ضرع
بفتح ضاد و سکون را و عین مهملتین بفارسی پستان و بهندی چوچی نامند
ماهیت آن
معروف است و آن عضو عصبانی قلیل اللحم است که در ان شیر تکون می یابد از برای خوردن بچۀ آن و بهترین آن فربه پر شیر از حیوان جوان فربه است که لحم آن نیکو باشد و زبون ترین آن برعکس آن
طبیعت آن
سرد و خشک بالذات بسبب عصبانیت جوهر خود و با رطوبات بسیار
افعال و خواص آن
چون نیکو هضم یابد صالح الغذا و اکر هضم جید نیابد مولد خلط خام بلغمی است ردی از برای مبرودین و مرطوبین مصلح آن افاویه و مصطکی و خولنجان و بریان نمودن آنست و در محرورین محتاج باصلاح نیست و مدر بول زنان و زیاده کنندۀ شیر ایشان و جهت دفع خمار و کسی که در معدۀ او شراب و یا اخلاط حادۀ صفراویه و یا حریفه موجود باشد
مخزن
الادویه عقیلی خراسانی
///////////
پستان
. [ پ ِ ] (اِ) دو غده بزرگ بر سینه آدمی که نزد زنها بزرگتر است و از آن شیر برای بچه
می تراود. غده های برآمده بر شکم حیوانات که از آن شیر بیرون می آید. عضوی از حیوان
ماده که شیر دهد «پستانها دو عضو غددیند مخصوص بترشح شیر که در قدام و وسط صدر مابین
ضلع سیم و هفتم در قدام عضله کبیر صدر واقع
نسج حجروی رخوی که دارای صفات کیسه مصلی است میان آنها و عضله مذکوره فاصله شده است (شاسیناک ) در دختران قبل
از بلوغ و در مردان مادام العمر کوچک در هنگام حمل و مخصوصاً پس از وضع حمل بسیاربزرگ
میشوند حجمشان نسبت به اشخاص و اسنان زیاده مختلف است به اعتقاد «ساپی » حد وسط آن
قطر عرضی یازده تا دوازده عمودی ده قدام و خلفی پنج تا شش صد یک مطراست بعضی هم در
زن و هم در مرد پستانهای اضافیه قائل شده اند. جلد ساتر پستانها از بابت شدت لطافت
شایان ملاحظه و دقت است . در دور حلمه های ثدی قرصی است که در دختران کوچک گلی و در
زنان زائیده اسمر است و آنراهاله یا دائر نامیده اند عرض آن چهار الی پنج صد یک مطر
است پست و بلندی آن بواسطه غده های شحمیه عدیده
و اغلب بسبب بعض جرابهای شعری است . (تشریح میرزاعلی ص 685) بر. دیس ، لغت عراقی است
. ثَدی . ثِدی . ضرع .کُعب . ضَرّه . لابنة. عدانه (در زن ). خلف (در شتر). ثندوه ،گوشت
پستان مرد و بن آن . (منتهی الارب )
//////////
بسنجید
با ضرع در عربی:
الضرع
(بالإنجليزية: Udder) هو العضو المكون من الغدد الثديية
لاناث الثدييات، وخاصة الحيوانات المجترة مثل البقر، الماعز، الخراف و الأيل. ويوجد
زوجان منها في البقر، وزوج واحد في الغنم، الماعز و الأيل ويوجد عدة أزواج من الضرع
في حيوانات أخرى كالخنازير.
وصلات
خارجية[عدل]
الغدد
الثديية
مشاريع
شقيقة في كومنز صور وملفات عن: ضرع
أيقونة
بوابةبوابة علم الأحياء أيقونة بوابةبوابة علم الحيوان أيقونة بوابةبوابة تشريح
Arun
image13.jpg
هذه بذرة مقالة عن العلوم الزراعية بحاجة للتوسيع. شارك في تحريرها.
تصنيفات:
أعضاء الجسمتشريح الثديياتتشريح الحيوانثديجهاز تناسليصفات جنسية ثانوية مميزةصناعة
الألبانغددغدد خارجية الإفرازالجهاز التناسلي الأنثوي عند الثدييات
/////////
قس
یلین در ازبکی:
Yelin (uber) —
urgʻochi hayvonlarning sut bezlari. Choʻchqalarda yakka-yakka, boshqa chorva
mollarida tashqi tomondan umumlashgan, ammo ichki tomondan pardalar bilan
ajralgan. Sigirlarda toʻrt, qoʻy va echkilarda ikki pallali va shuncha
soʻrgʻichli boʻladi. Har qaysi sut bezi qon tomirlari, nerv, yogʻ toʻqimalari
va bezli parenximalardan iborat. Soʻrgʻich kanallarini xalqasimon mushak
toʻqima berkitib turadi. Ye. terisi mayin jun bilan qoplangan. Ye. hajmi,
shakli, uzunligi va kengligi boʻyicha baholanadi. Kosasimon Ye.li sigirlar
mahsuldorligi bilan ajralib turadi. Massaj qilish orqali Ye.ni rivojlantirish
mumkin (Ye.da sut hosil boʻlishi haqida Sut, Sogʻim davri; Ye. kasalliklari
haqida Mastit maqolalariga q.). [1]
/////////
Udder
From Wikipedia, the
free encyclopedia
|
This article may be expanded
with text translated from the corresponding
article in
French. (August 2014) Click [show] for important
translation instructions. [show]
|
An udder is an organ formed of the mammary glands of female four-legged mammals, particularly ruminants such as cattle, goats, sheep and deer.[1] It is equivalent to the breast in primates. The udder is a single mass hanging beneath the animal,
consisting of pairs of mammary glands. In cattle there are normally two pairs,
in sheep, goats and deer there is one pair, and in some animals such as pigs there are many pairs. In animals with
udders, the mammary glands develop on the milk line near the groin, and mammary glands
that develop on the chest (such as in humans and apes) are generally referred to as breasts.[1]
Udder care and hygiene in cows is important
in milking, aiding uninterrupted and untainted milk
production, and preventing mastitis. Products exist to soothe the chapped skin of the udder. This helps
prevent bacterial infection, and reduces irritation during milking by the cups,
and so the cow is less likely to kick the cups off.
1.
^ Jump up to:a b Rowen D. Frandson; W. Lee
Wilke; Anna Dee Fails (1 April 2013), Anatomy and Physiology of Farm
Animals, John Wiley & Sons, pp. 449–451, ISBN 978-1-118-68601-0
&&&&&&&
ضغیوس
بضم ضاد و سکون غین و ضم یاء مثناه تحتانیه و سکون واو و سین مهمله و ضغابیس بفتح اول و دوم و الف و کسر باء موحده و سکون یاء مثناه تحتانیه و سین مهمله نیز آمده لغت عربی است و بفارسی سفچه* نامند
ماهیت آن
قثای کوچک و خربزۀ نارس است و نیز نباتی را نامند که شبیه است بهلیون** آنچه از ان بر روی زمین ظاهر است سبز و آنچه از ان زیر زمین است سفید و شیرین
افعال و خواص آن
برک آن قاطع باه و بیخ آنکه در زیرزمین و سفید و شیرین است محرک باه و ماکول و کاسر حدت صفرا است و بجهت نیکوئی طعم در کشک و ماست داخل می کنند و می خورند
مخزن
الادویه عقیلی خراسانی
* سفچه . [ س َ چ َ / چ ِ ] (اِ) به معنی سفچ است که خربزه نارسیده باشد. (برهان ): خربزه نارسیده . (اوبهی ) (الفاظ الادویه ). خربزه خام نارس که کالک نیز گویند. (رشیدی ) : سر بی سجود
سفچه است ، و کف بی جود کفچه . (خواجه عبداﷲ انصاری ). هر دست که نه در جود است کفچه
ای است هر سر که نه در سجود است سفچه ای است . (خواجه عبداﷲ انصاری ). رجوع به سفجه
شود. || شراب مثلث . (برهان ).
**هلیون
. [ هََ ] (اِ) مارچوبه . (یادداشت مولف ). گیاهی است که آن را مارچوبه و مارگیا خوانند.
برگ آن مانند برگ رازیانه باشد. طبیخ آن را به خورد سگ دهند سگ را بکشد. در غیاث و
صراح «هلیو» (به کسر اول ) نوشته . (برهان ). نام رومی مارچوبه است . دانه ای دارد
که لون آن سیاه و بر آن نقطه های زرد باشد. (از ترجمه صیدنه ). به پارسی مارچوبه گویند. (ذخیره خوارزمشاهی ). اسفیراج . (یادداشت مولف ).
////////////
مارچوبه
. [ ب َ / ب ِ ] (اِ مرکب ) ۞ مارگیاه است و آنرا به عربی هلیون گویند. دفع
سموم جانواران گزنده و مار و عقرب کند. (برهان ) (از ناظم الاطباء). نام دوائی که به
عربی هلیون گویند و در کشف نوشته که گیاهی است دفع زهر مار و کژدم کند و هم گره گره
بصورت مار بود. (از غیاث ) (از آنندراج ) (از جهانگیری ). نام دوائی است که به عربی
هلیون نامند و رستنیی است به شکل مار که آنرا پخته بخورند. (از انجمن آرا). کندی گوید
آن بیخ نبات است که به هیأت ستبر بود و منبت او در کوه است از کوههای اصفهان
و ظاهر او به زردی مایل بود و میان او سفید بود و طعم او به طعم خشخاش ماند و در آن
اندک شیرینی بود. (ترجمه ٔ صیدنه ). اسم فارسی هلیون است . (فهرست مخزن الادویه
). هلیون که به پارسی مارچوبه گویند. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). جُنجُل . اسفراج . اسفیراج . یرامع.
مارگیا. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). گیاهی است از تیره ٔ سوسنیها و از دسته ٔ مارچوبه ها ۞ که گیاهی علفی و بالارونده و پایا و زیبا است
. ارتفاعش بین 70 تا 90 سانتیمتر و دارای شاخه های تقریباً چوبی و صاف است که به حالت
وحشی در غالب آب و هوا تکثیر حاصل کرده است و به سبب زیبا بودن موردتوجه و پرورش قرار
می گیرد. بر روی ساقه های نازک و استوانه شکل این گیاه خطوط بسیار ظریف قابل تشخیص
است برگهای آن به صورت فلسهایی است که از بغل آنها شاخه های باریک و دراز به صورت دسته
های 3 تا 8 تایی برنگ سبز دورهم گرد آمده ازنظر شکل ظاهری به برگهای نازک و ظریف شباهت
دارند، گلهای مارچوبه در فاصله ماههای خرداد و تیر ظاهر می شوند و وضع آویخته و رنگ
سبز مایل به زرد دارند میوه اش قرمز و زیبا و محتوی دانه های متعدد است . ساقه های
مارچوبه از سبزیهای خوراکی لذیذ و مطلوب است . از ساقه زیرزمینی این گیاه استفاده ٔ داروئی نیز بعمل می آید (دارای اثر مدر است )
از این گیاه در حدود 40 گونه شناخته شده که همه متعلق به نواحی گرم و معتدل کره ٔ زمین است . در ترکیب انساج این گیاه مواد مختلف
از قبیل رزین ، قند، مانیت ۞ ، آسپاراژین ۞ و املاح پتاسیم و غیره موجود است . هلیون . کشک
. کشک الماز. اسفرک . اسفراج .اسفاراج . سپارک . تاکرون . خشب الحیه . یرموع . جنجل
. ضغبوس . اسفرج . اسپراغس . اسفرغس . یرامیع. صوف الحیه . صمد. اسفراک . مارگیاه
. (فرهنگ فارسی معین )
- اسفیراج . [ ] (اِ) یرامع. هلیون . و اسفیداج با دال بدین معنی غلط است . (ابن
البیطار).
- یرامیع. [ ی َ ] (ع اِ) نام دوایی است که آن را هلیون و مارچوبه و مارگیاه گویند.
(برهان ) (آنندراج ). مارچوبه و هلیون . (ناظم الاطباء). هلیوم . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). یرامع. رجوع به مارچوبه و هلیون شود.
//////////
مارچوبه
گیاهی گلدار است که بومی بیشتر مناطق اروپا، آفریقای شمالی و غرب آسیا است.[۱]
مارچوبه
گیاهی علفی چندساله و دوپایه از راسته مارچوبه، تیرهٔ مارچوبگان (Asparagaceae) و سردهٔ مارچوبه (Asparagus) است.
گلهای
بسیار کوچک آن در روی پایههای نر و ماده قرار دارند. گلهای آن دارای ۶ کاسبرگ و
۶ گلبرگ و ۶ پرچم و یک مادگی سه برچهای است گلهای نر به رنگ زرد مایل به سبز بوده،
کاملاً از گلهای ماده که معمولاً به رنگ قرمز در میآیند قابل تشخیص میباشند.[۲]
معمولاً
برداشت مارچوبه از سال سوم، یعنی دو سال بعد از انتقال تاج آن به محل اصلی آغاز میشود.[۲]
محل
کاشت آن در ایران، خوی، تبریز، نواحی مختلف البرز، قصر قجر، جلفای اصفهان، اراک، کرمانشاه،
جنوب ایران، و مهارلو در شیراز است و پرورش آن در دزفول رواج پیدا کردهاست.[۲] همچنین
در روستای رز از توابع شهرستان ماهنشان استان زنجان بصورت خودرو رشد میکند. این گیاه
بهعنوان یک سبزی خوراکی به صورت خام یا پخته استفاده میشود.
محتویات [نمایش]
خاصیتها[ویرایش]
مارچوبه
دارای مقدار زیادی ویتامین ک و فولات (ویتامین ب۹) است. فولات موجود در مارچوبه باعث
میشود تا مصرف این گیاه در زمان بارداری از ناهنجاریهای مادرزادی بکاهد.[۳]
خوردن
مارچوبه همچنین میتواند به تقویت نیروی جنسی کمک کند.[۴]
تولید[ویرایش]
در
سال ۲۰۰۷ میلادی، پرو بزرگترین صادرکننده مارچوبه در جهان بود و در رتبههای بعدی
به ترتیب، چین و مکزیک قرار داشتند.[۵]
بزرگترین
واردکنندگان مارچوبه در جهان در سال ۲۰۰۴، به ترتیب، ایالات متحده آمریکا (۹۲٫۴۰۵ تن)، اتحادیه اروپا (۱۸٫۵۶۵) و ژاپن (۱۷٫۱۴۸) بودند.[۶]
نگارخانه[ویرایش]
Wild-asparagus88.JPG
Asparagus
NL.jpg
Asparagus
officinalis dewdrop.JPG
Asparagus
image.jpg
منابع[ویرایش]
پرش
به بالا ↑ Flora
Europaea
↑ پرش به بالا به: ۲٫۰ ۲٫۱ ۲٫۲ دانشنامه رشد: مارچوبه، بازدید: آوریل ۲۰۱۱.
پرش
به بالا ↑ iloveindia.com، بازدید: آوریل ۲۰۱۱.
پرش
به بالا ↑ همان.
////////////
قس
هلیون، هلیفون در عربی:
الهِلْيَوْن[4]
(بالإنجليزية: Asparagus) (نبات) نوع من أنواع الخضر الربيعية،
يعد من النباتات المعمرة المزهرة ويتبع للفصيلة الزنبقية.اما في بعض البلدان العربيية
يسمى "[5] سکوم".
محتويات [أظهر]
لمحة
تاريخية[عدل]
لهليون
من النباتات المصرية القديمة حيث نقشت رسوماته على جدران المعابد ووجدت عيدانه في العديد
من المقابر الفرعونية وكذلك ما زالت بذوره محفوظة داخل أوان فخارية حتى اليوم. والهليون
نبتة معمرة رفيعة السيقان تعلو مترين لها أوراق ابرية طويلة وأزهار جرسية تنتج ثماراً
عنبية حمراء زاهية..لهليون من النباتات المصرية القديمة حيث نقشت رسوماته على جدران
المعابد ووجدت عيدانه في العديد من المقابر الفرعونية وكذلك ما زالت بذوره محفوظة داخل
أوان فخارية حتى اليوم. والهليون نبتة معمرة رفيعة السيقان تعلو مترين لها أوراق ابرية
طويلة وأزهار جرسية تنتج ثماراً عنبية حمراء زاهية..
ولقد
عرفه المصريون القدماء وكانوا يقدمون حزما منه هدية لآلهتهم، واليونانيون كانوا يأكلونه
مقويا للجنس ويسمونه "الشهوة" ولكن العالم ديوشعورتدك كان ينكر ذلك وينسب
إليه عقم النساء. والطبيب اليوناني جالينوس كان يوصي المصاب في كبده بتناول الهليون.
وعرف الرومان الهليون وقدره كاليونانيين، وفي عصر النهضة صارت له مكانة مرموقة في قصور
ملوك أوروبا والطبقات الراقية وتفننوا في أكله وابتكروا شوكا خاصة به واطلقوا عليه
"قرن الكبش".لقد استخدم الفراعنة نبات الهليون كغذاء مقو وكطعام فاتح للشهية
وكذلك في بعض الوصفات العلاجية وخاصة لعلاج حالات عسر البول وضعف القلب
قيل
عنه[عدل]
العالم
ديوشعورتدك[عدل]
كان
ينكر ذلك وينسب إليه عقم النساء. والطبيب اليوناني جالينوس كان يوصي المصاب في كبده
بتناول الهليون.
.وقال
الطبيب اليوناني جالينوس[عدل]
"الهليون
يفتح سدد الاحشاء كلها خصوصا الكبد والكلية، يشرب طبيخه لعلاج وجع الظهر وعرق النسا..
بذره جيد لوجع الضرس.. ينفع من اليرقان.. مسلوقة يلين المعدة ويقولون انه ينفع من القولون
وطبخ جذوره يدر البول وينفع من عسر الحبل وإذا احتمل ببذره ادر الطمث.
وقال
أبوبكر الرازي يدفئ الكلى والمثانة ويفيد جنسيا للعجائز ذوي الطبيعة الباردة ومفيد
لأمراض الرئة والفخذ".
وقال
ابن البيطار "يشرب طبيخه لوجع الظهر وعرق النساء... قوي الادرار وهو منقي للمجاري
البولية من الحصوات وقيمته الغذائية مرتفعة إذا أخذ بعد الأكل.
وقال
داود الانطاكي يفتت الحصى ويدر البول ويفتح الشهية وينفع من نزول الماء وضعف البصر
وأوجاع الرئة والصدر والاستسقاء والكبد والطحال والخاصرة والرياح الغليظة ومسكن وجع
الاسنان.وماذا قال عنه الطب الحديث؟لقد أكدت الأبحاث العلمية ان الهليون مدر قوي للبول
ويفيد في كثير من المشكلات البولية بما في ذلك التهاب المثانة، كما انه مفيد في علاج
حالات الروماتيزم حيث يساعد في تصريف الفضلات المتراكمة في المفاصل الى خارج الجسم
في البول.
ملاحظة
هامة جدا: ان للهليون تأثيرات شديدة على الكلى لذلك يجب على المصابين بضعف الكلى الذين
لديهم استعدادات لتكوين حصوات الكلى عدم المبالغة في تناول الهليون هذا بالاضافة الى
انه يسبب لهم رائحة غير مستحبة مع البول والعرق نظرا لتراكم مركب ميثايل ميركابتان
الطبخ[عدل]
يوجد
أنواع من الهِلْـيَـوْن، مثل الهليون الأبيض والهليون الأخضر وأحيانا يسمى"حمام
الهليون".
البراعم
الصغيرة فقط في الهِلْـيَـوْن تصلح للأكل. وهو منخفض السعرات الحرارية، ولا يحتوي على
دهون أو الكولسترول، ومنخفضة جدا في الصوديوم. وهو مصدر جيد لحمض الفوليك، البوتاسيوم،
والألياف الغذائية، والبروتين، فالأحماض الأمينية الهليونية يقتبس اسمها من الهليون،
فهو نبات غني في هذه المواد والمكونات الغذائية.
Icon
Translate to Arabic.png هذه المقالة بها ترجمة آلية يجب تحسينها أو إزالتها لأنها تخالف سياسات الموسوعة.
(يوليو 2016)
الجذور
تحضر وتطبخ بالعديد من الطرق في جميع أنحاء العالم. ففي منطقة آسيا - أسلوب الطبخ،
للهليون يكون في كثير من الأحيان – على شكل قلي سريع. أما المطاعم التي توجد في الولايات
المتحدة كثيرا ما يطبخ الهليون – قليا سريعا مع الدجاج، أو الجمبري، أو اللحم،
كما تطبخ ملفوفة في اللحم المقدد. الهليون يمكن أيضا يشوى بسرعة على الفحم أو الخشب
الصلب أكثر من الجمر. وهو مكون في طبخ الطعام بالبخار والشوربات. في النمط الفرنسي،
ومن المغلي أو البخار، ويطبخ مع صلصله البيض والزبده بعصير الليمون، والزبدة المذابة
أو زيت الزيتون وجبن البارميزان الإيطالي أو المايونيز. وأفضل هليون يميل إلى أن يكون
في نموه المبكر (الأول من الموسم)، وكثيرا ما يكون ببساطة على البخار ويطبخ مع الزبدة
المذابة. طول طبخ الهليون في أواني الطهي يسمح للبراعم بالنضج على البخار بلطف.
ومن
النصائح التي تساعدك على اختيار الهليون الطازج عند شرائه ، أهمية النظر لرأس أو زهرة
الهليون ففي حال كانت متماسكة وجامدة يعتبر الهليون حينها طازجاً ، أمّا في حال كانت
رأسه مائلة للصفرة وتوحي بالذبول دلّ ذلك على أن الهليون هنا قديم ولا ينصح بشرائه.
القيمة
الغذائية : ٪ من usrda
حجم
الحصة 5،3 أوقيه
البروتين
6 ٪
السعرات
الحراريه8
20٪ من فيتامين A
3
غراما من البروتين
وفيتامين
C 20 ٪
الكربوهيدرات
15 ٪
0
غرام دهون
فيتامين
B 6 ٪
الكولسترول
0 مللي غرام
حامض
النيكوتين 6 ٪
5
مللي غرامات الكالسيوم
الصوديوم
2 ٪
البوتاسيوم
400 مللي غرام
حديد
3 غراما
المغنيسيوم
4 ٪
النحاس
4 ٪
الاستخدام
الطبي[عدل]
الساق
الأرضية للهِلْـيَـوْن والجذر ethnomedically)) يستخدم لعلاج التهابات المسالك
البولية، وكذلك الكليتين والمثانة من الحصوة والترسبات. أيضا يعتقد أن لها خصائص aphrodisiac)). كما يحفز نمو الشعر ويساعد على تقويته.
هضم
الهِلْـيَـوْن قد يأتي على هجوم من النقرس في بعض الأفراد بسبب ارتفاع مستوى purines.وقد
قامت بعض الشركات العالمية لصناعة الادوية باستخراج عقار جديد من مستخلصات الهليون
لمكافحة حالات الارهاق ولتنشيط الجسم. كما تصنع بعض شركات الأدوية منه شرابا فاتحا
للشهية ومرطبا للجسم ومهدئا للأعصاب ومدرا للبول.
الزراعة[عدل]
الهليون
غالبا ما ينشأ في الموانئ البحرية، وهو ينمو في تربة شديدة الملوحة لدرجة تمنع من نمو
الأعشاب الضارة، وبهذا يحد القليل من الأملاح من نمو هذه الأعشاب لإنبات صحي للهيليون
؛ لها مساوئ وهي أن التربة لا يمكن أن تستخدم لزراعة أي شيء آخر. 'التيجان' تزرع في
الشتاء، وهي أول ما يظهر في براعم الربيع ؛ الحشـَّة الأولى معروف أن سيقانها تكون
رفيعة وطرية إلى حد كبير.
صنف
جديد من الهيليون أعلنت عنه إنجلترا يتم حصاده قبل موعده بشهرين، وهذا النوع لا يحتاج
عناية خاصة في الصوب أو الحضانات.
زراعة
الهيليون شبيهة جدا بزراعة الطماطم.
حصاد
الهليون[عدل]
لا
يمكن الحصاد في السنة التي زرع فيها النبات ويمكن في السنة التي تلي الغرس. فان الهليون
نبات بحاجة إلى النمو ووضع صحي التاج وانه سيكون في حاجة إلى كل طاقاته على القيام
بذلك. السنة الثالثة - بعد زراعة المحصول ونحن عموما الميدان لمدة حوالي أسبوعين. أفضل
طريقة لننظر ومن حيث عدد من الفضلات. ونحن نحاول الحصاد الميادين 8 إلى 12 مرات في
السنة الأولى من الحصاد. عدد التي نستخدمها يعتمد على قوة الميدان. أ قطافها اتخاذها
كلما الرماح طويل بما فيه الكفاية للحصول على الحصاد، وعادة ما بين 8 و10 بوصة، والتي
قد تكون كل يوم في الطقس الحار أو كل أربعة أيام في طقس بارد جدا. في الطقس أكثر دفئا
وستجدون أن نوعية نصيحته ستكون أفضل إذا الرماح يتم الحصول عليها في أقصر نهاية هذا
الحجم المدى. السنة الثانية من الحصاد سنقوم اختيار ميدان لنحو أربعة أسابيع والسنة
الثالثة من حصاد سنقوم اختيار لكامل الموسم والذي هو ستة أو سبعة أسابيع. من حيث عدد
من المحاصيل لموسم كامل. المحاصيل قد تكون أكثر أو اقل اعتمادا على قوة ميدان أشار
تخزين الكربوهيدرات في الجذور. ومع ذلك، فان معظم بستانيين يعانون من الافتقار إلى
إمكانيه الوصول إلى الأدوات الحديثة اللازمة لقياس تلك المستويات. شيء واحد يمكنك استخدام
ما هو دليل وقطر عددا من الرماح أنت الحصاد. واذا كان عدد من الرماح في الحصاد تنخفض
بشكل كبير بعد 15 الفضلات أو نحو ذلك، أو إذا الرمح قطرات قطر، قد ترغب في أن تنظر
في انهاء الحصاد المبكر. هذه هي الغله قطرات بادرة طيبة ان التاج هو بداية لتجربة الاجهاد.
مكافحة
الاعشاب[عدل]
مكافحة
الأعشاب الضارة مهمة جدا في الهليون بنجاح متزايد، وخاصة في أول عامين بعد زراعة عند
الشباب التيجان هي أهم الضعيفه. الزارعون التجارية استخدام مجموعة متنوعة من السيطرة
على الاعشاب الضاره ومبيدات الاعشاب. ومعظم هؤلاء إما غير متوفره أو لبستانيون باهظه
الثمن لاستخدامها على اقل من أساس تجاري.
الحشرات[عدل]
يعاني
الهليون من هجوم عدد من الحشرات.
مكافحة
الامراض[عدل]
الهليون
مقاوم رئيسي لأمراض السرطان بفضل المواد المقاومة للتأكسد التي يحتوي عليها.
مراجع[عدل]
^
مذكور في : القائمة الحمراء للأنواع المهددة بالانقراض 2016.3 — معرف القائمة الحمراء للأنواع المهددة بالانقراض:
176377 — تاريخ الاطلاع: 9 ديسمبر 2016 — عنوان : The IUCN Red List of Threatened Species 2016.3 — تاريخ النشر: 8 ديسمبر 2016
^ تعديل قيمة خاصية معرف موسوعة الحياة (P830) في
ويكي بيانات"معرف Asparagus
officinalis في موسوعة الحياة". eol.org. اطلع
عليه بتاريخ 18 فبراير 2017.
^
مذكور في : Species Plantarum.
1st Edition, Volume 1 — معرف مكتبة تراث التنوع البيولوجي: http://biodiversitylibrary.org/page/358332 — المؤلف: كارولوس لينيوس — عنوان : Species Plantarum — المجلد: 1 — الصفحة: 313 — تاريخ النشر: 1753
^
قاموس المورد، البعلبكي، بيروت، لبنان.
^
"جميع أسماء الأعشاب الطبية في تونس ...". منتديات تونيزيـا سات. اطلع عليه
بتاريخ 2016-10-21.
///////////
در
آذری: Dərman qulançarı
///////////
قس
چاومارک، مِروجی،ملاجو، در کردی:
Çavmark[1], meroje[1] an jî melajo (navê
zanistî yê latînî Asparagus) navê komek riwekan ji famîleya çavmarkan (Asparagaceae)
ye. Pincareke biharê ye. Li Kurdistanê jî heşîn dibe.
Li dora 100 cureyên wê hene, lê li Ewropa û Asyayê nêzîk 15-20 cure tên dîtin. Pirranî li Afrîkayê heşîn dibe.
///////////
قس سَرَبیل، اسپارجا در ازبکی:
Sarsabil, sparja (Asparagus) — lolaguldoshlar oilasiga mansub oʻsimliklar turkumi; sabzavot va manzarali
ekin. Yevropa, Osiyo va Afrikada 150 turi bor.
Oʻzbekistonda 2 turi yovvoyi holda uchraydi. Kaltabarg S. (A. brachyphyllus Turez.), fors (A. persicus Baker.) koʻp
yillik, chirmashib oʻsadigan oʻt. Ikkala turi ham boshqa belgilari
bilan bir-biriga oʻxshash, boʻyi 50—150 sm. Barglari mayda, barg qoʻltigʻida
ninasimon koʻrinishda. Shakli oʻzgargan shoxchalar — kladodiylar hosil qiladi.
Mevasi rezavor, rangi qizil. May oyida gullab, iyunda meva beradi. Toʻqaylarda oʻsadi.
Dorivor S. (A. offcinalis) Yevropaning markaziy va jan. qismida, Kavkazorti va Shim. Kavkazda keng tarkalgan. Sabzavot sifatida
ekiladi; uning yosh novdalari ovqatga ishlatiladi. Tarkibida 2% oqsil, 2,4% uglevodlar (klechatkadan
tashqari), vitaminlar B, B2, PP,
provitamin A mavjud. S.-dan asparagin olinadi. Hosildorligi 30—35 s/ga.
S. ekilgan maydonlardan 10—15 yil
hosil olinadi. S. asparagus nomi bilan manzarali oʻsimlik sifatida ham
oʻstiriladi. [1]
///////////
قس کوشکون ماز در ترکی استانبولی:
Kuşkonmaz, sebze olarak yenen ve süs amacıyla yetiştirilen çeşitli
bitki türlerini kapsayan bitki cinsi.
Hepsi de Asparagaceae familyasının cinsinde yer
alan bu türlerin yabanilerine dünyanın ılıman bölgelerinde sıkça rastlanır.
//////////
Asparagus (genus)
From Wikipedia, the free encyclopedia
Asparagus
|
|
Kingdom:
|
|
Clade:
|
|
Clade:
|
|
Order:
|
|
Family:
|
|
Subfamily:
|
|
Genus:
|
|
Type Species
|
|
Asparagus is a genus of flowering plants in the family Asparagaceae, subfamily Asparagoideae.[2] It comprises up to 300 species. Most are evergreen long-lived perennial plants growing from the understory as lianas, bushes or climbing plants. The best-known
species is the edible Asparagus officinalis, commonly referred to as
just asparagus. Some other members of the genus, such as Asparagus
densiflorus, are grown as ornamental plants.
&&&&&&&
ضفدع
بفتح ضاد و سکون فا و دال و عین مهملتین بفارسی وزغ و بشیرازی بک و بترکی قرباغه و بهندی میدک نامند
ماهیت آن
معروف است حیوانی است که در زیرزمینهای نمناک و آبهای استاده و جویهای بسیار بهم می رسد بری و بحری و نهری می باشد و از مطلق آن مراد نهری است و بری آن از سموم قتاله است
طبیعت اقسام ان
در سوم سرد و در اول خشک و اصل آنست که خالی از حرارت قویه نیست
افعال و خواص نهری ان
سموم است از قبیل دفع فاسد با فسد و مضمضه بطبیخ نهری آن جهت درد دندان و ضماد شق کردۀ آن جاذب پیکان و خار و امثال آن و سموم
کزندکان بقوت و قاطع سیلان خون و التیام دهندۀ زخمها خصوصا ذرور سوختۀ لحم آن و با زفت تر جهت داء الثعلب و طلای آن قالع دندان است بی الم و وجع و مانع سوزانیدن آتش و دماغ محرق آن قاطع نزف الدم اعضا و نفوخ آن قاطع رعاف و بدستور طلای آن بر پیشانی و جمعی که طلای خون آن را مانع برآمدن موی دانسته اند اصلی ندارد و کفته اند چون ران ضفدع را بریسمان بندند و کسی که الماس خورده باشد بلع کند پارهای الماس بدان چسپد و برآید و چون اطراف و احشای آن را انداخته با پیه کردۀ بز مهرا پخته روغن آن را جمع کنند جهت بواسیر حار مجرب دانسته اند و قسمی از ضفدع که در پای اشجار بهم می رسد سبز بسیار کوچک چون آن را با هموزن آن دانۀ پنبه بسوزانند اکتحال آن جهت نزول آب از مجرب است و مضمضه بطبیخ آن جهت وجع اسنان و کفته اند چون آن را بدو نصف شق کنند یکی را در آفتاب و یکی را در سایه خشک نمایند آنچه در آفتاب خشک شده است سم است و آنچه در سایه مداوای آن و هرکه ضفدع اجامی سبز و یا زرد و یا سیاهی از هر صنف که باشد و یا سرخ بحری را بخورد او را در ورمنی و قذف آن عارض کردد پس بدن او سیاه کمد شود و بسا است که متورم کردد و قئ و ورم احشا درد دل بهم رساند پس بمیرد و کاه از خوردن زرد و سیاه آن سقوط اشتها اولا پس جشای حامض و فساد رنک بدن و قئ و غثیان و وجع فواد و ورم شکم و ساقین بهم رسد و مداوای آن قئ فرمودن با آب و نمک و آب شبت مطبوخ با ملح به حدی که نقی حاصل کردد و بحمام رفتن و آشامیدن سکنجبین و اسفیدباجات با دارچینی و دوای الکرکم و دواء اللک و آشامیدن شراب و هرکه خلاصی یابد از ان کم است که او را استسقا و یا سقوط اسنان عارض نکردد
مخزن
الادویه عقیلی خراسانی
/////////////
ضفدع
. [ ض ِ دِ / ض َ دَ / ض ُ دَ / ض ِ دَ ۞ ] (ع اِ) ۞ غوک . (منتهی الارب ) (منتخب اللغات ) (دهار).
چغز. (منتخب اللغات ). کزو. (مهذب الاسماء). بَزغ . (السامی فی الاسامی ) (مهذب الاسماء).
وزَغ . (منتخب اللغات ). وزق : ضفدع را اندر بعض شهرهای خراسان وزق گویند. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). ضفدع رابشهر من [ یعنی گرگان
] وزق گویند. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). رجوع به کلمه ٔ وزق شود. غورباغه . قوربقا. قورباقه . جِرانة.
سِغرغِر. قرباغه . پک . نقاقة. مکل : دم الضفدع ؛ خون مکل . (ریاض الادویه ). ابوالمسیح
. (المرصع ابن اثیر). ابوالضحضاح . ابوهبیرة. ام ّمعبد. ام هبیرة.(المرصع). ج ، ضفادع
، ضفادی . (منتهی الارب ). صاحب منتهی الارب گوید: ضفدع ... و آن نهری است ، گوشت مطبوخ
آن با روغن زیت و نمک ، تریاق است مر زهر هوام را و دشتی پیه آن عجیب الفعال است جهت
برآوردن دندان ، و گویند که برّی آن از سموم قتاله و مجموع آن در سوم سرد و در اول
خشک و شرب اقسام آن مورث استسقاء و کشنده ٔ بدرورمنی و قی ّ و ورم احشاء و درددل . صاحب
تحفه گوید: بپارسی مکل و غوک گویند و وزغ و بترکی قورباغه نامند.برّی و بحری و نهری
می باشد و از مطلق او نهری مراد است و برّی از سموم قتاله و مجموع آن در سیُم سرد و
در اوّل خشک و شرب اقسام آن مورث استسقاء و کشنده است بدرورمنی و قی ّ و ورم احشاء
و درددل و ضماد شق کرده ٔ او جاذب پیکان و امثال آن و سموم گزندگان و
قاطع سیلان خون و التیام دهنده ٔ زخمها خصوصاً سوخته ٔ او و بازفت تر جهت داءالثعلب نافع و طلای پیه
او مانع سوزانیدن آتش و قالع دندان است بی المی و دماغ محرق او قاطع انفجار خون اعضا
و نفوخ و طلای او قاطع رعاف است ، و اینکه طلای او را مانع برآمدن موی دانسته اند اصلی
ندارد و چون اطراف و احشای او را انداخته با پیه گرده ٔ بز مهرا پخته روغن او را جمع کنند جهت بواسیر
حار مجرب است و قسمی از ضفدع در اشجار می باشد سبز و بسیار کوچک و در دارالمرز بسیار
است چون او را با مثل آن دانه پنبه بسوزانند اکتحالش جهت نزول آب از مجرباتست . (تحفه
ٔ حکیم مؤمن ). صاحب اختیارات بدیعی گوید: ضفدع ، بپارسی
غوک خوانند و وزغ گویند، بشیرازی پک گویند و بیونانی بطراجو خوانند و گوشت وی آنچه
نهری بودچون با زیت و نمک بپزند نافع بود جهت گزیدگی جانوران و باد جذام ۞ و مجموع گزندگان و مرق وی چون بدان نوع بپزند
و با موم و روغن گل موم روغن سازند موافق بود جهت مرضهای مزمن که در اثر ریشها عارض
شده باشد و مدتها بدان گذشته باشد و چون بسوزانند و خاکستر آن بر موضعی که خون از آن
روانه بود یا رعاف باشد بر آن افشانند خون ببندد و چون با زفت بیامیزند و بر داءالثعلب
بمالند زایل کند، و گویند خون پک سبز بر موضع موی زیاده که بر چشم بود چکانند بعد از
آن که موی برکنده باشند نروید و چون به آب و سرکه بپزند و بدان مضمضه کنند درد دندان
را نافعبود و چون وی را مرضوض کنند و بر گزیدگی عقرب و مارنهند نافع بود و چون بر دندان
نهند بی درد بیفتد، وبرّی وی کشنده بود. در خواص آورده اند که چون زبان وی بر ناف خفته
نهند هرچه کرده باشد بگوید بی آنکه او را خبر بود و خون وی با خایه ٔ مور و قدری نوشادر چون بر موضعی که موی سترده
باشند طلا کنند دیگر نروید و اگر موی برکشیده باشند دیگر نروید و نیکوتر بود. اسحاق
گوید شخصی را پیکان در استخوان مانده بود مدتی دراز و علاج وی بسیار کردند هیچ فایده
نداشت ، ضفدعی را پوست از وی باز کردند و بر سر جراحت و پیرامون آن نهادند در یک شبانه
روز پیکان بیرون آمد از سر جراحت و وی در غایت قوة جاذبه بود و ازبهر آن است که قلع
دندان می کند و از خوردن وی بدن تورم کند و لون تیره گردد و قذف منی احداث کند و بدترین
ضفدعها در آنچه گفته شد سبز است که در بیشه بود یا سرخ که در دریا بود ومداوای کسی
که آن خورده باشد به قی ٔ و آب گرم و عسل و نمک کنند تا معده ٔ وی پاک گردد و پس از آن در حمام رود و پس سکنجبین
خورد و اسفیدباج با دارچینی و شراب یا مثلث وی را نافع بود و هرچه نافع بود جهت استسقا،
و چون خلاص یابد دندانهای وی بیفتد، اگر ضفدع زردخورده باشد قطع شهوة طعام بکند و لون
را تباه کند وغثیان و قی و درد دل و ورم شکم و ساقین پیدا کند و علاج وی نزدیک بود
بعلاج آنچه پیش از این گفته شد و گویند دل وی چون بیاویزند بر کسی که تب غب داشته باشد
نافع بود. این مؤلف گوید چون پیه وی بگدازند و در اعضا مالند در زمستان
هیچ ضرر از سرما به وی نرسد. (اختیارات بدیعی ). ضفدع ، معروف ، تبقی قوته سنة کاملة
اذا فارقه [ کذا ] کدود القز و هو بری و مائی و کل الوان کثیرة [ کذا ] اردؤها الاخضر و هو بارد یابس فی الثالثة او یبسة
فی الاولی . رماد دماغ الاخضر یجذب ما فی البدن من نحو الشوک طلاء و یلحم القروح و
یقطع الدّم المنفجر و لحمه سم قتال لا علاج له الا القی و التّریاق و مع ذلک قد یوقع
فی الاستسقاء و المفاصل و ما قیل من انه اذا قطع نصفین و وضع واحد فی الشمس فیکون سماً
و الاَّخر فی الفی ٔ فیکون دوأه و ان دمه یمنع نبات الشعر و شحمه یحمی العضو
عن النار فغیر صحیح و هو یسقط الاسنان و یغیر الالوان . (تذکره ٔ ضریر انطاکی ).
-
ضفدع الاَّجامی . رجوع به ضفدع شجری شود.
-
ضفدع بحری ؛ ضفدع دریائی سرخ را نامند. جانوری است پلید و زهر او بد است . هر جانوری
که بیند قصد کند و بدو جهد از دور و اگر نتواند گزیدن سوی او بدمد و دمیدن او زیان
دارد و مضرت او آن است که از گزیدن او آماسی کند عظیم . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).
-
ضفدع شجری ؛ غوک درختی . هو الضفدع البری الذی یأوی النبات و الشجر و یطفر من شجرة الی شجرة.
(قانون ابوعلی سینا). و آن غوکی است که بر درختان گردد و اندر میان گیاه مأوی دارد و پشت او سبز باشد. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).
||
ضفدع ۞ ، غده ٔ صلبه چون چغزی که بر زیر زبان پیداآید... و این علت
بدین نام ازبهر آن خوانند که لون او لونی است آمیخته از لون زفان و سبزی رگهاء او همچون
رنگ وزق و ماده ٔ او رطوبتی باشد غلیظ. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). ضفدع ، دو شریان دیگر بزیر زفان
است و هم بپهلوی هر دو رگ که پیشتر یاد کرده آمده است . آن را ببرند و داغ کنند و بَتْر
۞ کنند، علتی را که آن را ضفدع گویند و دردها
که اندربن زبان پدید آید سودمند بود. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).هو شبیه غدة صلبة تحت اللسان شبیه
اللون المؤتلف من لون سطح اللسان و العروق التی فیه بالضفدع ،
و سببه رطوبة غلیظة. (کتاب ثالث از قانون ابوعلی ص 93). صاحب کشاف اصطلاحات الفنون
گوید: ضفدع لسان ، غُدّه ای است سخت که زیر زبان بیرون آید و مانند وَزغ باشد، چاره
و علاجی جز شکافتن و بیرون آوردن غدّه ندارد و پس از شکافتن سنگی سخت زِبر و خَشن از
آن غدّه بیرون آید. کذا فی حدودالامراض . || (اِخ ) ستاره ای ازقدر دوم بر دم قیطس
. (لاروس بزرگ ). ولی در صورت ضفدع الثانی نوشته شده (؟). رجوع به ضفدعین شود.
///////////
قورباغه،
وَک یا غوک جانوری است دوزیست از راسته بیدمان (نام علمی: Anura).
رایجترین
دوزیستان جهان قورباغهها و وزغها هستند. نوع بالغ قورباغهها عموماً بدون دم و چمباتهزده
هستند، آنها پاهای بلند عقب برای پریدن و زبان بلند چسبناک برای گرفتن طعمه دارند.
معمولاً قورباغهها بدن نرم و مرطوب دارند و در نزدیکی آبها زندگی میکنند. وزغها
اما پوست خشک و زگیل مانند دارند و عمدتاً روی خشکی زندگی میکنند.!!
////////
قس
ضفدع در عربی:
الضفدع
حيوان فقاري من البرمائيات يتبع مجموعة البتراوات (Anurans)،
وتعني الكلمة، بالغة اليونانية عديم الذيل، وتتميز الضفادع بأجسامها القصيرة اللينة،
وسيقانها الخلفية طويلة، تنتهي بأصابع مترابطة بأغشية رقيقة، تساعدها على السباحة،
عيونها جاحظة، وليس لها ذيل. معـظم الضفـادع تعـيش في وسـط شبه مائي، وتتحرك بالـقفز،
ويمكنها التسلق. تـضع بيوضها في الجداول، والبرك ،والبحيرات، يرقتها تدعى شرغوف،وهي
تمتلك خياشيم للتنفس في الماء. الضفادع البالغة من المفترسات وتتغذى على المفصليات
والديدان الحلقية وبطنيات القدم وهي غالبا ما تلاحظ، من خلال أصوات نقيقها، في الليل،أو
النهار، أو في فترات النزو الجنسي. تتواجد الضفادع، في كامل أنحاء العالم تقريبا، من
المناطق الاستوائية، وصولا إلى المناطق شبه الباردة، لكن معظم أنواعها تعيش في الغابات
الاستوائية المطيرة، حيث سجل لها أكثر من 5000 نوع، وهي تعتبر من بين الفقاريات الأكثر
انتشارا، ومع ذلك لوحظ في السنوات الأخيرة ،تناقص في بعض تجمعاتها في أرجاء مختلفة
من العالم. هناك حيوان برمائي من رتبة عديم الذيل يشبه الضفدع ويسمى علجوم وكثيرا ما
يتشابه على الناس ولا يميزونه عن الضفدع. هذا الحيوان خلافا للضفدع يتميز بخصائص خارجية
وأنماط سلوكية تختلف عن الضفدع، فهو مهيأ أكثر للعيش بعيدا عن المياه ويفتقر لمهارة
القفز وتبعا لذلك جلده أثخن من جلد الضفدع وأرجله قصيرة مقارنة بالضفدع.
//////////////
قس
آذری:
Quyruqsuzlar (lat. Anura, Salientia) — Suda-quruda
yaşayanlar sinfinə daxil olan böyük dəstə.
5600-dən artıq[1](bəzi mənbələrə
görə 2100-ə yaxın) növü var.
/////////
قس
مدهاک در هندی فیجی:
Medhak ek rakam ke jiu hae jon ki duuno jamin aur
pani me rahe hae.
/////////
قس
شوبوک در گیلکی:
شوبوک
(گوزکا یا وک) ایته حیوؤن ایسسه کی اونه گونن "دوزیست"؛ ای اینه به ایسسه
کی شوبوکؤن اؤه مئن توخم نئنن و زأکؤن توخمه جی بیرین بومأ پسی، هو اؤه مئن زیندیگی
کؤنن و پیلله بنن و بزین کی دس و لگ در بردن و ایشؤنه اؤشوش به شوش بدل بوبؤ، تینن
اؤه مئن بیرین بن و گله (gal) سه زیندیگی بوکونن.
او
شوبوکی کی داره سه زیندیگی بوکونیه گونن "داروک".
///////////
قس
کاتاک در باسای اندونزی:
Katak (bahasa Inggris: frog) adalah binatang amfibi
pemakan serangga yang hidup di air tawar atau di daratan, berkulit licin,
berwarna hijau atau merah kecokelat-cokelatan, kaki belakang lebih panjang,
pandai melompat dan berenang; sedangkan kodok, nama lain dari bangkong (bahasa
Inggris: toad), memiliki kulit yang kasar dan berbintil-bintil atau
berbingkul-bingkul, kerap kali kering, dan kaki belakangnya sering pendek saja,
sehingga kebanyakan bangsa kodok kurang pandai melompat jauh.
////////
قس
زَنغ، خصلی خولیوت، در عبری:
חסרי זנב הם דו-חיים הנכללים בסדרה
Anura (מילולית: חסרי-זנב; מיוונית: an - בלי, oura - זנב). סדרת חסרי הזנב כוללת שתי
קבוצות מובחנות: צפרדעים וקרפדות; חלוקה זו בין הצפרדעים לקרפדות אינה נחשבת לטקסונומית
והן נבדלות זו מזו במאפיינים חיצוניים ובדפוסי התנהגות. מבין המשפחות הרבות שבסדרת
חסרי הזנב, ישנן שתיים הנקראות צפרדעיים וקרפדיים, אך גם מיני חסרי זנב שאינם במשפחת
הקרפדיים מכונים "קרפדות", וכך גם לגבי הצפרדעיים. בקרב הציבור הרחב מכונות
לרוב כל חברות סדרת חסרי הזנב "צפרדעים".
המאפיינים של חסרי זנב בוגרים
הם רגליים אחוריות ארוכות, גוף קצר, רחב ונמוך יחסית, אצבעות שקרומי-שחייה מתוחים ביניהן,
עיניים בולטות וגדולות יחסית והיעדר זנב. לרוב חסרי הזנב אורח חיים מימי-למחצה, אך
הם מתניידים בקלות על היבשה בעזרת ניתור או טיפוס. הנקבה מטילה כמות גדולה מאוד של
ביצים, לרוב במקווי מים - בשלוליות, באגמים או בבריכות. לאחר בקיעת הביצים, מגיעים
חסרי הזנב לשלב הלרווה - ראשנים בעלי זימים החיים במים בלבד. בשלב הבא בהתפתחותם הם
מפתחים ריאות ומסוגלים לחיות הן במים והן ביבשה, אך הזנב עדיין קיים. בשלב האחרון הזנב
מתכנס אל תוך הגוף וחסר הזנב מגיע לבגרות. חסרי הזנב הבוגרים הם טורפים, ותזונתם מתבססת
על פי רוב על פרוקי רגליים, תולעים טבעתיות וחלזונות.
חסרי הזנב נפוצים מאוד ברוב שטחי
כדור הארץ, החל מאזורי אקלים טרופיים ועד לסוב-ארקטיים, אך רוב המינים חיים ביערות
גשם טרופיים. עם למעלה מ-5,000 מינים ידועים, חסרי הזנב הם בין הקבוצות הגדולות ביותר
בקרב בעלי החוליות, אף על פי שאוכלוסיות של מיני חסרי זנב מסוימים מצטמצמות בצורה מדאיגה
ואף מגיעות לסף הכחדה.
////////////
قس
کُدهُک در باسای جاوی:
Kodhok (basa Inggris: frog) lan bangkong (b.
Inggris: toad) (anake disebut percil) iku kéwan amfibi sing paling ditepungi
wong ing Indonésia.[1]Amphi kang artiné rangkep loro lan Bios artiné urip utawa
kéwan kang duwé balung mburi (vertebrata) bisa uripé ana ing loro alam, saengga
kodhok uga bisa ngalamimetamorfosis ya iku semangsa urip ing banyu ngunakake
kepet/ingsan.[1] Ambegan nganggo ingsan uga langi karo kepet buntuté.[1] Ing
mangsa diwasa kodhok bisa ambegan karo paru-paru lan mlaku nganggo sikil ana
ing lemah.[1] Kulawarga kéwan iki kagolong kodhok kang ora duwé buntut (anura)
lang bangsa (apoda) uga kagolong amfibi kang duwé buntut lan sikil ya iku kabèh
kalebu ing suku salamander (caudata/urodela).[1] Bocah-bocah biasané seneng
karo kodhok amarga wanguné lucu, kerep mlumpat-mlumpat, ora tau nyokot lan ora
mbebayani.[1] Mung wong diwasa sing kerep rumangsa jijik utawa wedi sing ora
ana alasané marang kodhok.[1]
/////////
قس
وک در مازرونی:
وک
اتا دوزیست جونور هسته کا فارسی دله وه ره قورباغه گننه.ایتا جونور برکه و آبگیر دله
زندگی کنه و خله گوناگون هسته.قابل ذکر دره کا وک و وزغ ، دوزیستان دله خله رایج هستنه
/////////
قس
چورا در سواحلی:
Chura ni mnyama wa ngeli amfibia anayeanza maisha
yake ndani ya maji na baada ya kupita metamofosi anaendelea kuishi kwenye nchi
kavu.
///////////
قس
بک در کردی:
Beq an boq ( bi latînî Anura, ango
"bêdûvik"), komek e mezin ji canewerên bejavî ne, ku him di nav avê
de û him jî li bejahiyê dijîn. Dema hîn kurmik in bi berkurkê û dema mezin
dibin jî pisikên xwe bihnê didin û distînin. Biharan beq xerzên xwe datînin. Di
nav xerzeke beqê de bi hezaran hêk hene.
///////
قس
قورباقلر در ازبکی:
Qurbaqalar - dumsiz suvda va quruqlikda
yashovchiyaar oilasi. Uz. 2—25 sm. Koʻpchilik qurbaqalarning tishlari qisman yoki
butunlay reduksiyaga uchragan. Tanasi keng , oyoklari baqalarga nisbatan
(Qurbaqalar Yeaqalar) kalta. 21 urugʻi 300 dan ortiq turi bor. Antarktidadan tashqari
barcha qitʼalarda tarqalgan.
Ular orasida tropik Afrikada tarqalgan tirik tugʻuvchi Qurbaqalar eng sodda tuzilgan. Koʻpchilik (200 ga yaqin) turlari asl Qurbaqalar uru-gʻiga kiradi.
//////
قس
ڈڈو در پنجابی:
ڈڈو اک وکھرے ہوئے لامت ماس کھانے، نکے پنڈے والے،انپوچھلے جنور نیں۔ ایہناں دے سب توں پرانے نشان مڈھلے ٹرائیسک ویلے وچ 25 کروڑ ورے پہلے ملدے نیں۔ پانی تے سکے تے رہن والے جاندار نیں. پنڈا نکا تے کٹھا, جھلی والے پنجے, اکھاں باہر نوں تے نکلیاں تے پوچھل نیئں ہوندی۔
///////////
قس
چونگښې در پشتو:
چونگښې (په لاتين: Anura)
د دوه ژوندويو څخه یو بې لکۍ او غوښه خوړونکی ژوي دي چې د نړۍ په بېلا بېلو سیمو کې خوږو اوبوته نژدې ژوند کوي. چونگښې په طبيعت کې مهم رول لوبوي. نوموړی ژوی خوځندکې ښکاروي او د مارغانود رزق یوه مهمه برخه هم ده.
د چونگښو چوچیان چې په اوبو کې ژوند کوي د اوبو نباتات خوری او اوبه د طبیعو
ناپاکو توکو څخه پاک کوي.
///////////
قس
بوق در کردی سورانی:
بۆق یان قربۆق جۆرەیەک لە ئامفیبیانەکانە.[١]
///////////
قس
ڏيڏر در سندی:
ڏيڏر (انگريزي: Frog/Toad)
پاڻي جو جانور آهي، هن جا ڪيترائي نسل آهن.
/////////
قس
تاجیکی:
Қурбоққа - як
намуди дубаҳраҳо ки зиндагӣ мекунад дар
замин ва
дар оби
тоза.курбокахо тавалуд мешаванд монанди калакалвезак (ном
барои курбокахо) аз тухм. Калакавлезакҳо думи
дароз доранд. Вақте ки онҳо
калон мешаванд ба ҷои
думи дароз
пойҳои дароз
пайдо мешаванд. Қурбоққаҳои
калон метавонанд ҷаханд бо
онҳоя пойҳои дарозашон.
/////////
قس
کورباغ در ترکی استانبولی:
Kuyruksuz kurbağalar (Latince: Anura), Yunanca'daki
"yokluk" ön
eki olan ἀ(ν)- an- ile yine Yunanca'da "kuyruk"
anlamına gelen οὐρά
ourá sözcüklerinden sahte türetilmiş bir terimdir ve "kuyruksuz" demektir.
Erişkinlerinin
uzun arka bacaklar, tıknaz
gövde, araları zarlı parmaklar, çıkık
gözler ve kuyruksuzluk gibi özellikleri bulunan kurbağaların büyük çoğunluğu yarı sucul bir yaşam sürer ama tırmanarak ya da zıplayarak karada da rahatça hareket edebilirler. Her memeli canlı gibi yumurta ile çoğalamazlar.
////////
قس
در اردو:
مینڈک ـ (رانا ٹِگرینا)
مینڈک
سائنسی
نام : رانا ٹگرینا[1]
بادشاہت :
اینیمالیا
قِسم
: جانور
علاقے جہاں یہ پایا جاتا ہے ــ ⇩
وہ علاقے جہاں مینڈک پائے جاتے ہیں ــ
مینڈک (پنجابی : ڈڈو) (انگریزی : Frog or Toad ؛ تلفظ: فروگ اور ٹوڈ) (سائنسی نام: رانا ٹِگرینا)[1] ایک جانور ہے، جو دنیا کے کئی حصوں میں پایا جاتا ہے ــ۔
یہ جانور زیادہ تر دو رنگوں کا ہوتا ہے: سبز اور بھورا ــ مینڈکوں میں کئی ایسے ہیں جو زہریلے ہیں اور اِن کے زہر کو پچھلے دور میں اِنسانوں نے تیروں کی نوک پر لگا کے جنگوں میں استعمال کیا۔ـ
///////////
Frog
From Wikipedia, the free encyclopedia
Various types of frogs.
|
|
Kingdom:
|
|
Phylum:
|
|
Class:
|
|
Clade:
|
|
Order:
|
|
Suborders
|
|
Native distribution of frogs (in green)
|
A frog is
any member of a diverse and largely carnivorous group of short-bodied, tailless amphibians composing the order Anura (Ancient Greek an-, without + oura,
tail). The oldest fossil "proto-frog" appeared in
the early Triassic of Madagascar, but molecular clock dating suggests their
origins may extend further back to the Permian, 265 million years ago. Frogs are widely
distributed, ranging from the tropics to subarctic regions, but the greatest concentration
of species
diversity is
in tropical
rainforests.
There are approximately 4,800 recorded species, accounting for over 85% of
extant amphibian species. They are also one of the five most diverse vertebrate orders.
The body plan of an adult frog is generally
characterized by a stout body, protruding eyes, cleft tongue, limbs folded underneath, and the absence
of a tail in adults. Besides living in fresh
water and on dry land, the adults of some species are adapted for living
underground or in trees. The skin of the frog is glandular, with secretions ranging from distasteful
to toxic. Warty species of frog tend to be called toads but the distinction between frogs and
toads is based on informal naming conventions concentrating on the warts rather
than taxonomy or evolutionary
history; some toads are more closely related to frogs than to other toads.
Frogs' skins vary in colour from well-camouflaged dappled brown, grey and green to
vivid patterns of bright red or yellow and black to advertise toxicity
and warn off predators.
Frogs
typically lay their eggs in water. The eggs hatch into
aquatic larvae called tadpoles that have tails and internal gills. They have highly specialized rasping
mouth parts suitable for herbivorous, omnivorous or planktivorous diets. The life cycle is completed when
they metamorphose into adults. A few
species deposit eggs on land or bypass the tadpole stage. Adult frogs generally
have a carnivorous diet consisting of small invertebrates, but omnivorous
species exist and a few feed on fruit. Frogs are extremely efficient at
converting what they eat into body mass. They are an important food source
for predators and part of
the food web dynamics of many of
the world's ecosystems. The skin is semi-permeable, making them susceptible to dehydration,
so they either live in moist places or have special adaptations to deal with
dry habitats. Frogs produce a wide range of vocalizations, particularly in
their breeding season, and exhibit many
different kinds of complex behaviours to attract mates, to fend off
predators and to generally survive.
Frogs
are valued as food by humans and also have many cultural roles in literature,
symbolism and religion. Frog populations have declined significantly since the
1950s. More than one third of species are considered to be threatened with extinction and over one hundred and twenty are
believed to have become extinct since the 1980s.[1] The number of malformations among
frogs is on the rise and an emerging fungal disease, chytridiomycosis, has spread around the world. Conservation
biologists are
working to understand the causes of these problems and to resolve them.
&&&&&&&
ضمران
بفتح ضاد و کسر میم و فتح راء مهمله و الف و نون و آن را ضربوان و ضروان و ضومران نیز نامند
در ماهیت ان
اختلاف است اکثری آن را شاهسفرم شیرازی دانسته اند و رنک آن سبز است نه چون کرمانی و بعضی فودنج نهری و بعضی حماحم و بعضی کفته اند کیاهی است که در بادیه می روید و در حجاز کثیر الوجود و خوش بو و حاد الرائحه و بعضی کفته اند نوعی از شیح است که صنفی از قیصوم باشد و بسیار خوش بو و بهترین آن تازه خوشبوی آنست
طبیعت آن
کرم و خشک در دوم و بعضی سرد دانسته اند
افعال و خواص آن
کثیر المنافع از برای امراض بارده و زکام و ضماد آن جهت قلاع و سوختکی آتش و بوئیدن آنکه کلاب بران پاشیده باشند مقوی دماغ محرور المزاج است
مخزن
الادویه عقیلی خراسانی
/////////////
ضمران
. [ ض َ ] (اِخ ) گیاهی است نهایت باریک . (منتهی الارب ). درختی است باریک . (منتخب
اللغات ). گیاهی است . (المرصع).
- ضمیران . [ ض َ / ض ُ م َ / ض َم ْ ی َ ] (ع
اِ) اسم عربی شاهسفرم است . (فهرست مخزن الادویه ). سپرغم که آن را ریحان و نازبو نیز
گویند. (غیاث ) (آنندراج ). آن را ضیمران نیز گویندو شاه اسفرم شیرازی خوانند. آن سبز
بود، و صاحب جامعکه گوید فودنج جویی است سهو کرده است . و طبیعت وی گرم و خشک بود در
دوم و گویند سرد بود و محروری مزاج را نافع بود خاصه چون گلاب بر وی زنند و بر جائی
که سوخته باشد ضماد کنند نافع بود و قلاع زایل کند. (اختیارات بدیعی ). در عرب شاهسفرم
را ضمیران گویند. ارجانی گوید که شاهسفرم گرم و خشکست در یک درجه و تخم او اسهال صفرائی
را تسکین دهد و طریق علاج او آن است که تخم او را بریان کنند و با آب سرد بکار برند.
(ترجمه ٔ صیدنه ٔ ابوریحان ). رجوع به ضومران و ضیمران شود.
///////////
نعنای
آبی، پونه آبی (نام علمی: Mentha
aquatica)
یک گیاه دائمی از تیره نعناعیان و بومی اروپا است که جز در مناطق کاملاً شمالی، شمال
غربی آفریقا و جنوب غربی آسیا در بقیه جاها رشد میکند. همانطور که از اسمش پیداست
این گیاه در آب و به ویژه کناره جوب، رودخانه و کانالهای آب و در مردابها و محلهای
مرطوب نیز رشد میکند.[۱][۲]
فرهنگستان
زبان فارسی این گیاه را نعناجویباری نامیده و در توصیف آن آوردهاست: گونهای نعنا با
ساقههای رونده و ایستاده به ارتفاع ۲۰ تا ۹۰ سانتیمتر و با پهنک تخممرغیـ مستطیلی
سهگوش یا دایرهای و گلآذین کروی در انتهای ساقهها یا شاخههای کوتاه و گلهای بنفش
و ارغوانی.
//////////
قس
نعناء مائی، ضمران در عربی:
نعناع
مائي
[عدل]
اضغط هنا للاطلاع على كيفية قراءة التصنيف
النعناع
المائي
النعناع
المائي
النعناع
المائي
نعناع
مائي
حالة
حفظ تعديل قيمة خاصية حالة الحفظ (P141)
في ويكي بيانات
أنواع
غير مهددة أو خطر انقراض ضعيف جدا[1]
التصنيف
العلمي
المملكة: النباتات
الشعبة: النباتات المزهرة
الشعيبة: مستورات البذور
الرتبة: شفويات
الفصيلة: الشفوية
الجنس: النعناع
النوع: المائي
الاسم
العلمي
Mentha
aquatica
لينيوس،
1753
معرض صور نعناع مائي - ويكيميديا كومنز تعديل قيمة خاصية معرض صور كومنز (P935)
في ويكي بيانات
تعديل
طالع توثيق القالب
النَّعْنَاع المَائِيّ أو حَبَق المَاء[2]
أو الفُوذَنْج النَّهْرِيّ[3] أو الفُوتَنْج النَّهْرِيّ[2][3] أو الفُوتَنْج المَائِيّ[2]
أو الضَّوْمَرَان[2][3] أو الضَّيْمُرَان[2] (باللاتينية: Mentha
aquatica) نوع نباتي يتبع جنس النعناع من الفصيلة الشفوية.
البيئة
والانتشار[عدل]
موطنه
بلاد الشام والمغرب العربي وأوروبا.[4]
مرادفات
للاسم[عدل]
النعناع
الحامضي (باللاتينية: Mentha
citrata) [5]
المراجع[عدل]
^
مذكور في : القائمة الحمراء للأنواع المهددة بالانقراض 2016.3 — معرف القائمة الحمراء للأنواع المهددة بالانقراض:
164509 — تاريخ الاطلاع: 10 ديسمبر 2016 — عنوان : The IUCN Red List of Threatened Species 2016.3 — تاريخ النشر: 8 ديسمبر 2016
^
تعدى إلى الأعلى ل: أ ب ت ث ج أحمد عيسى. معجم أسماء النبات. المطبعة الأميرية، القاهرة
1349 هـ.
^
تعدى إلى الأعلى ل: أ ب ت ابن البيطار. تفسير كتاب دياسقوريدوس في الأدورية المفردة.
تحقيق إبراهيم بن مراد، بيت الحكمة، قرطاج 1990.
^
قاعدة البيانات الأوروبية-المتوسطية للنباتات.خريطة انتشار النعناع المائي (بالإنكليزية).
تاريخ الولوج 15 تموز 2012.
^
المرفق العالمي لمعلومات التنوع الحيوي. النعناع الحامضي (بالإنكليزية). تاريخ الولوج
1 تموز 2011.
أيقونة
بوابةبوابة إيران أيقونة بوابةبوابة علم النبات
مشاريع
شقيقة في كومنز صور وملفات عن: نعناع مائي
معرفات
الأصنوفة
BioLib::
41138 موسوعة الحياة: 595659 GBIF:
2927208 PlantList: kew-124366 Tropicos: 17601498 ITIS: 32268
iucn: 164509 ncbi: 190902 IPNO: 450192-1 GRIN:
ps://npgsweb.ars-grin.gov/gringlobal/taxonomydetail.aspx?id=24068 PLANTS:
MEAQ AFPD: 117464
▼ ع ن ت
أنواع
النعناع
نعناع
أوروبي · نعناع أيلي · نعناع آلاياوي · نعناع ثعلبي
· نعناع جنوبي · نعناع حقلي · نعناع حلو الرائحة · نعناع داهوري · نعناع دغيلي
· نعناع دلمطيقي · نعناع رخو الأزهار · نعناع صغير الزهرة · نعناع طويل الأوراق · نعناع غابي
· نعناع فلفلي · نعناع كبير الأزهار · نعناع كندي
· نعناع كورسيكي · نعناع لطيف · نعناع مائي
· نعناع مجدول · نعناع مدبب · نعناع مستدير الأوراق · نعناع ندغي
· نعناع هرمي · نعناع وبري · نعناع ياباني · نعناع باميري-آلاياوي · نعناع ديمني
· نعناع غاتفوسي · نعناع غايري · نعناع قلبي
· نعناع كارنتني · نعناع كانينغهامي · نعناع كومرلي · نعناع ليلكي غامق · نعناع مكسيملياني ·
Melissa
officinalis1.jpg
هذه بذرة مقالة عن نبات متعلقة بالفصيلة شفوية بحاجة للتوسيع. شارك في
تحريرها.
تصنيفات:
أنواع القائمة الحمراء غير المهددةحياة نباتية في أوروباحياة نباتية في الجزائرحياة
نباتية فيالوطن العربينباتات أذربيجاننباتات أرمينيانباتات أستراليانباتات أفريقيانباتات
ألمانيانباتات أيرلندانباتات إسبانيانباتات إستونيانباتات إسرائيلنباتات إيراننباتات
إيطاليانباتات آسيانباتات البرتغالنباتات الدنماركنباتات الشامنباتات المغربنباتات
المغرب العربينباتات النرويجنباتات اليوناننباتات بريطانيانباتات بوتسوانانباتات تركيانباتات
تنزانيانباتات جنوب أفريقيانباتات جورجيانباتات روسيانباتات رومانيانباتات سوازيلاند
نباتات فرنسا نباتات فلسطين نباتات قبرص نباتات كينيا نباتات لاتفيا نباتات لبنان نباتات
ليتوانيا نباتات ليسوتو نباتات وصفت في 1753 نعناع
//////////
قس
سو نعنسی در آذری:
Su nanəsi, istiotlu nanə, yarpız, ingilis
nanəsi (lat. Mentha aquatica) — dalamaz fəsiləsinin nanə cinsindən növ. Avropa, Cənub-qərbi Asiyada və şimal-qərbi Afrikada
bitir.
////////
قس
نعنا، حَمائین، اِلِمنت حَمائین، عبری:
נענע המים (שם מדעי: Mentha
aquatica) היא מין של נענע הצומח במקווי מים בדרום
מערב אסיה, חלקים מאירופה וצפון מערב אפריקה. היא אחד ממיני הנענע
הצומחים בר בארץ ישראל.
///////////
قس
تیهتاویک در کردی:
Tihtavik (mentha aquatica) wekî nane, mîntavik ûêd cureyek ji pûjanê ye. Pûjan navê koma vê riwekê ye ku
ji famîleya gezika derewîn e. Bi almanî ji vê cureyê re Wasserminze dibêjin.
Ji vê pûjanê re pûjana
aviyan jî dibêjin lê ji xwe navê wê di wateya "tixên tayî
yên li axa avî hêşîn dibin" e. Tix herwiha ji darikên hevrêsîn,
honandinê re jî dibêjin. Dibe ku eslê vê peyvê tixtavî be.
Li Kurdistanê jî gelek e, lê bêhtir li Ewropayê tê dîtin.
//////////
Mentha aquatica
From Wikipedia, the free encyclopedia
Mentha aquatica
|
|
Plant in flower
|
|
Kingdom:
|
|
(unranked):
|
|
(unranked):
|
|
(unranked):
|
|
Order:
|
|
Family:
|
|
Genus:
|
|
Species:
|
M. aquatica
|
Mentha
aquatica (water
mint; syn. Mentha hirsuta Huds.[3]) is a perennial plant in the genus Mentha, that grows in moist
places and is native to much of Europe, northwest Africa and southwest Asia.[3][4]
Contents
[show]
Water
mint is a herbaceous rhizomatous perennial plant growing to 90
centimetres (35 in) tall. The stems are square in cross section, green or
purple, and variably hairy to almost hairless. The rhizomes are wide-spreading,
fleshy, and bear fibrous roots. The leaves are ovate to
ovate-lanceolate, 2 to 6 centimetres (0.79 to 2.36 in) long and 1 to 4
centimetres (0.39 to 1.57 in) broad, green (sometimes purplish), opposite,
toothed, and vary from hairy to nearly hairless. The flowers of the watermint
are tiny, densely crowded, purple, tubular, pinkish to lilac in colour and form
a terminal hemispherical inflorescence; flowering is from mid to late summer.
Water mint is visited by many types of insects, and can be characterized by a
generalized pollination syndrome,[5] but can also spread
by underground rhizomes. All parts of the plant have a distinctly minty smell.[4][6][7] A variety known
as Mentha aquatica var. litoralis is native to areas of Sweden
and Finland near the Baltic Sea. It is unbranched,
hairless, with narrower leaves and paler flowers.[8]
Water
mint is native to much of Europe, northern Africa and western Asia. It has been
introduced to North and South America, Australia and some Atlantic islands.[8]
As
the name suggests, water mint occurs in the shallow margins and channels of
streams, rivers, pools, dikes, ditches, canals, wet meadows, marshes and fens.
If the plant grows in the water itself, it rises above the surface of the
water. It generally occurs on mildly acidic to calcareous (it is common on
soft limestone) mineral or peaty soils.[4][6] M. aquatica can
occur in certain fen-meadow habitats such as the Juncus subnodulosus-Cirsium palustre plant association.[9] It is a component
of Purple moor grass and rush pastures - a type of
Biodiversity ActPlan habitat in the UK.
It hybridises with Mentha spicata (spearmint) to
produce Mentha
× piperita (peppermint), a sterile hybrid; with Mentha suaveolens (apple mint) to
produce Mentha × suavis; with Mentha arvensis (corn mint) to
produce Mentha × verticillata; and with both M. arvensis and M.
spicata to give the tri-species hybrid Mentha × smithiana.[4] It can be used to
make a herbal tea.[8]
Mentha
aquatica is
used in traditional South African medicine for the treatment of depression and
age-related illnesses. Naringenin, an active substance
isolated from the plant, has been shown to be an MAO inhibitor with affinity to
the GABAA(benzodiazepine receptor).[10]
1. Jump up^ NatureServe (2013). "Mentha
aquatica". IUCN Red List of
Threatened Species. Version 2014.3. International Union for
Conservation of Nature. Retrieved 30 January 2015.
5. Jump up^ Van Der Kooi, C.
J.; Pen, I.; Staal, M.; Stavenga, D. G.; Elzenga, J. T. M. (2015). "Competition for
pollinators and intra-communal spectral dissimilarity of flowers" (PDF). Plant
Biology. doi:10.1111/plb.12328.
6. ^ Jump up to:a b Blamey, M. &
Grey-Wilson, C. (1989). Flora of Britain and Northern Europe. ISBN 0-340-40170-2
9. Jump up^ C. Michael Hogan.
2009. Marsh Thistle: Cirsium
palustre,
GlobalTwitcher.com, ed. N. Strömberg
10. Jump up^ Stafford, Gary I.;
Pedersen, Mikael E.; van Staden, Johannes; Jäger, Anna K. (October 2008). "Review on plants
with CNS-effects used in traditional South African medicine against mental diseases". Journal of
Ethnopharmacology. 119 (3): 513–537. doi:10.1016/j.jep.2008.08.010. PMID 18775771. Retrieved 4
January 2016.
11. Jump up^ Rose, Francis (1981). The
Wild Flower Key. Frederick Warne & Co. p. 310. ISBN 0-7232-2419-6.