چنگیدن. (جَ دَ) (مص ل.) چنگ زدن، گرفتن. قاپیدن، گرفتن و ربودن به چنگ و چنگال.
'''از دهخدا''' در شرح چنگ زدن:
پنجه درافکندن. درآویختن بچیزی. بشلیدن. دست بردن بچیزی:
بزد چنگ واژونه دیو سیاه
دو تا اندرآورد بالای شاه.
فردوسی.
چوافراسیابش بدانگونه دید
بزد چنگ و تیغ از میان برکشید.
فردوسی.
نک. "چنگ زدن" دهخدا.