شلجم
بفتح شین و بسین مهمله نیز آمده و سکون لام و فتح جیم و میم
معرب شلغم بغین معجمه فارسی است و بیونانی عنقیلی و عنقلی نیز و بفارسی برشاد و
شیلم نیز و بفرنکی پم بضم باء عجمی و میم نامند
ماهیت آن
معروف است و بری و بستانی می باشد و بری دو قسم است یکی شاخهای
نبات آن دراز و برک آن بعرض انکشت مهین و بیخ آن باریک مانند بیخ اشجار دیکر و غیر
ماکول و تخم آن سیاه و مغز آن سفید منابت آن مزارع و دیکری را منابت صحراهای نمناک
و نزدیک آبها و بیونانی نونیناس و نونیاس نیز کویند بیخ آن بقدر خیار و بسیار سرخ
و ماکول و برک آن شبیه ببرک بستانی و از ان باریک تر و املس و کثیر التشریف و تخم
آن مانند بستانی و مائل بسیاهی و تخم این مستعمل در تریاق فاروق است و بستانی آن
را برک شبیه ببرک ترب و کثیر التشریف و از ان املس و بیخ آن مدور و مفرطح و بعضی
اندک طولانی و بر سر آن اندک ریشه و ماکول و در اکثر بلاد بهم می رسد و بقدر نارنج
بزرکی و تا هندوانۀ در بعضی بلاد و اراضی قویه می شود و نازک بی ریشه و در بعضی
اراضی ضعیفه کوچک ریشه دار و بهترین و مستعمل آن بستانی نازک بیریشۀ آنست و تخم آن
سرخ و تیره و از بری بزرکتر و این مزروع می باشد در خریف و در اواخر شتا و ازائل
ربیع نیز قلیلی در بعضی بلاد بهم می رسد
طبیعت بری ان
در اواسط دوم کرم و در اول تر و بستانی آن در اول دوم کرم و در
اواخر اول تر
افعال و خواص آن
تناول مطبوخ بیخ آن کثیر الغذا و رافع سعال و ملین سینه و بطن
و مقوی باصرۀ و مشهی طعام و مهیج باه و زیاده کنندۀ منی و مفتت حصاه و مدر بول و
برکهای نازک آن را قوت ادرار زیاده و بطی الهضم و نفاخ و مصلح آن فلفل و زیره و
شیرینیها و در احادیث وارد است که امر فرمودند بخوردن شلغم و فرمودند علیکم باللغت
فانه لیس احد الا و له عرق من الجذام و اللفت یذیبه در حدیث دیکر است که ما من احد
الا و فیه عرق من الجذام فاذیبوه بالشلجم و چون ریشهای باریک آن را سائیده با عسل
بیاشامند جهت سپرز و عسر البول مجرب و ضماد مطبوخ آن محلل اورام و نطول مطبوخ جمیع
اجزای آن جهت شقاق عارض از برد و نقرس و حکۀ مراریه و بدستور طلا و ضماد برک و بیخ
و یا تخم کوبیدۀ آن و ترشی بیخ آن یعنی مخلل ان لذیذ و ملطف رطوبات و مقوی احشا و
مشهی و بی نفخ خصوص با خردل آن و یا چاشنی دار آنکه قوت جلا و تقطیع آن زیاده است
و مطبوخ آن در جوف خمیر در زیر آتش که طبخ کامل یافته باشد قلیل النضج و جشا
آورنده و محرک باه زیاده از مخلل آن جهت آنکه رطوبت فضلیه و ریاح آن در جوف خمیر
بالکل بتحلیل نمی رود و جمیع اجزای آن با تریاقیت و تخم آن در اول سوم کرم و در
اول تر و مبهی تر از بیخ آن خصوصا که اندک بریان نموده باشند و مشهی و با تریاقیت
و در جمیع افعال قویتر از ان و مولد ریاح و مصدع محرورین مصلح آن سکنجبین و ترشیها
و کلقند و خشخاش سیاه و شکر نیز مقدار شربت آن دو درهم و روغن تخم آن محلل ریاح و
رافع اعیا و مقوی آلات تناسل شربا و تدهینا و مرهم بیخ آن کثیر النفع و در
قرابادین در مراهم مذکور شد و تخم قسم اول بری آن جالی بشره است طلاء
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
//////////////
شلجم . [ ش َ ج َ ] (معرب ، اِ) معرب شلغم . (آنندراج ). ماخوذ
از شلغم فارسی و بمعنی آن . (ناظم الاطباء). سلجم . لفت . شلغم . (از یادداشت مولف
). شلجم را عرب لفت خوانند. (نزهةالقلوب ) : به هر جریب از بقول و خیارزار و جالیز
و جزر و شلجم و ... دیگر خضریات . (ترجمه تاریخ
قم ص 112). رجوع به شلغم ، تحفه حکیم مومن
، اختیارات بدیعی و تذکره داود ضریر انطاکی
ص 323 شود.
- شلغم . [ ش َ غ َ ] (اِ) ۞ ریشه گیاهی از طایفه خاجی شکل و ماکول ولذیذ و بیشتر در آشها داخل کنند.
(ناظم الاطباء). گیاهی است از تیره صلیبیان
که دارای ریشه غده ای محتوی مواد ذخیره ای
می باشد. نباتی است دوساله ، یعنی در سال دوم کشت گل میدهد. برگهایش سبز روشن و دارای
موهای کوتاه است . شلغم از سرما عاجز نیست و گرمای زیادی هم برای نموّش لازم ندارد
و چون دارای ویتامین C
فراوان و املاح مفید برای بدن است ، بهترین ماده غذایی بصورت سوپ یا آش برای اشخاصی که دچار گریپ
یا سرماخوردگی شده اند می باشد. شالغم . شنجم . شلجم . عنقلی . عنقیلی . عنغلی . شلغم
قمری . شملغ. شملخ . شلم . (از فرهنگ فارسی معین ). شلجم . سلجم . شرجم . لفت . شلم
. بوشاد. (یادداشت مولف ). سلجم . (دهار) (منتهی الارب ) :
درمکن در کرد شلغم پوز خویش
تا نگردد با تو او هم طبع و کیش .
مولوی .
////////////
شلجم
سلجم نیز گویند و آن لغت است بپارسی شلغم گویند و بشیرازی شلمبری
بود و بستانی بود و طبیعت وی گرم است در دویم و تر است در اول و غذا بسیار دهد و مولد
منی بود و سینه را نرم گرداند و باه را برانگیزد و بول براند و مسهل بود و اشتهای طعام
آورد و چون بسرکه بود و خردل مقوی معده بود و آب وی رطوبت را که پیدا گردد مفید بود
و در وی غلظی و نفخی بود و محرک شهوت جماع بود و چون بخورند و احساس نفخی در خود مشاهده
کنند بعد از وی جوارش تنقل کنند مفید بود
______________________________
در مخزن الادویه مینویسد: شلجم بفتح شین و جیم معرب شلغم فارسی
است و بیونانی عنقیلی و عنقلی نیز و بفارسی برشاد و شیلم نیز و بفرنگی پم بضم پا گویند
لاتینBRASSICA NAPUS فرانسه
NAVET انگلیسی turnip , white
turnip (Brassica rapa subsp. rapa)
اختیارات بدیعی، ص: 257
/////////////
...ابومنصور زیر نام عربی
کرنب* karnab پنج
نوع Brassica را نام برده است
– نوع نبطیهای، Brassica silvestris
،
B.
marina ،
B.
cypria (qanbīt)
، و نوع سوری که از موصل میآید. از Brassica rapa نیز زیر نام šelgem شلغم (در عربی šaljam [شلجم]
نام میبرد...
بهشناخت دو سویه ایران و چین باستان (ساینو-ایرانیکا)
//////////////
شلغم
اشاره
در کتب طب سنتی با نام «شلجم» که معرب «شلغم» است نامبرده شده،
به عربی «سلجم» و «لفت» گفته میشود. به فرانسویNavet و انواع علوفهای آن راRaves وRabioules گویند و به انگلیسی
غده آن راTurnip
و برگهای سبز آنTurnip green نامیده میشود. گیاهی است از خانوادهCruciferae جنسBrassica و دارای ارقام مختلفی
است. ارقام با ریشه مدور و شلغمی شکل و ارقام با ریشه دراز و سرانجام ارقام علوفهای.
نام علمی آنBrassica napus L . میباشد. برخی از گیاهشناسان شلغم را به نام
علمیBrasssica
rapa (L .) Metz
. و نوعی از آن به نامChou navet
یا کلم سوئدی(Rutabagas) راBrassica napus
یاB .napo brassica
نامگذاری کردهاند و اصولا در نامگذاری جنسBrassica اتفاقنظر بین تمام
گیاهشناسان وجود ندارد.
مشخصات
شلغم گیاهی است دوساله با برگهای ناصاف پوشیده از تکوتوک کرک پراکنده
یا بدون کرک، با بریدگیهای زیاد به رنگ سبز و سفید. ریشه آن متورم و به دو شکل گرد
و پهن و یا دراز به رنگ سفید با لکههای بنفش و یا کاملا سفید است.
میوه آن غلافی باریک دراز که در آن چند دانه سیاه قرار دارد.
معارف گیاهی، ج1، ص: 140
تکثیر شلغم از طریق کاشت تخم آن صورت میگیرد. واریتههای زودرس
در ایران از اوایل بهار تا اواسط بهار کاشته میشوند و پس از 50- 40 روز قبل از اینکه
گرمای شدید تابستان برسد برداشت میشود، زیرا شلغم در هوای گرم خوب رشد نمیکند و برعکس
در هوای سرد خوب رشد میکند و ارقام دیررس در اواخر تابستان کاشته میشود که برداشت
ریشه در پاییز صورت میگیرد و معمولا پس از دو ماه ریشه آن آماده برداشت خواهد بود.
ترکیبات شیمیایی
از نظر ترکیبات شیمیایی در تخم نوعی از آن در حدود 30 درصد روغن
ثابت وجود دارد و در هریک صد گرم غده شلغم مواد زیر موجود است.
مواد زیر مربوط به شلغم خام است.
آب 91 گرم، پروتئین 1 گرم، مواد چرب 2/ 0 گرم، هیدراتهای کربن
6/ 6 گرم، خاکستر 7/ 0 گرم، کلسیم 39 میلیگرم، فسفر 30 میلیگرم، آهن 5/ 0 میلیگرم،
سدیم 49 میلیگرم، پتاسیم 268 میلیگرم، ویتامینA خیلی کم، تیامین 04/ 0 میلیگرم، رایبوفلاوین 07/ 0
میلیگرم، نیاسین 6/ 0 میلیگرم و ویتامینC 36 میلیگرم.
مواد زیر مربوط به شلغم پخته است که در آب کم و بیشتر با بخار پخته
شده باشد.
آب 93 گرم، پروتئین 8/ 0 گرم، هیدراتهای کربن 9/ 4 گرم، خاکستر
5/ 0 گرم، کلسیم 35 میلیگرم، فسفر 24 میلیگرم، آهن 4/ 0 میلیگرم، سدیم 34 میلیگرم،
پتاسیم 188 میلیگرم، ویتامینA
خیلی کم، تیامین 04/ 0 میلیگرم، رایبوفلاوین 05/ 0 میلیگرم، نیاسین
3/ 0 میلیگرم و ویتامینC 22
میلیگرم.
در هریک صد گرم برگ شلغم خام مواد زیر موجود است:
آب 90 گرم، پروتئین 3 گرم، مواد چرب 3/ 0 گرم، هیدراتهای کربن
5 گرم، خاکستر 4/ 1 گرم، کلسیم 246 میلیگرم، فسفر 58 میلیگرم، آهن 8/ 1 میلیگرم،
ویتامینA
7600 واحد بین المللی، تیامین 21/ 0 میلیگرم، رایبوفلاوین 39/ 0 میلیگرم، نیاسین
8/ 0 میلیگرم و ویتامینC 139
میلیگرم.
مواد زیر مربوط به برگ شلغم پخته با آب کم و در مدت کوتاه است.
آب 93 گرم، پروتئین 2 گرم، مواد چرب 2/ 0 گرم، هیدراتهای کربن
6/ 3 گرم، خاکستر 7/ 0 گرم، کلسیم 184 میلیگرم، فسفر 37 میلیگرم، آهن 1/ 1 میلیگرم،
ویتامینA
6300 واحد بین المللی، تیامین 15/ 0 میلیگرم،
معارف گیاهی، ج1، ص: 141
انواع غده شلغم
معارف گیاهی، ج1، ص: 142
رایبوفلاوین 24/ 0 میلیگرم، نیاسین 6/ 0 میلیگرم و ویتامینC 69 میلیگرم.
خواص و کاربرد
در غده شلغم پخته در هریک صد گرم 188 میلیگرم پتاسیم و 22 میلیگرم
ویتامینC و مقادیری از انواع
ویتامینB
وجود دارد و برگهای سبز شلغم نیز از نظر ویتامینA و ویتامینC و کلسیم قابل توجه
میباشد و در رژیم غذایی لازم برای بیماریهایی که ناشی از کمبود مواد فوق هستند میتواند
نقش مؤثری داشته باشد.
شلغم از نظر طبیعت طبق نظر حکمای طب سنتی گرم و تر است. شیره غده
آن در رفع سرفههای مزمن و نزلههای برونشیتی نافع است و غده ریشه آنکه پخته و خورده
شود نیز سرفه را تسکین میدهد و سینه را نرم مینماید مقوی دید چشم و اشتهاآور و مهیج
باه و زیادکننده ترشح اسپرم و مدر است و سنگ مثانه را خرد و دفع مینماید. برگهای تازه
و پخته آن بیشتر مدر است ولی بطیی الهضم و نفاخ میباشد، به همین دلیل برای استفاده
از خواص آن برگ تازه پخته شلغم را با فلفل و زیره و شیرینیها باید خورد که ضمن بهرهگیری
از خواص آن از نفخ آن احتراز شود و هضم آن نیز تسریع و تسهیل گردد.
اگر ریشکهای باریک غده شلغم را خشک کرده و ساییده و با عسل بخورند
برای طحال و سختی ترشح ادرار نافع است. ضماد پخته آن و همچنین مالیدن و ریختن آب دمکرده
غده و ریشه و برگ و دانه آن روی عضو برای رفع شقاق پوست که از سرما ایجاد شده باشد
و برای خارش مفید است. ترشی غده آنکه با سرکه درست شده باشد لذیذ و مقوی احشای داخل
شکم و اشتهاآور و بینفخ است خصوصا اگر با خردل مخلوط و خورده شود و اگر آن را در لای
خمیر گذارده و بپزند و بخورند محرک و مقوی باه است. اگر روزانه 100- 50 گرم آب شلغم
خام خورده شود در کاهش قند خون مؤثر است.
تخم شلغم نیز گرم و تر است و از غده آن برای تقویت باه بیشتر استفاده
میشود، خصوصا اگر کمی سرخ شود، اشتهاآور است ولی برای اشخاص گرممزاج ایجاد نفخ و
گاز میکند و ممکن است موجب سردرد شود که در این صورت گرممزاجها باید با سکنجبین و
ترشیها بخورند. مقدار خوراک از تخم شلغم تا 7 گرم است. روغن تخم شلغم ضد نفخ است و
بادها را تحلیل میبرد و برای تقویت آلات تناسلی چه از طریق خوردن یا مالیدن به موضع
مؤثر میباشد.
شلجم احمر یا شلغم ارغوانی که به فرانسویChou -navet و به انگلیسیRutabagas
معارف گیاهی، ج1، ص: 143
یا شلغم سوئدی گفته میشود رنگ غده آن قرمز- ارغوانی است، نام علمی
آنBrassica
napus L
. یاBrassica
oleracea napus
میباشد.
از نظر ترکیبات و مواد معدنی و ویتامینها خیلی شبیه شلغم است. و
خواص آن نیز مشابه شلغم میباشد. مقدار خوراک آن در جانشینی شلغم تا دو برابر شلغم
است. شرح بیشتر آن در بخش کلم آمده است.
نظری به تحقیقات جدید علمی در مورد خواص درمانی شلغم
طبق تحقیقات جدید بین المللی غده شلغم و برگ شلغم از خوراکیهای
گیاهی بسیار مؤثر در پیشگیری سرطان هستند. زیرا شلغم نیز مانند انواع کلم و ترهتیزک
و بولاغاوتی و سایر گیاهان خانواده چلیپاییان(Cruciferous) دارای ترکیبات شیمیایی
هستند که با مصرف آنها در خوراک جانوران آزمایشگاهی از گسترش سرطان جلوگیری شده است.
نوعی شلغم به نام روتاباگاس 226] که شلغم درشت و زرد یا قرمز ارغوانی
است نیز دارای مقدار زیادی مواد شیمیایی ضد سرطان میباشد.
گروهی از ترکیبات شیمیایی به نام گلوکوزینولاتها[227] که از جنگندههای
نیرومند برای پیشگیری سرطان هستند در گیاهان خانواده چلیپاییان یافت میشوند و طبق
تحقیقات دانشمندان این ترکیبات شیمیایی در جانوران آزمایشگاهی که از آن تغذیه نمودهاند
گسترش سرطان را متوقف ساختهاند.
تجزیههای آزمایشگاهی نشان میدهد که در گیاه روتاباگاس خام و همچنین
در برگهای شلغم خام 166- 39 میلیگرم در هریک صد گرم ترکیبات گلوکوزینولات وجود دارد
و در روتاباگاس و برگهای شلغم پخته مقدار این مواد به 94- 21 میلیگرم در هریک صد گرم
گیاه تقلیل مییابد. در مقام مقایسه با سایر انواع گیاهان خانواده چلیپاییان به ارقام
زیر توجه شود.
در گلکلم خام 208- 14 میلیگرم و در بولاغاوتی تا 95 میلیگرم
و در کلم سنگی 109 میلیگرم و در کلم بروکسل پخته 40- 15 میلیگرم در هریک صد گرم از
ترکیبات شیمیایی گلوکوزینولاتها وجود دارد.
برگهای کلم نظیر اسفناج از آن نوع سبزیهای برگی هستند که از نظر
پیشگیری سرطان بخصوص سرطان ریه در صدر لیست قرار دارند. تحقیقات بین المللی در
معارف گیاهی، ج1، ص: 144
سرتاسر جهان تأثیر سبزیهای با رنگ سبز تیره را در جلوگیری از گسترش
انواعی از سرطان تأیید مینمایند. بخصوص که این سبزیهای به رنگ سبز تیره منبع غنی
از ترکیبات کاروتنوئید بوده و شامل مقدار قابل ملاحظهای عامل معروف بتاکاروتن و کلروفیل
میباشند که هر دوی آنها از مواد ضد سرطان قوی هستند.
توجه: هر روز که شلغم میخورید یک مقدار از آن را خام و یا بخارپز
مصرف کنید زیرا پختن با آب مقداری از گلوکوزینولاتها را از بین میبرد.
معارف گیاهی، ج1، ص: 145
////////////
قس لفت و سلجم در عربی:
اللفت أو السَّلْـجَم ( وبالعامية الشلغم ) واسمه العلمي هو (باللاتينية:
Brassica
rapa var. rapa)
نبات يتبع الفصيلة الصليبية. وهو من الخضار الجذرية وتنمو عادة في المناطق ذات المناخ
المعتدل.
/////////////
قس شلغم در آذری:
Şalğam (Brassica rapa subsp. rapa)
bir köklü tərəvəz dir.Adətən dünyada mülayim iqlimlərdə onun ağ, soğanaqlı paya
kökü üçün becərilir.
/////////
قس عبری:
לפת (שם מדעי: Brassica rapa var. rapa)
היא ירק ממשפחת המצליבים, המשמש למאכל וכמספוא. זהו צמח תרבותי, שהיה ידוע ביוון וברומא העתיקה, בסין ובמצרים העתיקה וגם בישראל ועל כך מעידים המקורות שבמשנה.
הלפת גדלה בייחוד בארצות של אקלים נח וממוזג. נזכרה במשנה "הטומן לפת וצנונות תחת הגפן, אם היו מקצת עליו מגלין, אינו חושש לא משום כלאים, ולא משום שביעית, ולא משום מעשרות, ונטלים בשבת" (משנה כלאים א ט), בין ירקות הגינה.
לפת טרייה מכילה 30 קלוריות ל-100 גרם ולפת מבושלת 28 קלוריות ל-100 גרם. הלפת היא אשרוש עם שושנת עלים בראשו והוא דומה לצנון בחיצוניותו ובאופן גידולו. גם הלפת היא גידול חד-שנתי חורפי. ידועים זנים כדוריים, עגולים-פחוסים ושיפודיים. הוא גידול רב-שימושי הנאכל טרי או כבוש והעלים הירוקים מבושלים כתרד.
זרעי אחד מזני הלפת משמשים להכנת שמן קולזה - שמן בעל טעם חזק, המקובל לתיבול, במדינות כמו שווייץ.
//////////////
قس کونگلو در پنجابی:
گونگلو اک جڑ آلی سبزی اے۔ ایہ سروں دے ٹبر چوں اے۔ جڑ گول تے موٹی ہوندی اے۔ اینوں انساناں تے ڈنگراں لئی اگایا جاندا اے۔ گونگلو باروں چٹا، جامنی یا پیلا ہوسکدا اے تے اندروں چٹا ای ہوندا اے۔۔
ایہنوں پنجابی وچ ٹھپر وی کیندے نیں۔
////////////
قس سندی:
گوگڻو هڪ سبزي آهي جيڪس هڪ ٻوٽي جي پاڙ آهي. انساني خوراڪ لاء ننڍا گوگڻو ۽ جانورن لاء وڏا گوگگڻو پوکيا ويندا آهن۔
///////////
قس کردی سورانی:
شێلم (شەڵغەم
(Turnips سەوزەیەكی نیشاستەییە، بەڵام ئەو وزەیەی كە تێیدایە سێجار كەمترە لەو بڕە وزەیەی كە لە هەمان بڕیپەتاتەدایە. شێلم گەلێك ماددەی خۆراكی گرنگ لەخۆدەگرێت بۆ نموونە، ڤیتامین C ، ڤیتامین E، ریشاڵ، فۆلیك ئەسید، ڤیتامین B5 ،ڤیتامین B1 ، ڤیتامین B2 ، ڤیتامین B3 ، ڤیتامین B6 ، كۆپەر ، مەنگەنیز ، پۆتاسیۆم ، مەگنسیۆم. سوودە تەندروستییەكانی خواردنیشێلم بریتین لە: سووككردنی نیشانەكانی هەوكردنی رۆماتیزمی جومگەكان لە ئاوسان و ئازار و سخبوون،
بەهێزكردنی بەرگری لەش بەرانبەر بە نەخۆشییەكان، پاراستنی كۆڵۆن لە تووشبوون بە گرێی شێرپەنجەیی، پاراستنی خوێنبەرەكان لە تووشبوون بە رەقبوون بەوەی كە ماددە دژەئۆكسانەكانی ناو شێلم دژی ماددە یان كۆلكە سەربەستەكان دەوەستن و نایەڵن كە كۆلیستیرۆلی خەراپ LDLL بە كرداری ئۆكسان لەسەر ناوپۆشی خوێنبەرەكاندا بنیشێت، باشتركردنی تەندروستی سییەكان بەوەی كە هەوكردن و نیشانەكانی هەوكردن سووك دەكات بەتایبەتی هەوكردنی بۆڕی هەوا كە زیاتر لە جگەرەكێشەكاندا بەدی دەكرێت، هەروەها خواردنی شێلم بەهۆی رێژە بەرزەكەی ڤیتامین E رۆڵی هەیە لە پاراستنی خانەكانی مێشك لە كزبوونی فرمانەكانیان كە پەیوەستن بە بەساڵاچوون. شێلم بۆ دروست کردنی شەلەم بە کار دێت کە چێشتێکی کۆنی کوردییە.
//////////////
قس شلغم در ترکی استانبولی:
Şalgam
(Brassica napobrassica syn. Brassica napus var. napobrassica).
Yaprakları da yenebilen geniş köklü bir
bitki.
//////////
قس اردو:
شلغم دنیا بھر کے معتدل علاقوں میں اگائی جانے والی سبزی ہے۔ یہ سبزی زیرِ زمین جڑ ہوتی ہے۔ انسانی استعمال کے لئے چھوٹے اور نرم شلغم اگائے جاتے ہیں جبکہ جانوروں کی خوراک کے لئے بڑے شلغم عام ہیں۔
////////////
Turnip
From Wikipedia, the
free encyclopedia
Turnip
|
|
turnip roots
|
|
Kingdom:
|
|
(unranked):
|
|
(unranked):
|
|
(unranked):
|
|
Order:
|
|
Family:
|
|
Genus:
|
|
Species:
|
|
Variety:
|
B. rapa var. rapa
|
The turnip or white
turnip (Brassica rapa subsp. rapa) is a root vegetable commonly grown in temperate climates worldwide
for its white, bulbous taproot.
Small, tender varieties are grown for human
consumption, while larger varieties are grown as feed for livestock.
In the north of England and Scotland, and eastern Canada (Newfoundland), turnip (or neep; the
word turnip is an old compound of tur- as in turned/rounded on a lathe and neep,
derived from Latin napus) often refers to the larger, yellow rutabaga root vegetable, also known as the
"swede" (from "Swedish turnip").[1]
Contents
[hide]
The most common type of turnip is mostly
white-skinned apart from the upper 1–6 cm, which protrude above the ground and
are purple or red, or greenish wherever sunlight has fallen. This above-ground
part develops from stem tissue, but is fused with the root. The interior flesh
is entirely white. The entire root is roughly globular, about 5–20 cm in
diameter, and lacks side roots. The taproot (the normal root below the swollen
storage root) is thin and 10 cm or more in length; it is trimmed off before
marketing. The leaves grow directly from the above-ground shoulder of the root,
with little or no visible crown or neck (as found in rutabagas).[citation needed]
Turnip leaves are sometimes eaten as "turnip
greens" ("turnip tops" in the UK), and they resemble mustard greens (to which they are closely
related) in flavor. Turnip greens are a common side dish in southeastern U.S.
cooking, primarily during late fall and winter. Smaller leaves are preferred;
however, any bitter taste of larger leaves can be reduced by pouring off the
water from initial boiling and replacing it with fresh water. Varieties
specifically grown for their leaves resemble mustard greens more than those
grown for their roots, with small or no storage roots. These include rapini (broccoli rabe), bok choy, and Chinese cabbage. Both turnip leaves and roots have a
pungent flavor similar to raw cabbage or radishes that becomes mild after cooking.
Turnip roots weigh up to about 1 kg,
although they are usually harvested when smaller. Size is partly a function of
variety and partly a function of the length of time the turnip has grown. Most
very small turnips (also called baby turnips) are specialty
varieties. These are only available when freshly harvested and do not keep
well. Most baby turnips can be eaten whole, including their leaves. Baby turnips
are sold in yellow-, orange-, and red-fleshed varieties, as well as
white-fleshed. Their flavor is mild, so they can be eaten raw in salads like radishes and other vegetables.
Turnip greens, cooked, boiled,
drained, without salt
|
|
Nutritional value per 100 g
(3.5 oz)
|
|
84 kJ (20 kcal)
|
|
4.4 g
|
|
0.5 g
|
|
3.5 g
|
|
0.2 g
|
|
1.1 g
|
|
(48%)
381 μg
(42%)
4575 μg
8440 μg
|
|
(4%)
0.045 mg
|
|
(6%)
0.072 mg
|
|
(3%)
0.411 mg
|
|
(5%)
0.274 mg
|
|
(14%)
0.18 mg
|
|
(30%)
118 μg
|
|
(33%)
27.4 mg
|
|
(13%)
1.88 mg
|
|
(350%)
368 μg
|
|
(14%)
137 mg
|
|
(6%)
0.8 mg
|
|
(6%)
22 mg
|
|
(16%)
0.337 mg
|
|
(4%)
29 mg
|
|
(4%)
203 mg
|
|
(2%)
29 mg
|
|
·
Units
|
|
Percentages are
roughly approximated using US recommendations for adults.
Source: USDA Nutrient Database |
Turnips, cooked, boiled, drained,
without salt
|
|
Nutritional value per 100 g
(3.5 oz)
|
|
92 kJ (22 kcal)
|
|
5.1 g
|
|
3.0
|
|
2.0 g
|
|
0.1 g
|
|
0.7 g
|
|
(2%)
.027 mg
|
|
(2%)
.023 mg
|
|
(2%)
.299 mg
|
|
(3%)
.142 mg
|
|
(5%)
.067 mg
|
|
(2%)
9 μg
|
|
(14%)
11.6 mg
|
|
(3%)
33 mg
|
|
(1%)
.18 mg
|
|
(3%)
9 mg
|
|
(3%)
.071 mg
|
|
(4%)
26 mg
|
|
(4%)
177 mg
|
|
(1%)
16 mg
|
|
(1%)
.12 mg
|
|
·
Units
|
|
Percentages are
roughly approximated using US recommendations for adults.
Source: USDA Nutrient Database |
The turnip's root is high in vitamin C. The green leaves of the turnip top
("turnip greens") are a good source of vitamin A, folate, vitamin C, vitamin
K and calcium. Turnip greens are also high in lutein (8.5 mg / 100 g).
·
Calories : 34
·
Fat: 0.12 g
·
Carbohydrates: 7.84 g
·
Fiber: 2.2 g
·
Protein: 1.10 g
Like rutabaga, turnip contains bitter cyanoglucosides
that release small amounts of cyanide. Sensitivity to the bitterness of these
cyanoglucosides is controlled by a paired gene. Subjects who have inherited two
copies of the "sensitive" gene find turnips twice as bitter as those
who have two "insensitive" genes, thus may find turnips and other
cyanoglucoside-containing foods intolerably bitter.
Some evidence shows the turnip was
domesticated before the 15th century BC; it was grown in India at this time for
its oil-bearing seeds.[3] The turnip was a well-established
crop in Hellenistic and Roman times, which leads to the assumption that it was brought into
cultivation earlier. Sappho, a Greek poet from the seventh century BC, calls one of her paramours Gongýla,
"turnip". Zohary and Hopf note, however, "there are almost no
archaeological records available" to help determine its earlier history
and domestication. Wild forms of the hot turnip and its relatives the mustards and radishes are found over west Asia and Europe,
suggesting their domestication took place somewhere in that area. However,
Zohary and Hopf conclude, "Suggestions as to the origins of these plants
are necessarily based on linguistic considerations."[4]
&&&&&&&
شلیل
بفتح شین و کسر لام و سکون یاء مثناه تحتانیه و لام بخراسانی
شقرنک و شیرهو نیز نامند
ماهیت آن
از جنس شفتالو است کویند درخت شفتالو و زردآلو را که باهم
پیوند نمایند شلیل می شود و آن بقدر زردآلو و کردکان و از شفتالو لذیذتر و لطیف تر
و غائلۀ آن کمتر دو طبیعت و سائر افعال اقرب بدان هر دو است
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
///////////////
شلیل . [ ش َ ] (اِ) میوه خوشبو و گوارا و آبدار شبیه به شفتالو. (از غیاث
) (از فرهنگ جهانگیری ) (ناظم الاطباء) (از انجمن آرا) (از آنندراج ). زلیق . شلیر.
شفترنگ . رنگینان . تالانک . فرسک . شفتالوی بی پرز. شبته رنگ . و در شلیر، را به لام
بدل شود. (یادداشت مولف ). درختی است ۞ از تیره گل سرخیان
از دسته بادامیها که در حقیقت یکی از گونه
های هلو محسوب است . میوه اش از هلو کوچکتر و بدون کرک و دارای طعمی مطبوع است . اصل
این درخت از آسیا است و بهترین نوع آن در ایران کشت می شود. (فرهنگ فارسی معین ).رنگش
سفید یا سرخ و یا سرخ و سفید است :
زمین بین که از رنگ معشوق عاشق
گهی سیب بیرون دهد گه شلیل .
خواجه عمید لوبکی (از جهانگیری ).
/////////////
White nectarines, whole and cut open
The variety P. persica var. nucipersica (or
var. nectarina), commonly called nectarine, has a smooth skin. It
is on occasion referred to as a "shaved peach" or "fuzzless
peach", due to its lack of fuzz or short hairs. Though fuzzy peaches and
nectarines are regarded commercially as different fruits, with nectarines often
erroneously believed to be a crossbreed between peaches and plums, or a "peach with a plum skin", nectarines belong to
the same species as peaches. Several genetic studies have concluded nectarines
are produced due to a recessive allele, whereas a fuzzy peach skin is dominant.[4] Nectarines have arisen many
times from peach trees, often as bud sports.
As with peaches, nectarines can be white or yellow, and
clingstone or freestone. On average, nectarines are slightly smaller and
sweeter than peaches, but with much overlap.[4] The lack of skin fuzz can make
nectarine skins appear more reddish than those of peaches, contributing to the
fruit's plum-like appearance. The lack of down on nectarines' skin also means
their skin is more easily bruised than peaches.
The history of the nectarine is unclear; the first recorded mention
in English is from 1616,[31] but they had probably been
grown much earlier within the native range of the peach in central and eastern
Asia. Although one source states that nectarines were introduced into the
United States by David Fairchild of the Department of
Agriculture in 1906,[32] a number of colonial-era
newspaper articles make reference to nectarines being grown in the United
States prior to the Revolutionary War. 28 March 1768 edition of the New
York Gazette (p. 3), for example, mentions a farm in Jamaica,
Long Island, New York, where nectarines were grown.
Peacherine is claimed to be a cross between a peach and a
nectarine, and are marketed in Australia and New Zealand. The fruit is
intermediate in appearance between a peach and a nectarine, large and brightly
colored like a red peach. The flesh of the fruit is usually yellow, but white
varieties also exist. The Koanga Institute lists varieties that ripen in the
Southern Hemisphere in February and March.[33][34]
In 1909, Pacific Monthly mentioned peacherines
in a news bulletin for California. Louise Pound, in 1920, claimed the term
peacherine is an example of language stunt.[35]
//////////
خوخة
- Arabic lemmas
- Arabic nouns
- Arabic singulative nouns
- Egyptian Arabic
- Syrian Arabic
- Arabic nouns with
triptote singulative in -a
- Arabic nouns with
basic triptote collective
- Arabic nouns with
sound feminine paucal
- ar:Fruits
/////////////
همچنین:
persicum
Contents [hide]
1 Latin
1.1 Etymology
1.2 Pronunciation
1.3 Noun
1.3.1 Inflection
1.3.2 Related terms
1.3.3 Descendants
Latin[edit]
Etymology[edit]
From
Persae (“Persians”). Compare
Ancient Greek Περσική (Persikḗ,
“Persia”).
Pronunciation[edit]
(Classical)
IPA(key): /ˈper.si.kum/, [ˈpɛr.sɪ.kũ]
Noun[edit]
persicum
n (genitive persicī); second
declension
peach
(fruit)
Inflection[edit]
Second
declension.
Case Singular Plural
nominative persicum persica
genitive persicī persicōrum
dative persicō persicīs
accusative persicum persica
ablative persicō persicīs
vocative persicum persica
Related
terms[edit]
Persa
Persae
persica
persicus
Descendants[edit]
Asturian:
piescu
Catalan:
préssec
Friulian:
piersul
Galician:
pexego
Istriot:
pirsigheîn
Occitan:
persec
Portuguese:
pêssego
Romansch:
persic
Russian:
персик (persik)
Sicilian:
pèrsicu
Spanish:
piesco, prisco
Venetian:
persego
Categories:
Latin terms derived from Ancient GreekLatin terms with IPA pronunciationLatin
lemmasLatin nounsLatin neuter nounsLatin second declension nounsLatin neuter
nouns in the second declensionla:Fruits
////////////
3 و 4. در میان میوهها، باختر زمین بیش از همه
بابت شفتالو (Amygdalus persica) و زردآلو (Prunus armeniace) وامدار چین است. دور نیست این دو رهاورد را
بازرگانان ابریشم نخست به ایران (در سده دوم یا نخست پیش از میلاد) و از آنجا
به ارمنستان، یونان و روم (در سده نخست ترسائی) برده باشند. خیلی دیرتر، در نخستین سده امپراطوری، از یافت
شدن این دو درخت در رم سخن رفته؛ پلینی2 و کولوملا (Columella) از
آنها به نام Persica arbor و Armeniaca arbor یاد کرده اند.
تئوفراستوس از هیچ یک از این دو درخت نامی نبرده، بدین معنی که هیئت همراه اسکندر در اردوکشی وی به آسیا متوجه آنها
نشدهاند. 3 دوکاندول با تمام توان از این نگر پشتیبانی کرده که چین
خاستگاه شفتالو و زردآلوست، و انگلر4 نیز بر همین می رود. میتوان گفت زردآلوی خود رو از ترکستانِ روسیه
گرفته تا سونگاریا، جنوب خاوری مغولستان، و کوههای هیمالیا میروید، اما
این واقعیت تاریخی همچنان پا برجاست که چینیها نخستین مردمی بودهاند که از دوران باستان درخت این میوه را
کاشته اند. نویسندگان پیشین بدرستی رخت
کشیدن شفتالو و زردآلو را به سمت باختر را به داد و ستدهای بسیار میان چین و باختر
آسیا در پی مأموریت چان کیین نسبت دادهاند. 5 در زبان پارسی برای این
دو میوه تنها نامهای باز نمودی هست؛ پارسیان
هلو "peach" را شفتالو، šaft-ālu
("آلوی فربه") و "apricot" را zard-ālu
("آلوی زرد") مینامند. 6 در نوشته های پهلوی از هر دو میوه
یاد شده (صص 192 و 193 کتاب پیش رو).
در مورد
رسیدن کشت شفتالوی چینی به هند اطلاعات جالبی در روزنامه هوان تسان، زائر چینی، هست. [1] در فرمانروائی کنیشکه (kaniska) ، پادشاه
بزرگ هند و ایشغوز، که در تمام کشورهای همسایه آوازه ای فرا گیر داشت، قبایل باختر
رودخانه زرد (رود هو ـ سی / Ho-si در کان ـ سو / Kan-su) از
قدرت وی هراسان بودند و گروگانهایی به دربارش میفرستادند. کنیشکه آنان را بزرگ داشته خان و مانی ویژه داده
پاسدارانی بر ایشان می گمارد. سرزمینی که
گروگانها در زمستان در آنجا می زیستند (در پنجاب خاوری)، سینابوکتی (Cīnabhukti)
("در اجاره چین") نام گرفت. در این سرزمین و در سرتاسر هند نه گلابی بود
و نه شفتالو. این درختها را همان گروگانها در هند کاشتند. از همینرو شفتالو cīnanī
("میوه چینی") و گلابی cīnarājaputra ("ولیعهد
چین") نام گرفت. این نامها هنوز هم
رایج اند. 2 گرچه هوان تــــــسان (Hüan
Tsan) در
سال 630 میلادی داستانی گفتاری را که در هند به گوشش خورده بود و به روزگاری بیش
از پانسد سال پیش مربوط میشد نگاشته است، نمیتوان در امانتداری او که همیشه استوار
بوده در این مورد چون و چرا کرد: این داستان به همین ترتیب در هند بوده و
در واقع میتوان خاستگاه آن را رویدادی
دانست که در فرمانروائی کنیشکه رخ داد که تاریخ درست آن هنوز در چون و چراست است. 3
دو دلیل استوار مرا برآن میدارد تا داستان هوان تسان را بپذیرم. از دید گیاهشناسی،
شفتالو بومی هند نیست. شفتالو در هند تنها
به شکل بستانی یافت میشود و حتی بستانیش هم بار چندان خوبی نمیدهد و میوه اش
کیفیتی متوسط داشته ترش است. [2] هیچ نام سنسکریت کهنی برای این
درخت نیست و بر خلاف چین هیچ نقشی هم در فرهنگ مردم هند ندارد. از این گذشته، در
مورد تاریخ ورود این گیاه به هند نیز باید گفت خواه آن را در پادشاهی کنیشکه، یک سده پیش یا پس از میلاد مسیح بدانیم،
بروشنی با تاریخ آغاز ورود و کشت این درخت در باختر آسیا همزمان است.
بهشناخت دو سویه ایران و چین باستان (ساینو-ایرانیکا)
//////////////
هُلو (در متون طب سنتی خوخ با نام مصری و کردی آن، خوخه) (به دری: شفتالو) میوه
آبدار درخت هلو (نام علمی: Prunus Persica در لاتین به معنی آلوی ایرانی) و دارای هسته سخت، گوشت
زرد، یا نسبتاً سفید و پوستی مخملی است. بر اساس چسبیدن گوشت به هسته، این میوه به
دو دسته هستهجدا و هستهچسب تقسیم میشود. یکی از میوههایی که تا حد زیادی با هلو
ارتباط دارد شلیل است. ارتباط شلیلها با هلو تا حدی است که در واقع گاهی اوقات محصولات
هلو حاوی تعداد کمی شلیل است و برعکس. شلیل در واقع نوعی هلو با ژن مغلوب است که میوههای
بدون کرک تولید میکند. گزارش آمار جهانى نشان دهنده اين امر است که هلو پرطرفدارترين
ميوه در کل جهان از نظر طعم و مزه است. درخت هلو سه نوع شاخه ساده، مرکب و کاذب تولید
میکند. شاخههای ساده فقط جوانه رویشی تولید میکنند. شاخه مرکب، جوانه رویش و زایشی
و شاخه کاذب در طول شاخه جوانه زایش و در نوکم جوانه رویشی تولید میکند که در هنگام
هرس نوک شاخه کاذب حذف میشود. جوانه گل هلو ساده است و در جانب شاخههای یک ساله تشکیل
میشود.
خواص[ویرایش]
هلو مثل تمام میوهها خواص ادرارآور و
ملین دارد. گوشت هلو دارای سلولوزهای نرم است و کاملاً هضم میشود. هلو میوهای نسبتاً
کم ترشی است. مواد قندی و نشاستهای آن به آسانی هضم میشود و معده به راحتی هضم آن
را تحمل میکند.
به نظر میرسد که مواد قندی هلو ترشحات
غدههای هاضمه را تقویت میکند و هضم غذا را آسان میسازد.
هلو سرشار از انواع ویتامین هاست، به خصوص
ویتامینهای ب۱، ب۲ و آ.
این ویتامینها به مقدار زیادی در پوست
هلو تمرکز یافته است.[۱]
هلو داری انواع مختلف با گونهها و طعمهای
متفاوت است. از انواع مختلف ای میوه میتوان به بلخی، کاردی، زعفرانی (که دارای دو
نوع هسته جدا وهسته چسب موجود است و مورد استفاده قرار میگیرد)، هلو انجیری، هلو هلندری
(که شباهت فریبندهای به زرد آلودارد) نام برد. از استانهای تولیدکننده عمده هلو میتوان
به استان چهار محال و بختیاری و به صورت عمده شهر گردشگری و زیبای سامان و استان البرز
و شهرکرج اشاره کرد. هلوی بلخی، که بسیار بزرگ و شیرین است، از تولیدش بسیار کاسته
شده است، زیرا بلافاصله بعد تماس لک میشود و چهره بدی به خود میگیرد.
ویکی
///////////
الدراق شجرة تتبع جنس الخوخ (الذي يشمل
معظم اللوزيات) من الفصيلة الوردية.
محتويات [أظهر]
الموئل ومناطق الانتشار[عدل]
الأردن، سوريا، تشيلي، جنوب أفريقيا، فلسطين،
أسبانيا، إيطاليا المغرب مناخ البحر المتوسط على ضفاف البحر المتوسط , جنوب غرب أمريكا
الشمالية و الجنوبية , جنوب غرب إفريقيا
الوصف النباتي[عدل]
الثمرة عبارة عن حسلة. تزهر في فصل الربيع
أزهارها وردية اللون.
لمحة تاريخية[عدل]
فاكهة النكتارين
زرعت شجرة الدراق في دمشق قبل ما يزيد
على 2500 سنة وعرفت من ثمار دمشق وفاكهتها، وعرفها الإسكندر المقدوني في دمشق وبعد
أن قدمت له وأعجب بهذه الفاكهه التي لم يعرفها سابقاً فطلب أن تؤخذ إلى روما لزراعتها.
////////////
به اردو آژو:
آڑو (Prunus persica) (Peach) شمال مغربی چین کا
مقامی پھل ہے۔ [3] فارس میں اس کی بڑے پیمانے پر کاشت کی جاتی تھی جہاں سے یہ یورپ میں پہنچا۔
//////////
به آذری عادی شفتالی:
Adi
şaftalı (lat. Persica) — gülçiçəklilər fəsiləsinin gavalı cinsinə aid növ.
Doğma
yeri Mərkəzi və Şimali Çindir. Adi şaftalı ağacının hünd. 8 m-dək olur.
Yarpaqları növbəli düzülür, çiçəkləri ikicinsiyyətli, meyvəsi çəyirdəkdir. Kütləsi
20-600 q olur. Adi şaftalı dağlıq rayonlarda becərilir. Meyvəsində 80-90% su,
6-14% şəkər, 0,5-1,2% pektin maddəsi, 0,08-1,02% üzvi turşu (əsasən, alma
turşusu), 9,4-20 mq % C vitamini, 0,6-1 mq % karotin var. Azərbaycanda bir neçə
sortu yetişdirilir. Bəzi fikirlərə görə dünyanın ən dadlı şaftalıları Azərbaycanda,
Xaçmaz rayonunun Nərəcan kəndində yetişdirilir
///////////
به ترکی هولو، عادی هولو:
عادی هۇلو (لات. پرسیجا) — گولچیچکلیلر فسیلهسینین (گروه)
گاوالی جینسینه عایید نؤع.
دوغما یئری مرکزی و شیمالی چیندیر. عادی
هۇلو آغاجینین هوند. ۸ م-دک اولور.
یارپاقلاری نؤوبهلی دوزولور، چیچکلری ایکیجینسیتلی، مئیوهسی چییردکدیر. کوتلهسی
۲۰-۶۰۰ ق اولور. عادی هۇلو داغلیق رایونلاردا بئجریلیر. مئیوهسینده ۸۰-۹۰% سو،
۶-۱۴% شکر، ۰،۵-۱،۲% پکتین مادهسی، ۰،۰۸-۱،۰۲% اورقانیک تورشو (اساساً، آلما تورشوسو)،
۹،۴-۲۰ مق % سی ویتامینی، ۰،۶-۱ مق % کاروتین وار. آذربایجاندا بیر نئچه سورتو یئتیشدیریلیر.
////////////
به عبری اخالسک؟!:
אפרסק (שם מדעי: Prunus persica)
הוא מין של עץ פרי גלעיני ממשפחת הוורדיים, המשתייך לסוג פרוּנוּס (אליו משתייכים בין השאר גם השזיף והמשמש). השם אפרסק מתייחס גם לפרי העץ.
//////////
به بهاسای جاوه ای پرسیک:
Persik
(Prunus persica) ya iku sawiji wit sing sifaté ngganti godhongé nalika usum
tartemtu sing asliné saka tlatah Cina sisih kulon lor antarané Tarim Basin lan
pèrèng loré Pagunungan Kunlun, ana kana wit iku mau sepisané dijinakaké lan
ditanduri kanthi sengaja.[1] Wit iki awoh sawiji woh-wohan sing bisa dipangan
lan banyuné akèh sing diarani persik utawa ing cara basa liya nectarine.
////////////
به کشمیری ژنون:
به سواحلی مفیولیسی:
Mfyulisi
ni mti mdogo wa jenasi Prunus (nusujenasi Amygdalus) katika familia Rosaceae.
Matunda yake huitwa mafyulisi. Asili ya mti huu ni Uchina, lakini sikuhizi
unapandwa kila mahali katika kanda za nusutropiki.
/////////
به کردی خوخ، شیفتلی:
Xox
an şiftelih (Prunus persica), riwekeke daran e ji famîleya gulan e.
//////////////
به ازبکی شَفتُلی:
Shaftoli
(Persica) — raʼnoguldoshlarga mansub daraxtlar turkumi; mevali daraxti. Vatani
— Oʻrta Osiyo. 6 turi maʼlum: oddiy Sh., gansun Sh.si, david Sh.si, potanin
Sh.si, mir Sh.si, fargʻona Shaftoli
AQSH,
Yevropaning janubi, Yaponiya, Xitoy, Turkiya, Oʻrta Osiyo, Zakavkazyeda keng
tarqalgan. Bundan 2 ming yil oldin madaniylashtirilgan. 5000 ga yaqin navi bor.
Hozirgi davrda Shim. va Janubiy yarim sharning barcha subtropik va tropik
mamlakatlarida oʻstiriladi. Jahon boʻyicha yalpi hosili 12,0 mln. t (1999).
Oʻzbekistonda ekin maydoni jihatidan mevali daraxtlar orasida 3-oʻrinni
egallaydi.
Bogʻdorchilikda,
asosan, oddiy Sh. turi navlari oʻstiriladi (boshqa turlaridan manzarali
oʻsimlik yoki payvandtag sifatida foydalaniladi). Boʻyi 3–9 m, bargi ketmaket
joylashgan, nashtarsimon, gullari ikki jinsli. Mevasi sersuv (50— 600 g gacha),
danakli, yassi dumaloq, tuxumsimon, oqishyashildan toʻq qizilgacha, tukli va
tuksiz (luchchak). Eti koʻkimtiroq, och pushti, sariq, toʻq qizil, danagidan
ajraladi (ajralmaydigan navlari ham bor), mazasi nordonshirin, shirin.
Tarkibida 80—90% suv, 10—14% qand, 0,081,02% olma, vino, limon kislota,
0,56—1,26% pektin, shuningdek, oshlovchi va azotli moddalar, A, S, V vitaminlari,
danagi magʻzida 20—60% yogʻ, amigdalin, oqsil moddalar va boshqalar bor.
Yangiligida yeyiladi, qoqi, konserva (jem, murabbo, kompot) qilinadi, bargi va
guli qaynatmasi xalq tabobatida bosh ogʻrigʻi, revmatizm, oshqozonichak
kasalliklarini davolashda qoʻllaniladi. Sh. yaxshi asal beruvchi daraxt.
/////////////
به پنجابی، همانند اردو، آژو:
آڑو چین تے دکھنی ایشیاء دا اک رکھ تے فروٹ اے۔ ایہ ایران وچ وی ہوندا اے جیدے باہجوں ایہدا ایہ سائینسی ناں پیا۔ چین آڑو اگانوالا سب توں وڈا دیس اے۔
///////////
به سندی آژو:
آڙو (Prunus persica) (Peach) اتر اولهه چين جو
مقامي ميوو آهي۔ [1] فارس هن جي وڏي پيماني تي پوک ڪئي ويندي هئي جتان هي يورپ ۾ پهتو۔
//////////
به کردی سورانی قوخ:
قۆخ ئەو میوەیەیە کە بۆ یەکەم جار لە وڵاتی چین گەشەی کردووە. بەرزی دارەکەی دەگاتە (٤-١٠م).
///////////
به ترکی استانبولی شفتالی:
Şeftali
(Prunus persica), gülgiller (Rosaceae) familyasından bir yaz meyvesi. Dünyaya
Çin'den yayıldığı düşünülen şeftali, uzun yaşam ve ölümsüzlük sembolüdür. Bol
sulu ve tatlıdır.
Ilıman
iklimi seven bir bitkidir. Genellikle 30 yıl yaşar. Türkiye'de en çok Bursa ve
Akdeniz bölgelerinde tarımı yapılır. Meyvesi taze tüketildiği gibi suyu
çıkarılarak meyve suyu yapılır. Bu meyvenin ekonomik değeri yüksek olup çok
tüketilmektedir. Ağaç boyu genellikle 2 ve 2,5 metre olup yaz mevsiminde meyve
verirler. Dona karşı dayanıksızdır.
////////////
به ترکمنی شتدالی:
Şetdaly (lat. Prunus persica: "pers garalysy") — bägül güllüler maşgalasyna degişli ösümlik. Ol
badam agajyndan diňe miwesi boýunça tapawutlanýar.
////////////
به زازاکی (همچون کردی و مصری) خوخه:
Xewxe
(Prunus persica), kom da gulanan (Rosaceae) ju meywey amnaniya. Çin ra biya
vıla.
////////
Peach
From Wikipedia, the
free encyclopedia
This article is about the tree and its fruit. For other uses, see Peach
(disambiguation), Peaches
(disambiguation), and Peachtree
(disambiguation).
Peach
|
|
Peach flower, fruit, seed and leaves
as illustrated by Otto Wilhelm Thomé (1885).
|
|
Autumn Red peaches, cross section
|
|
Kingdom:
|
|
(unranked):
|
|
(unranked):
|
|
(unranked):
|
|
Order:
|
|
Family:
|
|
Genus:
|
|
Subgenus:
|
Amygdalus
|
Species:
|
P. persica
|
The peach (Prunus
persica) is a deciduous tree native to the region of Northwest China between the Tarim Basin and the north slopes of
the Kunlun Shan mountains, where it was first domesticated and cultivated.[3] It bears an edible juicy fruit called
a peach or a nectarine.
The specific epithet persica refers
to its widespread cultivation in Persia, whence it was transplanted to Europe.
It belongs to the genus Prunus which includes the cherry, apricot, almond and plum, in the rose family. The peach is classified with
the almond in the subgenus Amygdalus,
distinguished from the other subgenera by the corrugated seed shell.
Peach and nectarines are the same species,
even though they are regarded commercially as different fruits. In contrast to
peaches, whose fruits present the characteristic fuzz on the skin, nectarines
are characterized by the absence of fruit-skin trichomes (fuzz-less fruit); genetic studies
suggest nectarines are produced due to a recessive allele, whereas peaches are produced from a
dominant allele for fuzzy skin.[4]
Contents
[hide]
Peach flowers
Prunus persica grows to 4–10 m (13–33 ft) tall and 6 in. in diameter.
The leaves are lanceolate, 7–16 cm (2.8–6.3 in)
long, 2–3 cm (0.79–1.18 in) broad, pinnatelyveined. The flowers are produced in early spring before
the leaves; they are solitary or paired, 2.5–3 cm diameter, pink, with
five petals. The fruit has yellow or whitish flesh, a delicate aroma, and a skin that is
either velvety (peaches) or smooth (nectarines) in
different cultivars. The flesh is very delicate and easily bruised in some cultivars, but is
fairly firm in some commercial varieties, especially when green. The single,
large seed is red-brown, oval shaped, approximately 1.3–2 cm long, and is
surrounded by a wood-like husk. Peaches, along with cherries, plumsand apricots, are stone fruits (drupes). There are various heirloom varieties,
including the Indian peach, which arrives in the latter part of the summer.[6]
Cultivated peaches are divided into clingstones and freestones, depending on
whether the flesh sticks to the stone or not; both can have either white or
yellow flesh. Peaches with white flesh typically are very sweet with
little acidity, while yellow-fleshed peaches typically
have an acidic tang coupled with sweetness, though this also varies greatly. Both
colors often have some red on their skin. Low-acid white-fleshed peaches are
the most popular kinds in China, Japan, and neighbouring Asian countries, while
Europeans and North Americans have historically favoured the acidic,
yellow-fleshed cultivars.
The scientific name persica,
along with the word "peach" itself and its cognates in many European
languages, derives from an early European belief that peaches were native
to Persia. The Ancient Romans referred to the peach as malum
persicum "Persian apple", later becoming French pêche,
hence the English "peach".[7] The scientific name, Prunus
persica, literally means "Persian plum", as it is closely related
to the plum.
Fossil endocarps with characteristics
indistinguishable from those of modern peaches have been recovered from
late Pliocene deposits in Kunming, dating to 2.6 million years ago. In the
absence of evidence that the plants were in other ways identical to the modern
peach, the name Prunus kunmingensis has been assigned to these
fossils.[8]
Although its botanical name Prunus persica refers
to Persia (present Iran) from where it came to Europe, genetic studies suggest peaches originated
in China,[9] where they have been cultivated since
the early days of Chinese culture. Until
recently, it was believed that the cultivation started circa 2000
BC.[10][11] Nevertheless, the recent
evidence indicates that domestication occurred as early as 6000 BC in Zhejiang Province of China.
The oldest archaeological peach stones are from the Kuahuqiao site. Archaeologists point at
the Yangzi River valley as the place where the early selection for favorable peach
varieties likely took place.[12]
Peaches were mentioned in Chinese writings
as far back as the 10th century BC and were a favoured fruit of kings and
emperors. The history of cultivation of peaches in China has been extensively
reviewed citing numerous original manuscripts dating back to 1100 BC.[13]
An apparently domesticated peach appeared
very early in Japan, in 6700–6400 BP (4700–4400 BC), during the Jomon period. It was already similar to modern
cultivated forms, where the peach stones are significantly larger and more
compressed than earlier stones. This domesticated type of peach was apparently
brought in to Japan from China. Nevertheless, in China, itself, this variety is
currently attested only at a later date of ca. 5300 to 4300 BP.[12]
It is also found elsewhere in Western Asia
in ancient times.[15] Peach cultivation also went
from China, through Persia, and reached Greece by 300 BC.[11] Alexander the Great introduced
the fruit into Europe after he conquered the Persians.[15]Peaches were well known to the Romans
in first century AD,[11] and were cultivated widely
in Emilia-Romagna. Peach trees are portrayed in the wall paintings of the towns destroyed by
the Vesuvius eruption of 79 AD, while the oldest known artistic representations of
the fruit are in the two fragments of wall paintings, dated back to the first
century AD, in Herculaneum, now preserved in the National Archaeological Museum in Naples.[16]
The peach was brought to the Americas by
Spanish explorers in the 16th century, and eventually made it to England and
France in the 17th century, where it was a prized and expensive treat.
The horticulturist George Minifie supposedly brought the first peaches from England to
its North American colonies in the early 17th century, planting them at his
Estate of Buckland in Virginia.[17] Although Thomas Jefferson had
peach trees at Monticello, United States farmers did not begin commercial
production until the 19th century in Maryland, Delaware, Georgia, and finally
Virginia. In April 2010, an international consortium, the International Peach
Genome Initiative (IPGI), that include researchers from the United States,
Italy, Chile, Spain, and France announced they had sequenced the peach tree genome (doubled
haploid Lovell). Recently, IPGI published the peach genome sequence and related
analyses. The peach genome sequence is composed of 227 millions of nucleotides
arranged in eight pseudomolecules representing the eight peach chromosomes (2n
= 16). In addition, a total of 27,852 protein-coding genes and 28,689
protein-coding transcripts were predicted. Particular emphasis in this study is
reserved to the analysis of the genetic diversity in peach germplasm and how it
was shaped by human activities such as domestication and breeding. Major
historical bottlenecks were individuated, one related to the putative original
domestication that is supposed to have taken place in China about 4,000–5,000
years ago, the second is related to the western germplasm and is due to the
early dissemination of the peach in Europe from China and to the more recent
breeding activities in the United States and Europe. These bottlenecks
highlighted the strong reduction of genetic diversity associated with
domestication and breeding activities.[18]
&&&&&&&
شمع
بفتح شین و سکون میم و عین مهمله بفارسی موم نامند و بیونانی
قبروس ماهیت آن معروف است که جرم خانۀ زنبور عسل است که عسل را در ان جمع می کند و
آن سه نوع می باشد یکی آنست که زنبور عسل عسل را در ان جمع می کند و این مائل
بسرخی و زردی و نرم و چرب و خوش بو می باشد و بوی عسل از تازۀ آن می آید و دوم
آنست که پردهای خانۀ خود را از ان می سازد و در ان عسل نمی باشد و این متوسط است
در خوبی و بدی و سوم معروف بتسلیط است و آن چیزی سیاه رنک است که بر کوائر یعنی
خانۀ خود می مالد و این زبون است
طبیعت آن
در اول دوم کرم و در رطوبت معتدل و قوت آن تا سی سال باقی می
ماند
افعال و خواص آن
محلل و منضج و ملین اعصاب و موافق جراحت ها و مصلح ادویۀ مراهم
و حافظ آنها و خوردن وزن ده خرنوبه از ان که بمقدار دانۀ کندم ریزه ریزه کرده فرو
برند با احسای موافقه و یا در روغنها خصوص روغن کنجد حل نموده بنوشند جهت قروح
باطنی و سحج و اسهال مزمن و جذب سموم مجرب و جهت درد سینه و سرفه و سل و رفع
انجماد شیر و درد کلو و لهاه و تصفیۀ صوت بیعدیل و بخور آن معرق صاحبان حمیات و
رافع عفونات هوای وبائی و رائحۀ آن جهت رفع بدبوئی بینی و اذیت بوی مردار و مقابر
و وبا و حقنه کداختۀ آن با روغن کل سرخ یا زیت عذب بالمناصفه جهت سحج امعا بغایت
نافع و طلای آن با ادهان مناسبه خصوصا روغن بنفشه جهت رفع خشونت سینه و سائر
خشونات بدن و نضج اورام و جهت حکه و جرب و توسیع دهن زخمها و بچرک آوردن آنها و
رفع اذیت زخم حربۀ زهردار و جذب آن بالخاصیه و طلای موم روغن معمول با روغن سوسن و
یا روغن زنبق و یا یاسمین بر صورت صاف کننده و نیکوکننده رنک رخسار او زائل کنندۀ
کلف و محلل صلابت اعصاب و کویند چون از موم زرد یا سرخ با روغن سوسن و یا کل سرخ
مرتب نمایند و سه هفته در آفتاب کذارند پس بر اورام پس کوش و اربیه طلا نمایند
بتحلیل برد و منع انصباب مواد بدان نماید و چون بتنهائی ورق ساخته بر پستان کذارند
مانع انجماد و بسته شدن شیر است در ان و بر تعقد عصب و اورام محلل آنها و تکمید
ریزه ریزه کردۀ آن با زردچوبۀ خشک کوبیده در صره بسته و بروغن کنجد کرم کرده محلل
اورام و ریاح و مسکن اوجاع و چون مخلوط بعود هندی نموده بر آتش کذارند بدیری و
اندک اندک سوخته کردد و خوردن موم دافع اشتها و مسدد مصلح آن نان مقدار شربت تا
نیم درم بدل آن آرد باقلا است و کویند چون آشیان مکس را بسوزانند و بظرفی بمالند و
در آب دریا و یا سائر آبها کذارند آب شیرین را بخود جذب می کند دستور سفید کردن
موم آنست که بکیرند موم را و کداخته در آب سرد اندازند و چرک آنکه در زیر آن جمع
کردد جدا نمایند و همچنین مکرر نمایند پس در دیک سر کشادۀ سفالی نو کرده آب دریای
شور بران ریخته و اندک نطرون و اکر آب دریای شور نباشد آب نمک بران ریزند و بر آتش
کذارند تا کداخته کردد و از آتش فرود آورند و دیک سفالی دیکر که در ان تواند داخل
شد ته آن را تر کرده در ان فرو برند تا مومها بدان بچسپد و برآورند و بعد سرد شدن
موم را جدا کنند و همچنین باز دیک را در ان فرو برند و مکرر همچنین عمل کنند که هر
مرتبه بکدازند با آب شور و نطرون و از ته دیک سفالی دیکر تر کرده بردارند پس آن
قرصها را دوردور بریسمانی کشیده روزها در آفتاب بیاویزند و بران آب سرد دفعه بدفعه
بپاشند و شب ها بماهتاب تا آنکه خوب سفید کردد پس کداخته از ان شمع ریزند و یا در
مراهم و غیر آنکه مطلوب باشد بکار برند و یا آنکه در ظرفی کرده آب بسیار کرم جوشان
بر ان ریزند و بدستور طبخ دهند و عمل نمایند تا سفید کردد و یا آنکه بعد تصفیه چرک
آن را کداخته در آب سرد اندک اندک بریزند و یا آنکه بدسته جاروبی برهم زنند که
بزودی دانه کردد پس روزها بر پارچۀ کرپاس نم کرده ریزند و بر آفتاب کذارند و آب
بران بپاشند و شب ها زیر آسمان و ماهتاب کذارند تا سفید کردد
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
///////////
شمع. [ ش َم ْ / ش َ م َ ] (ع اِ) ۞ موم شمع (و آن مولد است ). (منتهی
الارب ). موم عسل که از آن برای روشنایی استفاده کنند. (از اقرب الموارد). موم . (ناظم
الاطباء) (آنندراج ) (از غیاث ) (دهار) (مهذب الاسماء) (منتهی الارب ). ابومونس .
(از منتهی الارب ) (دهار). بومونس . (یادداشت مولف ). شما. عسو. (از منتهی الارب
). به فارسی موم نامند، زرد و سرخ او را به تکرار گداختن و در آب سرد ریختن و آویختن
در ماهتاب سفید میکنند و استعمال طبی دارد. (از تحفه حکیم مومن ). او را به رومی فاروس ، فیرین و فیرونا
هم گویند و به هندی بکن و به فارسی موم گویند و بهترین نوع موم آن است که رنگ او به
سرخی مایل باشد و نیک چرب بود و بوی عسل از او به مشام آید. (از صیدنه ابوریحان بیرونی ). || آنچه برای روشنی سوزند.(منتهی
الارب ). آنچه برای روشنایی سوزند و گفته اند شمع (به تحریک ) کلام عرب است و شمع
(به سکون ) از لغات مولده می باشد. (آنندراج ) (از غیاث ) (ناظم الاطباء).
|| شماله . آن چیز که از موم و یا پیه
ساخته برای روشنایی می سوزانند. (ناظم الاطباء). در فارسی به سکون میم مستعمل است بمعنی
چیزی که از موم یا از پیه ساخته روشن می کنند و این مجاز است از قبیل تسمیةالشی باسم مادته و آن را به فارسی شماله گویند. (غیاث
) (آنندراج ) (بهار عجم ). آتشین جولان ، مهر فروغ ، شب افروز، گدازیافته ، جان سوز،
نیم سوز، ماتم زده از صفات ؛ و انگشت ، دست ، قلم ، کلک ، علم ، الف ، مصرع ، خوشه
، شاخسار، عروس ، از تشبیهات اوست . (آنندراج ). وسیله روشنایی از پیه گداخته به قطر انگشتی و بیشتر و
کم و بیش به درازی دو انگشت و فتیله ای در میان . چیزی از پیه گداخته به قطر انگشتی
کرده که روشنایی را سوزند. قسم عادی آن را شمع پیهی و قسم اعلای آنرا شمع کافوری نامند
و امروزه برای سوزاندن در مساجد و تکایا از مواد کم بها سازندش . با افروختن و روشن
کردن ، کشتن ، مردن ، خاموش کردن ، خاموش شدن و زدن مستعمل است . (یادداشت مولف )
///////////
موم، مادهای زردرنگ و نرم و بسیار قابل
جذب است که معمولاً آن را زنبور عسل تولید میکند.[۱] مومها حاوی استرها،اسیدها و
الکلهای بسیار چرب هستند که گاهی اوقات دارای هیدروکربنهای آزاد میباشند. موم مادهای
با ثبات و بسیار مقاوم در برابر رطوبت است؛ در صورتی که در برابر حرارت و فشارهای مکانیکی
ماندگاری ای ندارد. از پیش از میلاد تا کنون موارد استفاده از موم به عنوان بست، لایه
محافظ، مات کننده،چسب، واسطه قالب گیری، مدل سازی، مقاوم سازی و غیره میباشد.[۲]
محتویات [نهفتن]
۱ پیرامون
واژه
۲ ویژگیها
۳ انواع
گوناگون
۴ موم
عسل bee
wax
۵ مومهای
نفتی kevosene
waxes
۶ مومهای
گیاهی plant
waxes
۷ مومهای
سنتزی synthetic
waxes
۸ جستارهای
وابسته
۹ منابع
پیرامون واژه[ویرایش]
موم واژهای فارسی است و در عربی از واژه
«شمع» بدین منظور استفاده میشود. امروزه واژه شمع (به عنوان وامواژه) در زبان فارسی
معنی دیگری یافتهاست..[۱]
ویژگیها[ویرایش]
مومها در دمای اتاق جامدند، در الکل و
آب غیرمحلولند و در اتر و سولفوردوکربن قابل حل میباشند و در حرارت شصت درجه ذوب میشوند.
در آمریکای جنوبی گیاهی با نام نخل موم
یا سروکسیلن وجود دارد که موم آن را به جای موم زنبور عسل مورد استفاده قرار میدهند.
(از گیاه شناسی ثابتی صص ۷۳-۷۵).
استریدها و سریدهای موم بر اثر محلول الکلی
پتاس صابونی میشوند و الکلهای مختلف و اسیدهای چرب تولید میکنند. الکلهایی که بدین
وسیله از موم جدا شود در نباتات مختلف متفاوت است. از موم زیتون و آلو، ایپورانول استخراج
میشود. در مومهای پنبهدانه و الیافی که برای پارچهبافی مصرف میشود، الکل کرنوبیک
و در کتان و رازک، الکل سریلیک و بالاخره در موم نباتات دیگر الکلهای دیگری وجود دارد.
موم گلبرگهای گل سرخ دارای هفت نوع گوناگون از این هیدروکربونهاست. (گیاه شناسی ثابتی
ص ۷۴)..[۱]
انواع گوناگون[ویرایش]
موم ها عموماً به چهار گروه دسته بندی
میشوند:
مومهای عسلی
مومهای نفتی
مومهای نباتی یا گیاهی
مومهای مصنوعی یا سنتزی
موم عسل bee wax[ویرایش]
این موم از ذوب کردن لانه زنبور عسل به
دست میآید که نقطه ذوب آن بین ۶۰تا ۶۳ درجه سلسیوس میباشد. معمولاً این نوع موم را
به رزین و روغن میافزایند و یکی از مناسب ترین نوع برای مصارف هنری میباشد. به تنهایی
نوعی بست به حساب میآید و مقام ترین نوع بست در مقابل رطوبت و هوا میباشد. در حرارت
بالاتر از ۶۳ درجه تیره تر میشود ولی زرد نمیشود. در برابر اسیدهای موجود در هوا
هیچ واکنشی نشان نمیدهد. شرایط آب و هوایی و جوی بر آن تاثیر چندانی ندارد. در استفاده
از آن به عنوان نقاشیهای روی مرمر باعث خوردگی سنگ مرمر میشود ولی نقاشی چندان تغییر
نمیکند. بهترین نوع موم عسل، بره موم است که از کندوهایی که نوزاد هنوز از تخم بیرون
نیامده است به دست میآید و به رنگ سفید آج میباشد.
مومهای نفتی kevosene waxes[ویرایش]
مومهای نفتی بسیار مقاوم محکم و با دوام
بوده و در طی روند تصفیه روغنها به دست میآیند. منحنی این دسته از مومها به وزن
مولکولی آنها بستگی دارد که قابل تنظیم است بنا بر این امکان تولید مومهایی با نقطه
ذوب متفاوت وجود دارد. موم را میتوان به طور کلی نوعی پلی اتیلن با وزن مولکولی پایین
به حساب آورد. مومهای معدنی یا هیدرو کربنی را به سه دسته تقسیم بندی میکنند:
# مومهای معدنی یا پارافینی از تصفیه
روغنهای سبک به دست میآیند و به شکل کریستالی، سفید نسبتاً سفت، شفاف و جامد دارند
و مخلوطی از هیدروکربنهای اشباع شده با تعدادی اتم کربن بالا هستند. کاربرد این نوع
مومها در تهیه مجسمههای مومی،شمع سازی، پوشش محافظ اشیای باستانی، روکش فلزات حکاکی
شده، اندود کاغذ و مقوا،قالب گیری سرد و آستر کاری نقاشی هنری و دیواری، چوبی و غیره
استفاده میشوند.
# مومهای میکرو کریستالی (موم ریز) از
تصفیه روغنهای سنگین مومهای کریستالی به دست میآیند . به رنگ سفید تا قهوهای کریستالی
ریزی هستند. قابل استفاده در تایر، لاستیک، شمع، صفحات پوششی شیروانی و ریخته گری.
ترکیبی از پارافین وکس و میکرو کریستالین وکس در لاستیک و تایر شایع است .
#مومهای نیمه کریستالی اهمیت این نوع
مومها بسیار کمتر از مومهای پیشین میباشد.
مومهای گیاهی plant waxes[ویرایش]
مومهای گیاهی از برگها، مواد ترشح شده
از درختها حاصل میشوند برخی از اینها عبارتند از:
موم Baybery نوعی موم گیاهی معطر
است که در درجه اول در تولید شمع های معطر مورد استفاده قرار می گیرد و نقطه ذوب آن
39-42 درجه سانتی گراد (102-120 °F) می باشد .
موم ژاپنی Japan wax با نام های موم سماق
و یا پیه ژاپنی نیز شناخته می شود . این نوع موم در شمع ، صنایع دارویی ، آرایشی بهداشتی
، مداد رنگی و ... مورد استفاده قرار می گیرد . این نوع موم در بنزن ، اتر ، نفتا محلول
و در آب سرد و اتانول نامحلول می باشد. نقطه ذوب این موم 45-53 درجه سانتی گراد
(124°F) می باشد .
موم Triadica sebifera که به عنوان sebiferum Sapium و یا پیه چینی شناخته
شده است، از این نوع موم در طب گیاهی برای درمان جوش استفاده می شود .
مومهای سنتزی synthetic waxes[ویرایش]
مومهای سنتزی یا مصنوعی ترکیبی از مومهای
طبیعی یا نفتی با مواد مختلف هستند که کارایی یا منحنی آن هارا در برابر حرارت یا فشارهای
مکانیکی و مصارف گوناگون بالا میبرد. برخی از مهم ترین این مومها:
موم قرطانجی نوعی موم که در دمای پایین
تر از ۹۶ درجه سانتی گراد ذوب نمیشود و ترکیبی از ۵۰ گرم موم خالص و ۵۰۰ سانتی نتر
مکعب آب مقطر جوشیده شده و حدود ۵ گرم جوش شیرین است. به گونهای میتوان گفت نوعی
صابون به دست میآید که با افزودن ۱۰ درصد کلرید منیزیوم و حل کردن آن نوعی موم قرطانجی
به دست میآید. این موم دارای استحکامی در حد نان خشک است.
موم پلی اتیلن گلیکول پلی اتیلن گلایکول
ها (به انگلیسی: Polyethylene glycol) از خانواده پلیمرهای خطی هستند و یک ترکیب اتر با انواع استفادههای
صنعتی و پزشکی است. از واکنش افزایشی گاز اتیلن اکساید با مونو اتیلن گلایکول یا دی
اتیلن گلایکول تشکیل شده است. فرمول کلی برای پلی اتیلن گلایکول H(OCH2CH2)nOH است که n میانگین تعداد گروه
های اتیلن اکساید است. گریدهای مختلف پلی اتیلن گلایکول به وسیله جرم مولکولی متوسط
آن مشخص میشود. به عنوان مثال PEG400شامل توزیع پلیمرهای دارای وزن
مولکولی متوسط ۴۰۰ است که به طور مشابه متوسط تعداد تقریبی گروههای تکراری گاز اتیلن
اکساید برابر ۹ است. بسته به متوسط جرم مولکولی ، پلی اتیلن گلایکولها میتوانند در شرایط استاندارد به
صورت مایع یا جامد باشد.
ورنی موم کاربرد آن به عنوان پوشش آثار
هنری میباشد که به صورتهای مختلفی ساخته میشود.
موم کازمولویید اچ۸۰۱ گونهای موم سنتزی
که به عوان محافظ برای سنگ به همراه موم میکرو کریستال که در تولوعن، گزیلن و الکل
سفید حل شده است یا به تنهایی مورد استفاده قرار میگیرد. این موم در مرمت مورد استفاده
قرار میگیرد.[۲]
انواع دیگر موم ها
موم گیاهی که در اندامهای مختلف گیاهی
(ساقه و برگ و میوه) به وجود میآید، مانند موم موجود در سطح برگ کلم و کاکتوس و برگ
نیشکر و غیره. در درخت نخل موم یا سروکسیلن مقدار موم به حدی زیاد است که آن را استخراج
میکنند و به آن موم خرما نیز گویند.
موم معدنی که از گیاهان فسیلشده خصوصاً
توربها به دست میآید. توضیح اینکه در اطراف تشکیلات نفتی قسمی موم معدنی زردرنگ یا
قهوهای به دست میآید که به اوزوکریت موسوم است و آن جز مومیائی است.
موم حیوانی مادهای است که از چهار جفت
غده مترشحه موم که در داخل شکم زنبور عسل کارگر است به دست میآید. زنبورهای عسل این
موم را جهت ساختن حجرات لانههای خود به کار میبرند. برای استخراج این موم معمولاً
عسل را تصفیه میکنند و موم را به دست میآورند. این همان ماده چسبندهاست که در عسل
است و آن را نخورند. خواص شیمیایی این موم نیز مشابه با موم گیاهی است.[۱]
جستارهای وابسته[ویرایش]
رنگ
منابع[ویرایش]
↑ پرش به بالا به: ۱٫۰ ۱٫۱ ۱٫۲ ۱٫۳ دهخدا، علیاکبر، لغتنامه دهخدا،
تهران.
↑ پرش به بالا به: ۲٫۰ ۲٫۱ مواد و ابزار هنری 2-مواد رنگ
قسمت 2-عیسی امیری چولاندیم-انتشارات کتاب آبان
////////////
قس شمع در عربی:
الشمع (بالإنجليزية: Wax) هي مادة دهنية صلبة
تستخدم غالبا كغطاء حامي للأسطح المختلفة وكذلك في صناعة الشموع ومواد التلميع والورق
المشمع وهو صلب في درجة الحرارة العادية ويذوب بالتسخين.
محتويات [أخف]
1 مصادر
الشمع
2 أنماط
الشمع
2.1 شموع
حيوانية وحشرية
2.2 شموع
نباتية
2.3 شموع
معدنية
2.4 شموع
نفطية
2.5 شموع
صناعية
3 انظر
أيضاً
4 وصلات
خارجية
مصادر الشمع[عدل]
ويقسم الشمع إلى عدة أنواع :
معدني
نفطي
نباتي
كيماوي
حيواني
صوفي
أنماط الشمع[عدل]
شموع حيوانية وحشرية[عدل]
الشمع الحيواني ينسب إلى السيريدات وهي
أستر الحموض الدسمة، هي صلبة في الحرارة الاعتيادية إلا أنها لدنة مع الحرارة. يستخدم
وحده أو يخلط بشمع النفط، لصنع الشموع والمواد الملمعة والمنتجات الأخرى. أهم شمع حيواني
هو شمع النحل ثقله النوعي 0.96 وحرارة انصهاره 65م وينتج النحل شمع النحل عندما يكوِّن
قرص العسل. ويستخرج شمع الصوف من طبقة شحمية توجد على الصوف غير المعالج. ويستخدم دهن
صوف الغنم وهو نوع من شمع الصوف في صنع مستحضرات التجميل. شمع النحل الخام أصفر اللون
مسمر قليلاً، ويستخدم الشمع النقي بعد إزالة لونه بالفحم الحيواني. بعض أمثلة من الشموع
الحيوانية:
شمع النحل (بالإنجليزية: Beeswax) من نحل العسل.
شمع صيني(بالإنجليزية: Chinese wax).
شمع شيلاك.
شمع العنبرية.
لانولين (شمع الصوف)
شموع نباتية[عدل]
نسب إلى السيريدات وهي أستر الحموض الدسمة،
;هي صلبة في الحرارة الاعتيادية إلا أنها لدنة مع الحرارة. أهم أنواع الشموع النباتية
الشمع الكارنوبي الذي تفرزه شجرة بلح الاستوائية، ثقله النوعي 0.98 وحرارة انصهاره
85 م. الكثير من النباتات طبقة شمع طبيعية تحميها من الحرارة والرطوبة. وتكتسي أوراق
نخيل الكرنوبية الشمع الكرنوبي وهو من أصلب أنواع الشمع النباتي وأكثرها استخداما.
ويظل هذا الشمع صلبا في الجو الحار. وهو أحد المكونات المهمة في شمع السيارات وغيره
من الملمعات. وتضم الأنواع الأخرى من الشمع الغار الشمعي وشمع كانديليلا وشمع اليابان
وشمع قصب السكر.
شمع الشمعاء.
شمع الفربيون.
شمع الخارنوبا (بالإنجليزية: Carnauba wax).
شمع الخروع (بالإنجليزية: Castor wax) - المهدرج صناعيا
زيت الخروع.
شمع إسبارتو (بالإنجليزية: Esparto wax) - منتج ثانوي لصناعة
الورق من عشبة الإسبارتو.
شمع اليابان (بالإنجليزية: Japan wax).
زيت الجوجوبا (بالإنجليزية: Jojoba oil)
شمع الأوريكوري
شمع نخالة الرز.
شموع معدنية[عدل]
شمع سيريسين (بالإنجليزية: Ceresin wax).
شمع مونتان (بالإنجليزية: Montan wax).
الأوزوكريت.
شمع الخث.
شموع نفطية[عدل]
شمع البارافين - (بالإنجليزية: Paraffin wax).
شمع دقيق التبلور (بالإنجليزية: Microcrystalline
wax).
شموع صناعية[عدل]
شمع بولي إيثيلين (بالإنجليزية: Polyethylene wax).
شمع فيشر-تروبش (بالإنجليزية: Fischer-Tropsch wax).
شمع معدل كيميائيا (بالإنجليزية: Chemically modified
wax).
شموع مبادلة الأميد (بالإنجليزية: substituted amide
wax).
بولي أولفينات.
انظر أيضاً[عدل]
شمعة.
الشموع اليابانية.
شمع الأذن.
وصلات خارجية[عدل]
الشموع
منتجات الشمع
البحث عن الشمع
///////////
قس موم در آذری:
Mum
— ali turşuların və yüksək molekulyar spirtlərin bitki və heyvanlar aləmində
mürəkkəb efirləri.
///////////
قس ملام، زت در باسای اندونزی:
Malam
(bahasa Inggris: wax) adalah suatu zat padat yang diproduksi secara alami.
Dalam istilah sehari-hari orang menamakannya "lilin". Lilin (kandil)
sendiri memang dapat menggunakan malam sebagai bahan bakarnya.
Kebanyakan
malam diperoleh dari ekskresi tumbuh-tumbuhan, berupa damar atau resin. Pada
tumbuhan, malam adalah hasil metabolisme sekunder yang dikeluarkan oleh
pembuluh resin. Sumber hewani untuk malam berasal dari sarang tawon dan lebah.
Malam
digunakan secara luas dalam industri. Dalam pembuatan batik, malam berperan
sebagai penutup bagian kain agar tidak terwarnai dalam pencelupan.
Secara
kimiawi, malam tergolong sebagai lipid.
/////////
قس شاعوا در عبری:
שַׁעֲוָה היא שם כולל לקבוצת חומרים מוצקים, המתרככים בטמפרטורה נמוכה יחסית ורובם נתכים בטמפרטורה נמוכה מ 1000. השעוות הן ממקור מינרלי, צמחי, או מיוצרות בגופם של בעלי חיים. במשנה ובתלמוד שעווה היא דונג, לדוגמה: "שעוה פסולתא דדובשא."[1]
רוב סוגי השעווה המלאכותיים (סינתטיים) הם חומרים אורגניים המיוצרים מנפט. בדרך-כלל מדובר באלקאנים ארוכי שרשרת, בעלי 20 אטומי פחמן ויותר. החומר הידוע ביותר מסוג זה הוא פרפין.
השימוש המוכר ביותר של השעווה הוא ככל הנראה ייצור נרות, אך מכלול השימושים גדול יותר, וכולל בעיקר סיכוך ושימון בתעשייה. שימוש נפוץ נוסף הוא מריחת שעווה על כלי רכב, לשם הקניית ברק והגנה.
נשים וגברים כאחד משתמשים בשעווה כאחת הדרכים להסרת שיער עודף מגופם. על הגוף מניחים מדבקה המצופה בשעווה נוזלית. כשהשעווה מתקררת והופכת מוצקה נלכדות השערות בתוכה; אזי יש להסיר את המדבקה מהגוף. שיטה זו יעילה הרבה יותר מגילוח פשוט, שכן שורשי השיער מוסרים אף הם, דבר המונע גדילת שיער למשך זמן ארוך; חסרון השיטה הוא הכאב בה היא כרוכה, מאותה סיבה - שורשי השיער קשורים לעצבים, ומשיכתם הפתאומית גורמת לכאב.
בגופם של בעלי חיים מיוצרת שעווה טבעית, בעלת הרכב אחר לגמרי. השעווה מופרשת לעתים קרובות על ידי בלוטות חיצוניות (באוזניים, למשל, או על-גבי העור מבלוטות הזיעה), ומשמשת להגנה פיזית, סיכוך והרחקת פתוגנים.
///////////
قس مالام، دَت در باسای جاوی:
Malam
(basa Inggris: wax) iku sawijining dat padhet sing diprodhuksi sacara alami.
Jroning istilah saben dina wong ngarani "lilin". Lilin (kandhil)
dhéwé pancèn bisa migunakaké malam minangka bahan bakaré.
Akèh-akèhé
malam diéntuki saka èkskrèsi tetanduran, arupa damar utawa resin. Jroning
tetanduran, malam iku asil metabolisme sekunder sing diwetokaké déning pambuluh
resin. Sumber kéwani kanggo malam asalé saka susuh tawon lan lebah.
Malam
digunakaké sacara wiyar jroning indhustri. Jroning gawé bathik, malam duwé
peran minangka panutup bagéyan kain supaya ora kena werna sakwéné panyelupan.
Sacara
kimiawi, malam kagolong minangka lipid.
Artikel
ngenani iki isih awujud tulisan rintisan. Panjenengan bisa ngéwangi kita
ngembangaké.
////////////
قس موم در ازبکی:
Mum
— 1) hayvon yoki oʻsimlik mahsuloti boʻlgan yogʻsimon modda, asosan, yuqori
yogʻ kislotalarning murakkab efirlari va yuqori molekulyar spirtlardan iborat.
M. — amorf, plastik, qizdirilganda oson yumshaydigan modda, 40—90° orasida
suyuklanadi. M.ning qazilma xillari ham boʻladi. Asalari mumi, qoʻy juni
yuvilganda chiqadigan M., kashalot yogʻidan olinadigan spermatset hayvon
mahsuloti M.iga, Braziliya palmasi bargidan olinadigan karnauba, kandelil,
palma mumi va boshqa oʻsimlik mahsuloti M.iga, ozokeritni tozalab olinadigan
serezin, qoʻngʻir koʻmir yoki torfdan ajratiladigan montan M.i qazilma M.iga
kiradi. Sanoatda sintetik M. ham ishlab chiqariladi. Hayvon mahsulotidan
olingan, qazilma va sintetik M.lar texnikada ishlatiladi. Oʻsimlik M.i
oʻsimliklarda suv rejimini tartibga solishda muxim biologik funksiyani
bajaradi. M. dan amaliy va tasviriy sanʼatda ham foydalaniladi; 2) asalari mum
bezlarida ishlab chikariladigan yogʻsimon suyuklik (q. Asalari mumi).[1]
///////////
قس مین در سندی:
بنيادي طور تي ۽ تاريخي تصور جي لحاظ سان ته ميڻ هڪ اهڙو مادو آهي جيڪو ما کي جو مکيون پنهنجي گھر يا ڇتي کي ٺاهڻ لاء پنهنجي جسم مان ڪڍنديون آهن۔ پر اصل ۾ اڄڪلهه هن مادي کي صرف ماکي جي مکين
جي ڇتي مان ئي نه بلڪه مصنوعي طور تي ڪارخانن ۾ به تيار ڪيو ويندو آهي انکان علاوه هي ڪجهه ٻوٽن (جيئن carnauba) ۽ (petroleum) مان به حاصل ٿيندو آهي جنهن کي (paraffin) چيو ويندو آهي۔
////////////
قس تاتاری:
Балавыз
— үсемлекләр һәм хайваннар дөньясында киң таралган югары майлы кислоталардан
һәм иң югары молекулалы спиртлардан торган катмарлы эфир.
//////////
قس موم در تاجیکی:
Мум
(форсӣ:
موم) моддаи
нарми равғанмонанди аз хонаи занбӯри асал ҳосилшуда ва чизи ҳамхосияти он, ки
аз растаниҳо ва аз кон гирифта мешавад; маҷозан чизи нарм; муми сафед муме, ки
аз хонаи занбӯри асал ҳосил мешавад; муми сиёҳ муме, ки аз кон гирифта мешавад;
мум барин мулоим шудан а) ниҳоят нарм шудан; б) маҷ. ба ифоқа омадан ◊ мум
газида нишастан хомӯш мондан, сокит нишастан.
//////////
قس موم در اردو:
بنیادی طور پر اور تاریخی تصور کے لحاظ سے تو موم ایک ایسا مادہ کہ جو شہد کی مکھیاں اپنے گھر یا چھتے کو بنانے کے لیے اپنے جسم سے افراز (secret) کرتی ہیں۔ لیکن اصل میں آج کل اس مادے کو صرف شہد کی مکھیوں کے چھتے سے ہی نہیں بلکہ مصنوعی طور پر کارخانوں میں بھی تیار کیا جاتا ہے اسکے علاوہ یہ بعض پودوں (جیسے carnauba) اور نفط (petroleum) سے بھی حاصل ہوتا ہے جسے کاز (paraffin) کہا جاتا ہے۔
موم کے مادے میں بنیادی جو بنیادی خواص ہوتے ہیں وہ درج ذیل ہیں۔
///////////
Wax
From Wikipedia, the
free encyclopedia
Cetyl palmitate, a typical wax ester.
Waxes are a diverse class of organic compounds that are hydrophobic, malleable solids near ambient temperatures. They include higher alkanes and lipids, typically with melting points above about 40 °C (104 °F), melting to give low viscosity liquids. Waxes are insoluble in water but soluble in organic, nonpolar solvents. Natural waxes of
different types are produced by plants and animals and occur in petroleum.
یافت، دورتر، در زبان تبتی باختر ی ču-li یا čo-li ، در بالتی su-ri و در
زبان کانائوری Čul (دیگر واژههای تبتی برای
زردآلو چنین اند: k‛am-bu، a-šu و ša-rag که
آخری نام گونه ای زردآلوی خشک است با گوشت
ناچیز و سخت چون سنگ). کلاپروت (Journal asiatique, Vol. II, 1823, p.
159) در بخارا واژهای برای نامیدن زردآلو
را به صورت tserduli فرو نگاشته است. تعیین چگونگی
مهاجرت این دست واژه ها ساده نیست. توماشک (Pamir-Dialekte,
p. 791) بر آن است که شاید این واژه در
اصل تبتی بوده، چرا که بهترین زردآلو در باَتستان (Baltistan) به دست میآید. من واژه تبتی را مشتق از
زبانهای پامیری میدانم (T‛oung
Pao, 1916, p. 82). روشن است که این واژه تبتی نیست، و وقتی پای
خاستگاه آن به میان میآید، تنهامیتوانم بپذیرم که یا از زبانهای پامیری آمده یا
از زبانهای دردویی.
1. Ta T‛an Si yü ki, Ch. 4, p. 5.
2.
چند نام هندی دیگر برای این فرآورده ها هست
که با واژه ”چین“ ساخته شده است: cīnapista («سرنج»)، cīnaka (Panicum miliaceum ]ارزن[، رازیانه، گونه ای کافور)، cīnakarpūra (”گونه ای
کافور“)، cīnavanga
(”سرب“).
3. بسنجید با V. A.
Smith, Early History of India, 3d. ed., p. 263 (برخلاف اسمیت باور ندارم که ”سرزمین حکمرانی که
گروگانها از خاندان او بودند گویا چندان دور از کاشغر نبوده است“؛نام چینی هو ـ سی/ Ho-si ، در دوران هان ،
استان کنونی کان ـ سو/Kan-su از لن ـ چو/Lan-čou تا ان ـ سی/An-si
را دربر میگرفت)؛ T. Watters, On Yüan Chwang's Travels, Vol. I, pp. 292-293 (نظرهای او درباره
سرگذشت شفتالو نادرست است؛ همچنین نکاتی که درباره نام Cīna پیش گذارده؛ نیز، نک: Pelliot, Bull. de l'Ecole française, Vol. V, p. 457).
2. Leclerc, Traité des simples, Vol. II, pp. 68, 272 وامواژه
daričenik در زبان ارمنی اثبات میکند که این واژه در
فارسی میانه شناخته شده بوده است (*dār-i
čēnik) ؛ بسنجید با: .Hübschmann,
Armen. Gram., p. 137
3. G. Ferrand, Textes relatifs à
l'Extrême-Orient, p. 31.
4.
شوف (Schoff, Periplus, p. 83) مدعی است که بین قرنهای سوم و ششم تجارت
دریایی این ماده با کشتیهای چینی از چین به ایران بسیار پررونق بوده است هرچند مرجعی
برای این ادعا ذکر نمیکند. نمیدانم که بر چه پایه به چنین نتیجهای رسیده است.
5. De
Candolle, Origin of Cultivated Plants, p. 146; Watt, Commercial
Products of India, p. 313.
6. iii, 107, 111.
7. Hist. Plant., IX. iv, 2.
* نک،
عربـــــــــــــــستان.
لغــــــــــــــــــــــــــــــــت نــــــــــــــــــامه
دهـــــــــــــــــــخدا. نیز نک. : Theophrastus:
Kitibaina (Qataban); Mamali (Qarnaw/Ma'in), p. 54.1943
8. XV, iv, 19; XVI, iv, 25; XV. i; 22.