۱۴۰۱ اسفند ۴, پنجشنبه

 


"پوتین" جنگ نمی خواست جنگ به روسیه تحمیل شد

راشا تودی- ترجمه رضا نافعی

   این روزها، فرصتی نا خواسته چون مهمانی نا خواسته به سراغم آمده که با استفاده از آن، مجموعه ترجمه هائی را مرور می کنم که در سالهای گذشته در وبلاگ خودم منتشر کردم. گاه به مقالاتی در میان این ترجمه ها برخورد می کنم که برای خودم هم تا حد مرور دوباره آنها جذاب است. قصد دارم برخی از آنها را ویراستاری دوباره کرده و منتشر کنم. از جمله این مقاله بسیار جالب که آنرا از "راشا تودی" در سال 1396 ترجمه کردم. هنوز آتش جنگ در اوکراین برنخاسته بود اما زمینه های آن کاملا در این مقاله مشهود بود و غرب اگر می خواست جلوی آن را بگیرد، همان زمان باید به نکاتی که دراین مقاله به آنها اشاره شده توجه می کرد. آنچه دراین مقاله می خوانید عملا کارپایه پوتین و انگیزه روسیه با ورود نظامی به اوکراین شد. با هم بخوانیم:   ولادیمیر پوتین برای نخبگان غرب تبدیل به معما شده است. معمایی که  برای آن پاسخی نمی یابند این است که چرا: برغم تمام تلاش هائی که برای ابلیس جلوه دادن او صورت می گیرد،  در داخل و خارج تا این حد مورد ستایش قرار می گیرد؟ در حالی که اگر خوب به سخنان او توجه کنند در خواهند یافت که  او در پی دست یافتن به چیست: به حق حاکمیت و واقعگرائی. می گویند او پوپولیست است، عمل گراست، اقتدار گراست، مُدَبِری است هوشمند – با این که او از سالها پیش در عرصه سیاسی روسیه در راس قرار گرفته، ناظران غربی هنوز هم  از خود می پرسند چیستند آن انگیزه های واقعی که محرک  ولادیمیر پوتین، برای دست  یازیدن به کارهائی است که به انجام آنها دست میزند. در واقع تصمیمات کرملین متکی بر یک سلسله اعتقاداتی است که بیان شده اند.  برای نمونه  چشم اندازفشرده ای از این اعتقادات را عرضه  میداریم:   درباره ایالات متحده امریکا ایالات متحده امریکا. احتمالا یگانه ابر قدرتی است که امروز در صحنه است.  آنچه ما به آن نیاز نداریم  این است:  در امور داخلی ما دخالت نکنند، به ما نگویند که ما چگونه باید زندگی کنیم و مانع آن نگردد که اروپائی ها روابط خود را با ما گسترش دهند. در باره ادعای دخالت روسیه در امور کشورها آیا تبلیغات دائمی امریکا  و تامین مستقیم هزینه سازمانهای غیر دولتی US-NGOs دخالت نیست که هر سال ادامه دارد؟  نقشه کره زمین را در مقابل خود قرار دهید  و انگشت خود را بطور تصادفی  بر یک نقطه آن بگذارید – من به شما اطمینان می دهم که  آنجا جائی است که امریکا در آنجا علائقی دارد و در امور آن دخالت می کند. امریکائی های ایالات متحده چه می خواهند؟ این را می خواهند که همه در برابر شان سر تعظیم فرو آورند؟ ما نظر مستقل خود را داریم و آن را نیز با صراحت بیان می کنیم. و به این یا آن شکل از عملیات خرابکارانه مخفی هم متوسل نمی شویم . در باره اروپا ایا این برای کشورهای اروپائی مفید است که صاف و ساده در خدمت  اهداف  خارجی و حتی اهداف داخلی امریکا قرار گیرند؟ من مطمئن نیستم که این برای آنها فایده ای خواهد داشت. آیا  این است هدف یک سیاست جدی؟ و آیا این آن نقشی است که باید کشورهائی که میخواهند خود را قدرت بزرگ هم بنامند بازی کنند؟ در باره بحران استقلال کاتالونیا زمانی بود که اتحادیه اروپا از فروپاشی یک سلسله از کشورهای اروپائی شاد بود و زحمتی هم برای پنهان کردن این شادی به خود نمی داد. چرا میبایستی این کشورهای عضو اتحادیه اروپا  بدون تعقل و بدون قید وشرط – بخاطر منافعی زود گذر و برای جلب رضایت "برادر بزرگ" در واشنگتن – از تجزیه کوزوو حمایت کنند و دست به تحریک روند های مشابه در قاره اروپا و جاهای دیگر بزنند. در باره ناتو   دیگر نه اتحاد شوروی وجود دارد و نه بلوک شرق. بنظر من ناتو برای توجیه موجودیت خود نیاز به یک دشمن خارجی جدید دارد. بنا بر این در جائی که دشمنی وجود ندارد پیوسته در جستجوی (دشمنی) تازه است و دست به تحریک می زند. امروز ناتو ابزاری است  در خدمت  سیاست خارجی امریکا.  آنها که در ناتو هستند شریک و همکار نیستند سر سپرده اند.  درباره خاور نزدیک برای استقرار نظمی نوین در منطقه و تحمیل مدلی از خارج بر آن، تلاشی صورت گرفت،  یا برای تغییر رژیم در آن و یا بکار بردن خشونت مستقیم در آن. برخی از همکاران ما بجای مبارزه با افراطی گری، بجای پیوستن به آنها که با افراطی گری مبارزه می کنند، می خواهند هرج و مرج  در منطقه دائمی شود. درباره کره شمالی مسلم است که ما آزمایش های اتمی کره شمالی را تائید نمی کنیم. ولی برای حل این مسئله شما باید خواستار گفت و گو باشید و در صدد بر نیائید کره شمالی را با تهدید های نظامی بمباران کنید  و یا روی به دشنام گوئی علنی و توهین متقابل آورید. چه شما رژیم پیونگ یانگ رابپسندد، چه از آن نفرت داشته باشد: شما باید درک کنید که جمهوری توده ای کره یک کشورمستقل است. درباره ساقط کردن ویکتور یانوکوویچ در اوکرائین آنچه در کیف رخ داد یک قیام مسلح و غیر قانونی بود – کودتا بود. هیچکس منکر این نیست. پرسش این است: چرا باید این کار صورت می گرفت؟ یانوکوویچ قدرت را تسلیم کرده بود و بخت انتخاب شدن دوباره را نیز نداشت. چرا این کشور را باید دچار هرج و مرج کرد؟ برای نشان دادن قدرت؟ این تصمیمی بود ابلهانه و نتایج معکوس داشت. بنظر من این عملیات بودند که وضع را در شرق این کشور بی ثبات کردند. درباره دولت ها در کیف   خلقهای روسیه و اوکرائین علائق یکسانی دارند. آنچه میان آنها یکسان نیست اهداف دولت اوکرائین و نخبگان است. آنها فقط یک کالا برای مصرف بین المللی دارند که عبارت است از روس هراسی  و سیاست جدا سازی دو کشور از یکدیگر. برخی ها در غرب  متعقدند که این دو کشور هیچگاه نباید با یکدیگر متحد شوند، اوکرائین موفق به صدور این فکر شده است. در باره نظام سیاسی در روسیه سلطنت میراثی بود که از امپراتوری روسیه به دوران شوروی منتقل شد، گرچه تابلو ساختمان تغییر کرد. در آغاز دهه 1990 حوادثی در روسیه رخ داد که سنگپایه ای برای مرحله تازه ای از تاریخ روسیه شدند. مطمئننا می توانید تصور کنید که ما نمی توانیم فورا به مدل دولتی و ساختاری مشابه   ایالات متحده امریکا، آلمان یا فرانسه  دست یابیم. اما جامعه نیز چون هر ارگانیسم زنده دیگر باید گام به گام به آرامی توسعه یابد. این فرایند طبیعی توسعه است. در باره نقش روسیه در جهان  روسیه کشوری است با هزار سال سابقه که تقریبا همیشه از امتیاز سیاست خارجی مستقل برخور دار بوده است. ما به این سنت وفادار می مانیم. در عین حال آگاه هستیم که جهان تغییر کرده است و درکی واقعی از فرصت ها و پتانسیل های خودمان داریم. ما می خواهیم با همکاران مسئول و مستقل تعامل کنیم تا یک نظم جهانی دموکراتیک ایجاد کنیم که امنیت و رفاه را نه تنها برای اندک شماری چند بلکه برای همگان فراهم سازد! https://deutsch.rt.com/international/61133-wie-putin-welt-sieht-elf-zitate