داستان[ویرایش]

در یک آبادیِ پرت‌افتاده کنارِ دریا اهالی قایقی می‌بینند که به سوی ساحل می‌آید. قایق را از آب می‌گیرند و در آن غریبه‌ای خسته و زخمی می‌یابند که نامش آیت (خسرو شجاع‌زاده) است و نمی‌داند چه بر سرش آمده. فقط به یاد می‌آورد که کسانی بر سرش ریخته بوده‌اند و او توانسته بگریزد. آیت در آبادی می‌ماند و می‌کوشد خود را بشناسد و بداند که از کجا آمده‌است؛ امّا همواره نگران است که مبادا ناشناسانی که زخمیش کرده‌اند بازش یابند. زنی به نامِ رعنا (پروانه معصومی) که دریا شوهرِ ماهیگیرش را به کامِ مرگ کشیده و پس‌نداده‌است، دورادور کنجکاو احوال آیت است. او داسی خونین از قایق آیت می‌یابد که علامتِ عجیبی بر رویش نقش شده؛ و اهالی آیت را به محاکمه می‌کشند. آیت داس را خاک می‌کند. اهل آبادی برای آن که آیت با ایشان محرم باشد، وامی‌دارندش که دختری از دختران روستا به زنی بگیرد. آیت که رعنا را برمی‌گزیند درگیری و دودستگی می‌افتد؛ ولی رعنا نیز نمی‌پذیرد که تا آخر عمر تنها بماند. کنجکاوی رعنا نسبت به آیت دشمنی خانوادهٔ شوهر رعنا را برمی‌انگیزد. برادرانِ شوهر روبروی خانهٔ رعنا نگهبانی می‌دهند تا آیت را دستگیر کنند، ولی آیت پیش‌تر به درون خانه رفته و با رعنا کتابی بر زمین نهاده و دست رویش گذاشته و ازدواج کرده‌اند. بامدادان که آیت از خانهٔ رعنا بیرون می‌آید، کشتنش را بیهوده می‌بینند، و به جایش عاقد خبر می‌کنند تا بی‌درنگ عروسی بگیرند. هم‌زمان با جشنِ عروسی گرگی به آبادی می‌زند، و شامگاهان دو ناشناس راهِ آیت را می‌گیرند و می‌خواهندش که همراهشان برود. آیت نمی‌پذیرد، و چندی بعد با ناشناسی می‌جنگد که سراغ رعنا را می‌گیرد تا با خود ببرد. آیت او را می‌کشد. رودخانه نعش را به دریا برده و دریا به ساحل افکنده و روزهنگام جسد را از ساحل برمی‌گیرند. رعنا و اهل آبادی بازگشتن جسد را نتیجهٔ شومِ ازدواجی می‌دانند که با طبیعت سازگاری نداشته‌است. اینک آیت درمی‌یابد که مرد ناشناس شوهر گم‌شدهٔ رعنا بوده‌است، و این را به رعنا می‌گوید. همه سوگواری می‌کنند. شبی رعنا پنهانی قایقِ آیت را خاک می‌کند. آیت همچنان نگران کسانی است که در پی اویند و در شگفت که قایقش چه شده. او با پسرک چلاق ده دوست می‌شود و می‌خواهد برایش خانه‌ای بسازد. روزی مردی بلندبالا با جامهٔ سیاه با قایق از میانِ مهِ دریا به آبادی می‌آید، در آن جا گشتی می‌زند و پس از خریدنِ داس راهِ آمده را بازمی‌گردد. آیت هراسان و پریشان است. اهالی می‌گویند که مردِ سیاهپوش مشتریِ بازار بوده و در پیِ او نبوده. رعنا می‌گوید که گم شدنِ قایق کارِ او بوده، از ترسِ آن که آیت نیز مانندِ مرد پیشینش به دریا بزند و زنده برنگردد. آیت و رعنا آرامش می‌یابند از این که بیگانه در پیِ آیت نبوده‌است و گم شدن قایق کار دیگرانی نبوده‌است. روزِ بعد پنج سیاهپوشِ بیگانه سوار بر پنج قایق به آبادی می‌آیند و با داس در پی آیت می‌دوند. اهالی نیز با وحشت به کمک او می‌آیند، ولی دست خالی کاری نمی‌توانند. هر پنج مرد را آیت و رعنا از پا درمی‌آورند، و سپس آیت که زخم‌های فراوانی برداشته سوار بر قایق می‌رود تا بداند که در آن سوی آب چه خبر است؛ و رعنا از نو جامهٔ سیاه می‌پوشد.[۲]

فیلمنامه[ویرایش]

بیضایی این فیلمنامه را سالِ ۱۳۵۱ پیش از کارگردانیِ سفر نوشت، ولی هرگز به صورتِ کتاب منتشر نکرد. نسخهٔ «اصل» ِ فیلمنامه در موزهٔ سینمای ایران نگهداری می‌شده است.[۳]

ساخت[ویرایش]

این فیلم در اسالم فیلمبرداری شد. چندین تعطیلی ناخواسته در جریانِ ساخت پیش آمد و کارِ فیلمبرداری به درازا کشید: شرکت سینماتئاتر رکس از تأمینِ مخارجِ فیلم ناتوان شد و بیضایی از وزارتِ فرهنگ و هنر وام گرفت.[۴] سالِ ۱۳۵۲ فیلمبرداری به انجام رسید.

جایزه‌ها[ویرایش]

به تعبیری ساده این قصه تمثیلی از زندگی است از ناشناخته آمدن، با اضطراب حیات سرکردن و به ناشناخته رهسپار شدن.

جواد مجابی، پاییزِ ۱۳۵۳[۵]

غریبه و مه . . . دست کم یک «سینما»ی فوق‌العاده قوی است، که بیش از این در ایران هرگز نداشته‌ایم. . . . هیچ دینی به تئاتر ندارد. سینمای محض است، تصویر ناب است.

جمشید اکرمی، پاییزِ ۱۳۵۳[۶]

انگار که بهرام بیضایی فیلمش را خواب دیده است و بعد خوابش را مجسم کرده است.

بهزاد عشقی، بهارِ ۱۳۵۴[۷]

عوامل[ویرایش]

بازیگران[ویرایش]

پروانه معصومی و خسرو شجاع‌زاده در نمایی از فیلم. در اخبارِ آبانِ ۱۳۵۱ آمده بود که نقشِ مقابلِ معصومی با منوچهر فرید خواهد بود.[۸] ولی خسرو شجاع‌زاده این نقش را بازی کرد.
بازیگرگویندهنقش
خسرو شجاع‌زادهجلال مقامیآیت
پروانه معصومیژاله کاظمیرعنا
منوچهر فریدحسین عرفانی
عصمت صفویعصمت صفوی
ولی شیراندامیاحمد رسول‌زاده
اسماعیل پوررضاظفر گرایی
سامی تحصّنی
رضا یاقوتی
محمّد پورستّار
علی ژکانغریبه
حمید طاعتیمردی با جامه‌ی سیاه
ایرج رامین‌فرغریبه
مجید مظفّری
محسن محمّدباقر
پرویز مهرام
مهدی بهمن‌پورشوهر رعنا
قاسم پورشکیباغریبه
مهدی منتظرغریبه
مرتضی سروشغریبه

نمایش[ویرایش]

جلال ستّاری خبر داده که به میانجی‌گریِ او بود که این فیلم از دولتِ وقت اجازهٔ نمایش گرفت.[۹] با این همه، فروشِ خوبی نداشت.

۳۰ ژوئن و ۱ ژوئیهٔ ۲۰۲۳ میلادی[۱۰] نسخه‌ای ترمیم‌شده از این فیلم در جشنوارهٔ سینما ریترواتوی بولونیا به نمایش درآمد و بیضایی نوشتهٔ کوتاهی به این مناسبت منتشر کرد.[۱۱]

جستارهای وابسته[ویرایش]

پانویس[ویرایش]

  1.  ممیز، مرتضی. حرف‌های تجربه. ۴۳.
  2.  «غریبه و مه». بایگانی‌شده از اصلی در ۲۷ مارس ۲۰۰۷. دریافت‌شده در ۳ ژانویه ۲۰۲۰.
  3.  -، «مرمت و برپایی»، ۱۲۹.
  4.  محمودی، «سرمایه زمینی سندباد بحری»، ۱۲.
  5.  مجابی، ««غریبه و مِه» جشنواره را نجات داد»، ۱۸.
  6.  اکرمی، «غنچه‌ها گل نشدند . . .»، ۲۴.
  7.  عشقی، «دربارهٔ: غریبه و مه»، ۳۳.
  8.  زن روز، آبانِ ۱۳۵۱، شمارهٔ ۳۹۵، ص. ۵۸
  9.  ستاری، جلال (۱۳۹۸). «جلال ستاری؛ روایت اسطوره‌ای». در فاضلی، نعمت‌الله؛ کلانی، مانی. چشم‌اندازهای فرهنگ معاصر ایران. ج. اول: از تمنای اسطوره تا تقلای جامعه. تهرانپژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات. ص. ۹۴شابک ۹۷۸-۶۰۰-۴۵۲-۱۱۱-۶.
  10.  https://festival.ilcinemaritrovato.it/en/proiezione/gharibeh-va-meh-2/
  11.  غفوری آذر، بابک. ««کابوس‌های جان‌گرفته انقلاب»؛ نمایش نسخه‌های ترمیم شده «چریکه تارا» و «غریبه و مه» بیضایی». رادیو فردا.

منابع[ویرایش]

پیوند به بیرون[ویرایش]