به نظر می رسد صحبت از آثار هنرمندان ایرانی ، آن هم به روشی که در این وبلاگ مرسوم است چندان در ایران جا نیفتاده است ، علت آن چیست؟ خوب اگر یک هفته قبل از من می پرسیدید می گفتم نمی دانم ولی اکنون می توانم به دو دلیل اشاره کنم: یکی اینکه مرجع دقیق و مناسبی برای اینکه بدانیم فلان نقاشی به کدام هنرمند تعلق دارد وجود ندارد ،مثلا همین تابلوی زیر را به نام 3 نقاش در اینترنت می توانید پیدا کنید و من هنوز هم مطمئن نیستم کدام یک از سه نقاش خالق این اثر هستند!  ولی به احتمال زیاد مرتضی کاتوزیان خالق اثر است.
دیگری بحث احساسی قضیه است ، یعنی متنی را به عنوان شرح این تابلو نوشتم و بارها ویرایش کردم ، کاری که به ندرت برای آثار خارجی برایم پیش می آید ، علت هم این که از آثار ایرانی خیلی چیزها  می توان دریافت ، شاید واقعا آثار عمیقی هستند… [یا ما، از صدر تا ذیل، به علت بی اطلاعی و نشناختن فرهنگ های غیر، بدون آنکه زحمت دیدن اطراف بخود دهیم، راحت حکم های کلی کودکانه صادر می کنیم، خود گوئیم و خود خندیم... اولین درس تلاش بی حد و حصر در اثبات این معنی به خود است که هر چه بیشتر بدانیم کمتر می دانیم و این از که آید؟]
شاید اگر این آثار در کشورهای پیشرفته به وجود می آمدند اکنون در موزه های درجه  یک دنیا جا خوش می کردند…

"صبح یک روز" اثر مرتضی کاتوزیان

شاید اگر تابلوی بالا توسط یک دوربین عکاسی شکار می شد اینهمه احساس در آن دیده نمی شد. در  همان نگاه اول موجی از انرژی و حساس شما را فرا می گیرد . » یک زن » با تمام احساسات زنانه در وجود شما جاری می شود ، ویژگی زنانه بودن او شما به دوران کودکی می برد ، جایی که محکمترین تکیه گاه زندگی دستان مادرتان بود.
به جرات می توانم بگویم این اثر ، نسبت به اثر پیتای میکل آنژ بسیار مادرانه تر است.  :با کدام ظوابط، طبق کدام دانسته های مقایسه ای؟] چه حس زیبایی است که با مهربانی سختی زندگی را به دوش بکشی … صورت مهربانش را می گویم و کمر خمیده اش را … فکر می کنید چه چیز باعث این همه انرژی می شود؟ آیا چیزی به جز عشق است ؟ عشق به فرزند ، همسر یا زندگی … چه فرقی می کند؟
در این یک حس دیگر نیز به سراغت می آید… حس غمگین بودن ، حس تنها بودن ، حسی که زن ایرانی بیشتر از مرد ایرانی با آن انس دارد. شما را نمی دانم اما از میان تصویر زخمی که در سینه زن است را حس می کنم.
با این حال این زن مهربان و غمگین که شما را میخکوب تابلوی خویش نموده است چندان هم بی پناه نیست ، یک خانه زیبای که او را در برگرفته و تلالو نور خورشید بر پنجره ها و انتظار کشیدن  که از عمل او (جارو زدن) حس می شود نشان می دهد  بی پناه نیست و احتمالا مردی، شاید نه چندان عاشق، از او حمایت می کند.
می گویندمرتضی کاتوزیان هنرمندی رئالیست است یعنی هرچیزی را همانطور که هست ترسیم می کنداما من می گویم او یک ناتورالیست یا طبیعت گرا است به این معنی که زندگی را ، چه زشت و چه زیبا ، به زیبایی به تصویر می کشد.
پ.ن: به نظرم ناخودآگاه اشاره ای هم به «مادر زمین» شده است. یادش به خیر روزهایی که زمین مادرمان بود و ما فرزندانش.