كه در معنای آن اتفاق‌ نظر وجود ندارد و هر اندیشمند با توجه به ملاك‌ و دیدگاهی، برای تاریخ تعریفی كرده است.
اهمیت و فواید علم تاریخ

در این بحث نیز نظریه تعدادی از دانشمندان و بزرگان این فن ارائه می‌شود:
طبری معتقد است كه تاریخ در خدمت تبیین اراده خدا در ظهور و سقوط امت ‌ها و دولت ‌هاست. مسعودی تاریخ را بستر و مجرای همه دانش ‌ها و شناخت بشری دانسته كه اگر به آن پرداخته نشود، اول و آخر علم ضایع می ‌گردد، زیرا همه دانش‌ ها از اخبار بیرون می‌آید.8
ابوعلی مسكویه كه تاریخ را از دیدگاهی اخلاقی و فلسفی نگریسته و آن را همواره تكرار شدنی دانسته، بر آن است كه چون حوادث امروز و آینده، شبیه حوادثی است كه در گذشته به وقوع پیوسته، هدف و فایده تاریخ، عرضه تجربه و عبرت ‌آموزی از آن برای اصلاح امور است، مانند اتخاذ سیاست‌ های درست، توجه به آبادانی و عمران، توجه به زندگی خلق، اصلاحات نظامی و پیشگیری از حوادث نامیمون.9
ابن‌ جوزی نیز دو فایده مهم برای تاریخ شمرده است: نخست، فایده تأدیبی؛ یعنی عبرت‌ آموزی و تحصیل تجربه از احوال پیشینیان تا حسن تدبیر و جزم به بار آورد. دوم، ایشان معتقد است كه روح آدمی با اطلاع از حوادث شگفت‌ آور و تقلّبات ایام و حوادث روزگار، آرامش و آسایش احساس می‌كند.10
نویسنده كتاب الكامل، مفید بودن تاریخ را به دو دسته دنیوی و اخروی تقسیم می‌كند كه در قسم اول، به عبرت‌ آموزی از تاریخ اشاره كرده و آورده است كه اطلاع از تاریخ، بر خرد آدمی می‌ افزاید و سلاطین نیز با آگاهی از این علم، عاقبت ستمگری و نتیجه داد گری را درك كرده، با استعانت از نتایج حوادث گذشته می ‌توانند سیاستی اتخاذ كنند تا دچار لغزش‌ ها و مهلكات نشوند. در باور وی فایده اخروی تاریخ، اعتقاد به نا پایداری جهان و پیش گرفتن زهد و دین‌ داری است.11
ابن‌ خلدون هم یكی از فواید تاریخ را اطلاع از خوی‌ ها و سیرت‌ ها و سیاست ‌های ملت‌ ها و پیامبران و فرمانروایان می‌داند.12
نگارنده معتقد است با توجه به این اهداف و فوایدی كه از آنها شد، می ‌توان نتیجه گرفت كه مشهورترین هدف و فایده ‌ای كه مورخان با پیروی از آیات قرآنی برای تاریخ شمرده‌ اند، همان پند و عبرت از تاریخ است.
تعریف و فواید تاریخ از نظر علّامه طباطبائی

تعریف لغوی: مراد علّامه طباطبائی از معنای لغوی، همان تاریخ نقلی است كه با عنوان التاریخ النقلی بیان می‌كند كه عبارت است از ضبط حوادث كلی و جزئی و نیز نقل و گفتگو پیرامون آن.13
ایشان برای معنای اصطلاحی تاریخ، تعریفی ارائه نمی ‌كند.
فواید تاریخ
علّامه طباطبائی معتقد است كه مردم از قدیم ‌ترین عهد وجود خویش به ضبط وقایع و حوادث اهمیت داده و بعد از ضبط كه توسط تعدادی از افراد صورت می ‌گرفت، مردم آن را دست به دست حفظ می ‌كردند. البته ضبط حادثه گاه به شكل سپردن در ذهن بوده و گاه به صورت یادداشت نمودن. ایشان به چند مورد از فواید تاریخ نیز اشاره كرده است كه عبارت‌ اند‌ از:
1. الگو گیری از تاریخ گذشتگان برای تشكیل اجتماع؛
2. عبرت‌ گرفتن از سرگذشت پیشینیان؛
3. داستان سرایی؛
4. تفریح و تفرج؛
5. استفاده از تاریخ در مسائل سیاسی، اقتصادی، صنعتی و غیره.14
علّامه طباطبائی درباره فایده تاریخ به ذكر همین چند مورد اكتفا كرده و برخلاف برخی دانشمندان كه به تفصیل در این‌ باره سخن گفته‌ اند، توضیحاتی در مورد موارد پیش‌ گفته ارائه نمی ‌كند.
عوامل فساد تاریخ

ایشان بعد از بیان فوایدی برای تاریخ، به عوامل فساد آن، یعنی عواملی كه سبب می‌شود تاریخ از صدق و صحت، انحراف پیدا كند، اشاره كرده است كه آنها دو عامل عمده هستند: یكی، خود حكومت‌ ها كه هر چیزی كه به نفع آنها بود، آن را ترویج نموده و از هر چیزی كه برای آنها ضرری در پی داشته، جلوی اشاعه آن را می ‌گرفتند. دوم، متهم بودن افراد شنونده یا بیننده حوادث و وقایع تاریخی به تعصب و احساسات باطنی و بیان ایشان درباره این دو عامل، این چنین است:
عامل اول، حكومت‌ های خودکامه ‌ای بوده كه به حكم خود کامگی و داشتن قوه و قدرت، هر چیزی كه به نفعش تمام می‌ شد، اشاعه می ‌داده است (هرچند دروغ محض می‌ بود) و هرچه را كه به ضررش تمام می ‌شده، با اعمال قدرت، جلوی اشاعه آن را می ‌گرفته است و یا آن را به صورتی اشاعه می ‌داد كه باز به نفعش تمام شود. علتش هم این است كه انسان چه فرد فردش و چه مجتمعش، بر این فطرت، مفطور شده و به هر جور كه ممكن باشد منافع را به سوی خود جلب نموده و ضرر ها را از خود دفع می‌كند.
عامل دوم، متهم بودن بینندگان و شنوندگان حوادث و مطالب تاریخی و نیز آن كسانی كه از ایشان نقل می ‌كنند و یا در كتاب خود می‌ آورند و چون ما می‌ دانیم كه این دو طایفه، احساسات باطنی و یا تعصب‌ های درونی را دخالت  می ‌دهند برای اینكه حاملین اخبار در گذشته، با در نظر گرفتن اینكه حكومت در اعصار ایشان حكومت دین بوده، قهراً خود آنان متدین به یكی از ادیان و مذاهب بوده‌ اند و احساسات مذهبی و تعصبات قومی در ایشان شدید بود قهراً اخبار تاریخی آنان از آن جهت كه یك حدی از آن به احكام دین بر می ‌خورده، مشوب با آن احساسات و تعصبات بوده است.15
البته علّامه طباطبائی عوامل دیگری را نیز برای بی ‌اعتباری تاریخ بیان می‌كند كه آنها عبارت است از: یكی نبودن وسایل اخذ خبر و همین طور ابزار ضبط و نقل آن برای دیگران.16 به هرحال، عوامل یادشده بیشتر ناظر به تاریخ نقلی است، اما به اعتقاد علّامه طباطبائی بیشتر آنها در تاریخ زمینی (باستان‌ شناسی) نیز جریان دارد.
نكته ‌ای كه در اینجا یاد ‌آوری آن لازم است اینكه به نظر می‌ رسد معتبر نبودن تاریخ در مقایسه با گزاره‌ های  تاریخی قرآن باشد كه در صورت اختلاف این دو به گزاره‌ های  تاریخی قرآن تمسك كرده و تاریخ را كنار می ‌گذاریم [!] وگرنه اگر بین آن دو اختلاف و تناقضی نباشد یا اینكه فقط در تاریخ، روایاتی درباره جریانی وجود داشته باشد، می ‌توان با وجود شرایطی آن را پذیرفت. این مطلب را می‌ توان از این كلام علّامه طباطبائی دریافت كرد:
بنابراین، چنین تاریخی كه حال و وضعش را دیدی، نمی ‌تواند با قرآن كریم در داستان‌ هایی كه نقل می‌كند مقابله كند، برای اینكه قرآن كریم، وحی الهی و منزه از خطا و مبرای از دروغ است. پس تاریخ نمی ‌تواند با آن معارضه كند، چون تاریخ هیچ پشتوانه‌ ای برای ایمنی و خطا ندارد.17
و از آنجا كه در قرآن همه حوادث تاریخ چند هزار ساله بشر وجود ندارد یا به صورت جزئی به آن اشاره شده است، از این‌ رو، در موارد زیادی (با وجود شرایط لازم) می ‌توان به گزارش‌ های تاریخی اعتنا كرد.
هدف از ذكر تاریخ در قرآن

علّامه طباطبائی معتقد است كه اگرچه در قرآن مباحث و مطالب تاریخی فراوانی وجود دارد، اما قرآن یك كتاب تاریخی نیست و شاید اهداف و فوایدی كه برای تاریخ بیان شد، برای گزاره‌ های تاریخی قرآن نتوان شمرد و به عبارتی، قرآن كتاب قصه ‌سرایی نیست، بلكه هدف والایی در پس بیان داستان‌ های قرآنی است و آن هدایت انسان‌ هاست. ایشان در این‌ باره این ‌گونه می ‌فرماید:
قرآن اصلاً كتاب تاریخ نیست و منظورش از نقل داستان‌ های خود، قصه‌ سرایی مانند كتب تاریخ و بیان تاریخ و سرگذشت نیست، بلكه كلامی است الهی كه در قالب وحی ریخته شده و منظور آن، هدایت خلق به سوی رضوان خدا و راه‌ های سلامت است و به همین جهت است كه می‌ بینیم هیچ قصه‌ای را با تمام جزئیات آن نقل نكرده و از هر داستان، آن نكات متفرقه كه مایه عبرت و تأمّل و دقت است و یا آموزنده حكمت و موعظه‌ای است و یا سودی دیگر از این قبیل دارد، نقل می‌كند.18
اهمیت و ضرورت تاریخ از منظر علّامه طباطبائی

سخنان و عبارت ‌هایی كه در تفسیر المیزان از آنها اهمیت و ضرورت تاریخ استفاده می‌شود، فراوان است كه در یك دسته‌ بندی می‌ توان آنها را به چهار قسم تقسیم نمود:
1. استناد به تاریخ برای اثبات ادعای خویش؛
2. استناد به تاریخ برای ردّ نظریه‌ های دیگران؛
3. استناد مسلمات تاریخ به عنوان مصداق از گزاره ‌های یقینی؛
4. اطلاع از تاریخ برای آگاهی از احوال گذشتگان.
1. استناد به تاریخ برای اثبات ادعای خویش
علّامه طباطبائی در توضیحات مربوط به آیات 68ـ86 سوره مباركه «مائده» بیان می‌كند كه این آیات، هشداری است به یهود و نصارا مبنی بر عدم توانایی اقامه و احیای كتاب‌ های خود. ایشان برای این ادعا به تاریخ استشهاد می‌كند و می ‌نویسد:
به آنان (یهود و نصارا) خبر می ‌دهد كه نخواهند توانست تورات و انجیل و سایر كتب آسمانی‌ اش را اقامه و احیا كنند، اتفاقاً تاریخ هم این مطلب را تصدیق كرده و نشان داده كه این دو ملت همواره به جرم بریدن رشته ارتباط از خالق، دچار تشتت مذاهب و دشمنی بین خودشان بوده‌اند.19
علّامه طباطبائی بعد از نقل نكته‌ هایی درباره ادب انبیا، به ویژه حضرت ابراهیم از قرآن، چنین اظهار می‌ دارد: «سیر در تاریخ چند هزار ساله بعد از نوح نیز جمیع آنچه را كه قرآن شریف از محامد و فضایل او نقل كرده، تأیید و تصدیق می‌كند.»20
و به همین ‌گونه در موارد دیگری ایشان برای اثبات و تأیید دیدگاه خود، نگاه‌ ها را به سمت تاریخ حواله كرده و از آن مطالبی را به عنوان شاهد ذكر می‌كند.21
2. استناد به تاریخ برای ردّ نظریه‌ ها و اقوال دیگران و برخی روایات
گرچه موارد این قسم، كمتر از نوع اول است، اما با وجود این نمی ‌توان به سادگی از كنار آن گذشت. زیر مجموعه این بخش را در دو مورد می‌ توان بیان نمود:
در مورد اول، صاحب المیزان ذیل آیه شریفه: «إِنْ مَكَّنَّاهُمْ فِی الأرْضِ أَقَامُوا الصَّلاه وَآتَوُا...»(حج: 41) و بعد از نقل اقوالی درباره صفت تمكین آنها در زمین كه آن صفت را برای گروه خاصی مانند مهاجرین می ‌دانند، این نظر را رد كرده و چند دلیل و قرینه می‌ آورد مبنی بر اینكه آیه، عمومیت دارد و مراد از «مؤمنان»، نه عموم مؤمنان آن روز، بلكه مؤمنان تا روز قیامت است. ایشان برای اثبات مدعای خود از تاریخ شاهد آورده، می‌ فرماید: «در تاریخ اسلام در هیچ عهدی سابقه ندارد كه به دست مهاجرین چنین جامعه‌ ای تشكیل یافته باشد، به طوری كه انصار هیچ دخالتی در آن نداشته باشند.»22
مورد دوم، اینكه ایشان روایتی درباره علت نامیده شدن كعبه به بیت عقیق از رسول اكرم(ص) نقل می‌كند، اما با كمك گرفتن از تاریخ آن را رد كرده، نمی ‌پذیرد.23
شاهد دیگری كه می‌ توان در این زمینه بیان كرد، ماجرای ذوالقرنین است كه علّامه طباطبائی مطالب بسیاری در قالب اقوال و روایات درباره این شخصیت قرآنی ارائه می‌ كند و در نهایت، به نظر ابو الكلام آزاد كه ذوالقرنین را همان كوروش می‌ داند، تمایل نشان داده و برای پاسخ و ردّ سایر اقوال مطرح‌ شده از تاریخ كمك گرفته و این‌ گونه به آن تمسک می‌كند: «چنین چیزی را تاریخ مطرح نكرده و در تاریخ نیست.»24
مورد دیگر اینكه علّامه طباطبائی برخی روایات وارده در یك داستان قرآنی را نمی‌ پذیرد و عدم ذكر آن در تاریخ و تكذیب آن توسط تاریخ را علت عدم پذیرش می ‌داند. برای مثال، ایشان بیشتر روایات مربوط به قصه حضرت سلیمان و ملكه سبا و داستان هدهد را نپذیرفته و معتقد است كه بیشتر آنها عجیب و غریب بوده، به گونه‌ای كه عقل سلیم آنها را بر نمی ‌تابد و در ادامه می‌گوید: «و بلكه تاریخ قطعی هم آنها را تكذیب می‌كند.»25
3. استناد به مسلمات تاریخ به عنوان مصداقی از گزاره‌ های یقینی
به طور كلی علّامه طباطبائی گاهی از لفظ مسلمات تاریخ استفاده می‌كند و این عنوان را درباره حوادثی به كار می‌ برد كه در اصل وقوع آن اختلافی نیست. در این به دو مورد اشاره می‌شود:
1. علّامه طباطبائی در توضیحات ابتدایی سوره «فیل» بیان می ‌كند كه این سوره به داستان قومی اشاره دارد كه به قصد تخریب كعبه به سمت آن حركت كردند، اما خداوند با فرستادن مرغ ابابیل آنها را از بین برد. و این قصه از آیات و معجزات الهی است كه كسی نمی ‌تواند آن را انكار كند، زیرا تاریخ‌ نویسان آن را مسلم دانسته و شعرای دوران جاهلیت در اشعار خود از آن یاد كرده‌اند.26
2. ایشان ذیل آیه سه سوره «فصلت»، ادعا می‌ كند كه دعوت حضرت رسول(ص) دعوت خاص و جزئی یا قومی و قبیله‌ ای نبوده است، بلكه عمومی و جهانی است. علّامه طباطبائی برای اثبات این مسئله نیز از مسلمات تاریخی كمك گرفته و آن را این‌ گونه ترسیم می‌كند:
این معنا از مسلمات تاریخ است كه یكی از گروندگان به آن، جناب سلمان فارسی است كه ایرانی بوده، یكی دیگر بلال بوده كه اهل حبشه بوده است. و نیز این هم مسلم است كه آن جناب، یهودیان را هم دعوت می‌ كرده و وقایعی كه بین آن جناب و یهودیان اتفاق افتاده، معروف است. و نیز این مسلم است كه آن جناب به پادشاهان ایران، مصر، حبشه و روم نامه نوشته و همه را به اسلام دعوت كرده. همه این شواهد دلالت دارد بر اینكه دعوت آن حضرت جهانی و عمومی بوده است.27
نكته ‌ای كه در اینجا یادآوری آن ضروری است اینكه با مسلم دانستن برخی وقایع تاریخی، امكان اظهارنظر درباره برخی حوادث تاریخی دیگر نیز برای محقق میسر می‌شود و از این‌ رو، می‌ توان گفت كه مسلمات تاریخی می‌ توانند (برای وقایع اختلافی) به مثابه محكمات قرآنی (برای متشابهات) عمل كنند.
4. اطلاع از تاریخ برای آگاهی از احوال گذشتگان
به اعتقاد ایشان كسی كه از تاریخ اطلاع داشته باشد می‌تواند شبهه‌ هایی را كه مطرح می‌شود پاسخ دهد و همین‌ طور مطالعه تاریخ باعث آگاهی از سرگذشت پیشینیان می‌شود. برای این قسم نیز به دو مورد از سخنان ایشان اشاره می‌شود:
1. علّامه طباطبائی در مورد منع برده‌ داری در غرب، بر این اعتقاد است كه منع برده‌ داری در غرب از راه غلبه و قلدری، از حد حرف تجاوز نمی ‌كند. ایشان برای اثبات این ادعا خواننده را به مطالعه و مرور تاریخ و سرگذشت مستعمرات آسیایی و آفریقایی و آمریكایی اروپاییان ارجاع می‌دهد.28
2. درباره نزول مائده آسمانی بر بنی ‌اسرائیل نیز برخی شبهه كرده‌ اند كه مائده بر بنی‌ اسرائیل نازل نشده است، چرا كه اگر نزول یافته بود در كتاب ‌های ایشان اثری از آن یافت می ‌شد. اما علّامه طباطبائی بر این عقیده است كه كلید حل این ‌گونه شبهه‌ ها، خُبره بودن در تاریخ و اطلاع از آن است و به این صورت پاسخ می ‌دهد: «اگر كسی خبره در تاریخ، مطلع از مسئله شیوع نصرانیت و ظهور انجیل‌ ها باشد، به امثال این حرف‌ ها اعتنا نمی‌كند.»29
نتیجه ‌گیری

با ملاحظه و دقت در مطالب پیش ‌گفته می ‌توان دریافت كه معنای واحدی كه مورد پذیرش همگان باشد برای تاریخ، ذكر نشده و هر كسی با دید و زوایه خاصی به تاریخ نگریسته و از همین ‌رو تعریف‌ های متعددی به وجود آمده است. علّامه طباطبائی نیز تاریخ را از منظری خاص نگریسته و آن را به معنای شناخت حوادث، علت و زمان پدید آمدن حوادث توصیف می‌كند و همین طور آن را به دو قسم نقلی و زمینی تقسیم می ‌نماید.
درباره فوایدی كه برای تاریخ ذكر شده، آنچه همه به آن اذعان دارند، همان عبرت‌ آموزی از تاریخ است كه در قرآن نیز به آن اشاره شده است.
گزاره‌ های  تاریخی در باور علّامه طباطبائی ارزش و اهمیت داشته كه در موارد بسیاری می ‌توان به آنها اعتماد كرد، اما در صورت تضاد بین گزاره‌ های  تاریخی با آیات تاریخی قرآن، آنچه كه اعتبار خود را از دست می ‌دهد، همان گزاره‌ های  تاریخی است.
منابع

مسكویه الرازی، ابوعلی، تجارب الامم، تحقیق ابوالقاسم امامی، چ دوم، تهران، سروش، 1379ش.
سجادی سید صادق و هادی عالم‌ زاده، تاریخ نگاری در اسلام، چ نهم، تهران، سمت، 1386.
آیینه ‌وند، صادق، علم تاریخ در اسلام، تهران، وزارت ارشاد اسلامی، 1364.
انوری، حسن، فرهنگ بزرگ سخن، تهران، سخن، 1381.
دهخدا، علی ‌اكبر، لغتنامه، تهران، دانشگاه تهران، 1377.
مسعودی، علی ‌بن الحسین، مروج الذهب و معادن الجوهر، چ هشتم، تهران، علمی و فرهنگی، 1387.
ابن الاثیر، عزالدین ابوالحسن علی ‌بن ابی الكرم، الكامل فی التاریخ، بیروت دار صادر، 1385/1965.
ابن جوزی، ابو الفرج عبدالرحمن، المنتظم، به كوشش محمد عبدالقادر عطا و مصطفی عبدالقادر عطا، بی ‌تا، بیروت، بی ‌نا، 1992م
ابن خلدون، عبدالرحمن ‌بن محمد، مقدمه العبر و دیوان المبتداء و الخبر و...، محمد پروین گنابادی، چ هشتم، تهران، علمی و فرهنگی، 1375.
طباطبائی سید محمدحسین، المیزان، تهران،‌ دار الكتب العلمیه، 1379، دوره 20 جلدی.
* كارشناس ارشد تاریخ اسلام، دانشگاه باقرالعلوم (ع) masomehesmaeeli@yahoo.com
** استادیار گروه تاریخ دانشگاه باقرالعلوم(ع)
دریافت: 29/2/1390 ـ پذیرش: 3/7/1390
1. علی اکبر دهخدا، لغتنامه، ج 4، ص6205.
2. سید صادق سجادی و هادی عالم‌ زاده، تاریخ نگاری در اسلام، ص 8- 7 به نقل از کافیچی، المختصر فی علم التاریخ، ص326.
3. همان.
4. علی‌ اکبر دهخدا، همان، ص6205
5. حسن انوری، فرهنگ بزرگ سخن، ج3، ص1568.
6. صادق آیینه‌ وند، علم تاریخ در اسلام، ص34.
7. ابن ‌خلدون، مقدمه، ترجمه محمد پروین گنابادی، ج 1، ص 64.
8. علی بن الحسین مسعودی، مروج الذهب، ج2، ص40.
9. ابوعلی مسکویه، تجارب الامم، تحقیق ابوالقاسم امامی، ج 1، ص 28.
10. ابو الفرج عبدالرحمن ابن‌ جوزی، المنتظم، به کوشش محمد عبدالقادر عطا و مصطفی عبدالقادر عطا، ج 1، ص 117.
11. ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج 1، ص 6ـ8.
12. عبدالرحمن بن محمد ابن خلدون، همان، ج1 ص13.
13. سید محمدحسین طباطبائی، المیزان، ج 2، ص 306.
14. همان، ص.307
15. همان.
16. همان، ج 2، ص 307.
17. همان، ص 308.
18. همان.
19. همان، ج6، ص66.
20. همان، ص270.
21. همان، ج4، ص308؛ ج6ص190
22. همان، ج14، ص387.
23. همان، ص379.
24. همان، ج13، ص382تا395
25. همان، ج15، ص369
26. همان، ج20، ص361.
27. همان، ج17، ص360.
28. همان کتاب، ج6، ص351.
29. همان، ص224.