اوطه لق=اوده لق. اتاق+لق (صاف، بی مو) مستخدمه حرم
عثمانی...جاریه = cariye
اتاق. [ اُ ] (ترکی ، اِ) خانه و خیمه و بجای
قاف غین معجمه نیز آمده و شاید اصل آن وثاق عربی باشد و ترکان عثمانی ((اُدَه ))
تلفظ کنند و صاحب غیاث اللغات بنقل ازمصطلحات و لغات ترکی این لفظ را ترکی دانسته
است.
این
واژه در زبان سغدی اتاک
ōtâk و
ōtâq (اتاغ) بوده و از آن جا به زبان ترکی رفته است. پس نمی توان آن
را ترکی دانست.
اوطهلق
Jump to navigationJump to search
Contents
o
1.3Noun
Ottoman Turkish[edit]
Alternative forms[edit]
·
اودهلق (odalık)
Etymology[edit]
From اوطه (oda, “room, chamber”) + لق (lık).
Noun[edit]
اوطهلق • (odalık)
1.
handmaid, chambermaid
2.
woman, baggage (like German Frauenzimmer)
3.
odalisque, a female slave adduced by her owner as a concubine
Descendants[edit]
·
Turkish: odalık
·
→ Armenian: օտալըխ (ōtaləx)
·
→ French: odalisque
o → Catalan: odalisca
o → Dutch: odalisk
o → English: odalisque
o → German: Odaliske
§ → Hungarian: odaliszk
o → Icelandic: ódalíska
o → Italian: odalisca
o → Portuguese: odalisca
o → Russian: одали́ска (odalíska)
o → Serbo-Croatian: одалиска (odaliska)
o → Spanish: odalisca
·
→ Greek: οδαλίσκη (odalíski)
References[edit]
·
Braun-Wiesbaden,
Karl (1876) Eine türkische Reise (in German),
volume 2, Stuttgart: Verlag von August Auerbach, page 85
·
Redhouse, James W. (1890), “اوطهلق”, in A
Turkish and English Lexicon, Constantinople: A. H. Boyajian, page 256
·
Zenker, Julius
Theodor (1866), “اوطهلق”, in Türkisch-arabisch-persisches Handwörterbuch,
volume 1, Leipzig: Wilhelm Engelmann, page 115
·
Ottoman
Turkish compound terms
Navigation menu
·
Not logged in
·
Talk
·
Log in
·
Entry
·
Read
·
Edit
·
History
Search
·
Help
·
Glossary
Tools
Print/export
In other languages
·
Русский
If you have time, leave us a note.
·
This page was last edited on 11
January 2022, at 11:10.
An odalisque (Ottoman Turkish: اوطهلق, Turkish: odalık)
was a chambermaid or a female attendant in a
Turkish seraglio, particularly the court ladies in the household of the Ottoman sultan. In western usage, the term came to
mean the harem concubine, and refers to
the eroticized artistic genre in which a woman is represented mostly or
completely nude in a reclining position, often in the setting of a harem.
Jean Auguste
Dominique Ingres, Grande Odalisque
Etymology[edit]
Odalisque painted
by Jules Joseph Lefebvre (1874)
The
word "odalisque" is French in form and originates from the Turkish odalık, meaning "chambermaid",
from oda, "chamber" or "room". It can also
be transliterated odahlic, odalisk,
and odaliq.
Joan
DelPlato has described the term's shift in meaning from Turkish to English and
French:
The
English and French term odalisque (rarely odalique) derives from the Turkish
'oda', meaning "chamber"; thus an odalisque originally meant a
chamber girl or attendant. In western usage, the term has come to refer
specifically to the harem concubine. By the
eighteenth century the term odalisque referred to the eroticized artistic genre
in which a nominally eastern woman lies on her side on display for the
spectator.[1]
Origin as the
Turkish odalık[edit]
An odalik was
a maid who tended to the harem, but she could eventually become a concubine.
She was ranked at the bottom of the social stratification of
a harem, serving not the man of the household, but rather his concubines and
wives as their personal chambermaid. Odalıklar were usually
slaves given as gifts to the sultan by wealthy Turkish men. Generally, an odalık was
never seen by the sultan, but instead remained under the direct supervision of
his mother, the Valide sultan.
If
an odalık was of extraordinary beauty or had exceptional
talents in dancing or singing, she would be trained as a possible concubine. If
selected, an odalık trained as a court lady would serve the
sultan sexually, and only after such sexual contact would she change in status,
becoming thenceforth one of the consorts of the sultan.
L'Odalisque
à l'esclave Jean Auguste
Dominique Ingres
Later Western
usage of the term[edit]
A
Reclining Odalisque, painted by Gustave Léonard
de Jonghe, c. 1870
W. S. Gilbert refers to the "Grace
of an odalisque on a divan" in Colonel Calverley's song "If You Want a
Receipt for That Popular Mystery" from the Gilbert and Sullivan opera Patience.
The
word odalisque may also refer to a mistress, concubine or paramour of a wealthy man.
During
the 19th century, odalisques became common figures in the
artistic movement known as Orientalism, being featured in many erotic
paintings from that era.
By
the later 19th century, Turkish writers such as Melek Hanum used the word
odalisque to refer to slave-concubines when writing in English:
If
any lady possesses a pretty-looking slave, the fact soon gets known. The
gentlemen who wish to buy an odalisque or a wife, make their offers. Many
Turks, indeed, prefer to take a slave as a wife, as, in such case, there is no
need to dread fathers, mothers, or brothers-in-law, and other undesirable
relations.[2]
In
2011, the Law Society
of British Columbia brought a disciplinary hearing against an
unnamed lawyer for referring to another lawyer's client as living with an
odalisque. The Law Society found that the word's use, though an extremely poor
choice, did not rise to the level of professional misconduct: “[28] … A lawyer,
more than anyone, should be aware of the importance of using words carefully,
alive to their nuances. Whether his failure to do so is the product of naïveté,
as suggested by his counsel, stupidity or lack of care, it is at least
unintelligent and certainly inexcusable.”[3]
See also[edit]
·
Culture of
the Ottoman Empire
·
Hammam
·
Köçek
References[edit]
1.
^ DelPlato,
Joan (2002). Multiple Wives, Multiple Pleasures: Representing the Harem,
1800–1875. Fairleigh Dickinson University Press. p. 9. ISBN 0838638805.
2.
^ Hanum,
Melek (1872). Thirty years in the harem. Chapman and Hall. p. 159.
3.
^ The Law Society of British Columbia: "Decision of
the Hearing Panel on Facts and Determination"
Sources[edit]
·
Jeffrey
Eugenides (2013) Middlesex; pg 495 "... Stretched across the couch, a
Pisceasn Odalisque..."
·
The
Imperial Harem by Leslie Pierce
·
The
Nature of the Early Ottoman State by Heath W
Lowry
External links[edit]
Wikimedia Commons has media related to Odalisques.
·
This page was last edited on 2
November 2023, at 11:33 (UTC).
در جنگل و پیرسال، مثل جهان
اورهان پاموک . مترجم: مرجان مفید
چشم انتظار مینشینم در جنگل؛ کار
نقاشیام تمام شده. اسبم، پشتسرم، و به چیزی نگاه میکنم... که شما نمیبینیدش.
شما هیچ وقت از آن سر در نمیآورید، همین است که اینطور قرار از من ربوده، گیرم
که به چشم خسرویی ببینید که به آبتنی شیرین در برکه دزدانه مینگرد. در نقاشیها
هر دوشان را میتوان دید: خسرو زاغ سیاه شیرین را چوب میزند. ولی نگارگر قرن
پانزدهم میلادی که این نقاشی را سفارش گرفته بود، به انتخاب خود، آنچه را من میبینم،
نشان نداد- همین بس که آنجا چیزی هست که من به آن نگاه میکنم. فقط به همین دلیل،
کاش شما قدر این نقاشی را بدانید. ببینید چقدر قشنگ نقاشیام کرده، گمشده در جنگل،
لابهلای درختها، شاخهها، چمن. همینطور که منتظرم، بادی میآید، یکییکی، برگها
میلرزند، شاخهها تکانتکان میخورند. دلشوره دارم. چطور قلم هنرمند از پس این
همه برآمده؟ شاخهها در باد هی خم و راست میشوند، گلها میرویند و میریزند،
جنگل مثل موجی متلاطم است، و جهان یکسره میلرزد. خشاخش جنگل را، ماتم جهان را به
گوش میشنویم. هنرمند صبورانه برگبرگ ماتم جهان را باز میآفریند. حالا است که
شما، همین که من در این جنگل بادرفته بنشینم، حس میکنید که بر سر تنهایی خویش میلرزم.
حتی اگر از نزدیکتر نگاه کنید، خود میبینید که چه حس پیرسالی است، تنها در جنگل
نشستن، حسی پیر سال مثل جهان.
---
اورهان پاموک، از پذیرش نقش بیننده
نگارگری قرن نهم هجری تن میزند تا با این تمهید، به پرترهای 500ساله از غیاب
خودش دست یابد. خسرویی تنها، مغموم، گموگور در جنگل. به چیزی نگاه میکند که ما
نمیبینیمش. اما میبینیم و میدانیم که به چیزی نگاه میکند. مقصد نگاه عاشق، جایی
است بیرون از کادر. چارهای نیست، باید از بیننده بودن دست کشید و به هیات مرد
نشسته در نگاره درآمد. در غیر این صورت، اصل تصویر ندیده میماند. همان طور که اصل
مطلب نگفته ماند. پاموک، در نوشته پاموک، بیننده نیست. برعکس، موجودی است که میبینندش.
پاموک به زبان بیزبانی، در نگاه به
نقاشی ایرانی، غیاب نگاهی را باز مییابد، که نقاشان اروپایی در ژانری موسوم به
«ادالیسک» پی گرفتند و به اوج رساندند. ادالیسک، برگرفته از ادالیق ترکی است.
معادلی نزدیک به «کنکوبن» فرانسوی. انگر، نقاش رمانتیک فرانسوی در تابلوی «حمام
ترکی»اش یکی از نمونههای چشمگیر ادالیسک را به تاریخ هنر هبه کرد. در کادری دایرهای،
با جسارت تمام ندیدنیهای شرق را دید و شاید با همین طرز نگاه بود که طومار
امپراتوری عثمانی را بر چید. بعد از انگر ادالیسکها تطور مییابند و به ژانر
«حمامگیرندگان» مبدل میشوند. گوستاو کوربه، ادگار دگا، پل سزان، و هانری ماتیس و
بسیاری نقاشان از قرن نوزدهم به بعد در ژانر حمام گیرندگان طبعآزمایی کردهاند.
در این ژانر نگاه مرد به زن با نگاه غربی به شرقی منطبق میشود. و البته این کاری
است که در توان اورهان پاموک نیست. پاموک، نویسنده ترک، در مسقط الراس تقاطع غرب و
شرق، در نگاره ایرانی چیزی را میبیند که بیننده ایرانی از دیدن آن عاجز است. در
نمونه حمام گیرندگان نقاشی اروپایی مرد بیننده بیرون از کادر قرار میگیرد و این
زن است که در متن تصویر به چشم میآید. و این به خلاف طرز نگاه نقاش ایرانی است که
مرد را در وسط تصویر حفظ میکند و حضور زن را به غیاب بیرون از کادر ارجاع میدهد.
جالب اینجاست که از منظر پاموک، نقاشی با نمونههای مشابه تفاوتی بنیادین دارد و
لابد نقاش، بنا به سلیقه خود و بر خلاف سلیقه سفارش دهنده، «شیرین» را در منتهیالیه
شعاع دید مرد متن تصویر جا داده است.
«دزدیده نگاهکردن»
یا «نظر در پیشکردن» در ادبیات فارسی، شیوهای است برای توصیف نگاه که بر طبق آن
نگرنده تمام و کمال وصف میشود، اما تصویر نگاهیده را به خلأ خیال مخاطب واگذار میکند.
این است که در «شمایل خوب» مخاطب غزل سعدی دزدیده نگاه میکنیم و شیخ صنعان عطار
هم دختر ترسا را «با نظری در پیشداشته» میبیند. با این همه، پاموک بر نکته دیگری
تاکید میکند، امپرسیون نگاره ایرانی حال عاشق را در طبیعت و مکان او بازگو میکند.
او چشم انتظار است، تنهاست، مثل برگهای جنگل میلرزد، مثل شاخهها تکانتکان میخورد،
پر از تمنا است. مثل برگها خم و راست میشود، بیتاب است. اما مهمتر از همه این،
تصویر بسی بیش از آنکه دیدنی باشد شنیدنی است. پاموک تصویر را میشنود. با میانجی
نوشته او، صدای برگها در گوش ما هم هست. سعدی در بیتی میگوید: «بازا که در فراق
تو چشم امیدوار/ چون گوش روزهدار به اللهاکبر است.» اللهاکبر بیت سعدی حامل دو
معنا است. هم به صدای اللهاکبر اذان مغرب اشاره دارد و هم به دروازه اللهاکبر
شیراز، محل انتظار. محل باز آمدن یار. فراق دیدنی با امید شنیدنی در یک جا جمع
آمدهاند و از کجا معلوم که پاموک حین نوشتن از این نگاره، اینها را میدانسته یا
نه. هرچه باشد، گوش و حس سامعه در تشخیص صداها بسیار محدود است. با گوش، نمیتوان
صداهای زیادی را از هم تفکیک کرد. اما گوش همه صداها را از 360درجه پیرامون کاسه
سر دریافت میکند. در عوض چشم، میدان دید محدودتری از گوش دارد، با چشم در میدان
دیدی کمتر از 180درجه همه چیز را میتوان دید. همه چیز را میتوان دید، به شرط
آنکه ما بهازای دیدهها کلمهای از قبل در اختیار داشته باشیم. مرد نگاره ایرانی،
مثل عاشقی که در بیت سعدی آمده، هم چشمی نگران دارد و هم گوشی نگران. اما اگر گوش
صدای اللهاکبر رمضان سعدی شیراز را بشنود، معنیاش این است که مغرب آمده و به شب
چیزی نمانده. پس شنیدن صدا، برای چشم فراقزده حامل هیچ امیدی نیست. در شب، صدا به
صدا هم نمیرسد، چه رسد به چشمها.
نگارگر قرن نهم، شیرین را به خواسته
خود و در تقابل با خواسته سفارشدهنده به جایی بیرون از تابلو سوق میدهد؛ با این
کار، نه خسرو، که خودش، غیاب خودش، و حزن تنهایی هنرمندانهاش را در تصویر جا میدهد.
نقاش با آنکه در دوردست به کسی نگاه میکند، تنهاست. دیگری او را، مرجع نگاهش را
تا ما نبینیم، تا در نگاه شریک او نشویم، تنهاست. دور است. صداها را میشنود ولی
تنها را نمیبیند.بندی حصار چارچوب تصویر است. نگران، چشم انتظار. گرفتار در
جنگل دیوان. سوار با اسبش آمده، اما راهی به بیرون ندارد. در نگاره باد میآید.
جهت باد از راست به چپ است. شاخهها و برگها از راست به چپ تکان میخورند، میلرزند.
مثل به فارسی نوشتن، مثل همین کلمات که از راست به چپ میخوانیدش. مثل پیامی محدود
به چارچوب قاب، خطاب به محذوفان.
لینک کوتاه
کد خبر: 577273