ضبع عرجا
بفتح ضاد و ضم باء موحده و عین مهمله و فتح عین و سکون راء مهملتین و فتح جیم و الف لغت عربی است و حل و جفا و نیز کویند و کنیت آن ام عامره است و بیونانی قسمیهور و بسریانی بدنا و بفارسی کفتار و بهندی چرکه و بجو و بدکهنی ترس نامند
ماهیت آن
حیوانی است بزرک مانند کرک و نر و ماده می باشد و در رفتار و دویدن لنکی می کند و در وجه تسمیه و لنکی آن کفته اند که چون رطوبت جانب ایمن آن از ایسر آن زیاده است لهذا می لنکد و کویند بسبب آنست که جانب چپ آن کوتاه تر از راست آنست خصوصا مادۀ آن کویند بسبب حیله خود را چنان می نماید تا بمردم و حیوانات دیکر ایذا رساند چون پیر کردد اعارج شود و آن را متصف باعرج و مونث آن را بعرجا نموده اند و آن حائض مانند ارنب می شود و نیز مانند ارنب یک سال نر آن قوی القوه و یک سال مادۀ آن می باشد و عوام می کویند یک سال ماده و یک سال نر می باشد و در وقت نری سفاد می نماید و در هنکام مادکی میزاید و ضعیف القلب و کثیر الجماع و حریص بران می باشد و بسیار از حنظل می ترسد اکر شخصی در دست بکیرد از ان می کریزد و نیز از خواص آنست که اکر سک در بلندی ایستاده باشد و سایۀ آن در شب ماهتاب بر زمین افتد و کفتار در زیر آن برود که سایۀ هر دو درهم مستغرق باشد سک خود را از بالا اندازد و کفتار او را بدرد و در روز بسبب کرمی هوا بسیار کم زور می باشد و شب قوی و کوشت آن حرام است نزد امامیه و ابو حنیفه و نزد مالک مکروه و نزد شافعی حلال
طبیعت آن
در آخر دوم تا اول سوم کرم و در اول دوم خشک
افعال و خواص ان
آبزن طبیخ آن یعنی جلوس در ان که زندۀ آن را دست و پا بسته در دیکی بزرک دهن کشاده اندازند که در ان آب جوشان باشد که شبت و نخود و روغنهای مناسب نیز در ان باشد و سر آن را بپوشند تا مهرا شود پس صاف نموده در ظرفی بزرک که علیل تواند در ان نشیند کنند و علیل در ان نشیند اما باید که آن مقدار کرم باشد که برداشت آن را داشته باشد تا آن زمان که رو بسردی آورد جهت اوجاع مفاصل و تمدد و کزاز و استرخا و عرق النسا و نقرس و ریاح غلیظه مفید و در قرابادین آبزنات آن مذکور شد و بدستور تدهین بدهن آنکه در آب با ادهان مناسبه طبخ دهند جهت امراض مذکوره مفید و خوردن کوشت آن جهت رفع برودت معده و حمیات بلغمیه و سوداویه و زردی رنک رخسار و اوجاع بارده و خوردن خون آن رافع جنون و خوردن نیم درم از چرک کوش آن مورث جنون و زهرۀ آن نیم درم مسهل اخلاط ثلثه و مضر رئه مصلح آن عسل و اکتحال آن بتنهائی جهت حدت بصر و جلای غشاوه و بیاض آن و طلای آن بعد از کندن موی زائد پلک چشم مانع روئیدن آن و با هموزن آن روغن اقحوان که در ظرف مس سه روز بکذارند پس طلا نمایند بر بیاض عین و نزول آب در ان هر ماه دو روز زائل سازد و مجرب و هرچند این روغن کهنه شود بهتر است و جکر سوختۀ سائیدۀ آن نرم اکتحالا جهت روشنائی چشم و زهرۀ آن نزول ماء در چشم را نافع و تقویت چشم نماید و طلای زهرۀ آن با پیه شیر جهت جلای بشره و ازالۀ کلف و آب خوردن در پوست آن دافع ترس سک دیوانۀ کزیده است از آب و چون از پوست آن پیمانه سازند و حبوب را بآن بپیمایند مانع فساد آنها و فساد زرع است و جلوس بر پوستین آن مورث ابنه و رافع نقرس و ریاح غلیظه و مفاصل و حمول محرق پوست تهیکاه و حوالی آن با زیت جهت رفع ابنه و بدستور مالیدن آن بر مقعده و حوالی آن را چون بسایند و بر حوالی مقعده بمالند نیز همین اثر دارد و از مادۀ آن بالعکس و مورث ابنه است و بستن پوست ضبع ماده بر شکم زن حامله مانع اسقاط آن و طلای مغز ساق آن با زیت الانفاق جهت نقرس عظیم النفع و نکاه داشتن دندان آن با خود مانع فریاد سک دیوانه بدارندۀ آن و خصیۀ نمک سود آن بقدر یک مثقال با آب کرم جهت درد جکر نافع
مخزن
الادویه عقیلی خراسانی
///////////
ضبع.
[ ض َ ب ُ / ض َ ] (ع اِ) ۞ کفتار. عرجاء. قشاع .عیلم . عیلان . عیلام
. حفصة. گورکن . گورشکاف . مرده خوار.جعار. ام ّجعار. ام عامر. اُم ّطریق . اُم غَنتَل
. جانوری است که آن را کفتار گویند و بهندی هندار نامند، و بسکون باء نیز آمده است
. (غیاث ). ج ، اضبع، ضباع ، ضُبع، ضُبُع، مضبعة، ضبُعات . (منتهی الارب ) :
سبُع
نه ای که تجنّب کنی ز یار و دیار
ضبع
نه ای که تنفر کنی ز مرد و نفر.
قاآنی
.
ضَبع
عَرْجاء؛ کفتار یا کفتار لنگ . پیر کفتار. و عرجاءنیز از صفات کفتار است بدان جهت که
لنگ لنگان رود. مَن امسک بیده حنظلة فرت منه الضباع و من امسک اسنانها معه لم تُنبح
علیه الکلاب و جلدها ان شدّ علی بطن حامل لم یسقط و ان جُلّد به مکیال و کیل به البذر
امن الزرع من آفاته و الاکتحال بمرارته یحد النّظر. گویند: سیل جارّ الضبع؛ یعنی بیرون
می کند کفتار را از خانه وی . و دُلجة الضبع؛
نیمه شب ، زیرا که کفتار تا نصف شب می گردد. (منتهی الارب ). حیوانیست مانند گرگ و
چون براه رود لنگ نماید و ازبهر این ضبعة عرجا نام وی کرده اند، و بپارسی کفتار گویند.
گوشت وی گرم و خشک بوددر دوم مانند گوشت سگ ، و چون آدمی در دست وی حنظل بود کفتاران
از او بگریزند و چون گدا آن را با خود دارد و بسگ گذار کند سگ بانگ نزند. و چون مُوَسْوِسان
خون وی بخورند سودمند بود. چون زهره وی بگدازند
با همچندان روغن اقحوان و در ظرف مسین کنند و سه روز رها کنند بعد از آن طلا کنند بر
چشمی که دانه داشته در هر ماهی دو بار سفیدی زایل کند و دانه ببرد و هرچند که این روغن
کهن گردد نیکوتر بود و چون زهره وی با پیه
شیر طلا کنند کلف زائل کند و لون را صافی گرداند.چون زهره وی تنها در چشم کشند تیزی چشم زیاده کند و اگر طبخ
وی که با شبت و نخود آب پخته کنند سودمند بود جهت درد مفاصل ، و در آن نشستن بغایت
نافع بود، پوست وی بر شکم زنان حامله بندند بچه نگاه دارد و نیندازند، اگر از جلد وی
کیلی سازند و بدان کیل تخم جهت زرع کردن بپیمایند آن زرع از همه آفتها ایمن باشد، اگر آن پوست در قدحی گیرند و در
آن آب کنند و بکسی دهند که آن را سگ دیوانه گزیده باشد بیاشامد هیچ زحمت به وی نرسد.
صاحب جامع گوید که صاحب مفرده آورده است که پوست پیرامون خاصره وی چون بسوزند و با زیت سحق کنند و مخنّث بر خود
مالد آن صفت از وی زائل شود. صاحب جامعاللذات گوید که اگر موی که پیرامون دُبر وی بود
و خصیه آنچه نر بود بدین نوع که گفته شد استعمال
کنند همین عمل کند و اگر از ضبع ماده بود بگیرند و بکوبند و سحق کنند بزیت و طلا کنند
بر دبر مردی که آن زحمت نداشته باشد پیدا شود و این از خواص است . و گویند کفتار بغّاء
جمله حیوانات بود ازبهر آنکه هر حیوانی بر
وی بگذرد البته بر پشت وی جهد. و در خواص حیوانات آورده اند که وی سالی نر و سالی ماده
باشد و سبب آن باشد که در شیب ذنب وی خطی باشد که به اندام نری و مادگی رسیده باشد
و پشت شکافته گردد و وی موافق خرگوش بود و مخالف دیگر حیوانات و از عجایب خواص وی آن
است که اگر سگ بر بالا استاده باشد در شب مهتاب و سایه سگ بر زمین افتاده باشد کفتار در شیب سایه سگ رود چنانکه سایه در سایه مستغرق باشد سگ از بالا
خود را بشیب اندازد و کفتار وی را بدرد. اگر زهره
وی در چشم کشند که موی زیاده داشته باشد وقتی که برکنده باشند کحل کنند دیگر
نروید. و در شب هیچ حیوانی باوی برنیاید و این مولف گوید از نتاج خوک و گرگ است چون
بر آدمی ظفر یافت رها کند. (اختیارات بدیعی ). ضبع عرجا؛ بفارسی کفتار نامند و وصف
او به عرجا از جهت کوتاهی دست چپ اوست و او بسیار ضعیف القلب و کثیرالجماع و خایف می
باشد. گوشت او در آخر دوم گرم و در اول آن خشک و چون زنده او را دست و پا بسته و در آب گرم و روغنها و شبت
مهرا پخته در آن بنشینند جهت مفاصل و نقرس و امثال آن بغایت مفید است ، و حمول جلد
تهی گاه او که سوخته باشند جهت رفع خارشک موثر و نشستن بر روی جلد او مورث خارشک و
رافع نقرس است و شرب خون او رافع جنون و آب خوردن در پوست او مانع وحشت از آبست کسی
را که سگ دیوانه گزیده باشد. چون از آن کیل ساخته حبوبات را با آن پیمانه کنند موجب
منع فساد حبوبات و رفع فساد زرع آن است . و نگاه داشتن دندان اومانع فریاد سگ است نسبت
به دارنده آن . و زهره او با مثل او روغن اقحوان سه روز در ظرف مس گذاشته
در هر ماه دو بار طلا کنند جهت رفع بیاض چشم و نزول آب مجرب دانسته اند، و جالینوس
گوید نیم درهم آن مسهل اخلاطدماغی است و مضر مراره و مصلحش عسل و طلای او بعد ازکندن
موی مانع رویانیدن آن و گویند مجرب است و زهره
او با پیه شیر جهت کلف و موی سوخته
او جهت قطع نزف الدم و خصیه نمک سود
او بقدر یک مثقال با آب گرم جهت درد جگر نافع است . (تحفه حکیم مومن ). گوشت آن حرام است نزد امامیه و ابوحنیفه
و نزد مالک مکروه و نزد شافعی حلال . || تنگ سال . (مهذب الاسماء). سال قحط. (منتخب
اللغات ). سال قحط، و منه الحدیث : اکلتنا الضبع ۞ یا رسول اﷲ؛ ای السنة المجدبة. (منتهی الارب
).
////////////
کَفتار
به هریک از جانوران عضو خانواده کفتاران گفته میشود. تنها چهار گونه کفتار وجود دارد
که از گوشتخواران خشکیزی و بومی آفریقا و آسیا است.*[۱]
هر
چند شکل این حیوان شبیه سگها است، اما کفتارها در فروراسته گربهسانان از راسته گوشتخواران
قرار میگیرند. کفتارهای خالدار به شکل گروهی زندگی میکنند و از لاشخورهای حرفهای
هستند. کفتارها از باقیمانده لاشه مردارهایی که توسط حیوانات دیگر شکار شده تغذیه
میکنند. آنها به طور عادی در طول شب فعالیت و در طول روز در لانههایشان استراحت میکنند.*[۲]
محتویات [نمایش]
زیستگاه[ویرایش]
به
استثنای گونه کفتار راهراه که زیستگاه آن قاره های آسیا و آفریقاست، سه گونه دیگر
یعنی کفتار خالدار، کفتار قهوهای و کفتار گرگ خاکی فقط در آفریقای جنوب صحرا زندگی
میکنند.
کفتار
راه راه
.[نیازمند
منبع]
تغذیه[ویرایش]
به
استثنای کفتارهای بومی جنوب و مشرق آفریقا، همه گونههای کفتار لاشخور و شکارچی هستند.
این حیوان در مقایسه با جثه کوچکش از آروارههایی بسیار قوی برخوردار بوده و سیستم
هضم آن بسیار قوی است. سیستم هضم این حیوان دارای مایعات اسیدی مختلفی است که به آن
این امکان را میدهد که تمام شکار خود (از جمله پوست، دندان، شاخ، استخوانها، حتی
سمها) را بخورد و هضم کند. از آنجایی که این حیوان لاشه مردار میخورد سیستم گوارش
آن بسیار با باکتریها سازگار است[نیازمند منبع]
کفتار
خالدار، (Crocuta crocuta)، در بیشتر نقاط آفریقا وجود دارد.
خنده[ویرایش]
خنده
کفتار برای سالها معمایی رمزآلود بودهاست و آثار کلاسیک فراوانی از این خندههای ترسناک
به عنوان سمبل جادو و شیطان استفاده کردهاند. قهقهه و خنده کفتارها، نوعی ارتباط صوتی
میان آنها است و پیامهای مهمی از این طریق میان کفتارها رد و بدل میشود.[نیازمند
منبع]
منابع[ویرایش]
در ویکیانبار پروندههایی درباره کفتار
موجود است.
^
ویکیپدیای انگلیسی، نسخه ۳ نوامبر ۲۰۰۶.
^
دانشنامه رشد.
//////////
قس
ضجع در عربی:
الضبع
(الجمع ضِبَاع) هو أي حيوان ينتمي لفصيلة الضَبُعِيّات، من الثدييات التي تلد وترضع
صغارها، وهو حيوان مفترس، يخرج للبحث عن طعامه ليلاً منفرداً أو ضمن مجموعة، وهو من
الحيوانات التي تعتاش على أكل الجيف وبقايا صيد وفرائس الحيوانات الأخرى، لذا يُعدّ
من الحيوانات القمّامة إلا إنه يصيد بمهارة. يتميز بقوة فكيه الهائلة، فتمكنه من سحق
العظام بأنيابه، وقيل أن الضبع يصطاد معظم فرائسه بنفسه رغم ما يعرف عنه من أنه آكل
للجيف.
محتويات [أظهر]
أنواع
الضباع[عدل]
هناك
عدة أنواع من الضباع ومنها:
ضبع
مخططة (بالإنجليزية: Striped
Hyena).
ضبع
مخططة
ضبع
رقطاء (بالإنجليزية: Spotted
Hyena).
ضبع
رقطاء
ضبع
غثراء (بالإنجليزية: Brown Hyena).
ضبع
غثراء
عسبار
(بالإنجليزية: Aardwolf).
عسبار
المظهر
والتكوين[عدل]
و
هو من المملكة الحيوانية، من شعبة الحبليات شعيبة (تحت شعبة) الفقاريات، من طائفة الثدييات،
رتبة اللواحم الأرضية، من العائلة الضبعية، والعشيرة الضبعية. ويتميز الضبع بجسم ممتلئ
ورأس كبير وعنق غليظ وخطم قوي، وقائميه الأماميين أعلى من ساقيه الخلفيتين، ولذلك جسمه
يتخذ شكلاً مائلاً. والظهر محدب والأقدام ذات أربعة أصابع، والأذن مستعرضة فوق القاعدة
ومدببة الطرف يكسوها شعر خفيف، والعيون منحرفة الوضع وذات بريق مخيف. والضبع حيوان
كريه ذو أثر سيئ في النفوس وهو في الحقيقة مظلوم في ذلك ولكن يرجع ذلك إلى العنق الغليظ
الثابت والذنب المكسو بخصل من شعر قوي خشن. والفراء المكون من شعر طويل خشن أيضاً ولون
الشعر الداكن وكل هذه الصفات الظاهرية تطبعه بطابع يبعث البغض له، ويثير الريبة فيه
والاشمئزاز منه. والضباع حيوانات ليلية ذات أصوات مزعجة تشيع الضحك البشع، وهي أكولة
نهمة وتنبعث منها رائحة كريهة، ومشيتها عرجاء تقريباً ليس فيها ما يعجب. ولهذه الحيوانات
غدد لعابية كبيرة، وعلى اللسان نتوءات قرنية والمريء متسع كما أن لها غدداً على منطقة
الشرج. والأنياب في الضباع غليظة قوية وكذلك الأضراس الأمامية، لتصلح لطحن العظام.
وفي تكوين أسنان الضباع ما يمكنها من أكل بقايا الغذاء التي تتخلف عن حيوانات أخرى
كالعظام وغيرها، وكذلك لها من قوة عضلات الفكين ما يجعلها أقوى فكاك الحيوانات طراً.
الموطن[عدل]
يعيش
في أفريقيا وبراري منطقة الوطن العربي وتركيا والهند, صوته يسمى عواء وعوائه قبيح مزعج.
أساليب
المعيشة والصيد[عدل]
وأحب
الأماكن إلى الضباع الأراضي الزراعية المكشوفة القريبة من المناطق الصخرية، وهي حيوانات
ليلية لا تخرج من جحورها إلا بعد المغرب ولا تبارحها نهاراً إلا مرغمة وتحت ستار الظلام،
تخرج أفراداً وجماعات صغيرة يسمع عويلها وهي تتجول طلباً للصيد أو سعياً وراء الجيف
وأصوات الضباع المخططة ليست بشعة بالقدر الذي يصوره الناس ولو أنها كريهة لا يسيغها
السمع، ولكن عويل الضباع الرقط بشع مخيف حقيقة، إذ هو عبارة عن ضحك مبحوح يبعث على
الرعب.
و
هو من اللواحم الأرضية الأكولة والنهمة المهمة في عملية الاتزان البيئي، فقد وهبه الله
سبحانه وتعالى من الصلاحيات ما يجعله من الكانسات للجيف، ومنظفات البيئة من العظام
والجلود الجافة وهي البقايا التي لا تقدر عليها اللواحم والسباع الأخرى، ورقبته القصيرة
وسيقانه الطويلة وظهره المحدب وسعيه طوال الليل ولمسافات طويلة وعدم خوفه من السباع
الأخرى والكلاب تجعله ينظف أكبر مساحة ممكنة من تلك البقايا التي يسبب بقاؤها في البيئة
احتباساً لمكوناتها
الثقافة
الشعبية[عدل]
"
الضباع : المرقطة والبنية اللون تعيش في سهول أفريقيا وذات الخطوط في شمالي أفريقيا
وذئب الأرض كما تسمى توجد في أفريقيا الجنوبية.... " و هذا الحيوان ظلمه الإنسان
على مر العصور والأزمان، فقد ذكرت معظم المخطوطات والكتب أن للضبع شخصية مكروهة وله
أثر سيئ في النفوس، ولكن أهمية الضبع كبيرة لا سيما في تنظيف البيئة.
قال
عنه كمال الدين الدميري (742 ـ 808هـ) في كتابه (حياة الحيوان الكبرى)، الضبع معروفة،
ولا تقل ضبعة لأن الذكر ضبعان والجمع ضباعين مثل سرحان وسراحين، والأنثى ضبعانة والجمع
ضبعات وضباع وهذا الجمع للذكر والأنثى، ومن أسماء الضبع : جيل, وجعار, وحفصة، ومن كناها
: أم خنور، وأم طريق، وأم عامر، وأم القبور، وأم نوفل, والذكر أبو عامر، وأبو كلدة،
وأبو الهنبر.
والضبع
توصف بالعرج، وليست بعرجاء وإنما يتخيل ذلك للناظر، وسبب هذا التخيل لدونة في مفاصلها
وزيادة رطوبة في الجانب الأيمن عن الأيسر منها.
وعن
صفات الضبع قال: وهي مولعة ينبش القبور لكثرة شهوتها للحوم بني آدم، ومتى رأت إنساناً
نائماً حفرت تحت رأسه وأخذت بحلقه فتقتله وتشرب دمه. وهي فاسقة، لا يمر بها حيوان من
نوعها إلا علاها وتضرب العرب بها المثل في الفساد، فإنها إذا وقعت في الغنم عاثت، ولم
تكتف بما يكتفي به الذئب، فإذا اجتمع الذئب والضبع في الغنم سلمت لأن كل واحد منهما
يمنع صاحبه والعرب تقول في دعائهم: اللهم ضبعاً وذئباً، أي: أجمعهما في الغنم لتسلم
ومنه قول الشاعر:
تفرقت
غنمي يوماً فقلت لها *** يا رب سلط عليها الذئب والضبعا
وقيل
للأصمعي: هذا دعاء لها أم عليها؟ فقال: دعاء لها.
قصة
مجير أم عامر:
روى
العالم الشيخ أبو بكر البيهقي في آخر شعب الإيمان، عن أبي عبيدة أنه سأل يونس ابن حبيب
عن المثل المشهور (كمجير أم عامر)، وأم عامر (هي الضبع ويقال لها نوش الخسيسة) فقال:
كان من حديثه أن قوماً خرجوا إلى الصيد في يوم حار فبينما هم كذلك إذ عرضت لهم (أم
عامر) وهي الضبع فطردوها فاتبعتهم حتى ألجأوها إلى خباء أعرابي فقال: ما شأنكم؟ قالوا:
صيدنا. وطريدتنا. قال: كلا والذي نفسي بيده لا تصلون إليها ما ثبت قائم سيفي بيدي
(لأنها استجارت به). قال: فرجعوا وتركوه، فقام إلى لقحة (ناقة) فحلبها وقرب إليها ذلك،
وقرب إليها ماء فأقبلت مرة تلغ من هذا ومرة تلغ من هذا حتى عاشت واستراحت فبينما الأعرابي
نائم في جوف بيته، إذ وثبت عليه، فبقرت بطنه، وشربت دمه، وأكلت حشوته, وتركته فجاء
ابن عم له فوجده على تلك الصورة فالتفت إلى موضع الضبع فلم يرها فقال: صاحبتي والله:
وأخذ سيفه وكنانته واتبعها فلم يزل حتى أدركها فقتلها وأنشأ يقول:
ومن
يصنع المعروف في غير أهله **** يـلاقي مـا لا قى مجير أم عامر
أدام
لـها حين استجـارت بقربه **** قـراها مـن البان اللقاح الغزائر
وأشبعهــا
حتى إذا ما تملأت **** فرته بأنياب لهــا وأظافر
فقل
لذوي المعروف هذا جزاء من **** غداً يصنع المعروف مع غير شاكر
ورغم
هذا الدور المهم يظلمه الناس دائماً ويقارنون بينه والسبع في المقولة الشعبية (سبع
ـ أي: رابح) ـ لا ضبع (أي خسران)!!.الضبع حيوان مفترس كما ذكر ان اكل لحم الضبع حلال
في الاسلام وحسب رأي الرئاسة العامة للبحوث العلمية والإفتاء بالسعودية فإن لحمه لحم
صيد، حيث إنه لم يعد الضبع من السباع المحرم أكل لحمها، حيث إن الإسلام حرم لحم السباع.
بعض المدن الافريقية تستقدم الضباع ليلا لكي تاكل منها ما تشاء لان ظنهم انه يبعد الارواح
السيئة و ليضمنة عدم دخولها احاطو مدينتهم بسور [5]
المراجع[عدل]
^ تعديل قيمة خاصية معرف موسوعة الحياة (P830)
في ويكي بيانات"معرف Hyaenidae في موسوعة الحياة". eol.org.
اطلع عليه بتاريخ 13 فبراير 2017.
^
مذكور في : نظام معلومات تصنيفية متكاملة — وصلة : ITIS TSN
— تاريخ الاطلاع: 19 سبتمبر 2013 — عنوان : Integrated Taxonomic Information System — تاريخ النشر: 2006
^
مذكور في : Class Mammalia
Linnaeus, 1758
— النص الكامل متوفر في: http://www.mapress.com/zootaxa/2011/f/zt03148p060.pdf — المؤلف: دون ويلسون و DeeAnn M. Reede — عنوان : Class Mammalia Linnaeus, 1758
— الصفحة: 56–60 — نشر في: Animal Biodiversity: An Outline of Higher-level
Classification and Survey of Taxonomic Richness
^
مذكور في : أنواع الثدييات في العالم — وصلة : معرف أنواع الثدييات في العالم — تاريخ الاطلاع: 19 سبتمبر 2015 — المؤلف: دون ويلسون — عنوان : Mammal Species of the World — تاريخ النشر: 2005
^
http://www.alifta.net/Fatawa/fatawaChapters.aspx?languagename=ar&View=Page&PageID=6826&PageNo=1&BookID=5
وصلات
خارجية[عدل]
مشاريع
شقيقة توجد في ويكي أنواع معلومات أكثر حول: ضبع
الضبع:
ملخص الحياة البرية من اتحاد الحية الفطرية الأفريقي
صفحات
الضباع من موقع روبن ويرز
أيقونة
بوابةبوابة علم الحيوان أيقونة بوابةبوابة ثدييات
مشاريع
شقيقة في كومنز صور وملفات عن: ضبع
◄ ع ن ت
أنواع
آكلات اللحوم
ضبط
استنادي
NDL:
00562779
تصنيفات:
حيوانات أفريقيا الضخمة ثدييات ثدييات أفريقيا ثدييات آسيا حيوانات أوراسيا الضخمة
ضبعيات قمامات لواحم
///////////////
قس
هاینا در باسای اندونزی:
Hiena
adalah karnivora asli Afrika, Arab, Asia dan subbenua India, anggota dari
famili Hyaenidae. Pada famili tersebut terdapat empat spesies, yaitu Crocuta
(dubuk), Hyaena, Parahyaena dan Proteles.
//////////
قس عبری:
צבועיים (שם מדעי: Hyaenidae) הם משפחה מתת-סדרת דמויי חתול שבסדרת הטורפים.
قس فیسی در سواحلی:
Fisi
Kumpakaka Wikipedia, ensaiklopidia huru.
//////////
قس کِفتار در کردی:
Keftar an
kefter an kemtiyar an ëftar jî heftyar, carinan jê re gornebaş jî dibêjin
(Hyaenidae), famîleyekî guhandarên goştxweran. Li Kurdistanê li deşt û çiyayên
nizm dijîn; li çolên Erebistanê, Afrîka û Asyayê jî dihên dîtin. Di kulên kûr
nav kevran û bin kevran dijîn.
////////////
قس کفتال در مازرونی:
کفتال اتا حیوون هسّه که سگ ره مونّه ئو بامشیمونائون رج
دله دره. کفتال اتا مردال لاشخور هسّه. این جانوِر شوپه دیگر حیوونای بمونست اشکار
بخردن په دره و روزا خاسِنه. ونه دستگاه هاضمه خَِله قوی هسّه و جانورایِ تمامِِ اجزایِ
بدن رِه هضم کنّه. ایهان حیوونا اتا ریک دسّوری ونگ جا همدیگر جا ارتباط برقرار کنّنه.
/////////////
قس سرتلونلر
Sirtlonlar (Hyaenidae) — yirtqichlar turkumiga mansub sut emizuvchilar oilasi. Tashqi koʻrinishi buriga
oʻxshaydi. Gavdasining uz. 55—165
sm. Oldingi oyoklari orqadagisiga
nisbatan uzunroq. Oyoqlari 4 barmokli (yer boʻrisi oldingi oyoklari 5
barmokli), boʻyni yoʻgʻon, boshi katta, tishlari yirik. Dumi pahmoq, kalta (uz. 20—22 sm). Koʻpchiligining boʻyni
ustida va qisman yagʻrinida uzun yungi (yoli) boʻladi. Qoʻngʻir yoki
kulrangtusli yungi yoʻl-yoʻl yoki xoldor. Anal teri bezlari oʻtkir hidli sekret ajratib
chiqaradi. 3 urugʻi; yoʻlyoʻl S,
xoldor S, yer boʻrilari) va 4 turi bor. Afrika, Old va Oʻrta Osiyo, Jan.
Gʻarbiy Osiyoda tarkalgan. Oʻzbekiston jan.da (Surxondaryo viloyati) yoʻl-yoʻl sirtlon
20-a. oʻrtalarigacha uchragan.
S. yarim choʻl va choʻlda yashaydi, kechasi ov qiladi.
Yakka yoki juftjuft boʻlib yuradi. Yiliga 1 marta 2—4, baʼzan 6 tadan
bolalaydi. Hayvonlar murdasi bilan oziqlanadi; guruh boʻlib birmuncha
yirik tuyoqli hayvonlar (antilopalar), baʼzan uy hayvonlariga ham hujum qiladi. 1 turi va 1
kenja turi Xalqaro Qizil kitobga kiritilgan.
////////////
قس هائینا در پنجابی:
ہائینا دد پلانے تے ماس کھانے شکاری جانوراں دا اک ٹبر اے جیدے 4 سنگی نیں۔
///////////
قس تاتاری:
Сыртлан
(лат. Hyaenidae) — Сыртлансыманнар гаиләсе, ерткычлар отрядына керүче хайван.
Характерлы билгеләре: таза һәм очланган йөз белән кыска һәм таза баш; арткы
аягы алдагысыннан кыска булганлыктан сырты өскә калкып тора.Очлыклары дүрт
бармаклы (Protelesтан кала), тырнаклары гел чыгып йөри; бармакка басып йөриләр.
Койрык: озын, каты, пумала йон муенда һәм арка буенча ял барлыкка китерә.
////////////
قس اصیل سرتلانلر:
Asıl sırtlanlar (Hyaeninae), sırtlangiller (Hyaenidae) familyasının bir alt familyası. Büyükçe
sayılabilecek karasal etobur memelidirler.
////////////
قس لگڑبھگا در اردو:
لگڑبھگا ایک گوشت
خور پستانیہ جانور ہے۔ اس کے پائے جانے والے علاقوں میں افریقا اور
ایشیا کے کچھ علاقے شامل ہیں جہاں اس کی درج ذیل
چار اقسام پائی جاتی ہیں۔
////////////
قس سرتلان در اویغوری: Sirtlan
///////////
قس کِفتار در زازاکی:
Keftar (be
İngılızki: hyena) yew heywanê gemo.
////////
Hyena
From Wikipedia, the
free encyclopedia
Early Miocene-recent
|
|
All extant species of hyenas in
descending order of size: spotted hyena, brown hyena, striped hyena and aardwolf.
|
|
Kingdom:
|
|
Phylum:
|
|
Class:
|
|
Order:
|
|
Suborder:
|
|
Family:
|
|
Hyenas or hyaenas (from Greek ὕαινα hýaina[1]) are any feliform carnivoran mammals of the family Hyaenidae /haɪˈɛnᵻdiː/. With only four extant species, it is the fifth-smallest biological family in the Carnivora, and one of the smallest in the class Mammalia.[2] Despite their low diversity, hyenas are unique and vital components
of most African ecosystems.[3]
Although phylogenetically they are closer to felines and viverrids, hyenas are behaviourally and morphologically similar
to canines in several aspects; both hyenas
and canines are non-arboreal, cursorial hunters that catch prey with their teeth rather than claws. Both eat
food quickly and may store it, and their calloused feet with large, blunt,
nonretractable nails are adapted for running and making sharp turns. However,
the hyenas' grooming, scent marking, defecating habits, mating, and parental
behaviour are consistent with the behaviour of other feliforms.[4]
Spotted
hyenas may kill as many as 95% of the
animals they eat,[5] while striped hyenas are largely scavengers.[6] Generally, hyenas are known to drive off larger predators, like
lions, from their kills, despite having a reputation in popular culture for
being cowardly.[6] Hyenas are primarily nocturnal animals, but sometimes venture from
their lairs in the early-morning hours. With the exception of the highly social
spotted hyena, hyenas are generally not gregarious animals, though they may live in family groups and congregate at
kills.[7]
Hyenas first arose in Eurasia during
the Miocene period from viverrid-like ancestors, and diversified into two
distinct types: lightly built dog-like hyenas and robust bone-crushing hyenas.
Although the dog-like hyenas thrived 15 million years ago (with one taxon having colonised North America), they became extinct after a change
in climate along with the arrival of canids into Eurasia. Of the dog-like hyena
lineage, only the insectivorous aardwolf survived, while the bone-crushing hyenas (including the extant spotted, brown and striped hyenas) became the undisputed top scavengers of Eurasia
and Africa.[8]
Hyenas feature prominently in the folklore
and mythology of human cultures with which they are sympatric. Hyenas are commonly viewed as frightening and worthy of contempt, and are
associated with witchcraft, because their body parts are used as ingredients
in traditional medicine. In some
cultures, hyenas are thought to influence people’s spirits, rob graves, and
steal livestock and children.[9]
https://en.wikipedia.org/wiki/Hyena
&&&&&&&
ضجاج
بفتح اول و جیم و الف و جیم
ماهیت آن
صمغ درختی است خاردار و شبیه بلبان مائل بسرخی و براق که از جبال عمان می آورند
طبیعت آن
در دوم کرم و خشک
افعال و خواص آن
ضماد آن جهت بردن کوشت زائد جراحات و التیام آنها و با عسل جهت اورام بارده و سستی اعضا نافع و در شستن جامه و کتان بهتر از صابون و زودتر سفید می کرداند و بعضی سربدان می شویند و بکسر ضاد اسم هر نباتیست که طیور و سباع مانند خروع و قنب دفع سمیت از خود بدان می نمایند
مخزن
الادویه عقیلی خراسانی
/////////////
ضجاج
. [ ض ِ ] (ع اِ) هر بار درختی که بدان طیور و سباع را سَم دهند. (منتهی الارب ). کل
ّ شجرة تُسَم ﱡ بها السباع مثل الخروع و القسیب و الالب . هر درختی که دد و دام آن
را ببویند. (برهان ). نام هر درختی که دد و دام آن را ببویند مانندخروع و قسیب و الب
. (اختیارات بدیعی ) ۞ . هر گیاه سمی که صیادان بگوشت و امثال آن زنند
و در رهگذر وحوش نهند مسموم کردن آنان را، واز آن جمله است اِلب ، ضجاج ... و بالکسر
فیما لایسع، اسم لکل ما یُسم به السباع کالخروع کذا قال . (تذکره ضریر انطاکی ).
|| صمغی که خورده شود. (منتهی الارب ). صمغ درختی است شبیه بدرخت بان و آن خاردار و
کوچک است و در کوه قهوان واقع در زمین عمان رویدو بدان صمغ جامه و سر و تن شویند و
همان اثر صابون دارد و حب او به مورددانه ماند و زبان را بگزد. (ابن البیطار)... صمغ
درختی است مانند درخت بان و نبات وی در کوه قهوان از زمین عمان باشد و آن صمغی سفید
بود که چون جامه بدان شویند پاک گرداند پاکتر از صابون و مردم سر را بدان بشویند و
دانه بار او مانند تخم مورد سیاه بود و زبان
را بگزد... (اختیارات بدیعی ).نوعی از صمغ است و آن سفید می باشد و بجای صابون کارفرمایند
و جامه و چیزهای دیگر بدان شویند. (برهان ).بفتح اول ۞ ، صمغ درختی است یمنی خاردار و رنگ او مایل
بسرخی و براق ، در دوم گرم و خشک و در شستن جامه و کتان بهتر از صابون و ضماداو جهت
بردن گوشت زیاده جراحات و التیام آن با عسل
جهت اورام بارده و سستی اعضا نافع است . (تحفه حکیم مومن ). صمغ شجرة شائکة یمانیة
تجلب الی الحجاز قطعبراقة الی الحمرة حارة یابسة فی الثانیة اذا وضعت فی القروح اذهبت
اللحم الزائد و ادملت و ان عجنت بالعسل منعت الترهل و الاورام الباردة و هی تنقی الثیاب
والکتان اعظم من الصابون ... (تذکره ضریر انطاکی
).
///////////
ضجاج:
الغافقی:
قال أبو حنیفۀ: هو بکسر الضاد صمغ شجرة مثل شجر اللبان شائکۀ غیر عظیمۀ ینبت بجبل یقال
له قهوان من أرض عمان و هو
صمغ
أبیض تغسل به الثیاب فینقیها إنقاء الصابون و تغسل الناس به رؤوسهم و له حب مثل حب
الآس أسود یلذع اللسان.
و
الضجاج بالفتح کل شجرة تسم بها السباع مثل الخروج و القشیب و الألب.
الجامع
لمفردات الادویه و الاغذیه
&&&&&&&
ضرو
بکسر ضاد و سکون راء مهمله و واو بفتح ضاد نیز آمده لغت عربیست و بیونانی فوضوقس و بسریانی ضروا و برومی فشاشیش و بفارسی درحسخک و رازی در حاوی کبیر کفته که بفارسی اریسه و نیز کفته اند که درخت کلنکورا نامند و صمغ آن را بفارسی حسن لبه و بهندی لبان کویند و جوهری کفته که حسن لبه صمغ کمکام است
ماهیت آن
درختی است شبیه بدرخت بلوط و عظیم و اطراف برک آن مائل بسرخی و نرم و ثمر آن در خوشه مانند بطم و دانۀ آن بزرکتر از ان و چون برسد خار و برک آن سرخ کردد منبت آن جبال حجاز و یمن و بلاد هند و غیرها است و صمغ آن در ابتدای ظهور مانند دانۀ کندم باشد و آهسته آهسته بزرک تا بقدر خربزه کردد و از ان لبنی لزج سیاه شبیه بقیر دفع کردد و اصح آنست که درخت آن را کمکام و صمغ آن را حصی لبان جاوی نامند و معروف بدان و خوش بو شبیه ببوی مصطکی و لادن و بهترین آن آنست که سفید مائل بسرخی و چون در آتش اندازند خوش بو باشد و اکثر در بخورات مستعمل و در حرف الحا مذکور شد
طبیعت شاخ و برک و بار آن
کرم و خشک و کرمی آن زیاده از خشکی و کفته اند کرم در سوم و خشک در اول
افعال و خواص آن
در ان جذب قوی است و جهت سرفۀ بارد و سیلان رطوبات از دهان و رحم شربا و فرزجه و حابس بطن و آب مطبوخ آنکه صاف کرده و با شکر بقوام آورند جهت خشونت حلق و سرفۀ بارد و درد دهان و قلاع نافع و سریع الاثر و مضمضۀ آن جهت درد دندان و استحکام آن و ازالۀ بلغم و سفیدی آن و چون با روغن طبخ دهند و در کوش بچکانند جهت درد کوش و ذرور آن جهت قلاع دهان و عصارۀ آن مقئ قوی و بدستور طبیخ اطراف تر و تازۀ آن و مخرج بلغم از معده بدون مضرت است و برک آن خوش بو و آشامیدن طبیخ آن بقدر سه اوقیه جهت رفع درد تهیکاه و چون برک و اطراف تر و تازۀ آن را بقدر یک قبضه بسوزانند و خاکستر آن را با آب نیکو طبخ دهند پس صاف کرده صاحب وجع خاسره بنوشد درد آن زائل کردد در ساعت و مجرب است و روغن حب آن خوش بو و مجفف و محلل بلغم و ریاح و جهت مغص و تقویت معده و جرب حیوانات مفید شربا و طلاء بدل روغن آن روغن حب البطم است و ذرور چوب سوختۀ آن قاطع نزف الدم جراحات خصوص قروح مقعده از قضیب نافع و صاحب اختیارات بدیعی کفته که آنچه از مکۀ معظمه می آورند آن را رب الضرو نامند در دهان نکاهداشتن آن در حال درد آن را تسکین دهد و صمغ آن را در خوشبوئیها داخل می نمایند
مخزن
الادویه عقیلی خراسانی
////////////
ضرام
. [ ض ِ ] (ع اِ) درخت بطم . درخت کلنکور. (مهذب الاسماء).
//////////
بطم
. [ ب ُ / ب ُ طُ ] (ع اِ) بن . بَنَه نام درخت سقز. (ناظم الاطباء). درخت بُن ْ (منتهی
الارب ) (از آنندراج ). درختی است مانند پسته از حیث جنس با برگهای آویخته و آنرا دانه پهنی است بشکل خوشه های فلفل و سبز آن را حبةالخضرا
گویند. (از اقرب الموارد). || میوه درخت سقز
که بفارسی بنه گویند ۞ . (از ناظم الاطباء). بَرِ درختی است که آنرا
بن گویند و بن مسخن و مدر و باهی و نافع سعال و لقوه کلیه است و ضماد برگش در رویانیدن مو مجرب است
. (منتهی الارب ) (آنندراج ). ثمر درخت بطم .جوهری گوید: البطم ؛ الحبة الخضراء. (از
اقرب الموارد). بترکی آنرا چاقلان قوج گویند، که میوه درخت سقز است . حبةالخضرا. (دزی ج 1 ص 234) (بحر
الجواهر) (ذخیره خوارزمشاهی ). کلنگور. (حاشیه فرهنگ اسدی چ اقبال از مهذب الاسماء ص 285). ضِرو
ضخک . چتلانقوش . پسته وحشی . بنمشک را عرب
حبةالخضراء خوانند. اکثر خودروی بود. (نزهةالقلوب ). بوکلک . بوی کلک . مشغله البطالین . (یادداشت مولف ): و آن بژه هایی است
که بر ساق پدید آیدو شکل آن ثمرة الطرفا و حبةالخضراء بزرگ بود و درخت حبةالخضراء را
بتازی البطم گویند بدین سبب این بژه ها را طبیبان البطم نام کردند. (ذخیره خوارزمشاهی ). بن . چتلانقوش بیشتر در کوهها باشد
و آنچه در باغها نشانند اندک باشد. گه در بلاد سقرت و سنجار هر دانه بمقدار فستقی می
باشد و این متاع آن بلاد بود و از آنجا بجمیع بلاد برند و آن را قیمتی بود و اکثر آنرا
شور کنند و بهتر فروشند. (فلاحت نامه ). و رجوع به مخزن الادویه و تذکره داود ضریر انطاکی و دیگر کتب طبی شود).
///////////////
مصطکی
. [ م َ طَ ] (معرب ، اِ) (از یونانی ماستیخه ) صمغ زردرنگ که از درخت ضرو تراود.
(یادداشت مولف ). یک نوع سم سقزی خوشبو و شبیه به کندر که آن را اراء و پلاجور و رماس
و رماست و کیه نیز گویند و درخت آن را و کشک و ولمشک نامند. (ناظم الاطباء). صمغی است
زردرنگ . (غیاث ) (آنندراج ). صمغ درختی است . (نزهةالقلوب ). علک الروم . (یادداشت
مولف ) ۞ . علک رومی . (دهار) (مهذب الاسماء) (زمخشری ). کیا.
(یادداشت مولف ). مصطکی که آخر آن را باتلفظ کنند در لغت عرب «مصطکا» به فتح یاضم میم
و الف مقصور و «مصطکاء» به فتح میم و الف ممدود است و اصل آن کلمه ای یونانی ۞ است و در فرانسه نیز آن را ماستیک ۞ نامند. آذربایجانیان گاهی نونی نیز به آخر آن
بیفزایند و مصطکین گویند. (از نشریه دانشکده ادبیات تبریز سال 2 شماره 1). کرکم . (منتهی الارب ). صمغی است که سپید آن
را رومی مصطکی و سیاه آن را مصطکی نبطی گویند. درختش ریزه تر از کندر و سپید آن نافع
جهت معده و مقعد و روده و جگر و سرفه کهنه
به نوشیدن . (از منتهی الارب ). نوعی است از علک رومی و آن عربی اصلی نیست بلکه دخیل
است در لغت عرب ، و هر دارویی که در وی مصطکی بکار برند عرب آن را مصطک گوید.مصطکی
را کیا نیز گویند و به پارسی رماس و رماست خوانند. نیکوترین وی آن است که از قبرس آورند.
مصطکی رومی بود و دو گونه است سفید که علک رومی است و روغن مصطکی را از آن گیرند و
به سریانی علکا نامند و سیاه که قبطی یعنی مصری آن است . مصطکی سفید قطعه های بزرگ
دارد و پوست درخت و چوب او به هم نیامیخته باشد. درعطرها و علاجها بکار برند و روغن
آن را به هر عضوی که بمالند نرم شود و جگر و معده و امعارا تقویت کند و اشتها بیفزاید.
سرفه و نفث الدم و عفونت زایل کند. (از تذکره
صیدنه ابوریحان بیرونی ). به پارسی
کندر رومی خوانند و به سریانی کبا و به رومی مسطیخی و به یونانی سحینوس گویند و آن
را علک رومی و کیه نیز گویند. جهت دفع زخم معده و سردرد و شقاق لبها و خونریزی زبان
و سرفه بلغم و رانش شکم و شکستگی استخوان و
سستی اعضا و ترشح زخم موثر است و بول را براند و مضمضه آن دندانها محکم گرداند و جرب را نافع بود. (از
اختیارات بدیعی ). صمغ آن را صمغ مصطکی گویند گونه ای از سقز که به صورت شیرابه ای
بر اثر ایجاد شکاف از ساقه و شاخه های درختچه
مصطکی خارج می شود و به صورت قطرات کوچکی در محل شکاف منعقد می گردد. قطرات
سخت شده مصطکی به درشتی نخودی کوچک و رنگش زرد پریده و کمی شفاف است و بو و طعم آن
ملایم به جو و مطبوع میباشد. در گرمای 108 درجه ذوب می شود، و بر اثر جویدن بسهولت
در زیر دندان نرم می گردد. مصطکی کمی از آب سنگین تر است و در اتر و کلروفرم و اسانس
تربانتین و به مقدارکم در الکل حل می شود. گاهی مصطکی به جای آنکه بر روی شاخه ها و
ساقه درخت باقی بماند در پای درخت بر روی هم
انباشته شده به صورت قطعات نسبتاً بزرگ درمی آید. این قسم نوعی خالص مصطکی را تشکیل
می دهد. نوع اخیررنگ قهوه ای دارد و معمولاً دارای ماسه و ناخالصی های دیگر است . نوع
مرغوب مصطکی به صورت دانه های کوچکی است و به مصرف جویدن می رسد. کندر رومی . کندوک
. مصطکا. علک خاییدنی . کندور. علک رومی و مسطیخی :
به
شرط بی بی شمس و به شرب باباخمس
به
مصطکی و به بادام و پسته و عناب .
خاقانی
(دیوان چ سجادی ص 55).
و
رجوع به تحفه حکیم مومن و ذخیره خوارزمشاهی و تذکره داود ضریر انطاکی ص 397 و گیاه شناسی گل گلاب ص
217 شود. || درخت مصطکی ، درختچه ای است از تیره
سماقی ها که در حقیقت یکی از گونه های پسته به شمار می رود و شاخه های ناهموار
و برگ هایی مرکب از5 تا 12 زوج برگچه با یک برگچه
انتهایی دارد و معمولاً در نواحی بحرالروم (مدیترانه ) مخصوصاً مجمعالجزایر
یونان پرورش می یابد، از ساقه و شاخه های این درختچه بر اثر ایجاد شکاف شیرابه ای خارج
می شود که بسهولت قطرات کوچکی در محل شکاف منعقد می گردد معمولاً از هر درخت سالیانه
معادل 4 تا 5 کیلوگرم از این ماده که به مصطکی موسوم است به دست می آید. درخت علک رومی
. درخت کندوک .
/////////////
مصطکی
(درخت) (نام علمی: Pistacia
lentiscus)
نام یک گونه از تیره پستهایان است.
منابع[ویرایش]
مشارکتکنندگان
ویکیپدیا، «Pistacia
lentiscus»،
ویکیپدیای انگلیسی، دانشنامه آزاد (بازیابی در ۲۴ نوامبر ۲۰۱۴).
////////////
البطم
العدسي أو بطم اللانتيسك أو البطم الشرقي أو البطم المستكي أو الضرو أو المَصطَكى أو
المُصطَكى أو المستكة أو المُصطَكاء (من اليونانية [2] mastikhān·
مَستيخان ·· مَضغ) هو شُجيرة من الفصيلة البطمية تنمو في مناطق حوض البحر الأبيض المتوسط،
ذات ثمار حمراء ثم سوداء. ومن أسمائه المتناقلة ومصطكاء.
محتويات [أظهر]
الوصف
النباتي[عدل]
أشجاره
صغيرة دائمة الخضرة، محبة للحرارة تعلو من مترين إلى ستة أمتار. أوراقها مركبة، منابتها
مشجرات حوض البحر المتوسط المتدهورة بالرعي الجائر والاحتطاب والحرق، تفضل المناطق
المنخفضة المحصورة ما بين مستوى سطح البحر حتى ارتفاع 300م. يستخرج من الأشجار صمغ
راتنجي يدعى المصطكاء وحبوب المسكة وأضراس المسكة والضرو والكملكام.
اسمه
العلمي (باللاتينية: Pistacia lentiscus)، وهو أكمة دائمة الخضرة ثنائية
المسكن (بالإنجليزية: Dioecious)، من جنس البطم (الذي يضم الفستق
Pistacia)
وتنمو ليصل ارتفاعها إلى 4 متر، وتـُزرع من أجل راتنجها العطري، أساساً في جزيرة خيوس،
باليونان.[3] وموطنها الأصلي هو منطقة البحر المتوسط من المغرب وشبه جزيرة أيبريا وجزر
الكناري غرباً، عبر جنوب فرنسا وتركيا، حتى العراق وإيران شرقاً.[4] وكلمة ماستيك
(أو مستكة) مشتقة من الفعل اليوناني "ماستيخين" ("يصطك أسنانه"،
ومنه جاء الفعل في الإنگليزية: masticate) أو "ماسين"
("يمضغ").[5]
تاريخ
زراعته[عدل]
Mastic shrub
قال
ابن منظور في لسان العرب أن المصطكى هو العلك الرومي، بينما قال أبو محمد عبد الله
بن محمد الأزدي الصحاري في كتاب الماء أنه اللبان المسقطي، فيما ذكر داود الأنطاكي
في كتابه التذكرة بأنه معرّب عن مصطيخا اليوناني ويسمى العلك الرومي ولا يوجد إلا بصفاقس
من أعمال رودس مما يلي الترك.[6]
شجرة
دائمة الخضرة لها ثمر أحمر مر الطعم.
تعتبر
هذه المادة من المواد الصمغية التي تستخرج من جذوع الأشجار وتختلف جودتها بحسب نوع
الجذع ومكان زراعته و هي عبارة عن فصوص راتنجية معروفة من قديم، رغم أن الراتنج يبرز
تلقائياً فإن الإفراز يزداد إذا ما أزيلت شرائح من اللحاء أو بعمل شقوق طويلة في جذع
الشجرة والأغصان الكبيرة للنبات فتسيل عصارته الراتنجية سائلة تجمد بسرعة وتبقى متعلقة
بالشجرة على هيئة دموع هشة بيضاوية أو حبوب طويلة لونها أصفر في حين يتساقط الباقي
على الأرض.
يستخرج
المصطكى ثلاث مرات في العام الواحد أي يعطي ثلاثة محاصيل : المحصول الأول يكون لونه
ضارباً إلى البياض وهو أطيب الأنواع واجودها. والمحصول الثاني يكون أصفر ناصعاً أما
المحصول الأخير فيكون رمادياً.
منذ
آلاف السنين تعتبر المستكة واحدة من المنتجات النباتية المفضلة لدى الشرقيين والغربيين
في العالم.لها رائحة ذكية ،وطعم مميز ،وبسبب هذان الميزتان تدخل في إعداد أطباق الأطعمة
لدى الكثير من الناس. يمكن استخدامها في الطعام والشراب والعود وليس لها أي تأثير جانبي
ولكن لا بد من الاعتدال في كل شي.
و
تستعمل فصوص المصطكى أو المستكة أو المستكا حالياً في مقدمة التوابل مع حب الهال في
المأكولات والعلك والأيس كريم (البوظة) كما تستخدم مع بعض المشروبات كالقهوة وتستخدم
أيضا كمطيب لبعض الحلويات مثل الارز بحليب.
كما
استعملت منذ فجر التاريخ في البخور ويستخدم بالطيب كالعود حرقاً وحتى العطور ومستحضرات
نظافة البشرة ومستحضرات التجميل ومواد لص الأسنان وملئها لإيقاف التسوس والنخر بها
وتهدئة العصب وتعتبر المصطكى من أجود أنواع الراتنجات وأغلاها ثمناً.
استعملت
فصوص المصطكى في الطب الشعبي فكانت توصف لعلاج النزلات والصداع بأنواعه ولقطع النزيف
وعلاج سوء الهضم وعلاج الكبد والطحال وإذا طبخت في الزيت وقطرت باردة في الأذن فتحت
السدد وأزالت الصمم واستعملت لتقوية اللثة والأسنان.
وقال
ابن سينا : " إن شجرة المصطكا قابض ودهن شجرته ينفع من الجرب ويصب طبيخ ورقة وعصارته
على القروح فتنبت اللحم فوقها وعلى العظام المكسورة فتجبرها. ومضغه يجلب البلغم من
الرأس وينقيه وكذلك المضمضة به تشد اللثة وهو يقوي المعدة والكبد ويفتح الشهية للطعام
ويطيب المعدة ويحرك الجشأ ويذيب البلغم وينقع من أورام المعدة والكبد وفي نفس الوقت
يقوي الكبد والأمعاء وينفع من أورامها. وطبح أصله وقشره وورقه ينفع من الديسونتارية
وانجراد سطح الأمعاء ومن نزف الرحم ونتوء المقعدة ويدر البول.
وقد
استعمل الاتراك واليونان وأهل الشام المصطكى بمضعها لإعطاء رائحة مستحبة للفم وكمضادات
للتشنجات المعوية وتقوية اللثة وتحفظ بياض الأسنان وتزيد اللعاب وتقوي المعدة وتستعمل
لعمل كمادات الآلام الروماتيزمية وآلام النقرس وآلام الأعصاب وتستعمل في التقلصات الصدرية.
تحتوي
المصطكا على 2% زيت طيار، 20% مواد راتنجية وحمض المصكنيك ومواد مرّة.
والدراسات
العلمية الآن تذكر لنا المزيد وتعطيناأكثر في أسباب إقبالنا عليها، وتذكر الكثير من
الفوائد لها حيث كلها مجالات طبية وصحية دخلت المستكة فيها على سبيل الوقاية وكأداة
للمعالجة.
فهى
دخلت في علاج المعدة وتقرحاتها، وصحة الفم والأسنان، والقولون واضطراباته، حتى السرطان
وآثاره.
وقاية
من السرطان[عدل]
القيمة
الطبية الواعدة والجديدة للمستكة هي في الوقاية أو تخفيف أعراض سرطان القولون. والذي
قام به الباحثون من فلوريدا ومن اليونان هو محاولتهم معرفة هل بمقدور المستكة أن تقضي
على خلايا سرطان القولون أم لا؟ وباستخدامهم مستخلص من راتينج المستكة، وغمر خلايا
سرطان القولون في تركيزات متدرجة القوة من مستخلص المستكة، تبين لهم بفحص المجهر الإلكتروني
للخلايا السرطانية أن مواد المستكة قامت بقتل الخلايا السرطانية وفق ضوابط كمية التركيز
ومدة التعرض، بمعنى أن طول مدة تعرض الخلايا السرطانية للمستكة وزيادة تركيز المستكة
هما ما يرفع من احتمالات قتل الخلايا السرطانية. وبمزيد من التعمق في البحث تبين أن
المستكة عملت على الإخلال بتتابع انقسام الخلايا السرطانية وأوقفت بالتالي سلسلة التكاثر
والانتشار لها. كما أنها عملت على تخلخل التصاق الخلايا السرطانية بكتلة الأنسجة الرابطة
بين الخلايا، والذي في الواقع أحد عوامل حماية تجمع كتلة الخلايا السرطانية، من ثم
يسهل موتها، وتنشيط عملية تحلل محتويات الخلايا السرطانية من مواد ومحتويات النواة.
الوقاية
من امراض الفم والأسنان[عدل]
فإن
الفم والأسنان مجال آخر رحب لأبحاث فوائد المستكة، فصحة اللثة والأسنان مبنية في جانب
كبير منها على سلامة الفم من البكتيريا. وأشارت الأبحاث إلى أنها تقلل بنسبة %41.5
من نمو البكتيريا المسببة لتسويس الأسنان ،إلا أن الباحثين من تركيا،ْ يذكرون بأن مضغ
علك المستكة يقلل من درجة حموضة الفم، وهي ما تحتاجه البكتيريا كي تنخر في الأسنان
وفي اللثة. وما أكدته أيضاً أبحاث من اليونان.
فوائدها
بالنسبة للمعدة[عدل]
كما
أن القيمة الصحية الواعدة الأخرى للمستكة، وهي تشير إلى دورمواد المستكة في تنشيط نمو
الخلايا الطبيعية لبطانة المعدة وفي التخلص من البكتيريا الحلزونية، ليس من المعدة
فقط، بل من الفم أيضاً، والذي هو السبب في تكرار الإصابة بها لدى البعض.، الرديف النباتي
لمركبات اللكوليسترول الحيوانية. وتعتبر من البهارات ذات الاستخدامات الواسعة في المأكولات
والعلك والأيس كريم (البوظة) وحتى العطور ومستحضرات نظافة البشرة. وذلك حسب ما جاء
في صحيفة "الشرق الأوسط" السعودية
اماكن
تواجده وأهميته البيئية[عدل]
يعتبر
من أنواع الفلورا القديمة جدا يتواجد في الطوابق البيومناخية نصف جافة وشبه رطبة ورطبة
الحارة المعتدلة وإلى حد ما العذبة وعلى أنواع مختلفة من الترب مقاوم لمياه البحر المالحة.
يعتبر مكون من المكونات الرئيسية للغابات المختلطة التي تمثل الطابق المتوسطي الحراري.
خشبه قاسي وثقيل يصلح لأعمال النجارة. يستخرج من الأشجار مادة راتنجية تسمى المصطكى
المصطكى
تواجده
في الجزائر[عدل]
زيت
الضرو[عدل]
نبات
الضرو هو نبات بري، موجود في جبال شرق الجزائر، معروف بنبات الضرو، له ثمار ، يَعصِرونها
بالرحى، كي يستخلصون منه زيت ،ذوقه حارّ، يستعملونه للتداوي به.
فوائده[عدل]
يستعمل
زيت الضرو لعلاج عدة أنواع من الأمراض وهي :
بعض
أمراض الصدر.
بعض
أمراض العينين.
و
يستعمل بالدلك لتقوية الجلد وعلاج بعض أمراضه.
الهامش[عدل]
^
مذكور في : القائمة الحمراء للأنواع المهددة بالانقراض 2016.3 — معرف القائمة الحمراء للأنواع المهددة بالانقراض:
202960 — تاريخ الاطلاع: 10 ديسمبر 2016 — عنوان : The IUCN Red List of Threatened Species 2016.3 — تاريخ النشر: 8 ديسمبر 2016
^
قاموس اللغة الإنجليزية : النسخة الرابعة ®The American Heritage 2000
^
Pistacia lentiscus L. at Mansfeld's Database
Taxonomy
^
Pistacia lentiscus distribution at Germplasm
Resources Information Network
^
Mastic at e-xios.gr Chios Portal
^
أنواع اللبان وتاريخ معرفة الإنسان بالبخور، على موقع الميدان
جريدة
المساء http://www.el-massa.com/dz/الحدث/المجتمع/زيت-الضرو-مفيد-لعلاج-السعال-المزمن.html
المصادر[عدل]
منتدى
الحديقة (نسخة محفوظة)
وصلات
خارجية[عدل]
Chios mastic
Growers Association (in
لغة يونانية)
أيقونة
بوابةبوابة علم النبات أيقونة بوابةبوابة المتوسط
مشاريع
شقيقة في كومنز صور وملفات عن: بطم عدسي
معرفات
الأصنوفة
موسوعة
الحياة: 595291 GBIF: 3190583
PlantList: kew-2407564 Tropicos:
1301119 ITIS: 506468 iucn: 202960
ncbi: 371726 IPNO: 70253-1 GRIN: ps://npgsweb.ars-grin.gov/gringlobal/taxonomydetail.aspx?id=28647
PLANTS: PILE5 AFPD: 129173
تصنيفات:
أنواع القائمة الحمراء غير المهددةأشجار إسبانياأشجار الشرق الأوسطأشجار المغربأشجار
زينةأشجار متحملة للجفافأشجار مناخ البحر المتوسطأصماغبطمبطميةبهاراتحياة نباتية في
حوض البحر الأبيض المتوسطخيوسراتنجاتعلكمطبخ يونانينباتات الحدائق في أوروبانباتات
الشامنباتات المغرب العربينباتات اليوناننباتات ثنائية المسكننباتات دائمة الخضرةنباتات
زينة في أفريقيانباتات زينة في آسيانباتات شمال أفريقيانباتات غرب آسيانباتات لبناننباتات
متوسطيةنباتات مقاومة للمياه المالحةنباتات وصفت في 1753
//////////////
قس
ماستیکا پُسته سی در آذری:
Mastika püstəsi (lat. Pistacia lentiscus)[1]
- püstə cinsinə aid bitki növü.[2]
/////////
قس دیوهی
(مالدیوی):
މަސްތަކާ(ސައިންޓިފިކް ނަން: Pistacia
lentiscus) އަކީ
ދުން އެޅުމާއި ބޭސް ހެދުމުގައި ބޭނުންކުރާ މީރުވަހެއް ދުވާ މަޑު ރީނދޫ ކުލައެއްގެ އެއްޗެކެވެ. މިއީ ގަހެއްގެ ހިކިކިރެވެ. މަސްތަކާ އުފެދެނީ ނުވަތަ ނަގަނީ މަސްތަކާ ގަސް ގެ ލަކުޑި ގަނޑުންނެވެ. މަސްތަކާ ބޭނުންކޮށްގެން ތެޔޮ ވެސް ތައްޔާރު ކުރެއެވެ.
ބަނޑުގައި ރިހުން ކުޑަކޮށް މައިދާ ހަމައަކަށް އެޅުވުމަށްޓަކައި މަސްތަކާ އަނގަޔަށް ލައިގެން ހަފައި ހަދައެވެ. މެދުތެރޭ ކަނޑުގެ ސަރަހައްދުގެ ގައުމުތަކުގެ މީހުން މަސްތަކާ ވަރަށް ގިނަ ޒަމާންތަކެއް ވަންދެން ހަޖަމުކުރާ ނިޒާމްގެ ބަލިތަކަށް ފަރުވާ ކުރުމަށް ބޭނުންކޮށްފައި ވެއެވެ. 1985 ގައި ހެދިފައިވާ ދިރާސާއެއް ބުނާގޮތުން މަސްތަކާ އަކީ އަނގައިގައި އުފެދޭ ކޮބަޑީގެ މިންވަރު ކުޑަކޮށްދޭ އެއްޗެކެވެ. 1998 ގައި ހެދުނު ދިރާސާ އެއް ދައްކާ ގޮތުން މަސްތަކާ ތެލުގައި ބެކްޓީރިޔާ އަދި ފަންގަސް އާއި ދެކޮޅަށް މަސައްކަތްކުރުމުގެ ބާރު އެކުލެވިގެން ވެއެވެ. މާނައަކީ އެފަދަ ތަކެތި ނެތިކޮށްލުމުގެ ގާބިލިއްޔަތު މަސްތަކާ ތެލުގައި އެކުލެވިގެން ވެއެވެ.
//////////
قس عبری:
אלת המסטיק (שם מדעי: Pistacia
lentiscus) היא שיח, ירוק עד מהסוג של עצי האלה, נפוץ במיוחד בחורשים באזורים ים תיכוניים נמוכים. כיום הוא גדל בעיקר בדרום-מערב האי היווני כיוס באזור הנקרא מסטיקוחוריה (כפרי המסטיק ביוונית) וממנו מייצאים את שרף אלת המסטיק הנקרא "מסטיקא" המשמש כיום לצורכי מזון ותעשייה ובעבר שימש בעיקר לצורכי רפואה. גידולים נוספים ישנם בטורקיה וסוריה מהם מכינים גלידות.
////////////
قس بنیشتوک
در کردی:
Benîştok, benîştek an darbenk (bi latînî,
Pistacia lentiscus), darek e ji cinsê Pistacia. Ji bo benîştê wê yê bêhnxweş tê
çandin; bi taybetî li girava Kiyosê (Saqîz, Xiyos, li Yewnanistanê) û li
hawîrdora herêmên Deryaya Spî.
Li çîyayên Kurdistanê darî benîştokê diçê.
Ku benîştok qelem dibe fistiqan digre lê wekî din fêkiyên wek fitiqan tunne ne.
Fêkiyên benîştokan wek kulikeka sor e pê re dibêjin garisok. Garisok tê xwerin.
Benîştok ji famîlyeyê fistiq, menegûş,
butlum û şengîlîyan e.
//////////
قِس
سکِز آقاچی در ترکی:
Sakız ağacı (Pistacia
lentiscus), sakız ağacıgiller familyasından
bir ağaç türü. Akdeniz bölgesinin doğal bitkisidir. Türkiye'de Batı ve Güney Anadolu'da ve Sakız Adası'nda yetişir.
////////
Pistacia lentiscus
From Wikipedia, the
free encyclopedia
Pistacia lentiscus
Mastic |
|
Mastic foliage and flowers
|
|
Kingdom:
|
|
(unranked):
|
|
(unranked):
|
|
(unranked):
|
|
Order:
|
|
Family:
|
|
Genus:
|
|
Species:
|
P. lentiscus
|
Pistacia lentiscus (also mastic; Greek: μαστίχα mastíkha ) is a dioeciousevergreen shrub or small tree of the pistacio genus growing up to 4 m
(13 ft) tall which is cultivated for its aromatic resin, mainly on the Greek island of Chios.[1]
Contents
[show]
This section needs
additional citations for verification. Please help improve this
article by adding citations
to reliable sources.
Unsourced material may be challenged and removed. (September 2011) (Learn how and when to remove this
template message)
|
Pistacia lentiscus is a shrub or dioecious tree, with separate male and female plants, evergreen from 1 to 5 m
high, with a strong smell of resin, growing in dry and rocky areas in Mediterranean Europe. It resists
heavy frosts and grows on all types of soils, and can grow well in limestone
areas and even in salty or saline environments, making it more abundant near
the sea. It is also found in woodlands, dehesas (almost deforested pasture
areas), Kermes oak wood, oaks wood, garrigue, maquis, hills, gorges, canyons, and rocky
hillsides of the entire Mediterranean area. It is a very typical species that
grows in Mediterranean mixed communities of myrtle, Kermes oak, Mediterranean dwarf palm, buckthorn,
sarsaparilla, etc. and serves as protection and food for birds and other fauna
in this ecosystem. It is a very hardy pioneer species dispersed by birds. When
older, it develops some large trunks and numerous thicker and longer branches.
In appropriate areas, when allowed to grow freely and age, it often becomes a
tree of up to 7 m. However, logging, grazing, and fires often prevent its
development.
The leaves are alternate, leathery, and
compound paripinnate (no terminal leaflet) with five or six pairs[2] of deep-green leaflets. It presents very small flowers, the male with
five stamens, the female trifid style. The fruit is a drupe, first red and then black when ripe, about
4 mm in diameter.[dubious – discuss]
In tourist areas, with palmitos or
Mediterranean dwarf palm, and exotic plants, it is often chosen to repopulate
gardens and resorts, because of its strength and attractive appearance. Unlike
other species of Pistacia, it retains its leaves throughout the year. It has been introduced as an
ornamental shrub in Mexico, where it has naturalized and is often seen primarily in suburban and
semiarid areas where the summer rainfall climate, contrary to the Mediterranean, does not hurt it.
A related species, P. saportae,
has been shown by DNA analysis[3] to be a hybrid between maternal P. lentiscus and
paternal P. terebinthus (terebinth or turpentine). The hybrid
has imparipinnate leaves, with leaflets semipersistent, subsessile terminal,
and sometimes reduced. Usually, P. terebinthus and P.
lentiscus occupy different biotopes and barely overlap: Mastic appears
at lower elevations and near the sea, while the P. terebinthus most
frequently inhabits inland and mountainous areas such as the Iberian System.
Pistacia lentiscus is native throughout the Mediterranean region, from Morocco and Iberian peninsula in the
west through southern France and Turkey to Iraq and Iran in the east. It is also native to the Canary Islands.[4] The word mastic derives from the
Latin word "Masticare" (to chew), in Greek: μαστιχάω verb mastichein ("to
gnash the teeth", the English word completely from the Latin masticate) or massein ("to
chew").[5]
Within the European Union, mastic production in Chios is granted protected
designation of origin and protected
geographical indication names.[6] Although the tree is native to all of
the Mediterranean region, only on southern Chios is the mastic trees' bark
scored to "weep" the masticha resin.[7] The island's mastic production is
controlled by a co-operative of medievalvillages, collectively known as the
'Mastichochoria' (Μαστιχοχώρια), which are also located in the southern part of
Chios.
The aromatic, ivory-coloured resin, also known as mastic, is harvested as a spice from the cultivated mastic trees
grown in the south of the Greek island of Chios in the Aegean Sea, where it is also known by the name
"Chios tears". Originally liquid, it is hardened, when the weather turns
cold, into drops or patties of hard, brittle, translucent resin. When chewed, the resin
softens and becomes a bright white and opaque gum.
The resin is collected by bleeding the
trees from small cuts made in the bark of the main branches, and allowing
the sap to drip onto the specially prepared
ground below. The harvesting is done during the summer between June and September. After the
mastic is collected, it is washed manually and is set aside to dry, away from
the sun, as it will start melting again.
Mastic shrub
Mastic resin is a relatively expensive kind
of spice; it has been used principally as a chewing gum for at least 2,400 years.[8] The flavour can be described as a
strong, slightly smoky, resiny aroma and can be an acquired taste.
Some scholars[9] identify the bakha בכא mentioned in the Bible—as in the Valley of Baca (Hebrew: עמק הבכא) of Psalm 84—with the mastic plant. The word bakha appears
to be derived from the Hebrew word for crying or weeping, and is thought to
refer to the "tears" of resin secreted by the mastic plant, along
with a sad weeping noise which occurs when the plant is walked on and branches
are broken. The Valley of Baca is thought to be a valley near Jerusalem that was covered with low mastic
shrubbery, much like some hillsides in northern Israel today. In an additional biblical
reference, King David receives divine counsel to place himself opposite the Philistines coming up the Valley of Rephaim, southwest
of Jerusalem, such that the "sound of walking on the tops of the bakha shrubs"
(קול צעדה בראשי הבכאים) signals the moment to attack
(II Samuel V: 22–24).
Mastic is known to have been popular
in Roman times when children chewed it, and in Medieval times, it was highly prized
for the Sultan's harem both as a breath freshener and
for cosmetics. It was the Sultan's privilege to chew mastic, and it was considered to
have healing properties. The spice's use was widened when Chios became part of
the Ottoman Empire, and it remains popular in North Africa and the Near East.
Mastic gum is principally used either as
a flavouring or for its gum properties, as in mastic chewing gum.
As a spice, it continues to be used in
Greece to flavour spirits and liqueurs (such as Chios's native drink Mastiha), chewing gum, and a number of cakes,
pastries, spoon sweets, and desserts. Sometimes it is even used in making cheese.[7] Mastic resin is a key ingredient
in dondurma (Turkish ice cream) and Turkish puddings, giving those confections their unusual
texture and bright whiteness. In Lebanon and Egypt, the spice is used to flavour many dishes,
ranging from soups to meats to desserts, while in Morocco, smoke from the resin is used to flavour
water. In Turkey, mastic is used as a flavor of Turkish delight. Recently, a mastic-flavoured fizzy drink has also been launched, called
"Mast".
Mastic resin is a key ingredient in Greek
festival breads, for example, the sweet bread tsoureki and the
traditional New Year's vasilopita. Furthermore, mastic is also
essential to myron, the holy oil used for chrismation by the Orthodox Churches.[7]
As well as its culinary uses, mastic
continues to be used for its gum and medicinal properties. The resin is used as
a primary ingredient in the production of cosmetics such as toothpaste, lotions for the hair and skin, and perfumes.
Mastic resin
People in the Mediterranean region have
used mastic as a medicine for gastrointestinal
ailments for several thousand years. The
first-century Greek physician and botanist, Dioscorides, wrote about the medicinal properties of mastic in his classic treatise De Materia Medica ("About
Medical Substances"). Some centuries later, Markellos Empeirikos and
Pavlos Eginitis[5] also noticed the effect of mastic on the digestive system.
Regular consumption of mastic has been
proven to absorb cholesterol, thus easing high blood pressure and reducing the
risk of heart attacks.[citation needed] Mastic oil also has antibacterial and
antifungal properties, and as such is widely used in the preparation of
ointments for skin disorders and afflictions. It is also used in the
manufacture of plasters.[7]
In recent years, university researchers
have provided the scientific evidence for the medicinal properties of mastic. A
1985 study by the University of
Thessaloniki and by the Meikai University discovered
that mastic can reduce bacterial plaque in the mouth by 41.5%. A 1998 study
by the University of Athens found that mastic oil has antibacterial and antifungal properties. Another 1998 University of Nottingham study, claims that
mastic can heal peptic ulcers by killing Helicobacter
pylori, which causes peptic ulcers, gastritis, and duodenitis. Some in vivo studies
have shown that mastic gum has no effect on H. pylori when
taken for short periods of time.[10][11] However, a recent and more
extensive study showed that mastic gum reduced H. pylori populations
after an insoluble and sticky polymer (poly-β-myrcene) constituent of mastic
gum was removed and taken for a longer period of time. Further analysis showed
the acid fraction was the most active antibacterial extract, and the most
active pure compound was isomasticadienolic acid.[12]
A balm was created from the mastic tree
resin for use by physicians in Biblical times. American slaves took the reference in Jeremiah 8:22 to the Balm of Gilead to refer to Jesus Christ in the spiritual hymn, There is a Balm
in Gilead.[citation needed]
Apart from its medicinal properties and
cosmetic and culinary uses, mastic gum is also used in the production of
high-grade varnish.
The mastic tree has been introduced
into Mexico as an ornamental plant, where it is
very prized and fully naturalized. The trees are grown mainly in suburban areas in semiarid zones, and remain undamaged,
although the regime of summer rainfall is contrary to its original Mediterranean climate.
Dufte-Zeichen ('Scents-signs'), the 4th scene from Sonntag aus Licht by Karlheinz Stockhausen, is centred around seven scents, each one associated with one day of the
week. Mastix is assigned to Wednesday and comes third.
2. Jump up^ Stephenson, J.; Churchill, J.M.
(1831). Medical botany, or, Illustrations and descriptions of the medicinal plants
of the London, Edinburgh, and Dublin pharmacopoeias: comprising a popular and
scientific account of all those poisonous vegetables that are indigenous to
Great Britain. J. Churchill.
3. Jump up^ Tingshuang Yi, Jun Wen,Avi
Golan-Goldhirsh, and Dan E. Parfitt. Phylogenetics and reticulate evolution in
PISTACIA ( Anacardiaceae). American Journal of Botany 95(2): 241–251.
2008. http://www.amjbot.org/content/95/2/241.full.pdf
10. Jump up^ Loughlin MF, Ala'Aldeen DA, Jenks
PJ (February 2003). "Monotherapy with mastic does not eradicate Helicobacter pyloriinfection from mice". J. Antimicrob. Chemother. 51 (2): 367–71. doi:10.1093/jac/dkg057. PMID 12562704.
11. Jump up^ Bebb JR, Bailey-Flitter N,
Ala'Aldeen D, Atherton JC (September 2003). "Mastic gum has no effect on Helicobacter pylori load in
vivo". J. Antimicrob.
Chemother. 52 (3): 522–3. doi:10.1093/jac/dkg366. PMID 12888582.
12. Jump up^ Paraschos S, Magiatis P, Mitakou
S, et al. (February 2007). "In vitro and in vivo activities of Chios mastic gum extracts and
constituents against Helicobacter
pylori". Antimicrob. Agents
Chemother. 51 (2): 551–9. doi:10.1128/AAC.00642-06. PMC 1797732. PMID 17116667.
·
Takahashi K, Fukazawa M, Motohira H, Ochiai K, Nishikawa H, Miyata T (April
2003). "A pilot study on antiplaque effects of mastic chewing gum in the oral
cavity". J. Periodontol. 74 (4):
501–5. doi:10.1902/jop.2003.74.4.501. PMID 12747455.