اوگنی. [ اُ گ َ ] (حامص) حاصل مصدر از اوگندن. افکنی، افکندن. افگندن. و انوشیروان بیک زخم سر مزدک در کنارش اوگند. (ابن البلخی). شرار آتش کینه در دلش شعله اوگندن گرفت. (سند بادنامه).
*
در گیلکی اورگادن یا اورگانن مصدری به معنی فرو انداختن است مثلا خو لباسا طناب سر اورگاده! یا اورگانه! لباس خود را روی طناب رخت انداخت. تذکر علیرضا حسن زاده.