صحناه
بفتح صاد و سکون حا و فتح نون و الف و تاء مثناه فوقانیه بفارسی
ماهیانه نامند
ماهیت آن
در قرابادین مذکور شد
طبیعت آن
کرم و خشک
افعال و خواص آن
مجفف رطوبات معده و قاطع بلاغم و جالی آن و دافع بدبوئی دهان که
از رطوبات فاسدۀ معده و یا ضعف آن باشد و جهت فالج و امراض بارده و وجع ورک و تقویت
هاضمه و برانکیختن اشتها نافع مضر محرورین و سوداوی مزاجان زیرا که محرق خون و مولد
خلط ردی و سودا و امراض حادثه از ان و مورث تشنکی و تعفن اخلاط و جرب و حکه و صداع
است مصلح آن بالخاصیت زنجبیل و مغز کاهو و یا سرکه و ترشیها استعمال نمودن است
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
///////////
صحناء. [ ص َ / ص ِ ] (ع اِ) نانخورش است
که از ماهی کوچک ترتیب دهند. فارسی ماهیابه . مشهی ّ و مصلح معده است . (منتهی الارب
). ماهی آبه . (دهار). صحناء و صحنا نانخورشی است که از ماهی سازند و صحنات اخص از
اوست . کذا قال الجوهری . و در مغرب آرد که صحنا بفتح و کسر صیر است و آن بفارسی ماهیابه
باشد و صحنات شامی و مصری نانخورشی است که از ماهی کوچک و سماق و آب لیمو و دیگر ترشیها
سازند و آن مقوی و مبرد است معده را. (بحر الجواهر). صحنات . (غیاث اللغات ). رجوع
به صحنات شود.
- صحنات . [ ص ِ] (اِ) نام نان خورش
که در ملک مصر سازند که ماهی فربه پاره پاره کرده سه روز بغیر نمک نگاه دارند و بعد
از آن نمک و سماق و عرق لیمو در ظرف کنند و در آفتاب نگاه دارند و بچوبی حرکت دهند
تا نمک و ماهی آمیخته شود و بعد از آن استخوان او را از گوشت جدا کرده میخورند. (غیاث
اللغات از منتخب و بحر الجواهر). ماهیابه . (ربنجنی ). ادامی است که از صغار سمک کنند.
نانخورشی که از ماهی های خرد شده سازند. هو السمک المطحون .(ابن بیطار ذیل کلمه ربیثا). صحنات لغت هندوی طاریجی باشد و سریانی آن
صحیثا و پارسی آن ماهیابه باشد.(از ترجمه صیدنه ابوریحان ). و در برهان صَحنات ضبط کرده و گوید
نوعی از طعام و خورشی است در لار که ماهیابه گویند، و آن را از ماهی اشنه پزند. داود
انطاکی در تذکره آرد: صحنات را جز در عراق نشناسند و آنچه در مصر سازند و ملوحه نامند
بدان ماند، و ساختن آن چنان است که ماهی خرد را گیرند و یا ماهی بزرگ را خرد کنند و
سه روز بگذارند. سپس چند روز در نمک آب نهند... تا صاف شود و ملوحه همچنان درست ماند،
و آن گرم و خشک است در اوائل دوّم و خشک کننده
رطوبتها و گندبغل را ببرد و فالج را سود دهد و خلط را متعفن سازد... (تذکره انطاکی ص 228 ج 1). و در تحفه آرد: صحنات ،بفارسی
ماهیابه نامند و معمول لار و سایر مواضع است و با نان میخورند و طریق عمل آن است که
ماهی ریزه رابا آب و نمک در صحنی کرده چند روز بگذارند تا منفسح شود. پس بر هم زنند
و صاف نموده استعمال کنند. در دوّم گرم و خشک و مجفف رطوبات معده و رافع بدبویی دهان
که از رطوبت معده باشد. و جهت فالج و درد ورک و امراض بارده و مداومت او در رفع بدبویی
عرق نافع و مولد خلط سوداوی و امراض آن و محرق خون و مورِث تشنگی وتعفن اخلاط و مصلحش
بالخاصیه زنجبیل است و استعمال سرکه و ترشیها و در بعضی امزجه شیرینیها :
گر با تو خصم آرش بود هم جفت او آتش بود
صحنات کمتر خوش بود، با صحن حلوا داشته
.
خاقانی .
و رجوع به معجم الادباء چ مارگلیوث ج
2 ص 235 شود.
///////////
نان خورش ماهیابه (صحنات):
گرم و خشک است، تشنگیزا، پاك کننده ي شکمبه
از بلغم سفت و سودمند براي بوي دهان است، پیوسته خواري آن تباه کننده ي
خون و پدیدآورنده ي گري و بیماريهاي مانند
آنست.
منصوری فی الطب
////////////
شادروان فرانسیس ژوزف استینگاس رحمة الله
عليه در فرهنگ جامع فارسی انگلیسی خود صحناه را ژله ماهی نمک سود خوانده است.
//////////
صحناه: الصحناه عبارة عن المملح من صغار
السمک أو کبیره المقطع رقیقا بطریق المکث و الغمر فی الماء و الملح أیاما.« منافع»(
ص 5) [1488] ( 4) و الحسو الذی فیه حرافة یبعث الشهوة: ساقطة فی( د). [1489] ( 5) إلا
ما جمع: فی( د):( ردیء إلا ما کان). [1490] ( 6)
الطب الملوکی
&&&&&&
صدف
بتحریک صاد و دال و فا بهندی سیپ و بفرنکی بلینه نامند
ماهیت آن
کویند با حلزون مرادف است و شاید حلزون اسم جنس باشد و صدف نوعی
از ان یعنی آنچه پوست آن بسیار صلب و پهن شبیه باستخوان و در صلابت و رخاوت ما بین
حجر و عظم باشد آن را صدف و آنچه باشکال مختلفه باشد آن را حلزون نامند و حلزون در
حرف الحا مذکور شد و مراد از مطلق آن صدف مروارید است و بیان صدف مروارید در لولؤ ان
شاء اللّه تعالی خواهد شد و در قرابادین ذکر یافت و بهترین آن آنست که از آب شیرین
باشد
طبیعت آن
بعضی کرم است و بعضی سرد و بعد سوختن کرم و لطیف می کردد و خشکی
محرق آن زیاده از غیر محرق آن
افعال و خواص آن
ملطف و جالی و حابس اسهال و نفث الدم و نزف الدم و جهت تقویت لثه
و رفع زخمهای آن و آکله و جلای دندان شربا و ذرورا و سنونا و نفوخ صدف سفید سائیده
خصوصا پوست داخلی آن در بینی جهت رعاف و اکتحال آن جهت قرحۀ چشم و سلاق و شعر زائد
و ضماد صدف زرد معروف بخف الغراب محرق مخلوط بقطران بر اجفان مانع روئیدن شعر زائد
و با سرکه چون بسرشند و بر ثآلیل و بواسیر کذارند زائل سازد و مجرب و سنون صدف محرق
با نمک جهت درد دندان و تجفیف لثۀ سست شده و استحکام آن و دفع تعفن جراحات متعفنه و
کفته اند که آن را بسیار نباید سائید تا معین باشد بر قوت جلای آن و ضماد آن جهت استسقا
نافع اما باید که از بدن جدا ننمایند و بکذارند که خودبخود بریزد و بری آن درین فعل
اقوی است و طلای آن با سفیدۀ تخم مرغ جهت سوختکی آتش و با آب کرم و با روغن کرم و یا
ادویۀ مناسبه جهت کلف و بهق و رونق بشره و چون با سرکه بسایند و بر بناکوش بمالند صداع
دایمی نزلی را زائل سازد و مالیدن سوختۀ نرم سودۀ آن بر اوجاع باردۀ رطبه مسکن و زائل
کنندۀ آنست جالینوس کفته که صدف هندی محرق بالخاصیه رافع درد فواد است و بخور آن جهت
بواسیر و بستن کوشت آن بر عضو جاذب پیکان استخوان بظاهر و خوردن آن زائل کنندۀ سایر
ریاح و سردیها از بدن و ضماد آن بزیر ناف و بر قطن مقوی باه و آشامیدن امراق لحوم اصداف
صغار مسهل بطن و صدف فرفیر یعنی بنفش را چون طبخ نمایند در روغن و تدهین بدان نمایند
محافظت می کند موی را از افتادن و چون با سرکه بیاشامند طحال را زائل سازد
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
///////////
صدف . [ ص َ دَ ] (ع اِ) غلاف مروارید
۞ . صدفه یکی . ج ، اصداف . (منتهی
الارب ) (دهار). در تحفه حکیم مومن آمده است
که با حلزون مرادف است و گویند حیوان او مخصوص به حلزون و پوست صلب او مخصوص صدف است
و مراد از مطلق صدف مروارید است . درسیم سرد و خشک و سوخته او مجفف و جالی و مسدد و حابس اسهال و نزف الدم
و نفث الدم و جهت تقویت لثه و رفعزخمهای کهنه و آکله و جلای دندان و نفوخ او جهت رعاف
و بخور او جهت بواسیر و طلای او با سفیده تخم
مرغ جهت سوختگی آتش و با ادویه مناسبه جهت
کلف و بَهق و رونق بشره و اکتحال او جهت قرحه
چشم و موی زیاد نافع و ضماد سوخته خف
الغراب و با سرکه جهت ثآلیل و دانه بواسیر
مجرب دانسته اند و قدر شربتش تا یک درهم وبدلش شاخ گاو کوهی سوخته است و مهریارس گوید
که صدفی که هنوز مروارید او بسته نشده باشد چون بسوزانند طلای او رفع خنازیر می کند
و جالینوس می گوید که صدف هندی محرق بالخاصیة رفع درد فواد می کند و چون صدف را نرم
سائیده با سرکه بر بناگوش طلا کنند رفع صداع دائمی نزلی کند. (تحفه حکیم مومن ). و در ترجمه صیدنه ابوریحان
از ارجانی آرد: صدف سوخته دندانها سپید و پاکیزه گرداند و چشم را روشن کند و سپیدی
که در چشم پدید آید ببرد و سپید مهره سوخته
را همین خاصیت است و اگر عضوی بر آتش سوخته شود صدف را سوزد و با سرگین گاو با هم بیامیزد
و بر سوختگی آتش ضماد کند نیکو شود و اگر گوشت صدف را با عسل بهم بکوبد و با سرگین
گاو بیامیزد و با پلکهای چشم طلا کند موی زیاده را از رستن بازدارد. (ترجمه صیدنه ابوریحان
بیرونی ). و در بحر الجواهر آرد صدف ، جانوری است که در درون او درو لولو متولد شود
واحد آن صدفة. و ج ِ آن اصداف و اصدفة و فارسی آن گوش ماهی است و سپس خواصی را بر طبق
آنچه در تحفه و ترجمه صیدنه آمده برای آن بر
شمرده است . (بحر الجواهر). در لاروس بزرگ فرانسه ذیل کلمه ناکر ۞ آرد: ماده سخت سفیدرنگی است که ته رنگ آن الوان قوس قزح را
دارد و در بیشتر صدف ها یافت می شود و در صنعت و تجارت مورد استفاده است . ناکر از
قشر داخلی غلاف بعضی نرم تنان (حیوانات ناعمه ) بوجود می آید و به رنگ های سفید و گلی
و آبی و خاکستری است و به مصرف خاتم سازی و ساختن بسیار اززینت آلات ظریف و مخصوصاً
دگمه سازی می رسد. مرکز عمده آن فرانسه است و مراکز دیگری که ناکر در آنجا تهیه می
شود معمولا همان نقاطی است که در آن مرواریدهای ظریف نیز یافت می گردد مانند کالدونی
جدید، شمال و مشرق استرالیا، تائی تی ، جزایر کامبیه و سواحل مکزیک و ماداکاسکار. ناکر
از ازمنه بسیار قدیم مورد توجه بود ومورد استفاده
قرار می گرفت . از اواخر قرن پانزدهم مسیحی کلمه
ناکر شایع و مرادف کلمه چینی استعمال
شده است و از آن ظروف ظریف و جامهای زیبا که بر روی آن گاهی نقره و جواهر نیز می نشاندند
و گاهی آیینه و نمکدان و دسته چاقو می ساخته
اند. در قرن شانزدهم ناکر برای ساختن بسیاری از اشیاء ظریف مورد استفاده قرار گرفت
و در خاتم کاری و مرصع سازی نیز از آن استفاده شده است . در شرق از ناکر برای ترصیع
مبل استفاده فراوان می شد. در قرن هفدهم از
ناکر فنجان هم ساخته اند. درقرن نوزدهم آن را برای ساختن جعبه و مجسمه های کوچک و قوطی
سیگار و یک نوع خاتم کاری مخصوص بکار بردند، بدان طریق که قطعات صدف را بریده و بر
روی کاغذ می چسبانیدند و آن را با آب طلا رنگ آمیزی کرده و بر روی مبل الصاق می کردند
و این طرز کار از ایتالیا آغاز شد. از ابتدای قرن بیستم تا بامروز از ناکر برای خاتم
سازی و ساختن مهره های شطرنج و نظایر آن استفاده میشود. (از لاروس بزرگ فرانسه ). گاه
در تداول فارسی زبانان صدف گویند و حیوانی را که دارای صدف است اراده کنند و در داستانها
آرند که صدف در شهر نیسان بروی آب آید و دهن گشاید و قطره ای از باران بدرون گیرد و
از آن مروارید بوجود آید، رجوع به لولو و رجوع به مروارید در این لغت نامه شود. اطوم
. ام تومه . ثعثع. (منتهی الارب ). گوش ماهی
/////////////
صدف:
جالینوس فی 11: الصدف المسمی فیروقس و المسمی فرفورا
ینبغی استعمالها محرقة لأنها صلبة جدا فإذا أحرقت صارت قوتها تجفف تجفیفا بلیغا و ینبغی
أن تسحق سحقا ناعما و هذا هو باب عام لجمیع الأشیاء التی جوهرها حجری فإذا استعملت
وحدها کانت نافعة للجراحات الخبیثة لأنها تجفف من غیر لذع فإن عجنت بخل و عسل أو شراب
و عسل کانت نافعة جدا للجراحات المتعفنة، فأما جثة الحیوان المسمی أوقنطراون فقوّتها
مثل هذه القوّة إلا أنها ألطف و فی جمیع هذه قوّة تجمع الأجزاء فإذا أحرقت سلخ ذلک
عنها بالإحراق و صار لها قوّة مخالفة لهذه و هی المحللة فإن غسلت بعد الحرق صارت غسالتها
تسخن إسخانا لطیفا حتی إنها ربما أخذت عفونة و یصیر الباقی أرضیا لا یلذع أصلا و هذا
یکون نافعا جدا لجمیع الجراحات الرطبة لأنه ینبت اللحم فیها و یختمها، و خزفة أوسطراون
خاصة إذا أحرقت تستعمل فی مداواة الجراحات الغائرة العتیقة التی یعسر نبات اللحم فیها
بسبب مادّة تنصب إلیها و فی جراحات قد صارت نواصیر و غارت فلتوضع حولها من خارج منه
مع شحم خنزیر عتیق وضع فی نفس الجرح من داخل الأشیاء التی تنبت اللحم فی هذه القروح
و هذه القوّة فی حرف أوسطراون و بعده فی حرف قبروقس، و بعده فی حرف فرفورا و رماد جمیعها
یجلو و یبرق الأسنان لا بقوّته فقط لکن بخشونته أیضا و لیس یضطر فی هذا الموضع إلی
سحقها کثیرا و إن خلط معها الملح کان جلاؤها أقوی حتی تجفف اللثة المترهلة و تنفع الجراحات
المتعفنة. دیسقوریدوس فی الثانیة: فرفورا و هو صدف الفرفیر إذا أحرق کانت له قوّة میبسة
جالیة للأسنان ناقصة للحمم الزائد منقیة للقروح مدملة و یفعل ذلک الحیوان الذی یقال
له فیروقس إذا أحرق فهو أشد حرقة إذا وضع علی البدن و إن حشاه أحد بملح و صیره فی قدر
من طین و أحرقه وافق جلاء الأسنان و حرق النار و إذا ذر علیه فإنه إذا اندمل سقط من
نفسه و قد یعمل من هذا الحیوان کلس و ما کان داخل صدف فرفورا و داخل صدف فروقس فی الموضع
الأوسط الذی یلقی علیه الصدف قد یحرق أیضا علی ما وصفنا و قوته أشد إحراقا من فیروقس
و فرفورا إلا أنه إذا وضع علی اللحم أکله، و لحم الفیروقس و فرفورا طیب جید للمعدة
و لیس یلین البطن، و أما أمناقس و هو صنف من الصدف، و أجوده ما کان من البلاد التی
یقال لها نیطس إذا أحرق یفعل مثل ما یفعل فیروقس، و إذا غسل مثل ما یغسل الرصاص و استعمل
فی أدویة العین وافق أوجاعها، و إذا خلط بالعسل أذاب غلظ الجفون و جلا بیاض العین و
سائر ما یظم البصر، و لحم أمناقس یوضع علی عضة الکلب الکلب فینفع منها و أما طلبنا
و أهل مصر یسمونه الطلبیس فهو صنف من الصدف صغیر العظم إذا کان طریا و أکل لین البطن
لا سیما مرقه و أما ما کان منه عتیقا و أحرق و خلط بقطران و سحق و قطر علی الجفون لم
یدع الشعر الزائد أن ینبت فی العین و مرق الصدف من ذوات الصدف التی یقال لها خثمی و
سائر أصناف ذوات الصدف الصغار یسهل البطن إذا طبخت مع شیء یسیر من ماء و مرقها إذا
استعمل للجشا مع شراب نفع، و صدف الفرفیر إذا طبخ و ادهن به أمسک الشعر المتساقط، و
أنبته، و إذا شرب بخل أذبل الأورام فی الطحال، و إذا بخر وافق النساء اللواتی عرض لهن
اختناق من وجع الأرحام و أخرج المشیمة منهن.
الجامع لمفردات الأدویة و الأغذیة، ج3،
ص: 110
////////////
قس عرق اللؤلؤ در عربی:
عرق اللؤلؤ (بالإنجليزية: Nacre) المعروف أيضاً باسم
أم اللؤلؤ، وهو عبارة عن مجموعة من المواد العضوية، وغير العضوية المركبة التي تنتجها
بعض الرخويات باعتبارها طبقة قشرة داخلية، وهي أيضاً ما يتكون منها اللؤلؤ. تركيبته
قوية جداً ومرنة، وقزحي اللون.
////////
قس اِم، ام خوئیگیت، اِسفَت اِم در
عبری:
אם הפנינה או דַּר או צִדְפַּת
הַפְּנִינִים היא חומר מרוכב אורגני ולא אורגני המיוצר על ידי מספר רכיכות.
אם פנינה ססגונית של קונכיית
הנאוטילוס
אם הפנינה היא גמישה, חזקה
וססגונית. פנינים והרבדים הפנימיים של קליפת הצדפות נעשות מחומר זה.
///////////
قس صِدِف در ترکی استانبولی:
Sedef,
midye ve istiridye gibi deniz hayvanlarının kabuğunda bulunan süslemecilikte
kullanılan, pırıltılı, beyaz, sert bir maddedir. 10-20 mikrometre genişliğinde
ve 0,5 mikrometre kalınlığında CaCO3 plakaların birleşmesinden meydana gelen
sedef kompozit bir malzemedir. İstanbul, Kudüs ve Viyana gibi merkezlerde,
çeşitli zamanlarda süsleme amaçlı kullanılmıştır.
/////////
Nacre
From Wikipedia, the free encyclopedia
Part
of a series on
|
About mollusc shells
|
·
Nacre
|
Other seashells
|
Nacre (/ˈneɪkər/ nay-kər also /ˈnækrə/ nak-rə),[1] also known as mother of pearl,
is an organic-inorganic composite
material produced
by some molluscs as an inner shell layer; it also makes up the outer
coating of pearls. It is strong,
resilient, and iridescent.
Nacre
is found in some of the most ancient lineages of bivalves, gastropods, and cephalopods. However, the inner layer in the great
majority of mollusc shells is porcellaneous, not nacreous, and this usually results in
a non-iridescent shine, or more rarely in non-nacreous iridescence such
as flame structure as is found in conch pearls.
The
outer layer of pearls and the inside layer of pearl oyster and freshwater
pearl mussel shells
are made of nacre. Other mollusc families that have a nacreous inner shell
layer include marine gastropods such as the Haliotidae, the Trochidae and the Turbinidae.
&&&&&&
صدف البواسیر
معروف بخف الغراب است و در ساحل دریای قلزم و حجاز بسیار است و
شبیه بحلزون مکر آنکه با طبقات و بدبو و بنفش مائل بسیاهی و در سواحل قلزم معروف برکیه
است و بخور و ضماد محرق آن با عسل جهت بواسیر و ثآلیل و زحیر نافع
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
&&&&&&
صدف الفرفیر
که فرفور نیز نامند نوعی صدفی است مائل بسیاهی و در غایت صلابت
بخور آن مخرج مشیمه و رافع اختناق رحم و اکتحال محرق آن بغایت جالی است
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
//////////
صدف الفرفیر. [ ص َ دَ فُل ْ ف ِ ] (ع
اِ مرکب )و فرفور نیز گویند. نوعی از صدف مایل بسیاهی و در غایت صلابت و بخورش مخرج
مشیمه و رافع اختناق رحم و اکتحال سوخته او
در غایت جلاست . (تحفه حکیم مومن ).
///////////
دیسقوریدوس فی الثانیة: فرفورا و هو صدف
الفرفیر إذا أحرق کانت له قوّة میبسة جالیة للأسنان ناقصة للحمم الزائد منقیة للقروح
مدملة و یفعل ذلک الحیوان الذی یقال له فیروقس إذا أحرق فهو أشد حرقة إذا وضع علی البدن
و إن حشاه أحد بملح و صیره فی قدر من طین و أحرقه وافق جلاء الأسنان و حرق النار و
إذا ذر علیه فإنه إذا اندمل سقط من نفسه و قد یعمل من هذا الحیوان کلس و ما کان داخل
صدف فرفورا و داخل صدف فروقس فی الموضع الأوسط الذی یلقی علیه الصدف قد یحرق أیضا علی
ما وصفنا و قوته أشد إحراقا من فیروقس و فرفورا إلا أنه إذا وضع علی اللحم
الجامع لمفردات الأدویة و الأغذیة، ج3،
ص: 110
أکله، و لحم الفیروقس و فرفورا طیب جید
للمعدة و لیس یلین البطن، و أما أمناقس و هو صنف من الصدف، و أجوده ما کان من البلاد
التی یقال لها نیطس إذا أحرق یفعل مثل ما یفعل فیروقس، و إذا غسل مثل ما یغسل الرصاص
و استعمل فی أدویة العین وافق أوجاعها، و إذا خلط بالعسل أذاب غلظ الجفون و جلا بیاض
العین و سائر ما یظم البصر، و لحم أمناقس یوضع علی عضة الکلب الکلب فینفع منها و أما
طلبنا و أهل مصر یسمونه الطلبیس فهو صنف من الصدف صغیر العظم إذا کان طریا و أکل لین
البطن لا سیما مرقه و أما ما کان منه عتیقا و أحرق و خلط بقطران و سحق و قطر علی الجفون
لم یدع الشعر الزائد أن ینبت فی العین و مرق الصدف من ذوات الصدف التی یقال لها خثمی
و سائر أصناف ذوات الصدف الصغار یسهل البطن إذا طبخت مع شیء یسیر من ماء و مرقها إذا
استعمل للجشا مع شراب نفع، و صدف الفرفیر إذا طبخ و ادهن به أمسک الشعر المتساقط، و
أنبته، و إذا شرب بخل أذبل الأورام فی الطحال، و إذا بخر وافق النساء اللواتی عرض لهن
اختناق من وجع الأرحام و أخرج المشیمة منهن.
&&&&&&
صریمه الجدی
بفتح صاد و کسر را و سکون یاء مثناه تحتانیه و فتح میم و تاء مثناه
فوقانیه و الف و لام و فتح جیم و سکون دال مهمله و یا در اندلس آن را سلطان الجبل نامند
ماهیت آن
نباتی است شاخهای آن غلیظ کرهدار که می پیچد بر مجاور خود و برک
آن شبیه ببرک لبلاب کبیر و از ان کوچکتر و کل آن سفید و خوش بو و ثمر آن مانند ثمر
لبلاب و با لزوجت و اندک حرافت منبت آن جبال و مواضع خشنه
طبیعت آن
در آخر دوم کرم و در وسط آن خشک و تا اول سوم نیز کرم کفته اند
افعال و خواص آن
آشامیدن تخم آن مفتح سدد و مدر بول و ملین بطن و مخرج مشیمه و منقی
رحم از فضلات و هر روز یک مثقال آن با شراب سفید و امثال آن بقدر نیم رطل جهت عسر نفس
و تنقیۀ رحم و رفع طحال و سموم مفید مضر کرده مصلح آن عناب مقدار شربت آن تا دو درهم
و بوئیدن کل آن مقوی دماغ و منشط و محرک باه و بیخ آن را منفعتی ننوشته اند
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
////////////
شونگ . [ ] (اِ) درختچه ای است که در نور
و کجور و زیارت گرگان آن را شونگ و شن خوانند و عرب شجرةالطحال و زهرالعسل گوید. مردم
رودسر و دیلمان و کرج آن را پلاخور نامند و در کتول بنام سفیدال مشهور است و دقزدانه
و اوچ قد و دقزدون اسم ترکی او باشد و این درخت در خشک جنگلهای ایران دیده میشود.
(یادداشت مولف ).
- شونگ بس گل ۞ ؛ درختچه ای که گونه ای از شونگ
است و در ارتفاعات بسیار در جنگلهای فوقانی شمال ایران بسیار است . (یادداشت مولف
).
- شونگ قفقازی ۞ ؛ این درختچه که گونه ای از شونگ
است در خشک جنگلهای بجنورد و گیفان و هم در کوههای دیلمان و شیرکوه در دوهزارگزی دیده
شده است . (گااوبا، از یادداشت مولف ).
///////////
عسلة أوروبية
[عدل]
اضغط هنا للاطلاع على كيفية قراءة التصنيف
العسلة الأوروبية
العسلة الأوروبية
العسلة الأوروبية
التصنيف العلمي
المملكة: النباتات
الشعبة: النباتات المزهرة
الطائفة: ثنائيات الفلقة
الرتبة: Dipsacales
الفصيلة: الخمانية Caprifoliaceae
الجنس: عسلة Lonicera
النوع: العسلة الأوروبية periclymenum
الاسم العلمي
Lonicera periclymenum
كارولوس لينيوس ، 1753 تعديل قيمة خاصية الاسم العلمي للأصنوفة (P225) في ويكي بيانات
معرض صور عسلة أوروبية - ويكيميديا كومنز تعديل قيمة خاصية معرض صور كومنز (P935) في ويكي بيانات
تعديل طالع توثيق القالب
العسلة الأوروبية (باللاتينية: Lonicera
periclymenum)
نبات زينة متسلق ينتمي النبات إلى جنس العسلة من الفصيلة الخمانية. موطنه الأصلي أوروبا
من جنوبها إلى شمالها حتى النرويج وبريطانيا. ينتشر حالياً في أمريكا الشمالية أيضًا.
الوصف النباتي[عدل]
نبات معمر ومتسلق ونفضي يصل ارتفاعه إلى
أربعة أمتار. الورقة بيضوية الشكل متقابلة متصالبة مغطاة بأوبار على سطحها السفلي.
النبات سريع النمو يزهر في الربيع والصيف وموسم أزهاره طويل قد يمتد إلى موسم الخريف.
النورة دوارة تحمل أزهاراً عديدة. الزهرة أنبوبية الشكل زهرية إلى حمراء ولها رائحة
عطرية زكية. للزهرة خمس بتلات متصلة عند قاعدتها ومنفصلة عند القمة، ولها خمسة مئابر.
يتكاثر النبات بالعقل بالترقيد وبالخلفات. يزرع عادة قرب الأسوار والأسيجة.
مصادر[عدل]
أيقونة بوابةبوابة علم النبات
مشاريع شقيقة في كومنز صور وملفات عن:
عسلة أوروبية
▼ ع ن ت
أنواع العسلة
عسلة أريزونية · عسلة أوروبية · عسلة برانسية · عسلة بيضاء الأزهار · عسلة تتارية
· عسلة توسكانية · عسلة دائمة الخضرة · عسلة زرقاء
· عسلة سنانية · عسلة سوداء · عسلة شبكية
· عسلة شجرية · عسلة شعثاء · عسلة شوكية
· عسلة صخرية · عسلة ضيقة الأوراق · عسلة طويلة الأزهار · عسلة غواتيمالية · عسلة قوقازية · عسلة كندية
· عسلة معزية الأوراق · عسلة مكسيكية · عسلة مهدبة
· عسلة نقدية الأوراق · عسلة هلباء · عسلة هلينية
· عسلة وبرية · عسلة يابانية · عسلة يونانية · عسلة أمريكية · عسلة بلجيكية · عسلة بنفسجية · عسلة تركستانية · · عسلة
تركمانية · عسلة تيانشانية · عسلة حريرية
· عسلة حمراء · عسلة ذهبية · عسلة زاحفة
· عسلة سومطرية · عسلة سيامية · عسلة سيبيرية · عسلة سيلانية · · عسلة
شرقية · عسلة شفافة · عسلة صينية
· عسلة غربية · عسلة فارسية · عسلة فليبينية · عسلة كردية
· عسلة كمبودية · عسلة سويسرية ·
Ferns02.jpg هذه بذرة مقالة عن
نبات بحاجة للتوسيع. شارك في تحريرها.
معرفات الأصنوفة
موسوعة الحياة: 488725 GBIF: 5334277
PlantList: kew-2357110 Tropicos:
6000016 ITIS: 35301 ncbi: 213829
IPNO: 149006-1 GRIN:
ps://npgsweb.ars-grin.gov/gringlobal/taxonomydetail.aspx?id=22620 PLANTS:
LOPE4 AFPD: 133347
تصنيفات: خمانيةنباتات زينةنباتات وصفت
في 1753
///////////
قس آذری:
Lonicera
periclymenum (lat. Lonicera periclymenum) - doqquzdonkimilər fəsiləsinin
doqquzdon cinsinə aid bitki növü.
////////
Lonicera periclymenum
From Wikipedia, the free encyclopedia
This article needs additional citations for verification. Please
help improve this article by adding citations to reliable sources. Unsourced material may be challenged and removed. (December 2009) (Learn how and when to remove this template message)
|
Lonicera periclymenum
|
|
Kingdom:
|
|
(unranked):
|
|
(unranked):
|
|
(unranked):
|
|
Order:
|
|
Family:
|
|
Genus:
|
|
Species:
|
L. periclymenum
|
·
Caprifolium distinctum Moench
·
Caprifolium germanicum Röhl.
·
Caprifolium periclymenum (L.) Delarbre
·
Caprifolium quercifolium Meigen
·
Caprifolium semperflorens Dippel
·
Euchylia verticillata Dulac
·
Lonicera hispanica Boiss. & Reut.
·
Periclymenum vulgare Mill.
|
Lonicera
periclymenum, common names honeysuckle, common
honeysuckle, European honeysuckle or woodbine,
is a species of flowering plant in the family Caprifoliaceae native to much of Europe.
Growing to 7 m (23 ft) or more in height, it is a vigorous evergreen twining climber. It is found as far
north as southern Norway and Sweden. In the UK it is one of two native
honeysuckles, the other being Lonicera xylosteum. It is often found in
woodland or in hedgerows or scrubland. The tubular, two-lipped flowers[2] are creamy white or
yellowish and very sweet smelling (especially during the night). The plant is
usually pollinated by moths or
long-tongued bees and develops bright
red berries.
Contents
[hide]
Honeysuckle,
or woodbine, has been a valued part of Britain's ecology for centuries. It is
mentioned by Shakespeare:
"I
know a bank where the wild thyme blows,
Quite
over-canopied with luscious woodbine,
British
rock band Dire
Straits mentions
Honeysuckle in the opening lines of their 1980 song "Expresso Love":
"She
gets the sun in the daytime
Perfume
in the dusk
And
she comes out in the night time
With
a honeysuckle musk"
The
plant was voted the County flower of Warwickshire in 2002 following a
poll by the wild plant conservation charity Plantlife.[4]
L.
periclymenum is
one of several honeysuckle species valued in the garden, for its ability to
twine around other plants, or to cover unsightly walls or outbuildings; and for
the intense fragrance of its profuse flowers in summer. It needs to be planted
with its roots in the shade, and its flowering top in sun or light shade.
Plants need to be chosen with care as they can grow to a substantial size.[2] The cultivars 'Graham Thomas'[5] and 'Serotina'[6] have gained
the Royal Horticultural Society's Award of Garden Merit.
Woodbine caused by
Honeysuckle on a willow tree.
Chromatomyia aprilina (honeysuckle leaf
miner)
2.
^ Jump up to:a b RHS A-Z
encyclopedia of garden plants. United Kingdom: Dorling Kindersley. 2008.
p. 1136. ISBN 1405332964.
&&&&&&
صرد
بضم صاد و فتح را و دال مهمله جمع آن صراد آمده
ماهیت آن
مرغی است که بفارسی سبز کراوتر نشک ادرکاک نیز نامند و بعربی هوام
و کنیت آن ابو کثیر و آن طائریست ابلق سر و منقار آن بزرک و او را پرسن یعنی کف پا
و انکشتان بزرک است و دیده نمی شود مکر بر شاخۀ درخت و کسی را دست بران نیست و بسیار
شریر النفس کریزنده و دشمن کوشت است و آن را صفیر مختلف است هر طائری را که خواهد صید
نماید بزبان آن صفیر برمی آورد و بزبان آن نزد خود می طلبد و چون طائر بسیار نزد آن
جمع شدند بهریک که می خواهد حمله می نماید و بمنقار خود که بسیار تیز است کرفته از
میان قد او دو نیمه کرده می خورد و همیشه کار آن این است و ماوای آن سر درختهای بلند
و قلاع و حصون است و در حدیث از حضرت رسول صلی اللّه علیه و اله و سلم مرویست که آن
حضرت بدست بن قانع صرد دیدند فرمودند که این اول طائریست که در روز عاشوره روزه نکاهداشت
و نیز در حدیث دیکر وارد است که نهی فرمودند از قتال مورچه و زنبور عسل و صرد و هدهد
و کوشت آن حرام است
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
///////////
صرد. [ ص ُرَ ] (ع اِ) مرغی است که گنجشک
را شکار کند. بفارسی ورکاک است . (منتهی الارب ). شیر گنجشک . (زمخشری ). کرکسه .
(ربنجنی ). مرغی است بزرگ سر که گنجشک را صید کند.(غیاث ). سبزگرا. بزک . کزند. ستوچه
. کاک . (ترجمه شافیه غیاث ). ج ، صردان .
(زمخشری ) (مهذب الاسماء) (منتهی الارب ). طائر ابیض البطن اخضرالظهر ضخم المنقار یصطاد
العصافیر، یصفر لکل طائر یرید صیده و هو طائر صام ﷲ تعالی . (منتهی الارب ). و یجمع
علی صردان . قال ابن قتیبة: و سمی صرداً، حکایة لصوته . و سمی الواق ِ بکسر القاف ،
و کنیته ابوکثیر. و هو طائر فوق العصفور نصفه ابیض و نصفه اسود، ضخم الراس ضخم المنقار
و البراثن ، لایری الا فی شعفه او شجرة بحیث لایقدر علیه احد، و له صفیر مختلف . و
من شانه انه یصید العصافیر و ما فی معناها، فیصفر لکل طیر یرید صیده بلغته ، یدعوه
الی التقرب منه ، فیثب علیه فیاکله ، و العرب تتشام به تنفر من صیاحه و هو مما وردت
الشریعة بالنهی عن قتله . (صبح الاعشی ج 2 ص 80). || پشت اسب بعد از به شدن جراحت
. سپیدی پشت ریش اسب که بعد از به شدن بماند. (منتهی الارب ). نشان ریش اشتر. (مهذب
الاسماء).
/////////////
سنگچشمها یا آلاگزنه پرندگانی هستند
با طرح مشخص پروبال، منقار قلاب مانند، پاهای قوی و چنگالهای تیز که رفتارشان شبیه
پرندگان شکارگیر است.
اغلب روی جاهای بلند با قامتی راست در
انتظار شکار مینشینند و طعمه خود را روی بوتههای خار میخکوب و آویزان میکنند. پروازی
پرتوان و موجی دارند. تکزی هستند، نر و ماده آنها تقریباً همشکل است (جز در سنگچشم
پشت سرخ)
روی بوته یا درخت لانه میسازند و از حشرات،
خزندگان، پرندگان و پستانداران کوچک تغذیه میکنند.
گونهها[ویرایش]
نام برخی از گونههای سنگچشم در زیر آورده
شده است.
سنگچشم پشت سرخ (Lanius Collurio)
سنگچشم دم سرخ (Lanius Isabellinus)
سنگچشم کله سرخ (Lanius Senator)
سنگچشم پیشانی سفید (Lanius Nubicus)
سنگچشم پشت بلوطی (Lanius Vittatus)
سنگچشم دمگاه حنایی (Lanius Schach)
سنگچشم خاکستری کوچک (Lanius Minor)
سنگچشم خاکستری بزرگ (Lanius Excubitor)
سنگچشم خاکستری چینی (Lanius Sphenocercus)
سنگچشم قهوهای (Lanius Cristatus)
سنگچشم برمهای (Lanius Collurioides)
سنگچشم کلهگاوی (Lanius Bucephalus)
سنگچشم آفریقایی معمولی (Lanius Collaris)
سنگچشم سومالی (Lanius Somalicus)
سنگچشم تانزانیایی (Lanius Marwitzi)
سنگچشم دمدراز آفریقایی (Lanius Cabanisi)
سنگچشم پشتخاکستری آفریقایی (Lanius Excubitoroides)
پانویس[ویرایش]
پرش به بالا ↑ Loggerhead Shrike
پرش به بالا ↑ Passeri
پرش به بالا ↑ Laniidae
سنگچشم
منابع[ویرایش]
«تیره سنگ چشم» (فارسی).
پرندگان ایران.
////////////
قص الفصيلة الصُرَديّة، دقنوش در عربی:
الفصيلة الصُرَديّة [3] أو دقنوش (الاسم
العلمي: Laniidae)، (بالإنجليزية: Shrike) تنتمي الي رتبة عصفوريات
(الاسم العلمي: Passeriformes)، هي فصيلة طيور تتكون من 83 نوعا، وهي طيور متوسطة إلى صغيرة الحجم
تعيش بعض أنواعها بصورة منفردة والبعض الآخر في جماعات، وتعيش طيور هذه العائلة معظم
أوقاتها طائرة في الجو، ورأس الدقنوش كبير بالنسبة للجسم، ويصل طول الطائر 15 - 38
سم والوزن من 10 - 87 جم، ومنقار الدقنوش حاد وقوي وله طرف خطافي وعليه بعض الشعيرات
عند القاعدة، وبعض أنواع العائلة ذات منقار ضعيف.
المصادر[عدل]
عالم الطيور، محمد عادل سليمان، دار الطلائع
المراجع[عدل]
^
تعديل قيمة خاصية معرف موسوعة الحياة (P830) في ويكي بيانات"معرف Laniidae في موسوعة الحياة".
eol.org. اطلع عليه بتاريخ
5 فبراير 2017.
^ مذكور في : نظام معلومات تصنيفية متكاملة
— وصلة : ITIS TSN — تاريخ الاطلاع: 19 سبتمبر
2013 — عنوان : Integrated
Taxonomic Information System
— تاريخ النشر: 1998
^ المعجم الكبير لمجمع اللغة العربية في
مصر حرف الدال الطبعة الأولى 2004 ص 427
انظر أيضا[عدل]
قائمة الطيور الشائعة في مصر
/////////////
قس عبری:
חנקניים (שם מדעי: Laniidae) הם משפחת עופות
קטנים אוכלי בשר מסדרת ציפורי שיר. החנקניים הם עופות גדולים בסדרתם ובעלי ראש גדול,
עיניים גדולות בעלות "מסיכה" כהה ומקור גדול ומעוקל דמוי עוף דורס. הם ניזונים
בעיקר מחרקים גדולים כמו חגבים, חיפושיות, ציקדות, דבורים ותיקנים וכן מתולעים, עכבישים,
עקרבים, נדלים וחסרי חוליות דומים, אך גם מדוחיים, זוחלים קטנים, ציפורים קטנות וכן
גוזלים וביצים ואף יונקים קטנים כמו עכברים וחדפים. הטרף נתפס על ידי המקור ומשופד
על ענף דוקרני, שיח קוצני או גדר תיל, שם הוא גם נאגר במזווה טבעי. שיטה זו גם מאפשרת
לחנקנים לאכול יצורים ארסיים כמו החגב Romalea guttata, שהארס מתפוגג בגופו לאחר שהוא משתמר במזווה.
החנקנים נפוצים בכל היבשות
ובתי הגידול, אך נדירים בעולם החדש, שם יש רק 2 מינים: חנקן לוגרהד (Lanius ludovicianus) וחנקן גדול (Lanius excubitor) והם כלל לא נפוצים
באמריקה הדרומית או באוסטרליה. בעיקרון הם שוכני אזורים פתוחים וחמימים, אך נפוצים
גם ביערות ובמרומי הרים. אורכם הממוצע עד 50 מ"מ.
قس سواحلی:
Mbwigu
ni ndege wakubwa kiasi wa familia Laniidae. Wanatokea Afrika, Asia na Ulaya kwa
muhimu, spishi mbili tu huzaa huko Amerika ya Kaskazini. Ndege hawa ni mweusi
na mweupe kwa kawaida, mara nyingi wana rangi ya kijivu, kahawa na nyekundu
pia. Wana domo nene lenye ncha kwa kulabu na spishi nyingi zina mkia mrefu.
Hula wadudu na vertebrata wadogo (mijusi, panya, ndege n.k.) na huwa na tabia
ya kuwafumia mwiba. Mwiba unafaa kama akiba na ili kushikilia windo wakati
mbwigu akichana vipande. Hulijenga tago lao kwa vijiti na nyasi mtini au
kichakani. Jike huyataga mayai 3-9.
//////////
قس کردی:
Çûkên
kêzxwer, kêzxur, kêzxwar an jî kîrkok (Laniidae), famîleyekî fîkarên bera an
passarî di nava gezik û dirrikan de dihên dîtin.Çûkên kêzxwer an
kîrkokan,fîkarên goştxwer in û bi granî bi kêzikan xwedî dibin û seyda xwe bi
firînê dikin.
//////////
قس قرقونوقلر در ازبکی:
Qarqunoqlar
— chumchuqsimonlar turkumiga mansub sayroqi qushlar oilasi. Uz. 16—36 sm.
Tumshugʻi ikki yondan siqilgan, uchi yirtqich qushlarniki singari ilmoqqa
oʻxshash qayrilgan. Dumi uzun, ingichka. 12 urugʻi, 72 turi maʼlum. Shim.
Amerika, Yevropa, Afrika va Osiyoda tarqalgan. Butalar va siyrak daraxtlar
oʻsadigan joylarda, yalangliklarda yashaydi. Hasharotlar va mayda umurtqali
hayvonlar bilan oziqdanadi. Boshqa qushlarning ovoziga taqlid qila oladi.
Daraxt va butalarga uya quradi. Ayrim turlari oʻz oʻljasini mayda butoqlarga
qadab qoʻyib, oziq gʻamlaydi. Oʻzbekistonda Q.ning 4 turi tarqalgan. Qora
peshona Q. (. гшпог) togʻ etaklarida, uzun dumli Q. (. 8спасп) Zarafshon,
Surxondaryo, Qashqadaryoning oʻrta oqimi va Sirdaryoning yuqori oqimida;
olatoʻngʻiz (. сшШиз) va kulrang , yaʼni katta Q. qushlar uchib oʻtishi davrida
uchraydi. Zararkunanda hasharotlarni qirib foyda keltiradi.
//////////
قس تیغکه در پشتو:
ټېغکې (علمي نوم: Laniidae) د کوچنيو مرغانو یوه
کورنۍ ده چې په ۳ جنسو تقسيمېږي. ټوله کورنۍ ۳۰ ډوله مرغان لري. ټېغکې په اروپا، آسیا، افريقا او امريکا
کې ژوند کوي. ټېغکې غوښه خوړونکې مرغان دي چې خوځندکې او کوچنۍ شمزۍ لرونکي ژوي خوري. د دي مرغانو
په هکله معلوم دي چې ښکار شوي ژوي د ونو په څانگو ننه ايستي او وروسته يې خوري.
///////////
قس در ترکی ارومچِک کوشوگیلر
استانبولی:
Örümcek
kuşugiller (Laniidae), ötücü kuşlar takımına ait bir kuş familyası.
Palearktik,
Oryantal, Etopya, Nearktik kıtalarda yayılış gösterirler. Çallıklarda
bulunurlar. Değişik hayvanları yüksekten uçarak avlarlar. Yuvalarını çalılar
arasına çanak şeklinde yaparlar. Gag dibinde kıllar bulunmasıyla diğer
kuşlardan ayrılırlar. Burun delikleri örtüsüzdür. Yırtıcı şekilde yaşayan
kuşlardır. Gagaları aşağı doğru kıvrk, üst gagalarının kenarlarında keratin
birer diş vardır. Besinlerini depo ederler.
///////////
Shrike
From Wikipedia, the free encyclopedia
Shrikes
|
|
Kingdom:
|
|
Phylum:
|
|
Class:
|
|
Order:
|
|
Suborder:
|
|
Family:
|
|
Genera
|
|
Shrikes (/ʃraɪk/) are carnivorous passerine birds of the family Laniidae.
The family is composed of thirty-one species in four genera. They are fairly closely
related to the bush-shrike family Malaconotidae.
The
family name, and that of the largest genus, Lanius, is derived from
the Latin word for "butcher", and some shrikes
are also known as "butcher birds" because of their feeding habits.[1] The common English
name "shrike" is from Old English scríc ,
"shriek", referring to the shrill call.[2]
Contents
[hide]
Most
shrike species have a Eurasian and African distribution, with
just two breeding in North America (the loggerhead and great grey shrikes). There are
no members of this family in South America or Australia, although one species
reaches New
Guinea.
The shrikes vary in the extent of their ranges, with some species like the
great grey shrike ranging across the Northern Hemisphere to the Newton's fiscal which is restricted
to the island of São Tomé.[3]
They
inhabit open habitats, especially steppe and savannah. A few species of shrike
are forest dwellers, seldom occurring in open habitats. Some species breed in
northern latitudes during the summer, then migrate to warmer climes
for the winter.
Shrikes
are medium-sized birds, up to 50 centimetres (20 in) in length, with grey,
brown, or black and white plumage. Their beaks are hooked,
like that of a bird
of prey,
reflecting their predatory nature, and their calls are strident.
Shrikes
are known for their habit of catching insects and small vertebrates and impaling their
bodies on thorns, the spikes on
barbed-wire fences, or any available sharp point. This helps them to tear the
flesh into smaller, more conveniently-sized fragments, and serves as a cache so that the shrike
can return to the uneaten portions at a later time.[4] This same behaviour
of impaling insects serves as an adaptation to eating the toxic lubber grasshopper, Romalea guttata.
The bird waits for 1–2 days for the toxins within the grasshopper to degrade,
and then can eat it.[5]
Shrikes
are territorial, and these territories are defended from
other pairs. In migratory species a breeding territory is defended in the
breeding grounds and a smaller feeding territory is established during
migration and in the wintering grounds.[3] Where several
species of shrike exist together, competition for territories can be intense.
Shrikes
make regular use of exposed perch sites, where they adopt a conspicuous upright
stance. These sites are used in order to watch for prey items and to advertise
their presence to rivals.
The
shrikes are generally monogamous breeders,
although polygyny has been recorded
in some species.[3] Co-operative
breeding, where younger birds help their parents raise the next generation of
young, has been recorded in both species in the genera Eurocephalus and Corvinella as
well as one species of Lanius. Males attract females to their
territory with well stocked caches, which may include inedible but brightly
coloured items. During courtship the male will perform a ritualised dance which
includes actions that mimic the skewering of prey on thorns and will feed the
female. Shrikes make simple, cup-shaped nests from twigs and grasses, in bushes
and the lower branches of trees.[4]
Lizard impaled on thorns
by a southern grey shrike, Lanius meridionalis, Lanzarote
The
family Laniidae was introduced (as Lanidia) by the French polymathConstantine Samuel Rafinesque in 1815.[6][7]
FAMILY:
LANIIDAE
·
Genus: Corvinella
·
Genus: Urolestes
Other
species, popularly called shrikes, are in the families:
The
Prionopidae and Malaconotidae are quite closely related to the Laniidae, and
were formerly included in the shrike family. The cuckoo-shrikes are not closely
related to the true shrikes.
1.
Jump up^ Jobling, James A
(2010). The Helm Dictionary of Scientific Bird Names. London: Christopher
Helm. p. 219. ISBN 978-1-4081-2501-4.
2.
Jump up^ "Shrike". Oxford English Dictionary (3rd ed.). Oxford University Press. September 2005. (Subscription or UK public library
membership required.)
3.
^ Jump up to:a b c Yosef, Reuven
(2008). "Family Laniidae (Shrikes)". In Josep, del Hoyo; Andrew,
Elliott; David, Christie. Handbook of the Birds of the World. Volume 13,
Penduline-tits to Shrikes. Barcelona: Lynx Edicions. pp. 732–773. ISBN 978-84-96553-45-3.
4.
^ Jump up to:a b Clancey, P.A.
(1991). Forshaw, Joseph, ed. Encyclopaedia of Animals: Birds. London:
Merehurst Press. p. 180. ISBN 1-85391-186-0.
6.
Jump up^ Rafinesque, Constantine Samuel (1815). Analyse de la nature ou,
Tableau de l'univers et des corps organisés (in French).
Palermo: Self-published. p. 67.
7.
Jump up^ Bock, Walter J.
(1994). History and Nomenclature
of Avian Family-Group Names. Bulletin of the American Museum of
Natural History. Number 222. New York: American Museum of Natural History.
pp. 150, 252.
&&&&&&
صرصر
بضم دو صاد مهمله و در میان و آخر راء ساکنۀ مهملتین و بفتح هر
دو صاد نیز آمده لغت عربی است جمع آن صراصر و بسریانی و بشیرازی چهرۀ ریسک و اهل اندلس
جغاله و بفارسی چرواشک و عربان صراد اللیل و باصفهانی زنجره و در تنکابن جیک و بهندی
جهینکر نامند
ماهیت آن
حیوانی است معروف شبیه بملخ و بسیار کوچک و در خانها و باغها و
شکاف دیوارها می باشد و شبها بسیار صدا می کند بمد طولانی متصل بهم خصوص در کرما و
شبهای تار
طبیعت آن
در دوم کرم و خشک
افعال و خواص آن
خوردن بریان آن جهت اوجاع مثانه و سائیدۀ خشک کرده آن با فلفل جهت
قولنجی که اطبا از علاج آن عاجز باشند نافع که از پنج عدد تا ده عدد آن را با مثل آن
عسل و فلفل بحسب قوت و شدت و ضعف و خفت علت با آب کرم و یا جلاب عسل و یا شکر بیاشامند
در ساعت تسکین دهد و مجرب دانسته اند و قطور زیت مطبوخ آن در ان خصوصا مطبوخ اطراف
آن جهت تسکین درد کوش و کویند چون دو عدد یا سه عدد آن را در انبوبۀ نی کرده و سر آن
بند کرده زیر بالین کذارند ما دام که آن در زیر بالین باشد صاحب آن را خواب نیاید
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
/////////
صرصر. [ ص ُ ص ُ / ص ِ ص ِ ] (ع اِ) جانورکی
است صرصورنام . (منتهی الارب ). سوسک . سوسرک . سِمرگ . ج ، صراصر. نوعی از حشرات دارای
بالهائی که از جلو بهم افتاده و از عقب تا شده در تمام کره ارض منتشر است محل زندگی آنها در حفره هائیست که
در زمین حفر کنند ۞ . ملخ سیاه که در زمین بانگ کند.
(دهار). انطاکی گوید: حیوانی بزرگتر از مگس بلندآواز مخصوصاً در تاریکی در خانه ها
یافت شود. خشک و گرم است در دوم ، اگر خشک شود و با مثل آن فلفل ساییده شود و بیاشامند
بادهای غلیظ و قولنج را بر طرف سازدپس از آنکه از علاج آن ناامید باشند. و اگر در روغن
بجوشانند صمم را باز کند. گویند اگر در نی گذارده شود و در زیر متکای کسی که نداند
بگذارند خواب را بر طرف سازد. (تذکره ضریر
انطاکی ص 228 - 229). حیوانیست شبیه به ملخ و بسیار کوچک و در خانه ها شبها صدا بسیار
میکند و در اصفهان زنجره و در تنکابن جیک نامند در دوم گرم و خشک و شرب خشک کرده او از سه عدد تا ده عدد با هم عدد او فلفل جهت رفع
قولنج صعب و ریاح غلیظ مجرب دانسته اند و مشوی او جهت درد مثانه و قطور جوشانیده او در روغن زیتون جهت گرانی سامعه نافع و چون دو
سه عدد او را در میان نی و امثال آن گذاشته دهن انبوبه را بموم گرفته در زیر سر نایم
گذارند و او نداند مانع خواب او گردد. (تحفه
حکیم مومن ). زیز گویند و آن حیوانی است کوچک مانند ملخی کوچک که شب آواز کند
و بشیرازی جرواسک گویند. و دیسقوریدوس گوید چون بریان کنند و بخورند درد مثانه را سود
دهد. جالینوس گوید بعد از آنکه خشک شود کسی که قولنج داشته باشد یک عدد با یک دانه فلفل بخورد. شربتی سه عدد از این حیوان بود یا پنج
عدد یا هفت ۞ عدد یا مثل وی فلفل در وقت هیجان
درد و صعوبت آن نافع بود. و صاحب منهاج گوید چون با زیت پزند و در گوش چکانند درد ساکن
گرداند. (اختیارات بدیعی ).
////////////
جهینگر
بکسر جیم و خفاء هاء و سکون یاء تحتانی
و خفاء نون و فتح کاف فارسی و سکون راء مهمله بعربی صرصر گویند.
تألیف شریفی
//////////
جیرجیرک حشرهای است از تیره راستبالان
رده آنسیفرا یا شمشیریها (Ensifera) خانواده جیرجیرکها (Gryllidae)
[۱].
راستبالان حشراتی هستند که در حالت استراحت
بالها به صورت جمع نشده و مماس با سطح پشتی بدن قرار میگیرد این فرم بیشتر در حشرات
ابتدایی دیده میشود نام راست بالان بدین جهت بر آنها گذاشته شدهاست. ملخها، سوسریها،
جیرجیرکها، و آخوندکها (البته امروزه بیشتر این گروهها به صورت جداگانهای طبقهبندی
میشوند) در این راسته قرار دارند. معمولاً شب فعالند. قطعات دهانی جونده هستند. بالهای
جلویی باریک و بالهای عقبی نازک و تاشده در زیر بالهای جلویی هستند. دارای دگردیسی
ناقص هستند. اغلب همه چیز خوارند و یا زبالهخوار[۲] میباشند و ۲۵ هزار گونه دارد.
گونه نر این حشرات برای جلب نظر مادهها، با ایجاد اصطکاک بین بالهای جلویی و یا بال
به پاها و … ایجاد صدا میکند.
جیرجیرک آفریقایی
جیرجیرکها خویشاوند ملخها هستند. آنها
میتوانند به کمک پاهای عقبی بزرگشان به اندازه چند برابر طول بدن خود بپرند. جیرجیرکها
معمولاً شبها فعالاند. بعضی از آنها مجراهایی حفر میکنند و تا زمانی که هوا روشن
است در آن استراحت میکنند. بیش تر گونههای جیرجیرک برگ میخورند. اما بعضی از جیرجیرکهای
درختچهای از حشرههای دیگر تغذیه میکنند.[۳]
جیرجیرکها مانند ملخها، میخوانند. آنها
برای تولید صدا دندانههای شانه مانند یک بال خود را روی ناحیه ضخیم بال دیگر میکشند.
جلو بدن آنها به صورت تشدیدگر عمل میکند و صدا بلندتر میشود. بعضی از جیرجیرکهای
گرمسیری به قدری بلند آواز میخوانند که میتوان صدای آنها را از فاصله ۱/۵ کیلومتری
شنید. گوش جیرجیرکها روی زانوهای جلویی آنها قرار دارد.[۳]
وقتی جیرجیرک میخواند، یعنی دمای هوا
بالای ۲۰ درجه سانتیگراد است.
//////////
قس جداجد حقیقیه در عربی:
الجداجد الحقيقية (الاسم العلمي:Gryllidae) هي فصيلة من الحشرات
تتبع رتبة مستقيمات الأجنحة من صف الجناحيات [1][2][3].
محتويات [أخف]
1 أسر
2 أجناس
2.1 جنس
نموذجي
3 أنظر
أيضاً
4 مراجع
أسر[عدل]
مجموعة الجدجداوات الحقيقية:
جدجداوات حقيقية (الاسم العلمي:Gryllinae)
(الاسم العلمي:Gryllomiminae)
(الاسم العلمي:Gryllomorphinae)
(الاسم العلمي:Itarinae)
(الاسم العلمي:Landrevinae)
(الاسم العلمي:Sclerogryllinae)
مجموعة جدجداوات Phalangopsinae:
(الاسم العلمي:Phalangopsinae)
(الاسم العلمي:Cachoplistinae)
(الاسم العلمي:Paragryllinae)
(الاسم العلمي:Rumeinae)
(الاسم العلمي:Phaloriinae)
(الاسم العلمي:Luzarinae)
مجموعة جدجداوات Podoscirtinae:
(الاسم العلمي:Podoscirtinae)
(الاسم العلمي:Euscyrtinae)
(الاسم العلمي:Hapithinae)
جدجداوات الفضلات (الاسم العلمي:Pentacentrinae)
مجموعة جدجداوات دغلية Eneopterinae:
جدجداوات دغلية (الاسم العلمي:Eneopterinae)
(الاسم العلمي:Tafaliscinae)
جنس (الاسم العلمي:Adenophallusia)
جدجداوات (الاسم العلمي:Nemobiinae)
جدجداوات سيفية الذيل (الاسم العلمي:Trigonidiinae)
جدجداوات (الاسم العلمي:Pteroplistinae)
جدجداوات شجرية (الاسم العلمي:جدجداوات
شجرية)
الجدجداوية الشجرية
الجدجد الشجري
أجناس[عدل]
(الاسم العلمي:Menonia)
جنس نموذجي[عدل]
الجنس النموذجي لهذه الفصيلة هو:
الجدجد (الاسم العلمي:Gryllus)
أنظر أيضاً[عدل]
جداجد خلدية (الأسم العلمي:حراقات)
جداجد حرشفية (الأسم العلمي:Mogoplistidae)
جداجد نملية (الأسم العلمي:جداجد نملية)
مراجع[عدل]
^ نظام المعلومات التصنيفية المتكامل
(بالإنكليزية) ITIS
فصيلة الجداجد الحقيقية تاريخ الولوج 01 أغسطس 2013
^ المركز الوطني للمعلومات التقنية الحيوية
(بالإنكليزية) NCBI
فصيلة الجداجد الحقيقية تاريخ الولوج 01 أغسطس 2013
^ موقع تاكسونوميكون (بالإنكليزية) Taxonomicon فصيلة الجداجد الحقيقية
تاريخ الولوج 01 أغسطس 2013
/////////////
قس چیچیراما در آذری:
Cırcırama - (Orthoptera) dəstəsindan
bir cücü növü.
//////////
قس جنگکریک در بهاسای اندونزی:
Cengkerik atau jangkrik (Gryllidae)
adalah serangga yang berkerabat dekat dengan belalang, memiliki tubuh rata dan antena panjang.
Jangkrik adalah omnivora, dikenal dengan suaranya yang hanya dihasilkan oleh cengkerik
jantan. Suara ini digunakan untuk menarik betina dan menolak jantan lainnya.
Suara cengkerik ini semakin keras dengan naiknya suhu sekitar. Di dunia dikenal sekitar
900 spesies cengkerik, termasuk di dalamnya
adalah gangsir.
Cengkerik telah
dipelihara manusia sejak lama, dan di Asia dianggap sebagai pembawa keberuntungan.
Laga cengkerik adalah sejenis permainan yang populer dan kerap kali
melibatkan taruhan. Di Caraguatatuba, Brasil, cengkerik hitam di dalam ruangan
dipercaya sebagai tanda datangnya penyakit, cengkerik hijau harapan, dan
cengkerik kelabu uang. Dalam komedi, suara cengkerik biasanya digunakan untuk
menandakan lawakan yang tidak lucu dan tidak membuat orang tertawa.
//////////////
قس عبری:
הַצִּרְצָרִיּים (שם מדעי:
Gryllidae; שם תלמודי: צַרְצוּר)
הם משפחת חרקים נפוצה.
///////////
قس جنگکریک در بهاسای جاوی:
Jangkrik iku kéwan sing kalebu kulawarga Gryllidae,
ya iku jinis srangga sing isih kerabat karo walang, duwé awak rata lan sungut dawa. Jangkrik
iku omnivora, ditepungi mawa swarané sing mung diasilaké déning jangkrik
lanang. Swara iki digunakaké kanggo narik jangkrik wadon lan nulak jangkrik
lanang liyané. Suwara jangkrik iki saya seru kanthi munggahé suhu ing papan saubengé. Ana watara 900 spesies jangkrik.
Jangkrik wis
diingu manungsa kawit biyèn, lan ing Asia dianggep minangka panggawa kabegjan.
Ing Caraguatatuba, Brazil, jangkrik ireng ing jeron ruangan
dipercaya minangka tenger tekané penyakit, jangkrik ijo tengering
pangarep-arep, lan jangkrik klawu tetenger dhuwit. Jroning komèdi, suwara
jangkrik biasané dipigunakaké kanggo nengeri lawakan sing ora lucu lan ora gawé
wong ngguyu.
/////////
قس پنجابی:
گاندے ٹڈے کیڑیاں دا اک ٹبر اے۔ ایہناں دا پنڈا کج پدھرا ہوندا اے۔ ایہ رات نوں ٹردے پھردے تے گاندے نیں۔ ایہناں دیاں 9000 دے نیڑے ونڈاں نیں۔ ایہ انسان نوں کج نئیں کیندے تے نر ٹڈے ای گاندے نیں۔
///////////
قس چِچِرَک در پشتو:
چرچرکان (په لاتين: Gryllidae) د مستقيم وزر لرونکو
خوځندکو څخه یو غوښه خوړونکی ژوي دي چې د اېنسیفېرا تر طبقې لاندی راځي. نوموړي ژوي استوانه یی بدن، دایروي
سر، درې جورې پښې، یوه جوره مرکب سترگې او دوه انتنونه لري. چرچرکان
د نړی په بېلا بېلو سیمو کې په ځنگلونو کې ژوند کوي. د دی خوځندکې تر ټولو لوی ډولونه ۵ ساتیمتره اوږدوالی لري. تر اوسه پورې د چرچرکانو ۹۰۰ ډوله پېژندل شوي دي.
//////////
قس سیسرک در کردی سورانی:
سیسرک یان مەشکەدڕە (بە ئینگلیسی: Cricket) مێروویەکە لە تیرەی Gryllidae (ڕاستباڵان).
سیسرک شەوانە چالاکە و دەخوێنێ، باڵەکانی پێشەوەی باریک و باڵەکانی دواوەی ناسک و لە ژێر باڵەکانی پێشەوەدا قەد کراوە. هەموو شتێک دەخۆن، لەشیان پانە و شاخیلەیان هەیە، ٢٥ هەزار جۆریان هەیە. سیسرکی نێر بۆ ڕاکێشانی مێ، بە لێخشانی باڵەکانی پێشەوە یان باڵەکان و پێکانی یان... دەنگێکی تایبەت دروست دەکا.
MENU0:00
دەنگی سیسرک
سیسرکی ئەفریقایی
سیسرکەکان خزمی کوللەکانن. ئەوان دەتوانن بە یارمەتی پێی دواوەیان چەن هێندەی درێژی لەشیان باز بدەن. سیسرکەکان شەوانە دەردەکەون، بڕێکیان کون و کەلێن هەڵدەکۆڵن و تا ڕوون بوونەوەی هەوا تێیدا دەمێننەوە. زۆربەی سیسرکەکان گەڵا دەخۆن، بڕێک لە سیسرکەکانیش لە مێروو بژیوی خۆیان دەست دەخەن[٢].
سیسرکەکان وەک کوللەکان دەخوێنن. بۆ ئەم مەبەستە ددانەی شانەئاسای باڵەکانیان لێک دەخشێنن. بەشی پێشەوەی لەشیان وەک ریزۆنانس دەنگەکە بەرزتر دەکا.بڕێ لە سیسرکەکانی گەرمیان هێندە بەرز دەخوێنن کە دەنگیان تا ١،٥ کمی دەبیسرێت. گوێی سیسرکەکان لە سەر ئەژنۆی پێشەوەیانە[٣].
//////////
قس چیرچیر بُچگی در ترکی استانبولی:
Cırcır
böceği, Gryllidae (cırcır böceğigiller) familyasını oluşturan parlak siyah
renkli, yuvarlak iri başlı, kısa kanatlı, uzun antenli, böcek türlerinin ortak
adı.
//////////
Cricket (insect)
From Wikipedia, the free encyclopedia
"Crickets" redirects here. For
the sport, see Cricket. For other uses,
see Cricket
(disambiguation).
Cricket
Temporal range: Triassic–Recent |
|
Kingdom:
|
|
Phylum:
|
|
Class:
|
|
Order:
|
|
Suborder:
|
|
Superfamily:
|
|
Family:
|
|
Subfamilies
|
|
See Taxonomy section
|
|
·
Gryllides Laicharting, 1781
·
Paragryllidae Desutter-Grandcolas, 1987
|
Crickets (also known as
"true crickets"), of the family Gryllidae, are insects related to bush crickets, and, more distantly, to grasshoppers. The Gryllidae have mainly cylindrical
bodies, round heads, and long antennae. Behind the head is a smooth, robust
pronotum. The abdomen ends in a pair of long cerci (spikes); females have a long,
cylindrical ovipositor. The hind legs have
enlarged femora (thighs), providing power for jumping. The front wings are
adapted as tough, leathery elytra (wing covers), and some crickets
chirp by rubbing parts of these together. The hind wings are membranous and
folded when not in use for flight; many species, however, are flightless. The
largest members of the family are the bull crickets, Brachytrupes, which are up to 5 cm (2 in)
long.
More
than 900 species of crickets are
described; the Gryllidae are distributed all around the world except at
latitudes 55° or higher, with the greatest diversity being in the tropics. They occur in varied habitats from
grassland, bushes, and forests to marshes, beaches, and caves. Crickets are
mainly nocturnal, and are best known for
the loud, persistent, chirping song of males trying to attract females,
although some species are mute. The singing species have good hearing, via the
tympani (eardrums) on the tibiae of the front legs.
Crickets
often appear as characters in literature. The Talking Cricket features in Carlo Collodi's 1883 children's book, The
Adventures of Pinocchio, and in films based on the book. The
eponymous insect is central to Charles Dickens's 1845 The
Cricket on the Hearth, as is the chirping insect in George
Selden's
1960 The
Cricket in Times Square. Crickets are celebrated in poems by William
Wordsworth, John Keats, and Du Fu. They are kept as pets in countries from
China to Europe, sometimes for cricket fighting. Crickets are efficient at
converting their food into body mass, making them a candidate for food
production. They are used as food in Southeast Asia, where they are sold
deep-fried in markets as snacks. They are also used to feed carnivorous pets
and zoo animals. In Brazilian folklore, crickets feature as omens of various
events.
&&&&&&
صعتر
بفتح صاد و سکون عین و فتح تاء مثناه فوقانیه و راء مهمله و سعتر
بسین مهمله بجای صاد نیز آمده و لیکن اطبا بیشتر بصاد می نویسند تا ملتبس و مشتبه بشعیر
نشود و بشین معجمه و بزای معجمه نیز آمده و برومی لزموش و بیونانی صعتروس و اوریغاسن
و بفارسی ایشن و اوشن و بترکی کلکلیک و باصفهانی اویشم و بهندی ساتر نامند
ماهیت آن
برک کیاهی است و انواع می باشد بستانی و بری و جبلی بستانی را بفارسی
مرزه نامند و برک بستانی مدور و برک بری بعضی طولانی ریزه و بعضی برک آن نازک و جبلی
عریض و مدور و آنچه رنک آن سیاه باشد صعتر فارسی آنچه سفید نزد بعضی مردم مشهور بجوزیست
و صعتر شوار نیز نامند و انواع دیکر نیز می باشد و همه در طعم تند و خشبو و کل همه
کبود بهترین آن برک کوچک تازه بری آنست و درازبرک آن بهتر از مدور برک آنست
طبیعت آن
در آخر دوم کرم و خشک و بعضی در اول سوم کفته اند و کرمی و خشکی
جبلی آن زیاده
افعال و خواص آن
مفتح سدد و مقطع و مجفف و محلل ریاح و بلاغم و ملطف اغذیۀ غلیظه
و مبهی و مشهی غذا و منقی رئه و معده و جکر و امعا از رطوبات و بلاغم و مانع صعود ابخره
بدماغ و دافع جشای بلغمی و مسکن وجع دندان و ورک حادث از سردی و وجع مثانه و رحم و
مدر بول و حیض و با قوت تریاقیت و خوردن آن به آب انجیر جهت ربو و سرفه و با انجیر
خشک عرق آورد و رنک رو را نیکو کرداند و خوردن ادویۀ مسهله با آب صعتر مطبوخ رافع تخمه
و عفونت غذا و ترش شدن آن و غثیان و وجع فواد و قولنج ریحی و ثقلی بلغمی و مغص و مخرج
اقسام کرم معده و حب القرع و بدستور با عسل و اکر پیش از ادویۀ مسهله بخورند باعث تهیۀ
اخلاط است برای دفع بمسهل باسانی و با آب کرفس جهت تفتیت حصاه و عسر البول و با میپختج
جهت دفع مضرت شوکران و افیون و با سکنجبین جهت رفع مضرت جنین و با بادروج و ترب جهت
وجع ورک و ثقل حاصل از رطوبات شربا و ضمادا و با روغن زیتون جهت انواع مغص و آشامیدن
سرکه که صعتر در آن خیسانیده و با سکنجبین مصنوع از ان هرکاه سرفه نباشد جهت سپرز مجرب
و با پنیر تازه جهت تسمین بدن و با خیارزه جهت کوفتکی عضل و معده و جکر و لعوق آن با
عسل جهت ورم ملازه و رئه کرم سرفۀ رطوبی و عقرب کزیده و سائر هوام و مضغ آن جهت تسکین
درد دندان و تقویت بصر و سفوف آن با مثل آن شکر جهت قطع صعود ابخره و تقویت چشم و با
اطعمۀ غلیظه باعث خوشبوئی و سرعت انحدار و زیادتی لذت و لطافت آنها است مانند هریسۀ
کندم و باقلا و عدس و کله و پاچه و کوشت کوساله و مانند اینها و محلل ریاح و نفخ آنها
و با جمیع بقول مضرۀ عین خواه کرم باشد خواه بارد رافع ضرر آنها و با سرکه بهترین نان
خورشی است و آشامیدن سه درم آن با عسل جهت کزیدن عقرب و سائر هوام و مضمضۀ آن با سرکه
و زیره جهت درد دندان و کلو و اکتحال آب معصور آن جهت رفع بیاض و شب کوری و سعوط آن
با روغن ایرسا جهت اخراج فضول رطوبی بسیار از دماغ و قطور آن در کوش جهت رفع ثقل سامعه
و با شیر جهت تسکین وجع آن و ضماد آن با عسل جهت اورام صلبه و عرق النسا و وجع ورک
و با روغن زیتون و زیره جهت برآمدکی ناف اطفال و رفع ریاح جوف ایشان و با سویق جهت
تحلیل اورام بلغمی و با کندم جهت وجع ورک و ضماد مطبوخ آن در حمام جهت جرب و حکه و
یرقان و رائحۀ بخور آن و افتراش بدان جهت کریزانیدن هوام و آشامیدن مطبوخ شاخهای آن
با مثل آن عناب که در چهار مثل آن آب جوش دهند تا بربع رسد جهت تصفیۀ خون غلیظ بالخاصیه
مؤثر و کل آن مسهل مرۀ سودا و بلغم اما ضعیف تر از افتیمون و قویتر از حاشا چون دو
مثقال آن را با سرکه و نمک بیاشامند اسهال سودا و بلغم نماید و ادرار بول و حیض کند
و عصارۀ کل تازۀ آن محلل ورم عضل دو طرف زبان و لهاه و قلاع دهان در آخر علت و مربای
آن با شکر و یا عسل و بدستور کلقند دو مثقال آن در دفع سموم و امراض بارده قوی الاثر
و چون شب وقت خواب مقدار یک مثقال آن را بخورند و بخوابند و مداومت بران نمایند منع
صعود ابخره بدماغ و نزول آب بچشم نماید و ذهن را تقویت بخشد و رنک رو را نیکو کرداند
و روغن کل آن بتنهائی با جمیع اجزای آن بدستور مقرر جهت جمیع امراض بارده مانند فالج
و لقوه و رعشه و استرخا و اوجاع ظهر و مفاصل و خصوصا قولنج و امراض نواحی معده و امعا
بهتر از روغنهای دیکر و تخم آن در جمیع افعال قوی تر از برک آن و مفتح سدد و رافع یرقان
و مهیج باه و خائیدن آن مسکن درد دندان و محرک اشتها و چون در نان داخل نمایند دافع
ضرر ماکولات و معین بر باه مبرودین و صعتر مضر رئه مصلح آن سرکه مقدار شربت آن تا پنج
مثقال است
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
/////////
صعتر. [ ص َ ت َ ] (اِ) سعتر است که پودینه کوهی باشد و آن را صعترالحمار نیز گویند. آشامیدن
آن با شراب گزندگی جانوران را سودمند بود و معده و جگر را بغایت نافع و رائحه آن هوام را گریزاند و تخم آن در جمیع افعال قوی
تر. (منتهی الارب ). و در ذیل کلمه سعتر آرد:
پودینه کوهی مفتح و محلل بلغم وریاح و مشهی
و ملطف اغذیه غلیظه و منقی معده و خوردن ادویه مسهله با آب سعتر مطبوخ مانع قی و مخرج تمام کرم
است و دافع تخمه و عفونت غذا. (منتهی الارب ). آویشن ، اوشن ، یوشن . زعتر. اوریقانس
. ۞ نضف . اسم گیاهی است که بترکی
ککلیک اودی وبه اصفهانی آویشم نامند بری و بستانی است و بستانی را به فارسی مرزه نامند
و برگ بری بعضی مدور و قسمی ریزه و طولانی و اقسام او تند و خوشبو و گل همه کبود است
، در آخر دوم گرم و خشک و کوهی او گرم و خشک تر و در افعال قوی تر از بستانی و مجفف
و مفتح و مقطع و باتریاقیت و محلل بلغم و ریاح و مشهی و ملطف اغذیه غلیظه و منقی معده و جگر و ریه از رطوبات و مانع
صعودبخارات بدماغ و گل او با سرکه و نمک مسهل سودا و بلغم و خوردن ادویه مسهله با آب صعتر مطبوخ مانع مغص و مخرج اقسام کرم
و رافع تخمه و عفونت غذا و ترش شدن آن و جهت غثیان و وجع الفواد و قولنج ثفلی و ریحی
و بلغمی و با ماست جهت قولنج سوداوی مستمری از مجربات و با عسل جهت گزیدن هوام و طبخ
او با انجیر جهت ربو و سرفه و با آب کرفس جهت حصاة و عسر بول و با مثل او عناب که با
چهارده وزن او آب جوشانیده ۞ باشند و بربع رسیده باشد بالخاصیة جهت رقیق کردن خون مجرب
و با روغن زیتون جهت انواع مغص و سرکه که در او خیسانیده باشند از آن سکنجبین بسازند
یا بتنهائی بنوشند جهت سپرز مجرب و با پنیر تازه جهت تسمین بدن و اکتحال آب او جهت
بیاض و قطور او جهت گرانی سامعه و طلای او با عسل جهت تحلیل اورام صلبه و عرق النساء
و امثال آن و با روغن زیتون و زیره جهت برآمدگی ناف اطفال و رفع ریاح اندرون ایشان
و ضمادمطبوخ او در حمام جهت جرب و حکه و یرقان و مضمضه او با سرکه و زیره جهت گریزانیدن هوام موثر است
. و تخم او در جمیع افعال قوی تر و مفتح سدد و دافع یرقان و مهیج باه و خائیدن آن جهت
درد دندان و تحریک اشتهاو روغن او شرباً و ضماداً جهت رعشه و فالج و لرز و درد مفاصل
بهترین روغنها و مضر ریه ۞ و مصدع محرورین و مصلحش سرکه و قدر شربتش تا پنج مثقال
است و مربای او با شکر که بدستور گلقندبسازند جهت منع صعود بخارات بدماغ و نزول آب
و تقویت ذهن و نیکو کردن رخسار و سموم هوام و سایر امراض قوی الاثر است . (از تحفه حکیم مومن ). و رجوع بترجمه ضریر انطاکی و ترجمه صیدنه ابوریحان
بیرونی شود.
///////////
صعتر
به شیرازی اوشه گویند و بیونانی اوریفاس
است و آن دو نوع است درازورق و گردورق و بری را ندغ گویند و در قوت مانند حاشا بود
و درازورق اقوی بود از گردورق و نیکوترین آن کوچکورق بری بود و طبیعت آن گرم و خشک
بود در سیوم ملطف و ملین بود و درد ورک را نافع بود و درد دندان که از سردی و باد بود
چون بخایند ساکن گرداند و طبیخ وی چون با شراب بیاشامند گزندگی جانوران را سودمند بود
و چون با میختنج بیاشامند و دفع مضرت شوکران و افیون بکند و چون با سکنجبین بیاشامند
دفع مضرت جنین بکند و چون با خیارزه بخورند نیکوتر بود جهت کوفتگی عضله و جهت معده
و جگر بغایت نافع بود و چون با روغن ایرسا سعوط کنند فضلها از بینی بیرون آورد و اگر
با سرکه بیاشامند مطحول را نافع بود و حیض و بول براند و اگر طبیخ وی بیاشامند شکم
براند و فضول مراری بیرون آورد و اگر با عسل طلا کنند ملازه و شش را نافع بود و خوردن
وی غثیان را بغایت نافع بود و چون آب وی بیاشامند کرم بکشد و حب القرع را بیرون آورد
و اشتهای طعام بازدید کند و بادها را تحلیل دهد و تاریکی چشم و شبکوری را که از تری
بود زایل کند و نیم مثقال مستعمل بود و روغن وی سینه و شش را سودمند بود و اگر با سویق
بر ورمها بلغمی ضماد کنند بگدازاند و خوردن وی هضم طعام بکند و معده و امعا را از بلغم
غلیظ پاک کند و غذاهای غلیظ لطیف گرداند و سردی معده و جگر را سودمند بود و سده بگشاید
و غضبان وی چون با عناب بپزند خون غلیظ رقیق گرداند و این خاصیت در وی موجود بود چون
با انجیر خشک بخورند عرق برانگیزد و لون نیکو گرداند و فقاح وی مسهل مره سودا بود و
بلغم و شربتی از وی یک مثقال بخورند و بر آن تکیه کنند جهت دفع نزول آب بغایت مفید
بود و از نزول ایمن باشد و ذهن را نیکو گرداند و چون بیاشامند گزندگی عقرب را نافع
بود و اگر ضماد کنند بر موضع گزندگی همچنین نافع بود و چون صعتر نزدیک بقولی که مضعف
چشم بود بکارند ضرر آن زایل کند و نوعی صعتر بستانی هست که آن را میکارند ضعیفتر
از بری بود در قوت و فعل و در تبریز بسیار کارند و آن را مرزه خوانند و ابن مؤلف گوید
در شیراز نیز بکارند و صعتر مضر بود باربیه و مصلح آن سرکه انگور بود
______________________________
صاحب مخزن الادویه مینویسد: صعتر به فتح
صاد و صعتر به سین بجای صاد نیز آمده و لیکن اطبا بیشتر به صاد نویسند تا ملتبس و مشتبه
به شعیر نشود و برومی لزموش و بیونانی صعتروس و اوریفاسن و بفارسی ایشن و اوشن و بترکی
ککلیک و باصفهانی آویشم و بهندی ساتر نامند و آن برگ گیاهی است و انواع میباشد بستانی
بری و جبلی و بستانی را بفارسی مرزه نامند ..
. در تحفه نیز مینویسد: صعتر به صاد و
سین هر دو آمده گیاهی است که بترکی کلکیک اودی و باصفهانی آویشم نامند و بستانی آن
را مرزه گویند
لاتینTHYMUS KOTCHYANUS فرانسهSARRIETTE -THYM انگلیسیSAVORY
///////////
مرزه
اشاره
در کتب طب سنتی با نامهای «مرزه»، «صعتر»،
«ایشن»، «اوشن»، «اویشن شیرازی» و به عربی «ندع» و به ترکی «کلکلیک» نامیده میشود.
به فرانسویSarriette
وSarriette des jardins
و به انگلیسیSavory
وAnnual savory
گفته میشود. گیاهی است از خانواده(Labiatae) نام علمی آنSatureia hortensis
L
. و مترادف آنCalamintha hortensis L . میباشد.
مشخصات
مرزه یا صعتر بستانی گیاهی است علفی یکساله
با برگهایی به رنگ سبز خاکستری باریک و دراز و متقابل پوشیده از تار. گلهای آن کوچک
سفید یا سرخ تیره است.
مرزه در اغلب مناطق ایران به صورت پرورشی
در سبزیکاریها کاشته میشود و در اطراف تبریز و خوی و ارسباران و در مناطق مختلف خراسان
بهطور خودرو میروید. صعتر کوهی که گونه زمستانی گیاه است گیاهی است پایا و به صورت
درختچه کوچکی است با برگهای بیکرک، شفاف و در ایران با نامهای آویشن شیرازی، آویشن
و افشن شناخته میشود. در حاجیآباد بین سیرجان و بندرعباس نوعی از صعتر که صعتر بری
است به صورت درختچه دیده میشود نام محلی آن در حاجیآباد (پرشم) است نام علمی اینگونهZataria multiflora
Boiss
. میباشد. خواص
معارف گیاهی، ج1، ص: 280
برگهای آن با خواص برگهای مرزه بستانی
یا مرزه کوهی متفاوت است و شبیه پونه کوهی است.
تخم مرزه یا نوع بستانی صعتر را در اوایل
بهار میتوان کاشت. فاصله خطوط 75 سانتیمتر و فاصله بوتهها 15 سانتیمتر کافی است.
برداشت برگ و ساقه مرزه بهاره معمولا 120- 75 روز پس از کاشت و بههرحال بیدرنگ قبل
از شروع گل دادن باید انجام شود و پس از برداشت برگها را در محل سایه خشک نموده و باید
در ظروف سربسته نگهداری شود تا اسانس آن حفظ شود.
ترکیبات شیمیایی
از نظر ترکیبات شیمیایی در گیاه مرزه اسانس
وجود دارد که مقدار آن در دوران رویش گیاه در حدود 97/ 0 درصد میباشد. از این اسانس
در ساختن بعضی عطرها و ادوکلنها استفاده میشود. این اسانس شامل حدود 30 درصد کارواکرول
است.
خواص- کاربرد
مرزه از نظر پزشکی در طب سنتی طبیعت آن
نسبتا گرم و خشک و دارای خواصی تقریبا مشابه حاشا (آزربه) در برخی موارد ضعیفتر از
آن است. ضد نفخ و اشتهاآور است و برای تقویت نیروی جنسی مؤثر میباشد. برای تسکین درد
دندان از آن استفاده میشود و اگر با آب انجیر خورده شود برای سرفه و تنگینفس و درخشانی
رنگ رخسار اثر مفید دارد. اگر داروهای مسهل با دمکرده مرزه خورده شود برای رفع ترشی
غذای فاسد شده در معده و جلوگیری از استفراغ و درد قلب مفید است و در خارج ساختن کرمهای
معده کمک میکند و ضمنا دمکرده آن با آب کرفس برای خرد کردن سنگ مثانه و رفع عسر البول
(سخت ادرار کردن) بسیار مفید است. مرزه برای معالجه اسهال بسیار مؤثر است دمکرده
10 گرم در هزار گرم آبجوش آن اگر چند فنجان خورده شود اثرش ظاهر میشود. ضماد آن با
روغن زیتون برای انواع دردهای پیچش شکم و اگر مرزه در سرکه خیسانده و خورده شود در
صورت نبودن سرفه برای طحال بسیار مفید است.
خوردن آن با پنیر برای چاق شدن انسان مؤثر
است و انگشتپیچ آن با عسل برای ورم ملازه یا اووولا و سرفههای رطوبی و عقربزدگی
و خوردن گرد آن مخلوط با هموزن آن شکر برای تقویت نور چشم مفید است. برای جلوگیری
از نفخ حبوبات و بقولات اگر با غذا مرزه مصرف شود مانع نفخ میشود و اگر با سرکه و
زیره مخلوط و
معارف گیاهی، ج1، ص: 281
بوته مرزه
الف) مقطع گل ب) میوه
مضمضه شود برای درد دندان و گلو مفید است
و ریختن چند قطره آن در گوش برای رفع سنگینی شنوایی گوش مفید است. اگر شاخ و برگهای
مرزه را با هموزن آن عناب و چهار برابر وزن مرزه آب بجوشانند تا مجموع به ربع برسد
و صاف کنند این دمکرده برای تصفیه خون غلیظ خیلی مؤثر است اگر ده گرم گل آن را با
سرکه و نمک بخورند مسهل خوبی برای بلغم و سودا بوده و مدر است و قاعدهآور.
معمولا صعتر وحشی و یا به اصطلاح صعتر
بری دارای خواص خیلی بیشتر از مرزه یا صعتر بستانی است تخم مرزه در جمیع خواص فوق از
برگ آن قویتر است و برای بیماری یرقان و تقویت نیروی جنسی مؤثر است و جویدن آن برای
تسکین درد دندان و تحریک اشتها خوب است. جوشانده مرزه به صورت حمام در استعمال خارج
برای تسکین دردهای روماتیسمی و عصبی و برای تقویت اطفال ضعیف و مبتلا به نرمی استخوان
مؤثر است مقدار خوراک مرزه 30 گرم گیاه مرزه را در هزار گرم آبجوش دم میکنند و میل
میکنند در فرانسه از این دمکرده در موارد اسهال نیز استفاده میکنند.
در استعمال خارج 60- 50 گرم آن را در هزار
گرم آبجوش دم میکنند.
مرزه در برخی موارد عوارضی در ریه ایجاد
میکند در صورت بروز عوارض جانبی برای رفع آن کمی سرکه خورده شود.
معارف گیاهی، ج1، ص: 282
////////////
آزربه
اشاره
معارف گیاهی ؛ ج2 ؛ ص253
گیاهی است که به فارسی «آویشن» و در کتب
طب سنتی فارسی با نامهای «حاشا»، «اوشن» و «صعتر الحمیر» نام برده شده. در مناطق مختلف
ایران گونههای مختلف آن با اسامی محلی متفاوتی شناخته میشود از جمله در همدان آن
را «آزربه»، در اطراف تهران «آویشن یا آویشم» و در طالقان «زروه»، در آذربایجان و مناطق
ترکیزبان «ککلیکاوتی» یا «کاکلهاوتی» و در سایر مناطق «صعتر»، «اوشن»، «اشمه کوهی»،
«سیسنبر» و «سوسنبر» نامیده میشود.
گیاهی است از خانوادهLabiatae یاMenthaceae از جنس:Thymus به فرانسویThym و گونه وحشی آنThym serpolet و به انگلیسیThyme گفته میشود. نام
علمی آنThymus vulgaris L . است.
در ایران گونههای مختلفی از این گیاه
از آویشن که به صورت گیاهی علفی است تا انواعی که به صورت درختچه هستند میروید، از
جملهThymus
communis
که در مزارع نیز کاشته میشود وThymus serpyllium که سیسنبر یا سوسنبر
است و در واقع گونه وحشی آویشم میباشد و همچنین گونههای:T .fedischenkoi
Ronn
. وT
.nummularia M .B
. و چندین واریته از گونهT .Kotschyanus در مناطق مختلف ایران از جمله در ارتفاعات منجیل، در
اراک، کردستان، کرمانشاه، دامنههای جنوبی البرز، آزادبر طالقان، توچال، دره کرج، آذربایجان،
کرمان، شاهوارکوه در ارتفاعات 3700- 2900 متر، اورامان کردستان، رودبار، نور، کجور،
دره چهلدختر گرگان
معارف گیاهی، ج2، ص: 254
شناسایی شده است.
ترکیبات شیمیایی
از نظر ترکیبات شیمیایی آزربه(T .vulgaris) دارای حدود 2 درصد
اسانس است و اسانسی که از گل و برگهای آن گرفته میشود در حدود 45 درصد تیمول 408]
دارد و ضمنا دارای کارواکرول 409]، سیمن، الپینن 410]، بورنئول 411]، لینالول، بورنیل
آستات 412] میباشد و به علاوه اولئانولیک اسید[413] و ایزومر آن اورسولیک اسید نیز
از آن جدا شده است G .I .M .P[ . در گزارش دیگری در]M .P .E .SE .A[ در مورد ترکیبات شیمیایی گیاه آمده است:
گیاه دارای تیمول، پاراتیمول 414]، پینن،
لینالول و کارواکرول [کاریونه- کیمورا*] میباشد.
مشخصات
آزربه گیاهی است علفی چندساله که شبیه
به صعتر و پونه کوهی است نواحی با اقلیم مدیترانهای و قسمتهای نیمگرم و معتدل آسیا
و اروپا برای رشد این گیاه مناسب است. در ایران تقریبا در تمام مناطق معتدل میروید
و گونهT
.communis
آن را در مزارع نیز میتوان تکثیر نمود.
در باغها به عنوان گیاه زمینی گلدار زیبا
در حاشیه چمنها و درRock garden
کاشته میشود. گیاهی است دارای ساقههای متعدد و کوتاه، بلندی آنها
50- 20 سانتیمتر و دارای ریشهای با الیاف چوبی میباشد. برگهای آن به رنگ سبز خاکستری
خیلی کوچک و در اغلب گونهها کرکدار و در گونه وحشی آن یعنی سرپوله بیکرک است، به
طول متوسط 6 میلیمتر و عرض متوسط 2 میلیمتر و گلهای آن کوچک خوشهای و به رنگ سفید
مایل به بنفش و سرخ و خیلی مورد علاقه زنبور عسل
معارف گیاهی، ج2، ص: 255
میباشد. تخم آن ریز و کوچکتر از تخم خردل
است.
از نظر آب و هوا و خاک، آویشن، آب و هوای
ملایم متمایل به گرم و خاکهای با زهکشی رو به آفتاب را ترجیح میدهد.
تکثیر آن با قلمه و یا با بذر صورت میگیرد
و فواصل بوتهها در محل اصلی بین خطوط کاشت 1 متر و بین بوتهها 30 سانتیمتر مناسب
است. و جین علفهای هرز برای رشد آن ضروری است.
قلمه آویشن از ریشه جوشهای آن در اردیبهشت
تهیه و کاشته میشود و اگر با بذر تکثیر میشود بین اسفند تا خرداد هر وقت میتوان
آن را کاشت.
آزربه هرچند گیاهی است چندساله و دایمی
ولی بهتر است مزرعه آن هر سه سال یکبار به کلی برداشت شده شخم خورده و کشت آن تجدید
شود تا بوتههای قوی، پربرگ شده و گل بدهد.
گلهای آزربه در اواخر خرداد و اوایل تیر
ظاهر میشود و برداشت گیاه برای مصارف طبی و ادویهای باید زمانی که شکوفهها تازه
ظاهر شدهاند، انجام شود و شکوفهها و برگها و ساقههای نازک آن تا حد 12- 10 سانتیمتر
از سر بوته برداشت شود که بعدا آنها را در سایه خشک کرده و نگهداری نمایند.
در بعضی مناطق میتوان در هر سال دو بار
سرشاخهها و برگها را چید و محصول برداشت نمود. بهطور متوسط از مزارعی که خوب کاشته
شده و مراقبت شود میتوان 2- 1 تن در هکتار محصول خشک برداشت نمود. گل آویشم خیلی معطر
و به عنوان ادویه در آشپزخانه مصارف متعددی دارد.
از تقطیر برگهای گیاه در حدود یک درصد
روغن تیمول به دست میآید. تیمول یک فنل متبلور سفیدرنگی است با فرمول خامC 01 H 31 OH که دارای خاصیت ضد
عفونی قوی و قارچکشی است و در عطرسازی مصرف دارد.
خواص- کاربرد
روغن تیمول یا تیمن که در ترکیب اسانس
گیاه وجود دارد، منشأ اصلی خواص ضدعفونیکننده آزربه میباشد، از طریق مخاط جذب میشود
و از راه ادرار دفع میشود و رنگ ادرار را تیره یا سیاه میسازد. خاصیت ضد میکرب و
ضد قارچ و ضد انگل تیمول در طب جدید نیز مورد توجه است و به دلیل وجود تیمول در گیاه
آزربه از جوشانده آن برای ضد عفونی کردن و پانسمان و شستوشوی زخمها به نحو
معارف گیاهی، ج2، ص: 256
مؤثری استفاده میشود. در داروسازی برای
تهیه محلولهای غرغره ضد عفونی حلق و قطرههای ضد سرفه و در دندانپزشکی برای تهیه محلولهای
شستوشوی دهان کاربرد دارد. در تجارت دارویی به عنوان قارچکش معروف است. در بیماریهای
قارچی به علت اثر زیادی که در بیماری اکتینومیکوزیس 415] دارد، یک درصد محلول تیمول
را روی پوست و محل زخم میمالند و ممکن است به جای تیمول روزی سه مرتبه از 60 درصد
جوشانده گیاه آزربه یا حاشا استفاده شود.
اکتینومیکوزیس یک بیماری غیر مسری قارچی
در حیوانات است که به انسان منتقل میشود. عامل این بیماری، قارچی است به نامActinomyces از خانوادهActinomycetaceae که معمولا در دهان
و آروارههای بخصوص موجدار و ناصاف حمله میکند و گاهی به مغز و ریه نیز حملهور میشود.
در گاوان آن راActinomyces bovis
و در انسانActinomyces israelii مینامند. تا قبل از کشف آنتیبیوتیکهای جدید معالجه
با این بیماری به طریقی که در بالا ذکر شد با حاشا یا با ماده عامل آن تیمول انجام
میگرفته ولی پس از آن معمولا از نظر تسریع عمل، این بیماری را با استعمال درازمدت
پنیسیلین معالجه مینمایند و در درجه دوم بعد از پنیسیلین ممکن است از تتراسیلین
استفاده نمود. جراحی برای خارج کردن قسمتهای زخم توأم با درمان شیمیایی نیز معمول است
ولی هنوز هم درمان با تیمول به عنوان دارویی که ضمن معالجه، عوارض جنبی آنتیبیوتیکها
را ندارد مورد توجه عدهای از پزشکان دنیاست.
در طب سنتی از نظر طبیعت عدهای از حکمای
معروف از جمله شیخ الرئیس ابو علی سینا و بغدادی و دیگران حاشا را گرم و خشک میدانند.
از نظر خواص گرمکننده قوی و مدر بول و حیض، عرق و شیر میباشد، خارج شدن جنین و مشیمه
را تسهیل میکند و بازکننده گرفتگیهای رودهها و پاککننده سینه میباشد. برای تنگی
نفس و تقویت معده، کبد، طحال و کلیه و همچنین برای تحلیل آماس و خون منجمدشده در اثر
سموم نباتی و حیوانی مفید است. برای بند آوردن خون از سینه و کشتن و خارج کردن انگلهای
معده بخصوص انگلی به نام آنسیلوستوما[416] که نوعی نماتود از خانوادهAncylostomatidae میباشد، بسیار مؤثر
است.
برای دفع انگل فوقالذکر توصیه میشود
که روز قبل یک مسهل گیاهی مؤثر با
معارف گیاهی، ج2، ص: 257
تطبیق با نوع مزاج بیمار داده شود و شب
با یک شام ساده 4- 2 گرم گرد حاشا میخورند و صبح نیز یک مسهل آویشن نتیجه بسیار خوبی
میدهد. از نظر مسهل شکوفه حاشا بتنهایی مسهل خوبی برای سودا بوده و میتواند جانشین
آفتیمون باشد و اگر هشت گرم گرد حاشا را با نمک و سرکه بیاشامند، مسهل خوبی برای بلغم
میباشد.
خوردن ده گرم حاشا مخلوط با عسل با آب
گرم برای بیماری فلج، لقوه، فراموشی، صرع، تقویت کلیه و قوه باه مفید است. خوردن تازه
آن به صورت سبزی با غذا بسیار مفید و برای تقویت دید چشم نافع است. معده را تقویت نموده
و کمک به هضم غذا مینماید. آشامیدن دمکرده آن با عسل ناراحتی در نفس کشیدن را رفع
میکند و خروج ادرار، حیض، جنین و مشیمه را تسهیل مینماید. خوردن انگشتپیچ یا لعوق
آن با عسل برای خارج کردن بلغم و مواد زایدی که در سینه جمع شده است و تسکین تنگی نفس
و سرفه بسیار نافع است. ضماد آن با سرکه برای تحلیل ورمهای تازه و تحلیل خون بسته و
منجمد در اعضا مفید است و اگر با شراب مخلوط و خورده شود، برای سیاتیک نافع است. اگر
مقداری از حاشا را با ده برابر وزن آن آب انگور مخلوط نموده و بپزند که ثلث باقی بماند
در مورد جمیع خواص از جرم خشک آن بهتر است. دمکرده آن برای سکسکه، دلپیچه، قطرهقطره
ادرار کردن، خرد کردن سنگ مثانه و تسکین درد رحم بسیار نافع است. مقدار خوراک از خشک
و جرم آن 5 گرم است.
دمکرده حاشا برای سرفههای سخت و برونشیت
مفید است. حاشا در چین و ژاپن کاشته میشود، از جوشانده گیاه به عنوان ضد سرفه و برای
معالجه سیاهسرفه خورده میشود. اسانس آن ضدعفونیکننده خیلی قوی است. در فرانسه از
دمکرده 20- 10 گرم گیاه خشک با یک لیتر آب جوش، برای آرام کردن سرفه 3 فنجان در روز
میخورند. در موارد آسم این دمکرده را با عسل مخلوط کرده 3 فنجان در روز میخورند.
توجه: با توجه به سمّی بودن ماده تیمول
در مصرف و خوردن حاشا و ترکیبات آن باید رعایت دستورات را نمود و از اسراف در مصرف
آن خودداری شود. اسراف در مصرف حاشا و تیمول ممکن است باعث اسهال و غثیان و استفراغ
شود و یا ممکن است در اثر تحریک کلیهها موجب بروز آلبومین در ادرار گردد. مصرف بیرویه
حاشا ممکن است عضلات قلب را ضعیف نماید و همچنین اسراف در مصرف آن ممکن است ایجاد سرگیجه
و بروز صداهایی در گوش کند. در کتب طب سنتی در
معارف گیاهی، ج2، ص: 258
شاخه آویشن یا آزربه
1. برگ 2. مقطع گل
صورت بروز عوارض آن، توصیه شده است از
نعنا و دمکرده آن استفاده شود.
از نظر تاریخی و قدمت شناخت: حاشا و یا
آویشن گیاهی است که بخصوص به عنوان ادویه معطر از زمانهای قدیم مورد توجه بشر بوده
و در عهد باستان در جوامع پیشرفته آن روز به عنوان بخورهای معطر و تصفیهکننده بخصوص
در معابد به کار میرفته است. برگهای آویشن سمبول شجاعت و تهور و رشادت بوده است. در
یونان قدیم یعنی در روزگاران قبل از میلاد مسیح مرسوم بوده است اگر میخواستهاند شجاعت
و رشادت مردی را تحسین کنند و از او تعریف نمایند میگفتهاند که او عطر حاشا دارد
و بوی آویشن میدهد. در اساطیر کهن مسیحیان آمده است که در علوفهای که برای تشک در
رختخواب مریم عذرا و حضرت مسیح کودک به کار میرفته گیاه و علف معطر آویشن نیز وجود
داشته است.
سربازان رومی رسم داشتند برای افزایش شجاعت
و تهور در آب آویشن حمام کنند. (حمام آویشن برای تسکین درد مفاصل و کوفتگی عضلات و
ایجاد فرح و تازه شدن و رفع خمودگی مفید است برای این منظور ممکن است از جوشانده 6
درصد آویشم استفاده کرده و آن را داخل وان حمام ریخته مدتی در آن نشست).
رسم شناخت آویشن به عنوان سمبل شجاعت قرنها
در جوامع بشری حاکم بوده است به طوری که حتی در قرون وسطی در دوران شوالیهها نیز هروقت
زنهای زیبای اروپا قصد تحسین معشوقهای شوالیه خود را به عنوان مرد شجاع داشتند روبانهای
زیبایی که روی آن شکل گیاه آویشن برودری میشده به آنها هدیه میدادهاند.
معارف گیاهی، ج2، ص: 260
//////////
آویشن[۲] یا آزربه (نام علمی: Thymus) در ایران ۱۴ گونه
گیاه معطر و چند ساله دارد.[۳] سردهای از تیره نعناعیان است.
آویشنی حدود ۳۵۰ گونه دارد. این سرده به
اوریگانوم بسیار نزدیک است.
محتویات [نمایش]
نام گذاری[ویرایش]
این گیاه با اریگانو هم خانواده است. در
آذربایجان به «آویشن»، «کهلیک اُتی» و در زبان مردم لر به خصوص در مناطق بختیاری به
این گیاه اوشوم گفته می شود. در زبان مردم رودبار استان گیلان به آن، «پلنگ مشت» میگویند
و طعم دهنده اصلی غذایی به نام شامی رودباری است. یکی از گونههای این گیاه که در مناطق
کوهستانی شمال خراسان به وفور یافت میشود به زبان کردی کرمانجی «آنخ» نام دارد.
گونههای مختلفی از آویشنیان در کوهستانهای
ایران میروید. در کتب طب سنتی فارسی با نام «حاشا»، «اوشن» و «صعتر الحمیر» نام برده
شده است. در مناطق مختلف ایران گونههای مختلف ایران گونههای مختلف با اسامی محلی
متفاوتی شناخته میشود از جمله در همدان «آزربه»، در اطراف تهران «آویشن یا آویشم»،
در طالقان «زروه»، در آذربایجان و مناطق ترکی زبان «ککلیک اوتی» یا «کاکله اوتی»، و
در سایر مناطق «صعتر»، «زعتر»، «اوشن»، «اشمه کوهی»، «سی سنبر» و «سوسنبر» نامیده میشود.[۴]
در شهرستان اقلید (با نام آویشن شیرازی
(Zataria
multiflora)
میروید.[نیازمند منبع] در آذربایجان بخصوص مناطق کوهستانی سولدوز رویش قابل توجهی
دارد و به آن کهلیک اوتو (کهلیک = کبک و اوت = گیاه) میگویند. برخی آن را به دلیل
تشابه اسمی با کاکوتی اشتباه میکنند. در حالی که کهلیک اوتو (آویشن)، علیرغم تشابه
اسمی با کاکوتی از آن متفاوت است. در همدان به آن آزربه و در کوخرد هرمزگان به آن اَوشُه
میگویند.در چهارمحال و بختیاری به خصوص در کوهپایههای کلار و ناغان (اُورشُم) میروید.
در جلگه دشتهای میانی استان بوشهر نیز میروید و در گویش دشتی بوشهری به آن اُوشِه
میگویند، همچنین در استان کردستان واقع در شهرستان بیجارگروس نیز میروید که به زبان
محلی کردی گروسی به آن اَزوِه میگویند، این گیاه در نواحی کوهستانی استان سیستان و
بلوچستان هم میروید و در زبان محلی به آن «ازگند» میگویند.
کاربرد[ویرایش]
در تحقیقی درباره اثرات گیاهان درمنه،
اسطوخودوس و آویشن شیرازی بر روی باکتریهای Staphylococcus aureus، Pseudomonas
aeruginosa
و Klebsiella pneumonia
که در سال ۲۰۱۴ انجام شد، مشاهده شده است که هر ۳ اسانس دارای اثر مهار
کننده بر روی باکتریهای بیماریزا هستند اما اسانس گیاه آویشن شیرازی دارای اثر بهتری
در مهار باکتریها نسبت به اسانس گیاهان دیگر داراست.[۵]
دمنوش[ویرایش]
دمنوش آویشن اساساً ضدعفونی کننده و خلط
آور است از این رو برای درمان سرفههای خشک، سرماخوردگی، سیاهسرفه و التهاب دستگاه
تنفس فوقانی بسیار مؤثر است؛[۶] همچنین تأثیر فوقالعادهای برروی هضم غذا، تنظیم خواب
و تقویت سیستم اعصاب دارد و نیز ضد افسردگی، ضد صرع و ضد نفخ هم میباشد.[۶][۷]همچنین
در درمان پیچش روده و اسهال و اسپاسم عضلانی مؤثر است.[۶][۷]
آویشن در طب سنتی ایران و اروپا، کاربرد
دارویی دارد. آویشن دارای طبیعت گرم و خشک است و در طب سنتی برای درمان افرادی که دارای
بلغم غلیظ هستند استفاده می شود. از آویشن در صنایع غذایی (پیتزا، پاستا، ماهی، پنیر،
لیکور، ذرت مکزیکی و...)، دارویی، بهداشتی و آرایشی استفاده میشود.
گونهها[ویرایش]
آویشنیان حدود ۳۵۰ گونه دارد، از جمله:
Thymus adamovicii
Thymus altaicus
Thymus amurensis
Thymus boissieri
Thymus bracteosus
Thymus broussonetii
Thymus caespititius
Thymus camphoratus
Thymus capitatus
Thymus capitellatus
Thymus camphoratus
Thymus carnosus
Thymus cephalotus
Thymus cherlerioides
Thymus ciliatus
Thymus cilicicus
Thymus cimicinus
Thymus citriodorus (Thymus
× citriodorus) syn. T. fragrantissimus, T. serpyllum citratus, T. serpyllum
citriodorum.[۸]
citrus thyme
Thymus comosus
Thymus comptus
Thymus curtus
Thymus decussatus
Thymus disjunctus
Thymus doerfleri
Thymus glabrescens
آویشن زیرهای
Thymus hirsutus
Thymus hyemalis
Thymus inaequalis
Thymus integer
Thymus lanuginosus syn. T.
serpyllum
آویشن پشمالو woolly thyme
Thymus leucospermus
Thymus leucotrichus
Thymus longicaulis
Thymus longiflorus
Thymus mandschuricus
Thymus marschallianus
Thymus mastichina
Thymus membranaceus
Thymus mongolicus
Thymus montanus
آویشن مورودر
Thymus nervulosus
Thymus nummularis
Thymus odoratissimus
Thymus pallasianus
Thymus pallidus
آویشن اوراسیایی (Thymus
kosteleckyanus)
آویشن خزنده
creeping thyme
Thymus proximus
آویشن پشمی syn. T. serpyllum
woolly thyme
آویشن لیمویی
lemon thyme[۹]
Thymus quinquecostatus
Thymus richardii
Thymus satureioides
سوسنبر (Thymus serpyllum)
Thymus sibthorpii
Thymus striatus
Thymus thracicus
lavender thyme
Thymus villosus
آویشن معمولی (Thymus vulgaris)
Thymus zygis
پانویس[ویرایش]
پرش به بالا ↑ Linnaeus.Sp. Pl. : 590
(1753).
پرش به بالا ↑ «آویشن» [گیاهان دارویی] همارزِ
«Thymus,
thyme»؛
منبع: گروه واژهگزینی و زیر نظر غلامعلی حدادعادل، «فارسی»، در دفتر سیزدهم، فرهنگ
واژههای مصوب فرهنگستان، تهران: انتشارات فرهنگستان زبان و ادب فارسی (ذیل سرواژه
آویشن)
پرش به بالا ↑ مظفریان، فرهنگ نامهای گیاهان
ایران، ۵۴۷.
پرش به بالا ↑ «آشنایی با خواص دارویی گیاه
آویشن». وبگاه پزشکان ایران. بازبینیشده در ۲۸ شهریور ۱۳۹۴.
پرش به بالا ↑ Gavanji S, Larki B,
Bakhtari A. The effect of extract of Punicagranatum var. pleniflora for
treatment of minor recurrentaphthous stomatitis. Integr Med Res
2014;3:83–90.http://www.sciencedirect.com/science/article/pii/S2213422014000213
↑ پرش به بالا به: ۶٫۰ ۶٫۱ ۶٫۲ خواص درمانی آویشن
↑ پرش به بالا به: ۷٫۰ ۷٫۱ اثر آویشن برای سلامت و زیبایی
پرش به بالا ↑ Thymus x citriodorus -
(Pers.)Schreb.. Plants for a Future.
پرش به بالا ↑ USDA Thymus pulegioides
منابع[ویرایش]
مظفریان، ولیالله. فرهنگ نامهای گیاهان
ایران: لاتینی، انگلیسی، فارسی. تهران: فرهنگ معاصر، ۱۳۷۵. شابک ۹۶۴-۵۵۴۵-۴۰-۴.
در
ویکیانبار پروندههایی درباره آویشن موجود است.
[نمایش] ن ب و
گیاهان دارویی و ادویهجات
نشان خرد این یک مقاله خرد مرتبط با گیاه است. با گسترش آن به ویکیپدیا کمک
کنید.
ردهها: آویشنیان گیاهان دارویی نعناعیان
///////////
قس زعتر عربی:
الزعتر (باللاتينية: Thymus) جنس نباتي يتبع الفصيلة
الشفوية من رتبة الشفويات. يضم عشرات الأنواع المقبولة.[1]
من أنواعه الواطنة في الوطن العربي[عدل]
الزعتر أبيض الشعر (باللاتينية: Thymus leucotrichus) في بلاد الشام وتركيا
واليونان وبلغاريا
زعتر ألفرد (باللاتينية: Thymus alfredae) في بلاد الشام
زعتر آيغ (باللاتينية: Thymus eigii) في بلاد الشام وتركيا
الزعتر الثوري (باللاتينية: Thymus bovei) في بلاد الشام وسيناء
ومصر
الزعتر السوري (باللاتينية: Thymus syriacus) في بلاد الشام
الزعتر القيليقي (باللاتينية: Thymus cilicicus) في بلاد الشام وتركيا
زعتر كوتشي (باللاتينية: Thymus kotschyanus) في بلاد الشام وتركيا
وجنوب القوقاز
الزعتر المتصالب (باللاتينية: Thymus decussatus) في بلاد الشام وسيناء
زعتر موسيل (باللاتينية: Thymus musilii) في بلاد الشام
المصادر[عدل]
^ موقع لائحة النباتات. أنواع الزعتر.
تاريخ الولوج 27 آذار 2013.
مشاريع شقيقة توجد في ويكي أنواع معلومات
أكثر حول: Thymus
مشاريع شقيقة شاهد في كومنز صور وملفات
عن: زعتر (جنس)
▼ ع ن ت
الأعشاب الطبية
الأعشاب
قنب كروياء هال زنجبيل جينسنغ شبكرمة زعتر
نابلسي زعتر نعنع ميرمية إكليل الجبل
ممارسات إقليمية
طب الأعشاب الصيني أيورفيدا الطب والصيدلة
في عصر الحضارة الإسلامية
مواضيع ذات صلة
طب بديل شاي عشبي تداوي بالأعشاب معالجة
مثلية قائمة النباتات
أيقونة بوابةبوابة علم النبات أيقونة بوابةبوابة
صيدلة
Melissa officinalis1.jpg هذه بذرة مقالة عن
نبات متعلقة بالفصيلة شفوية بحاجة للتوسيع. شارك في تحريرها.
معرفات الأصنوفة
موسوعة الحياة: 60979 GBIF: 2926960
Tropicos: 40014127 ITIS:
32820 ncbi: 49990 السجل
الدولي للأنواع البحرية: 425911 IPNO: 21277-1 GRIN:
ps://npgsweb.ars-grin.gov/gringlobal/taxonomygenus.aspx?id=12122 FOC:
132935 PLANTS: THYMU AFPD: 195469
تصنيفات: أجناس الفصيلة الشفويةأجناس نباتيةحشائش
زعترشفوية نباتات طبية
//////////////
قس آذری:
Kəklikotu (lat. Thymus)[1] – dalamazkimilər fəsiləsinə aid bitki cinsi.[2] Hündürlüyü 20 sm-dən 35 sm-ə qədərdir. 400-ə qədər növü
var. Kəklikotunun yaşıl yerüstü hissəsini bitki çiçəklədikdə və ya ondan əvvəl
yığırlar. Kəklikotundan kulinariyada (xüsusilə də, konservləşdirmədə), həmçinin
kosmetika və əczaçılıq sənayesində geniş istifadə olunur. Kəklikotunun ən geniş
istifadə olunduğu sahələrdən biri də tibbdir.
کهلیک اوتو (علمی آد: Thymus)، بیر نوع بیتگیدیر.
///////////
قس دِماخ، سِماخ، کورومیت؟ درعبری:
קוֹרָנִית הוא סוג של צמחי
תבלין, בני שיח רב שנתיים ממשפחת השפתניים. בסוג נכללים מעל 350 מינים שגובהם הממוצע
כ-40 ס"מ ומקורם בדרום אירופה, צפון אפריקה ואסיה. השם "קורנית" ניתן
לצמח זה עקב תחושת הקרירות הנוצרת על הלשון בעת לעיסת עלי הצמח. הצמח ידוע גם בשם טימין.
/////////////
قِس آویشِن در کردی:
Awîşen,
zembûr, catirî , anux li nav kurdên xurasanê (Thymus vulgaris) navê komekê
riwekan ji famîleya gezika derewîn (famîleya lamiyasiyan, Lamiaceae) ye. Navê
giştî yê catirî (cehter) û zembûrê ye. Navê van cureyan ê zanistî ne diyar e,
lewra zimanzanên kurd li ser floraya Kurdistanê xebateke zanistî nekirine, nav
û têgînên wê standard nekirine. Li Kurdistanê pirranî tê berhevkirin.
Ji
vê riwekê rûnekê tê çêkirin. Dîsa wekî çay û biharbêhn jî tê bikaranîn. Ji
germê hez dike. Bêhna wê gelek xweş e. Di Greka antîkî de bo xatirê xwedaya
bedewiyê Afrodîtê dihat vêxistin, bixura wê dihate bêhnkirin. Ji aliyê vîtamîna
C ve dewlemend e.
Di
bijîşkiya gelêrî
//////////
قس اُرشمک، ایشم در مازرونی:
اُرشمک یا ایشم (علمی نوم: Thymus) اتا خاشبو گیاه هسته
که کوه دله در اِنه و باهار مِسِم ونه بک و بو همه جا ره گرنه. این گیاه دارویی هم
هسته.
///////////
قس تاگ جمبیل در ازبکی:
Togʻjambil
(Thymus L.) - labguldoshlarga mansub koʻp yillik oʻsimliklar turkumi.
Oʻzbekistonda 3 turi: Zarafshon T.i (T. zeravshanicus Yuok.) va soxta T. (T.
insertus), oddiy T. (T. vulgarus) uchraydi. Zarafshon T.i Toshkent, Samarqand
viloyatlarida, soxta T. faqat Fargʻona togʻlarining oʻrta va yuqori qismidagi
toshloq yerlarda oʻsadi. Sershox, past boʻyli (5— 10 sm), oʻrmalab oʻsuvchi
chala butacha. Barglari oddiy, mayda, teskari tuxumsimon, yoki choʻziq,
qaramaqarshi joylashgan. Guli mayda, pushti va qizgʻish, xushboʻy, toʻpgul
hosil qiladi. Iyun—sent. oylarida gullab urugʻlaydi. Mevasi kosachabarglari
bilan qoʻshilib oʻsgan 4 ta yongʻoqcha. T. efir moyli va shirali oʻsimlik
hisoblanib, tabobatda ishlatiladi.
//////////
قس زعتر در اردو:
زعتر (نباتیاتی نام: Thymus) جسے صعتر بھی کہتے ہیں قدیم عرب، قدیم مصر، قدیم یونان
اور قدیم اطالیہ میں استعمال ہونے والی ایک جڑی بوٹی اور ایک پودا ہے۔ اسے آج لبنان، شام، فرانس اور اطالیہ کے کھانوں میں استعمال کیا جاتا ہے۔ یہ ایک ادویاتی نبات ہے جس کے بے شمار فوائد ہیں۔ اسے تازہ اور خشک دونوں صورتوں میں استعمال کیا جاتا ہے۔
///////////
Thymus (plant)
From Wikipedia, the free encyclopedia
Thymus
|
|
Kingdom:
|
|
(unranked):
|
|
(unranked):
|
|
(unranked):
|
|
Order:
|
|
Family:
|
|
Genus:
|
|
·
Cephalotos Adans.
·
Mastichina Mill.
·
Serpyllum Mill.
|
The
genus Thymus (/ˈtaɪməs/;[3] thymes) contains about 350[4] species of aromatic perennial herbaceous plants and subshrubs to 40 cm tall in the
family Lamiaceae, native to temperate regions in Europe, North Africa and Asia.
Stems
tend to be narrow or even wiry; leaves are evergreen in most species, arranged in opposite pairs, oval, entire, and small, 4–20 mm long, and usually
aromatic. Thyme Flowers are in dense terminal heads, with an uneven calyx, with the upper lip three-lobed, yellow,
white or purple.
Several
members of the genus are cultivated as culinary herbs or ornamentals, when they
are also called thyme after its
best-known species, Thymus vulgaris or common thyme.
Thymus species are used as
food plants by the larvae of some Lepidoptera (butterfly and moth) insect species, including Chionodes distinctella and the Coleophora case-bearers C. lixella, C.
niveicostella, C. serpylletorum and C. struella (the
latter three feed exclusively on Thymus).
/////////
همچنین:
آویشن شیرازی[۱] (نام علمی: Zataria multiflora)، تنها گونه[۲] سرده
Zataria در خانواده نعناعیان
است که در جنوب ایران، افغانستان و پاکستان میروید و خواص دارویی و خوراکی دارد. آویشنیان
سرده دیگری از نعناعیان است.
این درختچه تنها گونه آویشن بومی ایران
است[نیازمند منبع] و در اصفهان (ده کیلومتری شمال نجفآباد، ۲۷ کیلومتری جنوب اصفهان،
کلاهقاضی جنوب اصفهان، شاهکوه)، لرستان (شهبازان، چم سنگر: مرگ سر)، خوزستان (۶۰
کیلومتری شمال شرق دزفول، بهبهان: بابا احمدی)، فارس (فیروزآباد، کوه سیوند، ارتفاعات
مشرف به دریاچه مهارلو، میان جنگل، بین جهرم و منصورآباد، نزدیک طارم داراب)، بوشهر
(خورموج نزدیک بوشهر، اهرم)، کرمان (بین کرمان و زرند، علیآباد به طرف اسفندقه)، هرمزگان
(۲۰–۳۰ کیلومتری شرق حاجیآباد، گهره،
کوههای گنو، کوه هماگ از فارغان و تیدر، آبگرم گنو)، بلوچستان (ده کیلومتری خاش به
طرف ایرانشهر، شمال بزمان، شمال ایرانشهر، تنگ سرحه، دره رودخانه کاجو شمال قصر قند،
اطراف نیکشهر)، خراسان (گردو ۷۰ کیلومتری جنوب ازبگو، ازبگو) و یزد (۱۵ کیلومتری غرب
چاهملک به طرف چوپانان، مهریز: خورمیز، بین جندق و یزد، بافق: قطروم، بین اشنیز و
ندوشن) میروید.[۳]
شاخههای کوچک پوست سفید دارند و کرکدار
هستند. برگهای کوچک دایرهای یا بیضوی با قاعده گرد و به ندرت قلبیشکل و تقریباً
نوکدار، برگهای جوان کُرکهای کوتاه سفید و برگهای مسنتر بدون کرک هستند. چرخههای
گل دستهای و گروهی انبوه یا سنبلهای شکل دارد. گلهای آن بسیار کوچک، به طول دو میلیمتر،
تخممرغی درازچین و کرکدار هستند.[۳]
پانویس[ویرایش]
پرش به بالا ↑ «آویشن شیرازی» [گیاهان دارویی]
همارزِ «Zataria»؛
منبع: گروه واژهگزینی و زیر نظر غلامعلی حدادعادل، «فارسی»، در دفتر سیزدهم، فرهنگ
واژههای مصوب فرهنگستان، تهران: انتشارات فرهنگستان زبان و ادب فارسی (ذیل سرواژه
آویشن شیرازی)
پرش به بالا ↑ ویکی انگلیسی
↑ پرش به بالا به: ۳٫۰ ۳٫۱ ولیالله مظفریان، درختان و
درختچههای ایران، صفحه ۳۲۸.
منابع[ویرایش]
در
ویکیانبار پروندههایی درباره آویشن شیرازی موجود است.
مظفریان، ولیالله. درختان و درختچههای
ایران. تهران: فرهنگ معاصر، چاپ سوم ۱۳۸۹. شابک ۹۶۴-۸۶۳۷-۰۳-۲.
نماد نیاز این نوشتار نیازمند تصویر است. با توجه به رعایت حق تکثیر با بارگذاری
و افزودن تصویر.
نشان خرد این یک مقاله خرد مرتبط با گیاهشناسی است. با گسترش آن به ویکیپدیا
کمک کنید.
ردهها: داروهای گیاهی گیاگان افغانستان
گیاگان ایران گیاگان پاکستان گیاهان دارویی نعناعیان
/////////////
Zataria
From Wikipedia, the free encyclopedia
Zataria
|
|
Kingdom:
|
|
(unranked):
|
|
(unranked):
|
|
(unranked):
|
|
Order:
|
|
Family:
|
|
Genus:
|
|
Species:
|
Z. multiflora
|
·
Zataria bracteata Boiss.
·
Zataria multiflora var. elatior Boiss.
|
Zataria is a genus of flowering plant in the Lamiaceae family, first
described in 1876. It contains only one known species, Zataria
multiflora, native to southwestern Asia (Iran, Afghanistan, Pakistan, Kashmir).[1][2]
2.
Jump up^ Manikandan, R.,
Chandrasekar, K. & Srivastava, S.K. (2012). Life form analysis of the
family Lamiaceae in Jammu & Kashmir, India. Phytotaxonomy 12: 7-19.