خانم جلسه ای و حاج خانم
قبل از آغاز مطلب، به توضیح نکاتی می پردازم تا اذهان خوانندگان عزیز را نه به شکل بلکه به محتوی داستان سوق دهم. عنوان خانم جلسه ای یا حاج خانم، صرفا قیاسی است که اشتراک و مناسبتی با محتوی مذهبی آن ندارد و به دلیل واقعیتی که قابل چشم پوشی نیست، نمیتوان از انتخاب آنها صرف نظر کرد. این دو عنوان یا تعریف، ابزار ملموسی است که می توان با آنها رد پای سنت ها و گرایش های انحرافی را تا انتهای تاریخ باستانی مان جستجو کرد.
نکته دیگر اینکه بنا بر سنت کلامی و نوشتاری، در متون فلسفی، عرفانی، روانشناسی و سیاسی، برخی از واژه ها که به کار گرفته شده اند مفهوم واژگونه و منفی را در خود حمل می نمایند. در حالیکه ریشه آنها مقدس و یا محتوی مثبت دارند. برای نمونه، واژه پراگما در زبان یونانی به معنی عمل و عمل صالح است، اما پراگماتیسم مفهوم عمل زدگی یا مصلحت گرایی را می رساند. دگما، در متون مقدس مسیحی به معنای حصارهای محکم شریعت دینی است، اما در فلسفه، کلمه دگماتیسم، مفهوم جزم، تعصب و چارچوب خشک و بدون انعطاف را می رساند. و یا نی هیل در زبان یونانی به معنی هیچ یا عدم که نمک عرفانی- فلسفی هم دارد، اما نیهلیسم مفهوم هیچ گرایی و پوچ گرایی را می رساند.
در فرهنگ اجتماعی ما ایرانیان، بانوان به سه دسته تقسیم می شوند.
دسته اول که اقلیت را تشکیل می دهند مرواریدهایی هستند که در بازار یافت نمی شوند و آنها را باید جویان و پرسان، در صندوقچه ها ی پنهان یافت، زیرا بازار، جایگاه عرضه آنها نیست. خوشا به حال آنانکه بخشی یا تمام زندگی شان را در کنار چنین بانوانی سپری می کنند. در اینجا ما از ویژگی های آنها صرف نظر می نماییم، زیرا مطلب ما سخن از داخل بازار دارد.
دسته دوم خانم جلسه ای ها هستند که اکثریت بانوان جامعه ما را تشکیل می دهند. ایشان را می توان بر پیشخوان هر حجره ای در بازار یافت . انسانهایی که هویت ناپایدار خویش را از خارج از خود گرفته و هیچگونه اعتماد به نفس و شجاعتی در آنها دیده نمی شود. در هر جمع و جلسه ای به دنبال آنند که تاییدیه دریافت کنند. آنها به راحتی مغبون شرایط و قیل و قال می شوند. هیچگاه آنها را در حالت شادی و شیدایی نمی توان دید، زیرا شیدایی خود را کاذب و گول زننده از طرف خودشان می دانند. بیشتر عصبیت و کینه را در درون خودشان سرشکن می کنند و امنیت طلبی و عافیت جویی آنها موجب می شود که لبخند زدن به بیرون خود شان هم کاذب و بی روح باشد. افسردگی، ویژگی بارز آنهاست و همواره در پشیمانی گذشته و پریشانی آینده زندگی می کنند. از تاریخ و گذشته متنفرند و همواره به دنبال اتفاقات ناخوشایند در آینده و در قالب خرافات می باشند. به علت پاسیو بودن و عدم توان حل معظلات پیرامون خود، بدبینی شدیدی به چرخش روزگار داشته و گرایش زیادی به اندیشه ها و باورهای آخر زمانی دارند. براحتی کسی را استاد گرفته و او را بر عرش می نشانند. به زبانی دیگر آنها خالق بت ها، امامزاده های کذایی، فالگیر ها و جادوگرانند. " ابراهیم ابوالانبیاء بت های کوچک را شکست و تبر را بر گردن بت بزرگ بی زبان و بی اراده گذارد. بت بزرگی که با شکسته شدن بت های کوچک دیگر مضمونی برای بقای خود نداشت."
خانم جلسه ای ها ترجیح می دهند استاد خود را از میان مردان انتخاب کنند زیرا استاد زن در منظر آنها همچون خودشان، خوار و ضعیف اند. آنها مهر طلب، وابسته، شکننده و در مشکلات و بحران ها، دائم در حال بیماری و سردر گریبانی می باشند. تفاوت کیفی بین طیف سنتی با مدرن این دسته از بانوان در این است که بر خلاف آنچه در دستگاه سنتی، آنها در ردیف های آخر محفلیان و مجلسیان جای دارند ، در گونه مدرن در ردیف های نخست سجاده پهن می کنند.
نمونه ای از دنیای مدرن این دسته از بانوان را در این زمینه برایتان می آورم:
شما حتما برنامه ای از آقای هلاکویی را دیده اید. با وجود اینکه در آگاهی ایشان شک ندارم اما زیرکی ایشان ناز شصت دارد. زیرا با استادی تمام، نبض این خانم جلسه ای ها را در دست دارند.
شاید بدانید که اساس اندیشه ایشان بر مبنای تئوری های قالبی آدلر و خانم هورنای، استادان روانشناسی فردی می باشد و بر خلاف تصور مریدان، ایشان چیز جدیدی سوای تئوری های آنها در چنته ندارد. در اینجا مجال بحث در این زمینه نیست و وارد آن نمی شویم. در یک جمله باید بگویم که پایه و فونداسیون این اندیشه، تحلیل و بررسی شرایط زندگی در دوران کودکی و تاثیر تعدد اعضای خانواده بر روان انسان می باشد. قالب و پارادایم فقط همین است و بس! مرغ یک پا دارد و دیگر جای سوال نیست. ( البته درک جزمی استاد هلاکویی این چنین می باشد. منظور توهین به آن استادان نیست.)
آقای هلاکویی و دیگر هم اندیشان ایشان، تکیه بر یک تئوری بسیار کاربردی و عملی دارند و آنهم تئوری چهار نای است. تئوری چهار نای چیست؟. تو ناتوانی! تو ناآرامی! تو نادانی! و تو در ناهنجاری به سر می بری! نسخه ای که در ظاهر نوشداروی این سنخ از بانوان، اما در اصل فزاینده صفرا شان می باشد.
این گونه نیست که فکر کنید خانم جلسه ای ها فقط در داخل ایران هستند، بلکه نوع اصیل تر و سوپرشان در همان ایالات متحده آمریکا و اروپا بسر می برند که در کنفرانس های استاد در کشتی های تفریحی دخیل می بندند. اگر توجه کرده باشید نود درصد مشتریان آقای هلاکویی همان خانم های هستند که بدنبال دریافت همین داروی چهار نای هستند. اکثر سوالات دکتر هم اینگونه شروع می شود که بیمار نا آرام و نا هنجار فرزند چندم هستند و سطح نادانی پدر و مادر به چه میزان بوده است. اگر فرزند اول بود، ناتوان است، زیرا عدم توجه به ایشان و سرکوب از جانب لشگر دیگر اعضای خانواده او را در جایگاه پدر یا مادر نشانده و بانو یا آقا را به این روز سیاه انداخته است. بانو یا آقا گرایش های روانی پدر یا مادر سالاری دارد و نا آرام است. اگر فرزند آخر باشد که له شده و در ناهنجاری به سر می برد. خوشا به حال آنکه فرزند وسط بوده، زیرا دنیا به کامش می باشد. البته در صورت تایید شدن استاد آنهم از نوع ایرانی ما، تاییدیه سالم بودن بیمار از طرف استاد را دریافت می نماید! این قوالب در این نوع روانشناسی (بهتر است بگوییم موعظه و اندرز)، برای تمامی انسانهای روی کره زمین عمومیت و مصداق دارد. اما بازارش در ایران داغ تر است.
خانم جلسه ای ها که چند تایی ناسزا دریافت کردند، شارژ شده و بدون اینکه راه حلی را دریافت کنند در تکمیل این نمایش، چند سی دی هم پشت خط ( پشت پیشخوان) سفارش می دهند و مدتی تمامی مسئله روزشان این می شود که با کف و دف و شورو فتور نشان بدهند، استاد و امامزاده بزرگ، کرامت به خرج داده و روح را در ایشان جاری نموده است. پس از مدتی هنگامی که پی بردند همه داستان حباب بود، در خود فرو می روند و به لاک افسردگی خویش باز می گردند. ( نمونه هایی از این دست خانم های ایرانی را در سوئد می توان یافت که پس از دورانی حلوا حلوا کردن و فاکت آوردن از استاد، تب شان به عرق نشسته و به ایشان ناسزا می گویند.)
صحبت از خانم جلسه ای ها بود. بانوانی که اغلب از سالم بودن خودشان لذت نمی برند. به علت مهر طلبی و درگیریهای درونی با خودشان، خانواده ای به هم ریخته دارند. به مسافرت نمی روند و در مراسم شادی یا عزا صد در صد ذهنشان در گیر اینست که کوچکترین گافی ندهند. از تحقیر شدن توسط همسرانشان و سایر مردان فامیل به گونه ای پیچیده لذت می برند و در جمع گروه های فشار، از عقاید خود دفاع ننموده و به سرعت پاسیو و تسلیم می شوند. اگر به خداوند و یا قدیسی هم اعتقاد دارند، موجود خراطی شده ایست که همگون با صفات و شخصیت و پرنسیپ های خودشان می باشد. با سیاست میانه خوبی ندارند زیرا سیاست، آنها را به ارتباط با دنیای بیرونی خودشان می کشاند. در یک جمله در جلسات صرفا به دنبال نسخه، تاییدیه و طلب مهر و محبت می باشند.
حاج خانمها دسته بعدی می باشند.
آنها بر خلاف خانم جلسه ای ها نه مهر طلب، بلکه اقتدار طلب و هژمونی طلب می باشند. هر گاه احساس کنند خدشه ای بر اقتدار آنها وارد آمده، بلافاصله مجلسی ترتیب داده ( عروسی، عزا، سفره ...) و در میان خانم جلسه ای ها چرخ می افتند و گرد و خاک مینمایند.
آنها بیشتر با مردان جوش می خورند و در یک جمع مردانه سعی بر آن دارند با مردی که بالا تر است بجوشند. آنها اگر همسرشان را از دست بدهند، ارث باقی مانده از شوهر را تا آخرین روز زندگی خودشان بین فرزندانشان تقسیم نمی کنند، زیرا آن را یک وسیله اقتدار و ابزار تسلط بر فرزندان می دانند. آنها با خرافات میانه خوبی ندارند و نسبت به تاریخ و اسطوره ها کنجکاوند. از نوه ها و نتیجه های خود بیزارند زیرا وجود آنها را دلیلی برای نبودن و رفتن خود می دانند.
آنها بیشتر سفر می کنند اما هیچگاه نمیدانند چرا سفر می کنند. اعتماد به نفس قوی دارند و به قول کارل گوستاو یونگ، درجه آنیموس شان ( گرایش های مردانه) بالاست. با حاج آقاها میانه خوبی دارند و در بر خورد با آنها شش دانگ حواسشان با آنهاست. در ازدواج به جستجوی همسری می پردازند که بتوانند بر او حاکمیت داشته باشند و در طول زندگی شان، هیچگاه جایگاه همسرشان را به رسمیت نمی شناسند. در همه چیز و همه جا صاحب نظرند. با روانشناسی میانه خوشی ندارند بلکه خود را یک تراپفت قهار می دانند. " یکی از این بانوان را سالهاست که می شناسم. وقتی پای برنامه آقای هلاکویی می نشیند، به بانوان یا مردانی که با ضعف سخن می گویند، چنین خطاب می کند: بدبخت ذلیل مرده، آخه خجالت نمی کشی پشت تلویزیون گریه می کنی! اما هنگامی که به بافته های اسطوره ای آقای مشیری گوش می دهد، می گوید: ( مرد ایرانی به این می گویند! اگر کلاه گیس هم دارد ولی مغز پری دارد!) جالب است خودش دوبار مکه رفته است.
در خارج از کشور، این دسته، بر خلاف خانم جلسه ای ها که توان پرداختن یک فاکتور( قبض) آب وبرق را ندارند، تمامی قوانین در جهت بریدن گوش ادارات سوسیال ( تامین حقوق و مایحتاج در صورت بیکاری و از کار افتادگی) را می دانند.
حسن بزرگ این خانمها اینست که وقتی به آنها گفته شود کله شان کله ببر است و هندوانه کلانتر و کدخدا زیر بغلشان گذاشته شود، تا آخر پای کمک می ایستند و کوتاه نمی آیند. حسن دیگر این افراد این است که در شرایط بحرانی، راحت فکر کرده و راه حل های خوب و مناسب ارائه می دهند.
در اینجا اضافه کنم که مردان نیز از این قاعده به گونه ای مستثنی نیستند. در عین حال که مردان هم در کاتاگوری ها و دسته بندی های ویژه قرار می گیرند که خود داستان دیگری دارد.
مواردی را که در مورد بانوان نوشتم حاصل تجربه و دقت سالیان سال در زندگی ام می باشد. بدون شک همانطوری که اندیشه های آدلر و هورنای را در زمینه قالب بندی بسته را نقد می کنیم، قالب بندی ای نیز که من در مورد زنان وطنمان در ذهن دارم نمی توان به عنوان حکم پذیرفت، اما به واقع من به این تعاریف رسیدم. تعاریفی که شکل دهنده فرهنگ در هم ریخته و دیگ جوش وطن ماست و باید به نقد بپردازیم. انتقاد کنیم تا بت ها خلق نشوند. تا به شکل عوامانه هر عنصری را از مخروبه ها به عرش ننشانیم. تا زن به عنوان یک انسان خلاق در جایگاه خویش قرار گیرد.
تا به خود آییم و متوجه شویم که دکان دستگاه ها و بازارها چگونه و به دست چه کسانی شکل می گیرند. من به واقع حالم دگوگون می شود، وقتی می شنوم خانمی برای هشت جلسه دو ساعتی، سیصد هزارتومان می پردازد تا در آرایشگاه روانی " عرفان حلقه" شرکت کند و با نام عرفان سرکیسه شود. آنهم خانمی که رئیس یک دبیرستان دخترانه در تهران است.
در اینجا دو پیام از اعضای عرفان کیهانی (حلقه ) را از سایت همراهان عرفان حلقه خطاب به آقای محمد علی طاهری را می آورم تا خودتان تفکر خانم جلسه ای را مشاهده کنید.
* "با سلام احتراما به عرض می رسانم بیماری میگرن اینجانب و بعضی مسایل شخصی که به نظر اینجانب غیر قابل حل بوده حل شده است و از استاد گرامی و شعور کیهانی سپاسگزارم و کلمه ای که بتوانم از ایشان تشکر کنم را پیدا نمی کنم که بتوانم به طور کامل قدردانی کرده باشم. با تشکر. "
* " من از درمانهایی که انجام دادم هیچ جوابی دریافت نکرده ام لطفاَ برای من در تمامی ساعات شبانه روز فرادرمانی اعلام کنید."
"پی نوشت: در پاراگراف آخر رقم سیصد هزار تومان را ششصد هزار تومان نوشته بودم که با تشکر از خانم ماریا و پوزش از خوانندگان، آنرا تصحیح می نمایم. به هر حال دکان، دکان است. چه سیصد تومان، چه پنجاه هزار تومان و چه ششصد هزار تومان."
حق یارتان