| |||
اسرائیل هرگز سر سازش با ایران نداشته است. در سالهای پیش از انقلاب و در دوران شاه هم اسرائیل با آنکه روابط حسنه ای با دربار شاه و نهادهای امنیتی ایران داشت، استقلال خود را تا حد مخفی نگه داشتن امکانات نفوذی خود در رگ و پی رژیم حفظ کرده بود. این نکته را ارتشبد فردوست بنیانگذار سازمان امنیت شاه (ساواک) و عالی رتبه ترین مقام نامی مرتبط با سازمان های اطلاعاتی و جاسوسی انگلستان نیز در خاطرات خود شرح داده است. اسرائیل بسیار زودتر از شاه و دستگاههای امنیتی ایران و حتی امریکا آینده رژیم شاه را در سال 57 حدس زد و امکانات اطلاعاتی خود را بیش از پیش در ایران به زیر زمین برد و همزمان با آن شبکه های نفوذی خود را در میان روحانیون و گروه ها و دسته های مذهبی و حتی غیر مذهبی طرفدار انقلاب رخنه داد. امروز، وقتی حوادث لبنان و ضربات (ترورها و ربودن اسناد اتمی) نظامی و اتمی که عوامل جاسوسی و نفوذی اسرائیل به ایران زدند را مرور می کنیم و آنها را از پیش چشم می گذرانیم، بسیار آسان تر و باور پذیرتر می توانیم دست اسرائیل را در بسیاری از ترورها، اعدام ها، انفجارها و حوادث پس از انقلاب ببینیم. اسرائیل هم در گذشته پیش از انقلاب و هم در دوران پس از انقلاب طرفدار چند پاره شدن ایران بوده است. به هر قیمت. حتی به قیمت جنگ داخلی در ایران. به همین دلیل است که می توان گفت، امروز به یکی از لحظات مهم تاریخ ایران و حفظ تمامیت آن نزدیک شده ایم. جمهوری اسلامی، در سالهای ابتدائی انقلاب بصورت سنتی به یاری شیعیان لبنان رفت و از سازمان های اسلامی آن دفاع کرد. این دفاع سابقه تاریخی دارد که در گزارش "کوچ روحانیون شیعه از "بعلبک" لبنان به ایران، در آغاز سلطنت صفویه منعکس است. ما این کوچ را بصورت چند گزارش، از این شماره در راه توده باز نشر میدهیم تا با پیوند مذهبی بین ایران و لبنان بیشتر آشنا شوید. در دوران شاه هم این ارتباط و کمک مالی به گروه های شیعه لبنان جریان داشته که در خاطرات اسدالله علم وزیر دربار محمد رضا شاه، نمونه هائی از آن ذکر شده است. آنچه که پیوند ایران با شیعیان لبنان را شکل نوین و حتی نظامی بخشید، دو انگیزه داشت. نخست اندیشه شیعه گستری و بتدریج تبدیل لبنان به یکی از پنج خاکریز اول حمله نظامی اسرائیل با کمک امریکا، به ایران. از این پنج خاکریز، چهار خاکریز باقی مانده و یکی از آنها برباد رفته است. آنچه برباد رفته افغانستان است. جمهوری اسلامی در سالهای جنگ داخلی علیه حکومت حزب دمکراتیک خلق افغانستان در کنار پاکستان و امریکا و انگلستان تلاش کرد سنگری از شیعیان افغانستان برای خود بسازد و در آن جنگ داخلی از گروه های شبه نظامی شیعه حمایت مالی و لجستیکی کرد. آن جنگ به حکومت طالبان ضد شیعه انجامید. آن طالبان بدست امریکا و کمک ایران سقوط کرد و امریکا کارگزاران خود را حاکم بر افغانستان کرد که روی خوشی با ایران نداشتند. خروج امریکا از افغانستان و بازگشت دوباره طالبان به قدرت نیز بار دیگر ضربه به رویای حضور شیعیان در حکومت افغانستان زد. حتی تلاش برای حفظ واحدهای نظامی شیعه (شبیه آنچه در عراق ممکن شد) در افغانستان ممکن نشد. به این ترتیب از آن 5 خاکریز، 4 خاکریز باقی ماند: لبنان، حماس، عراق و یمن که بتدریج تبدیل شدند به چهار انگشت یک دست جمهوری اسلامی در منطقه. حالا اسرائیل با حمایت کامل امریکا سرگرم قطع این انگشت هاست تا برسد به کف دست ایران. بحث تنها بر سر جمهوری اسلامی نیست و طرفداران براندازی و یا ناراضیان داخلی اشتباه نکنند. بحث بر سر موجودیت ایران است نه بودن یا نبودن جمهوری اسلامی. ما حوادث لبنان را اینگونه می بینیم و به همین دلیل، همزمان با تائید تقویت آن 4 خاکریز که به آن اشاره کردیم، اعتقاد راسخ داریم که ایران تنها در یک صورت می تواند ایران باقی بماند و آن در صورتی است که وسیعا بر قدرت نظامی و حتی اتمی خود بیافزاید و در کنار متحدان قدر قدرتی مانند چین و روسیه قرار بگیرد. حمایت از قدرت نظامی و اتمی ایران به معنای جنگ طلبی و یا حمله نظامی به اسرائیل و یا هر کشور دیگری نیست و اتفاقا اعتقاد داریم که ایران نباید به هیچ طریق در دام یک جنگ دیگر که به مراتب هولناک تر از جنگ با عراق خواهد بود بیفتد، بلکه به معنای داشتن توان دفاع از کشور در صورت حمله نظامی و یا تدارک حمله نظامی (شبیه تدارکی که اسرائیل می بیند) می باشد. برای رسیدن به این توان، نیاز به شعار و تهدید این و آن نیست، بلکه نیاز به عمل، سفت کردن کمربندهای امنیتی، جلب حمایت مردم و رسیدن به یک تفاهم و توافق ملی است. اگر برای عمل به مجموعه ای که به نکاتی از آن اشاره کردیم، باید یک خانه تکانی فکری و سازمانی در کشور صورت بگیرد، تاخیر جایز نیست. این خانه تکانی با تغییر مسیر سیاسی و اقتصادی 4 دهه باید آغاز شود، همچنان که در سیاست خارجی و انتخاب دوستان و متحدان باید این خانه تکانی آغاز شود. |