۷۵ سالگی ناتو؛ دوست قدیمی «شاهنشاهی ایران» که سالهاست خواب «جمهوری اسلامی» را آشفته کرده است
- کیوان حسینی
- بیبیسی
اعضای پیمان ناتو در روز چهارم آوریل (۱۶ فروردین) هفتاد و پنجمین سالگرد شکلگیری این ائتلاف نظامی را جشن گرفتند؛ پیمانی که به تاسیس یکی از قدرتمندترین نهادهای نظامی تاریخ بشریت منجر شد و عضویت در آن، امتیازی بسیار مهم محسوب میشود.
این سازمان استثنایی قدرتمند، نقش چماقی بزرگ را در دست «غرب» بازی میکند و به همین دلیل نیز نه فقط رقبای جهانی غرب مانند چین و روسیه از آن دل خوشی ندارند، بلکه هر کشوری مانند ایران که پیگیر سیاست خارجی غربستیز است نیز با بدبینی و نگرانی افزایش قدرت آن را دنبال میکند.
این میان، جمهوری اسلامی ایران از جمله کشورهایی است که هرگز به ناتو روی خوش نشان نداده است. در ایران تبلیغات سیاسی خصمانه علیه ناتو بسیار رواج دارد و عالیترین مقامهای کشور – از جمله شخص علی خامنهای – بارها به تندی از ناتو انتقاد کردهاند و حتی رهبر جمهوری اسلامی مدعی شده که ناتو به دنبال «ساقط کردن نظام جمهوری اسلامی» و تجزیه ایران بوده است.
در نگاه خامنهای و همفکرانش، اساسا وجود ناتو، تهدیدی برای ایران است. این در حالی است که رابطه ایران و ناتو پیش از انقلاب ۵۷، هیچ شباهتی به وضعیت امروز ندارد. نزدیکی ایران و ناتو تا انقلاب ۵۷ در حالی بود که ترکیه در فوریه ۱۹۵۲ (بهمن ۱۳۳۰) به این ائتلاف پیوست و ایران عملا از همان زمان، هم مرز ناتو محسوب میشد.
رابطه تاریخی ناتو و ایران چگونه بود و چرا حکومت امروز ایران تا این حد از گسترش قدرت و نفوذ آن وحشت دارد؟
ناتو و «شاهنشاهی ایران»
ناتو در سال ۱۹۴۹ (۱۳۲۸) با پیگیری و پافشاری بریتانیا تاسیس شد. بمب اتمی آمریکا در پایان جنگ جهانی دوم، جهان را در شوکی نگرانکننده فرو برده بود و بریتانیاییها، همزمان با سرمایهگذاری گسترده در برنامه ساخت سلاح هستهای، به دنبال راهی بودند تا امنیت خود و متحدان اروپاییشان را به امنیت آمریکا و سلاح هستهای این کشور گره بزنند.
در بند معروف پنجم پیمان ناتو تاکید شد که حمله به یکی از اعضای این پیمان، حمله به همه اعضای آن محسوب میشود و بدینترتیب، کشورهای عضو ناتو زیر چتر حفاظتی بمب اتم آمریکا قرار گرفتند. در اردوگاه مقابل، پروژه ساخت بمب اتمی شوروی نیز در فاصله کوتاهی بعد ازامضای پیمان ناتو به نتیجه رسید و این کشور به دومین کشوری تبدیل شد که به این سلاح ویژه، دسترسی پیدا کرد.
اگرچه عضویت ناتو هرگز شروطی دقیق و روشن نداشت، اما در متن اصلی پیمان، در بند ۱۰ آمده بود که درهای این سازمان به روی دیگر «کشورهای اروپایی» باز است. بدین ترتیب از همان ابتدا این پیشفرض شکل گرفت که ناتو برخلاف نامش، یک پیمان نظامی میان برخی کشورهای حوزه اقیانوس اطلس (آتلانتیک) نیست، بلکه پیمانی است میان آمریکا و کانادا، با برخی کشورهای اروپایی.
حتی دموکراسی، احترام به حقوق بشر و آزادیهای اساسی نیز به عنوان پیششرط ناتو مطرح نبود. یعنی این فرض هم مطرح نبود که کشورهای غربی بر اساس ارزشهایی که خود را مبلغ آن معرفی میکنند، اعضای این پیمان را انتخاب کنند. پرتغال که یکی از اعضای بنیانگذار ناتو محسوب میشود، در فاصله تاسیس ناتو تا انقلاب میخک در سال ۱۹۷۴، زیر سلطه یک دیکتاتوری نظامی اداره میشد.
همچنین یونان و ترکیه نیز که از سال ۱۹۵۲ به ناتو پیوستند، بارها با کودتا و حکومتهای نظامی روبهرو شدند.
در واقع اگر پیش فرض «اروپایی» بودن اعضایی که میتوانند به ناتو بپیوندند مطرح نبود، چه بسا «شاهنشاهی ایران» نیز در جریان جنگ سرد به این پیمان میپیوست.
اما همین مانع موجب شد تا ایران هرگز برای پیوستن به ناتو اقدام نکند یا از سوی شرکای غربیاش مانند آمریکا و بریتانیا برای پیوستن به این ائتلاف نظامی تحت فشار قرار نگیرد.
با این حال از میان قدرتهای غربی، بریتانیا مشخصا نگران تهدید اتحاد جماهیر شوروی برای منطقه خاورمیانه بود. در این زمان، علاوه بر ایران، عراق نیز از جمله کشورهای تحت نفوذ بریتانیا محسوب میشد و همزمان، همانند ایران، گروههای مختلف چپگرا در این کشور نیز فعال بودند.
ایده لندن این بود که در پیمانی مشابه، امنیت متحدانش در خاورمیانه نیز در برابر تهدیدهای احتمالی شوروی تضمین شود. با پیگیریهای بریتانیا ابتدا پیمانی میان ترکیه و عراق امضا شد و کمی بعد، با فشارهای بریتانیا، این پیمان در سال ۱۹۵۵، در کنار کشورهای ایران و پاکستان و بریتانیا، با عنوان «سازمان پیمان مرکزی» یا «سنتو» (CENTO) امضا شد.
اگرچه بریتانیا در سال ۱۹۵۲ موفق شده بود به بمب اتم دست یابد و در سنتو هم حضور داشت، اما برخلاف ناتو از «بند پنج» معروف خبری نبود و حمله به یک عضو سنتو به معنای حمله به همه اعضا نبود. به همین دلیل نیز اصولا کارآیی سنتو از سوی منتقدینش با پرسش روبهرو بود.
سنتو در ظاهر جانشینی برای ناتو در خاورمیانه محسوب میشد. اما این پیمان موجب نشد تا شاهنشاهی ایران از همکاری و نزدیکی با ناتو و اعضای کلیدیاش دست بکشد. برعکس، ایران مشخصا با ایالات متحده آمریکا که رهبر ناتو و عضو اصلی این ائتلاف بود، همکاریهای نظامی-امنیتی و پروژههای مشترک استراتژیک بسیاری داشت.
به رغم اینکه همگرایی ایران و ناتو در آن دوران در چارچوب توافقنامههای دیپلماتیک، رسمیت پیدا نکرد، اما برای تهران، ناتو یک دوست قدرتمند محسوب میشد و انتظار میرفت که در برابر سیاستهای سلطهطلبانه شوروی، این ائتلاف از ایران نیز حمایت کند.
ناتو و «جمهوری اسلامی ایران»
بعد از انقلاب سال ۵۷ نه تنها رابطه ایران و ناتو به کلی قطع شد، بلکه از همان نخستین روزها روشن شد که حکومت انقلابی جدید، علاقهای به پیمان سنتو نیز ندارد. کریم سنجانی که در روز ۲۴ بهمن سال ۵۷ به عنوان وزیر خارجه ایران انتخاب شد، همانند اسلامگرایان تندرویی چون روحالله خمینی، به شدت با سنتو مخالف بود.
سنجابی معتقد بود که سنتو هیچ فایدهای برای ایران نداشته و تنها موجب «تحریک بیجهت دولت شوروی» شده. که البته این ادعا چندان با مستندات موجود همخوانی ندارد. از آنجمله، چنانکه امیرخسرو افشار، از دیپلماتهای سرشناس دوران پهلوی به تاریخ شفاهی هاروارد گفته است، از آنجا که ضمانت همکاری سنتو شبیه به ناتو نبود، شوروی مشکلی با این پیمان نداشت و بیشتر نگران پیمانهای دوجانبه میان ایران و دیگر کشورها بود.
در نهایت با تصمیم دولت انقلابی، ایران از پیمان سنتو نیز خارج شد و عملا حکم مرگ آن را صادر کرد. چرا که پیشتر عراق نیز بعد از کودتای حزب بعث از این پیمان خارج شده بود و ترکیه و پاکستان، دلیلی برای ادامه دادن سنتو نمیدیدند.
با تثبیت سیاست خارجی ضدغربی جمهوری اسلامی ایران، ناتو به دشمنی طبیعی برای ایران تبدیل شد. اسلامگرایانی که در ایران به قدرت رسیده بودند اساسا با مهمترین اعضای ناتو و سیاستهایشان خصومت داشتند و طبیعتا حاضر نبودند که با این پیمان رابطهای داشته باشند.
علی خامنهای، رهبر جمهوری اسلامی از جمله کسانی است که در سخنرانیهایش بارها ناتو را متهم کرده است که در جریان جنگ ایران و عراق، از عراق حمایت کرد تا زمینه سقوط جمهوری اسلامی را فراهم کند. البته ناتو هرگز از عراق حمایت نکرد، اما برخی از اعضای مهم ناتو همانند آلمان و فرانسه از تامینکنندگان حیاتی تسلیحات برای رژیم صدام حسین در عراق بودند.
حتی بعد از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، انحلال پیمان ورشو و پوستاندازی ناتو به عنوان یک پیمان نظامی (که با برنامههای مشارکت نظامی و همکاریهای تسلیحاتی و دفاعی با کشورهای دیگر همراه بود)، جمهوری اسلامی ایران کماکان خود را نه در کنار ناتو، بلکه رودروی این ائتلاف نظامی تعریف کرد.
همزمان تحولات و توسعه ناتو در سطح بینالمللی نیز موجب شد تا این سازمان با انتقادهایی جدید روبهرو شود. مخالفان ناتو معتقدند بودند (و هستند) که بعد از جنگ سرد، پرسشهایی جدی درباره فلسفه وجودی این سازمان نظامی وجود دارد و قدرتهای غربی از آن به عنوان «پلیس جهان» در راستای تامین منافع خود بهره میبرند.
یکی از نقاط عطف تاریخ ناتو، مداخله نظامی این سازمان در جنگ داخلی یوگسلاوی در سال ۱۹۹۹ بود که مشخصا به ۷۸ روز بمباران کوزوو انجامید. در این زمان حکومت یوگسلاوی متهم بود که در جریان سرکوب جداییطلبان کوزوو به جنایات جنگی، کشتار وسیع و پاکسازی نژادی دست زده است. اما تلاشهای کشورهای اروپایی و آمریکا برای تصویب قطعنامهای در شورای امنیت به در بسته وتوهای روسیه خورد.
در نهایت اعضای ناتو تصمیم گرفتند بدون قطعنامه شورای امنیت و با زیر پا گذاشتن قوانین بینالمللی، خود در جنگ داخلی یوگسلاوی وارد شوند و حکومت این کشور را مجبور کنند تا نیروهای نظامی خود را از کوزوو خارج کند. وقتی ارتش یوگسلاوی این خواسته ناتو را پذیرفت، بمباران نیز متوقف شد.
اعضای ناتو همواره اصرار داشتند که این یک پیمان «دفاعی» است و هدف از شکلگیریاش، بازداشتن دیگران از حمله و تهاجم به کشورهای عضو است. اما آنچه در یوگسلاوی رخ داد، بعدی به کلی جدید به فعالیت و موقعیت ناتو بخشید.
استدلال غرب برای حملات ناتو در یوگسلاوی به مفهومی جدید به نام «مسئولیت حمایت» (Respinsibility to Protect) متکی بود که با نام اختصاری R2P در لابهلای مذاکرات و مقالههای دیپلماتهای غربی مدام تکرار میشد. سرانجام در پی تلاشهای غرب، این مفهوم در سال ۲۰۰۵ میلادی به تایید سازمان ملل متحد نیز رسید.
ناتو دستکم یک بار دیگر در سال ۲۰۱۱ و در جریان انقلاب مردم لیبی علیه دیکتاتوری معمر قذافی، بر اساس همین استدلال به مداخله نظامی دیگری دست زد که در نهایت به سرنگونی و کشته شدن قذافی منجر شد. حالا دیگر روشن بود که ناتو به شکل بالقوه میتواند برای هر حکومت دیکتاتوری ضدغربی، یک تهدید جدی محسوب شود.
از نگاه جمهوری اسلامی ایران، ناتو بازوی نظامی غرب است. به همین دلیل نیز رابطه کلی ایران و ناتو در حال حاضر، تابعی از روابط جمهوری اسلامی ایران و غرب است. ناتو به طور کلی از سیاست خارجی کشورهای عضوش حمایت میکند و به همین دلیل به عنوان مثال از هواداران جدی برجام محسوب میشد.
آنچه موجب میشود تا اصولا بود و نبود ناتو یا قدرت گرفتن و تضعیف این سازمان برای حکومت ایران اهمیت پیدا کند، بیشتر بازتابی است از همین رابطه و البته، نگرانی از چشماندازی تیره که در آن سرنوشتی شبیه به آنچه بر سر دیکتاتوریهای اسلوبودان میلوشویچ در یوگسلاوی یا معمر قذافی در لیبی آمد، بر سر حکومت فعلی ایران بیاید.
حکومت «جمهوری اسلامی» به شکلی جدی با مخالفتهایی بنیادین در میان عموم شهروندان روبهروست و سالها تلاش کرده است با سرکوب گسترده و خفقان سیاسی، در برابر این مخالفتها مقاومت کند. برای چنین حکومتی، شکلگیری شرایطی مشابه لیبی یا یوگسلاوی، کابوسی جدی است و وجود سازمانی مانند ناتو میتواند همیشه، دست جمهوری اسلامی را برای کشتار وسیع شهروندان عادی ببندد.