۱۴۰۳ اردیبهشت ۳, دوشنبه

 

اوتوپیا و دیستوپیا در فلسفه سیاسی ایران
اوتوپیا یا اوتوپی که اخیرا در پارسی «آرمانشهر» ترجمه می شود لفظی است یونانی که با دو املا نوشته میشود ، یکی utopia و دیگر eutopia. اولی به معنای «ناکجا» یا به قول سهروردی «ناکجا آباد » است و دومی به معنای شهر آرمانی یا بهشتی و به قول فارابی مدینه فاضله . مفهوم اوتوپیا به معنای آرمانشهر را افلاطون در کتاب جمهوریت یا سیاست نامه (به تعبیر فلسفه ایرانی «شهریورنامه» ) معرفی کرده است، در جاییکه خواسته است شهر آرمانی و چگونگی شکل گیری آن را شرح دهد. امّا این مفهوم را افلاطون در حقیقت از فلسفه ایرانی گرفته است ، از آنچه به فلسفه سیاسی در مزدیسنا مربوط می شود. بنا بر فلسفه ایرانی، همه علوم و معارف بشری و آنچه را که اصطلاحا فلسفه نظری و عملی می خوانند ، حاصل معرفتی میدانند که انسان به هفت نور نخستین در آفرینش نخست (شش امشاسپند+ خود آفریدگار) پیدا میکند. اصل و اساس فلسفه ایرانی هم در شناختِ همان «خود» است و در مرتبه بعد در شناخت سه امشاسپند بهمن و اردیبهشت و شهریور، یا وهومنه و اشه وهیشته و خشترویریه. فلسفه عملی را که شامل علم اخلاق و تدبیر منزل و علم سیاست مدن میشود باید مربوط به شناخت شهریور دانست که معمولا به شهریاری یا پادشاهی نیک ترجمه می شود. ولی این ترجمه ناقص است. پادشاهی نیک که به موجب تابش فره کیانی در پادشاه پدید میآید فقط یک جنبه از معنای شهریور است. جنبه دیگر معنای این امشاسپند خود پادشاهی یا به عربی مُلک است ( به انگلیسی کینگدم). دقیقا همین پادشاهی است که در یونانی «اوتوپیا» خوانده میشود. البته این پادشاهی که در معنای خشترویریه نهفته است ، بعد از « آفرینش نخست» باید در مینو و سپس گیتی آفریده شود یا محقق گردد. در مینو ، این پادشاهی نماینده شکوه و عظمت و بزرگی و توانائی خداوند است.اگرچه در دوره های قبلی تاریخ، این پادشاهی هم در مینو وهم در گیتی تحقق یافته ولی در دوره کنونی که آخرین سه هزاره است، قابل تحقق در گیتی که محل کون و فساد است نیست. به همین جهت این پادشاهی آرمانشهر یا مدینه آرمانی و یا اوتوپی خوانده میشود. آنچه مانع تحقق این آرمانشهر یا شهریاری میشود پتیاره شهریاری نیک است که « سوروه » یا «شهریاری بد» خوانده میشود. و در حالی که شهریاری نیک پدید آورنده فرمانروایی بهشتی و شهر یا مدینه فاضله, با کمال نظم و داد، است ، پتیاره آن باعث آشوب در جامعه و بی‌نظمی و بی عدالتی میگردد. و در حالی که سالاری و شهریاری نیک سعی میکند با مهر و محبت، و برقراری نظم و عدالت، و ایجاد امید در مردم، شهر آرمانی و نیک یا اوتوپیا را محقق سازد، پتیاره او، که شهریاری بد و حکومت اهریمنی است، به نزاع با او بر میخیزد و سعی می کند تا با ایجاد رعب و وحشت و یأس و نومیدی، و فساد و آشوب و غارتگری، و اعمال خشونت در جامعه، ضد و یا پتیاره اوتوپیا را که «دیستوپیا» dystopia خوانده میشود ایجاد نماید. (dys یونانی و «دُش» فارسی به گمانم همریشه اند .)
این نزاع میان شهریاری نیک و اهریمن در هر جامعه ای در گیتی -که عالم کون و فساد است - کم وبیش وجود دارد. جوامعی که در آنها نظم و عدالت و خردمندی و جوانمردی بیشتر حاکم است به آرمانشهر نزدیک‌ترند و از دیستوپیا که جامعه رذیله است دورتر، و جوامعی که در آنها بی نظمی و بی عدالتی و فساد و رعب و وحشت و یأس و نومیدی بیشتر حاکم است از اوتوپیا یا آرمانشهر دور و به دیستوپیا نزدیک‌ترند.‌ البته جامعه هر قدر هم که به دیستوپیا نزدیک شود باز به طور کامل در دست دیو و پتیاره شهریاری نیک قرار نمیگیرد. در واقع بقای هر جامعه ای منوط به غلبه نیکی بر بدی، داد بر بیداد، نظم بر بی نظمی و آشوب، مهر بر خشونت و قهر و وحشت، جوانمردی بر ناجوانمردی، است، چون اگر رعب و وحشت، قهر یا خشونت، ناجوانمردی و ظلم و ستم، فساد و تباهی در جامعه ای غالب شود و جای مهر و محبت و نظم و عدالت و نیکی و پاکی را بگیرد، آن جامعه دیر یا زود نابود خواهد شد.