آموزش و پرورش در ایران باستان
آموزشوپرورش از قدیمیترین نهادهای اجتماعی در همهٔ جوامع است. این نهاد پیشینهای درخشان در ایران دارد که گویای وجود تشکیلات آموزشی در جوامع ایران باستان است و به کمک آن علوم و فنون مختلف آموزش داده میشد.
به گزارش ایسنا، در بررسی تعلیموتربیت دورههای باستانی ایران، با کمبود مدارک و اسناد روبهرو میشویم و تنها با توجه به نوشتههای مورخان یونانی و اندکی تحلیل و تعمق، میتوان تا حدی از این موضوع آگاه شد. یکی از خلفای اموی میگوید: «عجیب است از ایرانیان که صدها سال بدون کمک ما زندگی کردند ولی ما یک روز بدون کمک ایرانیان نتوانستیم فرمانروایی کنیم.»
اهداف آموزشوپرورش در ایران باستان
مهمترین اهداف آموزشوپرورش در ایران باستان عبارت بود از:
۱. خدمت به اجتماع و کشور
۲. خدمت به خانواده
۳. بهبودی و تلاش جهت پیشرفت همهجانبه و رشد کامل
در راستای این اهداف آموزههای «نظامی» و «اخلاقی» حائز اهمیت فراوان بود:
آموزههای نظامی: از آنجا که ایران در عصر باستان پیوسته مورد تهدید دشمنان بود الزاماً هر ایرانی میبایست آموزشهای نظامی لازم را میدید تا توان ایستادگی در برابر دشمن را داشته باشد. به همین دلیل به ایرانیان بهویژه پارسیان، انداختن تیر و زوبین را از کودکی آموزش میدادند.
به روایت یونانیان و مصریان، در میان پارسیان جنگیدن و جنگاوری بزرگترین حسن یک مرد پارسی بوده است و این فضیلت پیوسته شایسته پاداشی درخور و بزرگ بوده و شاهان به هنگام پیروزی بر دشمن به سلحشورترین سربازان خود پاداش میدادند.
آموزههای تربیتی و اخلاقی: پارسیان در آموزش اخلاقیات به فرزندان خود بسیار مصر بودند. آموزگاران در تعلیم کودکان، تلقین فضائل به آنها و آماده کردن آنان برای زندگی را مدنظر داشتند. موضوع عدالت یکی از بزرگترین اصول تربیت بهشمار میرفت. از اصول دیگر، راستی و راستگویی بود، چنانچه کتیبههای به جای مانده از پادشاهان آن عصر، حاکی از اهتمام به این موضوع است.
صفت دیگر وفاداری و حقشناسی بود و این حقشناسی نسبت به آموزگار مقدم بر همه بود و نسبت به والدین هم باید رعایت میشد. بالاتر از همه نسبت به آفریدگار و خالق روشنی که بر همه حق عظیم آفرینش و راهنمایی دارد.
پیران در تربیت کودکان قبل از همه چیز به فواید اتحاد و اجتماع توجه داشتند. از دیگر قواعد تربیت، اعتدال بود و برای رسوخ این قاعده در اذهان کودکان مثالهای بسیار میآوردند و خود آموزگاران عملاً، میانهروی را رعایت میکردند و رفتار خود را در معرض قضاوت افکار میگذاشتند تا کودکان از همین سن از افراط و تفریط بپرهیزند. موضوع دیگر اطاعت و فرمانبرداری بود. همچنین مواسات و قناعت در خوراک از دیگر اصول تربیتی بهشمار میرفت.
کودکان در صورت ارتکاب هر عمل زشتی چون دزدی، زورگیری، فریب و .... مجازات میشدند و باید از رؤسای خود درس اطاعت میآموختند. تا مربیان اجازه نمیدادند، کودکان دست به خوردن دراز نمیکردند. البته کودکان نزد والدین خود غذا نمیخوردند بلکه بعد از کسب اجازه با مربیان خویش صرف طعام میکردند بدین ترتیب تربیت جسم و روح به موازات یکدیگر پیش میرفت.
انواع آموزش در ایران باستان
۱. آموزش دینی و اخلاقی
۲. آموزش اداری و کشوری
۳. آموزش نظامی
۴. آموزش سیاسی
۵. آموزش صنعتی و حرفهای (ضمیری، ۲۲:۱۳۸۰ـ۱۹)
مراحل آموزش در عصر باستان
الف. آموزش خانوادگی: قبل از ۷ سالگی و به عهده مادر بود. در صورت غیاب او این امر به خواهر یا عمه کودک واگذار میشد.
ب. آموزش عمومی: از ۷ تا ۱۵ سالگی
ج. آموزش اختصاصی: که مصادف با زمان بلوغ بود
محل آموزش: اولین و ابتداییترین محل دانشآموزی خانه بود و سپس مکتبخانهها؛ و با رواج و رسمی شدن دین زردشتی، آتشکدهها محل تعلیم بود. البته مدارس ویژه برای آموزش فنون نظامی نیز موجود بوده است. در زمان هخامنشیان به علت توسعه صنایع و حرفههای گوناگون و سازمان و تشکیلات وسیع درباری بهطور رسمی مدارس دایر شدند که ابتداییترین مدارس به تربیت شاهزادگان و اشراف اختصاص داشته است.
تعلیم و تربیت مادها و هخامنشیان
در روزگار مادها توجه زیادی به آموزشوپرورش میشد و آموزگاران و دانشمندان مادی با به وجود آوردن الفبای ۳۶ حرفی، بزرگترین خدمت را به جامعه بشری نموده و توانستند زمینه یک فرهنگ و تمدن بزرگ را فراهم آورده و بعداً آن را در خدمت هخامنشیان بگذارند.
به اعتقاد دیاکونوف شواهد نشان میدهد که ایرانیان خط میخی را از مادها اخذ کردند و کتیبههای هخامنشی حاوی «لغات مادی» فراوان است. در روزگار آنان آموزشگاهها گسترش یافت و آموزگاران مغها بودند. البته بهجز مغها، آموزگاران دیگری نیز به این وظیفه مشغول بودند و آموزش جنبه همگانی داشت. آموزگاران را «دانشمند» میگفتند. هر آموزگار ۵۰ دانشآموز داشت که سن آنها بین هفت تا ۱۵ سال بود و باید از صبح تا ظهر درس میخواندند. جایگاه آموزگار به اندازهای بود که در اوستا، زردشت آموزگار خواندهشده است.
باید مدتزمان معینی را هم برای رواج و اشاعه تعلیمات زردشت توسط مغان و نفوذ آن در دربار شاهان ماد در نظر گرفت. تعالیم مغان مورد پشتیبانی جدی شاهان ماد قرار گرفته بود و آنان در مبارزه خویش علیه تجزیهطلبی بزرگان محلی از آن استفاده میکردند. تعالیم مزبور محتملاً تا حدی به مردم تحمیل میشده است. شیوهٔ تربیت پارسیان در بسیاری از سرزمینهای دیگر چندان جدی نبود ولی هخامنشیان لحظهای از تربیت فرزندان خود غفلت نمیکردند.
راه و رسم اصلی و آیین و عادات پارسها به مراتب برتر از رسوم و قواعدی بود که سایر اقوام داشتند. بیشتر دولتها افراد خود را در تربیت اولاد خویش مختار میگذاشتند اما در آیین پارسیان تلاش بر این بود که از ابتدا عاقبتاندیشی کنند تا افراد از ابتدا دل به تباهی و هیچگونه رفتار شرمآور ندهند. آنان در تربیت کودکان به اندازهای مراقبت میکردند که تعلیم آنان را بزرگترین آرزوی قوم خود و حیات جامعه را وابسته به استعداد و لیاقت آنان میدانستند.
کمتر ملتی به اندازه پارسیان تا این حد به موضوع تعلیموتربیت اهمیت داده است. آنها روح جامعه و نیروی ایمان و شرف و عدالت و جوانمردی و عفت را در فرزندان خود ایجاد و تقویت میکردند تا یک نسل قوی و شریف و عادل به وجود آورند.
در زمان هخامنشیان برای تربیت فرزندان مکان خاصی در نظر میگرفتند که نزدیک بناهای دولتی قرار داشت بنابراین شاه هم میتوانست در آنجا حضور یابد و شاهزادگان نیز همگی به اجبار مانند سایر متعلمان در آن مدرسه نظامی شرکت میکردند. این مکان دور از ازدحام و غوغا بود در این محل عرضه کردن کالا و یا رفتوآمد خردهفروشان و یا داد و فریاد ایشان و هرگونه کار سبک، سخت ممنوع بود تا نظم و برازندگی محیط مختل نشود.
ارگ مزبور به چهار بخش تقسیم میشد که یک بخش آن خاص کودکان، بخش دیگر برای نوجوانان، سومی برای ارشدها و آخری مختص افرادی بود که زمان خدمت نظامی خود را به پایان رسانده بودند. دور بودن مراکز تعلیم از بازار و مراکز تجمع سوداگران به این دلیل بود که تربیتشوندگان از دروغ، دشنام و تزویری که در میان سوداگران رایج است به دور باشند و محیط بازار سبب تباهی کودکان نشود؛ زیرا پارسیان دروغگویی و سوگند دروغ را بزرگترین عامل گمراهی انسان میدانستند و ننگینترین عیب در میان آنان بود.
تربیت کودکان تا هفت سالگی بر عهده مادر بود و در این مدت پدران به ندرت با فرزندانشان ملاقات میکردند. اشرافزادگان و شاهزادگان تحت تعلیم مربیان با تجربه قرار میگرفتند تا بدون تأثیر از علاقه و عاطفه مادری، با احساس مسئولیت و کسب شجاعت و شهامت پرورش یابند. سپس به مدت ۱۰ سال یعنی تا سن ۱۷ سالگی در صف جوانان داخل میشدند و وظایف سربازی را انجام میدادند و فنون جنگی میآموختند.
در ۲۷ سالگی داخل گروه مردان میشدند و در این وقت افرادی مجرب و پخته و دلیر و کاردان بودند. تا کسی مکتب کودکان و صف جوانان را نمیدید مرد محسوب نمیشد. از سن ۵۲ سالگی نیز سالخورده محسوب میشد و به میل و رغبت تعلیم کودکان و سایر طبقات را برعهده میگرفت.
کودکی که در مدرسه عمومی تعلیم مییافت حق ورود به طبقه نوجوانان را داشت و جوانی که تکالیف طبقه خود را انجام میداد در صف سالمندان وارد میشد و در کسب افتخارات شرکت میجست. این دسته باید اوقات خود را میان نوجوانان میگذراندند. سرانجام افراد بالغی که زندگی پاک و منزهی داشتند قادر به ورود به ردیف ارشدها بودند.
مطابق قانون همه دستهها باید در ساعت معین در جاهای مخصوص حضور مییافتند. کودکان و نونهالان سر طلوع آفتاب در محل مقرر حاضر میشدند. ارشدها بنا بر قاعده هر وقت که دلخواه آنان بود میتوانستند به آنجا بروند مگر در روزهای خاص. جوانان باید شبانگاه در اطراف ساختمانهای دولتی در حالی که اسلحه خود را آماده کرده بودند بخوابند مگر افراد عیالوار.
نوجوانان پیش از طلوع آفتاب با نوای یک شیپور برنزی از خواب بیدار شده و به گروههای ۵۰ نفره تقسیم میشدند، سپس از آنان درس پرسیده میشد و آنان باید با صدای بلند پاسخ میدادند.
تعالیم توسط استادان مجرب و خردمند یاد داده میشد. آنان پیران و ریشسفیدان بودند که جز هدایت و تبلیغ و تربیت و آنگاه تعلیم فنون جنگ و نشر فضیلت و عدالت و عفت و جوانمردی به کار دیگری نمیپرداختند. سالخوردگان در تربیت خردسالان مانند فرزندان خود میکوشیدند، زیرا همه را فرزند جامعه و جامعه را یک خانواده میدانستند.
به آنان آموخته میشد که چگونه بر سرما و گرما و گرسنگی و حوادث فائق آیند. افزون بر این به آنان سوارکاری میآموختند و اینکه با قامتی راست و استوار بر اسب بنشینند. به آنان میآموختند که پاکدامن باشند. آموزشوپرورش جوانان در آن عصر شامل علوم دینی، دروس علمی، حساب و فراگیری دقت بوده است. آموزش پارهای دروس هم به صورت تئوری یا نظری همراه با آموزش عملی بوده است.
به نوجوانان سوارکاری، تیراندازی، کوهنوردی، پرورش اسب، چوگانبازی، کشتی، هنر، درختکاری و آماده کردن و صیقل دادن سلاح برای شکار را میآموختند. میکوشیدند آنان را از سوداگری یا معاملات بازاری دور و بر حذر دارند، زیرا خرید و فروش را پیشه مناسبی برای فرزندان خود نمیدانستند.
تناول خوراک هم وقت معین داشت و اجازه لازم بود و این قاعده نه در محل تربیت بلکه در خانه و در همهجا یک امر حیاتی بود. بعدازظهرها به درختکاری میپرداختند. آنان همچنین به شکار میرفتند ولی اجازه نداشتند آنچه را شکار کردهاند خودشان بردارند، بلکه شکار بین همه تقسیم میشد تا یاد بگیرند در میدان جنگ از غارت خودداری کنند و نبرد را تا پایان ادامه دهند و غنایم را به صورت مساوی بین خود تقسیم کنند. آنان هر روز پس از تمرینهای زیاد و تعلیمات وسیع ورزشی، نان و شیرینی و عسل میخوردند.
احترام به پیران و معلمان در نظر تمام طبقات رعایت میشد و حتی شاه هم نهایت تجلیل و تکریم را در مورد آنان به جای میآورد.
هر طایفه که از جهات مهارت و دلاوری و وفاداری جوانان بیشتری تربیت میکرد مفتخر به دریافت پاداش از طرف اهالی میگردید و تمام مربیان این جوانان، شایسته مباهات بودند.
پارسیان بعدها برای نوشتن پارسی، نوشتار میخی را بسیار ساده کردند. این کار انقلابی بسیار پراهمیت بود.
تعلیموتربیت در عصر سلوکی و اشکانی
در زمان حمله اسکندر و سپس دورهٔ سلطه سلوکیان بر ایران، که دانش و علم رو به ضعف نهاد، طبعاً نظام آموزشی و مقررات حاکم بر آن نیز مختل گردید اما در زمان اشکانیان حیات علمی و آموزشی کشور از نو رونق گرفت.
از علوم دوره اشکانی چیز زیادی نمیتوان گفت زیرا اسناد چندانی بهجا نمانده است، ولی چون چیزهای بسیاری که در زمان اشکانیان معمول بوده در دوره ساسانیان نیز محفوظ مانده، از این نکته میتوان استنباط کرد که این دوره هم مانند دوره ساسانیان مغها خواندن و نوشتن و حساب کردن را میآموختند.
در دوره اشکانی سن و طول مدت تحصیل تقریباً از دوره هخامنشیان تبعیت میکند که از هفت سالگی شروع و تا ۱۵ سالگی ادامه داشت و آموزشهای اختصاصی نیز از ۱۵ سالگی آغاز میشد.
تعلیموتربیت عصر ساسانی
در عصر ساسانی به واسطه احتیاج بیشتر به دبیران، کارگزاران و مأموران وصول مالیات، تعلیموتربیت تا حدی بیش از دورههای قبل گسترش یافت.
تعلیموتربیت پسران جوان به عهده مادر بود. اگر مادر از جهان میرفت این وظیفه به عهده عمه یا دختر بزرگ خانواده بود.
۱۵ سالگی، سن ختم تربیت بدنی و اخلاقی بود و هر جوانی باید در این سن اصول دیانت را از روی اوستا و زند بداند و تکالیف آدمی را بشناسد. جوان در ۲۰ سالگی مورد امتحان دانشمندان و هیربدان قرار میگرفت.
اشراف و نجیبزادگان باید به تحصیل برخی آموزشهای اساسی در جایی به نام «فرهنگستان» میپرداختند که شاید همردیف دبیرستان کنونی بوده باشد. در این مدارس علوم دینی و ادبیات تدریس میشد. همچنین خوشنویسی، سوارکاری، جنگ با نیزه بر پشت اسب، چوگانبازی، شاعری، اخترگویی و استاد شدن در بازی شطرنج به آنان آموزش داده میشد.
بر اثر افزایش ارتباط در دوره ساسانی، علوم مختلف چون پزشکی، هیئت، ادبیات و فلسفه بهطور محسوسی در ایران پیشرفت کرد و حتی به علت پیدایش مذاهب تازه، بحث درباره علوماجتماعی و حکومتی و تکامل انسانی بیش از پیش معمول شد. دبیران یگانه کسانی بودند که درباره امور مختلف خواندن و نوشتن میدانستند. آنها را برای آموختن به «دبیرستان» میفرستادند و سپس در دربار و ادارات ایالتی مشغول به کار میشدند.
به کسانی که معلومات کمتری داشتند «کاردان» میگفتند که میبایست دانش خود را بیفزایند. (در دبیرستان به دبیران دستخطهای گوناگون، خوشنویسی، تندنویسی و... آموخته میشد. ظاهراً آنها باید با خط آشنا میشدند.
دولت سهم مهمی در آموزشوپرورش داشت و آموزگاران از دولت حقوق دریافت میکردند. صنعتگران و طبقات پایین جامعه دورۀ تعلیمات عمومی را میتوانستند فراگیرند. جهت فراگیری هنر موسیقی هم هنرستان وجود داشت. وظیفه تعلیم به عهده مغاناندرزبد بود که ظاهراً مأموریت داشتند طبقات مختلف را تعلیم دهند.
آموزش عالی در ایران باستان
غالباً تصور میشود که آغاز آموزش عالی در ایران مربوط به قرن بیستم است ولی جای بسی شگفت است که بدانیم در ۲۵۰۰ سال قبل و در زمان هخامنشیان به دستور داریوش آموزش عالی و دانشکدههایی برای آموختن علوم مختلف نظری و عملی در میهن ما وجود داشته است. از جمله این مراکز آموزشی میتوان از مراکز رها، نصیبین و بهویژه آکادمی جندیشاپور نام برد.
مدرسه عالی و آکادمی نصیبین: این امر مربوط به زمان ساسانی است. به دلایل مذهبی، این مدرسه مورد مخالفت موبدان زردشتی قرار داشت ولی شاهان ساسانی آن را زیر نظر خود قرار دادند و اداره آن را به عهده مدرسین و دانشمندان سپردند. در این مدرسه دانشجو برحسب انتخاب هیئت مدرسان و امنای آن انتخاب میشد. مدت تحصیل ۳ سال بود و هر سال به دو نیمسال تقسیم میشد.
علوم مختلف از قبیل صرف و نحو و قرائت و خوشنویسی توسط استادان تعلیم داده میشد و معلم نقش ربّان «هدایتگر» داشت. مدرسه علاوه بر دریافت شهریه، موقوفههایی هم در اختیار داشت که از عواید آن برای مدرسه استفاده میشد. این مدرسه شباهت زیادی به مدارس علوم دینی داشت و شاگردان از تمام نقاط دور و نزدیک میتوانستند در آن ثبتنام کنند. بعد از تعطیلی مدرسهٔ اُدُس، مدرسان و دانشجویان آن به نصیبین روی آوردند.
از نظر ظاهری هر دانشجو باید تمیز و مرتب با موهای کوتاه و لباس متحدالشکل با نظم و متین و موقر باشد و تراشیدن ریش ممنوع بود. دانشجویان باید دروس را مرتب میخواندند و همیشه برای آزمون آماده بودند.
جندیشاپور، شهر دانش و دانشمندان جهان باستان بود. در عصری که قانون شمشیر معتبرترین قانون جهان بود، در این شهر ساسانی، بزرگترین مدرسه طب و یکی از بزرگترین بیمارستانهای دنیای کهن فعالیت داشت و بزرگترین پزشکان و علما از ملیتهای مختلف در این آکادمی به تحقیق و تدریس و مکاشفه مشغول بودند.
دانشگاه به معنی واقعی از جندیشاپور آغاز شد. در این دانشگاه طب، فلسفه، نجوم، ریاضیات و الهیات و مقدمات هر یک از علوم مذکور تدریس میشد. این دانشگاه در جنوب غربی ایران واقع بود و نِسطوریان آن را "بیتالبط"، یعنی خانه آموزش، مینامیدند. شاپور اول شهر جندیشاپور را بنیان گذاشت و آن را به یک مرکز علوم پزشکی مبدل ساخت.
این آکادمی در عهد انوشیروان به اوج پیشرفت رسید و دانشمندان دانشهای هندی، یونانی، سریانی، مسیحی و ایرانی را به منظور مقایسه و انطباق گردآوری نمودند. شاید از طریق این مکان آثار ادبی -اخلاقی هند به زبان پهلوی برگردانده شد. از جمله کتاب کلیلهودمنه که برزویهٔ طبیب به حکم انوشیروان از هند آورد و به پهلوی ترجمه کرد.
یک تقویم نو که سال را به ۱۲ ماه ۳۰ روزه و هر ماه را به دو هفته هفت روزه و دو هفته هشت روزه تقسیم میکرد نیز از شمار آثار نجومی جندیشاپور است که پنج روز کبیسه به پایان سال افزوده میشد. دانشگاه جندیشاپور مهد علم و علما شده بود و معروف است که بر سردر آن چنین نوشته بودند: «دانش و فضیلت برتر از بازو و شمشیر است.»
این دانشگاه چند قرن دوام داشت و بعد از اسلام نیز تا چند سال از بزرگترین مراکز علمی و فرهنگی جهان بود و تا اواخر قرن سوم هجری همچنان درخشندگی و تابندگیاش را حفظ کرده بود.
علاوه بر آنچه گفته شد شواهد بسیار دیگری نیز بهطور غیرمستقیم بر پیشرفته بودن روند تعلیموتربیت در عصر ایران باستان دلالت دارد که از آنجمله میتوان به حفر کانال سوئز اشاره کرد که دریای سرخ را از راه رود نیل به دریای مغرب متصل میساخت و باز کردن این راه مهم دریایی.
همچنین حفر کانالی در دامنه کوه اتوس (attos) در کرانه بحرالجزایر که از کارهای برجسته و مهم مهندسی قرن پنجم پیش از میلاد در زمان داریوش و خشایارشا بود و میتواند نشاندهندهٔ وجود مهندسان کارآزموده و ماهر باشد.
همچنین باید به ساخت بناها و آثاری چون تختجمشید اشاره کرد که با محاسبات دقیق ریاضی و فنی و مهندسی انجام شده بود و هزاران نمونه دیگر که همگی دالّ بر ارزش و اعتبار بالای علم و دانشآموزی در ایران باستان است.
آموزش دختران در عصر ایران باستان
«زن و فرزند را از فرهنگ باز مدار، که تیمار و اندوه گران به تو رسد و پشیمانی بری»؛ از این جمله، که از یک متن پهلوی مربوط به پیش از اسلام است، چنین استنباط میشود که در ایران باستان به زنان و کودکان نیز حرفه و تعلیمات و آموزشهای لازم داده میشده است.
در آن ادوار دختران هم مانند پسران آموزشهای ویژهای کسب میکردند و این بدان معنی نبود که دختر نباید ادب و شعر و علوم دینی را یاد بگیرد و بلکه زنان هم میتوانستند حقوقدان و شاعر و ادیب شوند. دختر باید فنون خانهداری را فرا گیرد و از هنرهای دستی نیز بهرهمند شود. در طبقات بالای اجتماع زنان شکار، تیراندازی و سوارکاری میآموختند.
آیا کسب علم و سوادآموزی در ایران باستان طبقاتی بوده است؟
بسیاری معتقدند آموزشوپرورش در ایران باستان از امتیازات طبقه اشراف بوده است اما این امر در مورد همهٔ برهههای زمانی صدق نمیکند، چنانچه گزنفون معتقد است: «هر فرد پارسی حق دارد فرزندان خود را به آموزشگاهی که در آنجا فضیلت، عدالت و پرهیزگاری تعلیم میدهند بفرستد و در واقع فرزندان همه پارسیان که احتیاج به کار کردن نداشته باشند میتوانند به این مدارس داخل شوند و کسانی که قادر نباشند ناچار باید از این مزایا صرفنظر کنند». بنابراین اساس و پایه تعلیموتربیت در جامعه هخامنشی کاملاً الزامی بود تنها تفاوتی که افلاطون گزارش کرده است ابزار و امکانات این کار در مورد فرزندان خاندان سلطنتی و بهویژه شاهزادگان با تربیتشوندگان دیگر متفاوت بوده است. چنین شیوه و عادتی در میان خانوادههای غیرسلطنتی نیز متداول بود.
فرزندان طبقات پایین نیز اسبسواری، تیراندازی و راستگویی میآموختند و آموزشهای ویژه به فرزندان برخی نجبای جامعه برای این بود تا بعداً بتوانند تصدی مقام فرماندهی در ارتش و مشاغل مهم دولتی را بهعهده گیرند فراگیری فنون رزمی و دفاعی نیز برای تمامی جوانان یکسان و الزامی بود.
این مسئله در عصر ساسانی تا حدی متفاوت است بهطوریکه برخی معتقدند سوادآموزی در این دوره امتیاز اشراف بوده است. جماعت بسیاری از تجار شهرها لااقل قرائت و کتابت و حساب میدانستهاند ولی عامه مردم از حیث ادب و سواد بضاعتی نداشتهاند. برای سوادآموزی هیچگاه منعی در کار نبوده بهویژه که در روزگار ساسانیان سفارش شده که نخستین وظیفه پدر و مادر باسواد کردن فرزندان خویش است.
به گزارش ایسنا، به نقل از شماره 72 مجله رشد آموزش تاریخ، دبیری در دوره ساسانی از حساسترین کارها بود و طبقه دبیران از طبقات ممتاز و از ارکان مملکت بهشمار میرفت؛ به همین جهت شغل دبیری به خاندان اشراف اختصاص داشت. پس هرگز مکتب رفتن ممنوع نبود، بلکه آنچه ممنوع بوده ارتقا به مقام دبیری بوده است پس در داستان کفشگر شاهنامه، انوشیروان با سوادآموزی فرزند کفشگر مشکلی نداشت بلکه از درخواست او برای ارتقا به مقام دبیری ناخرسند بود.