News Feed posts
درویش-شاهی موروثی
در یادداشت پیشین نوشتم که زاهدان مسلمان و بعد هم درویشان به تبع کلبیون یونان و روم (بیزانس) خود را پادشاه حقیقی میدانستند و پادشاهان دنیایی را حقیقتا پادشاه نمی دانستند. دعوی پادشاهی زاهد و درویش هم به خاطر زهد و خرسندی یا قناعت بود، و این فضایل هم البته جنبه اخلاقی و اکتسابی داشت. اما از قرن پنجم به بعد که درویشان و زاهدان تختپوست خود را ،به قول سنایی، از چرخ برین بالاتر بردند و پهن کردند و بیجایی و خم نشینی را تبدیل به خانقاه نشینی کردند، سلطنت فقر را هم موروثی نمودند و خاندان های معروف و پرنفوذی در درویشی پدید آوردند، مانند خاندانهای ابو سعید ابوالخیر و شیخ احمد جام معروف به ژنده پیل و روزبهان بقلی و شاه نعمت الله ولی و شیخ صفی الدین اردبیلی. موروثی بودن سلطنت دنیایی قابل فهم بود، چون پادشاهان مدعی داشتن فره کیانی بودند و این فره نوری بود که آفریدگار به خصوص به سر سلسله شاهی عنایت کرده بود. چیزی که قبولش دشوار بود موروثی شدن درویش-شاهی بود. در هر حال رسم موروثی بودن شاهی معنوی یا درویش-شاهی ظاهراً از شاهی دنیوی و انتقال فره کیانی از پدر به پسر سرچشمه گرفته بود. یکی از قدیم ترین نشانه های فر یا فره ایزدی کتیبه ای سنگی از اردشیر پاپکان است که در حال دریافت کردن فره از دست (نماینده) اهورامزداست. قبل از اردشیر بابکان، داریوش هم در کتیبه بیستون گفته است که پدر و اجداد او همه از تخمه شاهان بودند. همین سنت هم در دوره اسلامی ادامه داشته است. داستان رفتن طغرل، سر سلسله سلجوقی، به همدان و گرفتن حلقه ای گِلی که راوندی در راحت الصدور آورده است ظاهرا از روی داستان اردشیر پاپکان ساخته شده است تا بدین وسیله برای سلجوقیان مشروعیت معنوی بسازند.
موروثی شدن درویش-شاهی در تاریخ سیاسی و اجتماعی ایران تاثیرات فوقالعاده زیادی داشته است. در میان خاندان هایی که دعوی شاهی داشتند و تاج فقر بر سر مینهادند یک خاندان بودند که عملا سلطنت دنیایی را هم با زور شمشیر ضمیمه پادشاهی معنوی نداشته خود کردند و آن خاندان صفویه بودند. شاه اسماعیل که عنوان و مقام شاهیش در اصل جنبه درویشی و زاهدی داشت، چون مدعی سلطنت معنوی بود و خود را صاحب همان فره کیانی میدانست که به ان ولایت میگفت، احتیاجی نداشت که برای توقیع سلطنت خود دست به دامان دیوانه ای عاقل و کلبی مشرب شود، ولی اولاد و احفاد او برای استقرار و استحکام مقام سلطنت خود شیخی شیعی را از لبنان وارد کردند. صفویه موروثی شدن سلطنت فقر و زهد را هم در خانواده خود از ساسانیان نیاموختند، بلکه در این راه الگویی اسلامی در نظر گرفتند. این الگو هم سنت خلفای راشدین نمی توانست باشد، زیرا خلفای راشدین خلافت را موروثی نکردند . از بنی امیه هم نمیتوانستند پیروی کنند، هرچند که معاویه و عبدالملک مروان پسران خود را جانشینان خود کرده بودند و رسم شاهی موروثی را در تاریخ اسلام بنیان نهاده بودند، رسمی که در دوره بنی عباس هم ادامه پیدا کرد. صفویه میبایست از شیعیان علی که امامت را موروثی کرده بودند تقلید میکردند و بدین ترتیب موروثی شدن درویش-شاهی را با امامت شیعی که مفهومی فرا تاریخی بود توجیه کردند.