۱۳۹۵ بهمن ۲۴, یکشنبه

مداخل مخزن الادویه عقیلی خراسانی (پنجاه و یکم) 1

صابون
بفتح صاد و الف و ضم باء موحده و سکون واو و نون از مخترعات هرمس است
ماهیت آن
معروف است و دستور ساختن آن آنست که بکیرند قلی یک جزو و آهک آب ندیده نیم جزو و هر دو را نرم سائیده و با پنج وزن آن آب در حوضی و یا ظرفی بزرک کنند که متصل بدان اندک نشیب تر حوضی و یا ظرفی دیکر و ما بین هر دو ممری باشد آن ممر را بسته تا دو ساعت آن آب را باقلی و آهک خوب برهم زنند پس رها کنند تا ته نشین کردد انکاه آن ممر را باز نمایند تا صافی آن در ان حوض دوم و یا ظرفی دیکر آید پس آن ممر را باز مسدود نمایند و همان مقدار آب باز در ان ریزند و نیکو برهم زنند و بکذارند تا ته نشین کردد صافی را باز در حوضی و یا ظرفی علی حده نمایند و همچنین تا دیکر حدت و تندی در ان نماند و آب هر مرتبه را جدا جدا نکاهدارند پس بقدر ده وزن آب اول روغن زیتون بر روی آتش کذاشته بتدریج از آب آخر بخورد آن بدهند تا تمام شود پس آب پیش از آن را و همچنین تا آخر آب اول را بخورد آن دهند و قوام آن مانند خمیر شده باشد پس از آتش فرود آورند و بر بوریای و یا حصیری پهن نمایند و مانند اقراص بزرک ببرند و بکذارند تا خشک شود و بعضی بجای روغن زیتون روغن بید انجیر و یا بنفشه و یا کنجد و یا دنبه و یا قرطم می کنند و بهترین همه مصنوع از زیتون است و بدترین همه معمول از بزر است و در قرابادین اقسام آن ذکر یافت
طبیعت آن
کرم و خشک در سوم
افعال و خواص آن
مقطع و معفن و اکال و منضج و ملین اورام و جالی و خوردن آن مانع حمل و خمول آن مخرج جنین زنده و مرده و مدر حیض و ضماد آن باهم وزن آن حنا جهت درد زانو و عرق النسا و نمش و کلف و با زیبق و سلیمانی جهت درد مفاصل مزمن و با زاج سفید محرق جهت قوبا و با روغن کل که باهم طبخ دهند جهت خشک نمودن زخمهای سر اطفال با تکرار عمل و بر قروح شهدیه که بمالند و تا هفت روز بکذارند پس به آب کرم بشویند و باز بمالند تا زائل کرداند از اجلۀ ادویه است و با سرکین کبوتر و آهک و امثال آن جهت کشودن دمل و اغتسال موی سر بصابون جهت رفع چرک و قمل و رشک و بثور ابریه نافع و موی را مجعد کرداند و اکثار آن موی را سفید کرداند و یا العبه جهت حکه و جرب و رفع آثار و چون در خرقۀ صوفی اندازند و بزور بر حزاز و قوبا بمالند زائل کرداند و با هموزن آن نمک در حمام بدستور جهت حکه و جرب ریش شده و چون با نیم وزن آن سلیقون که زنجفر محرق است که سرنج نامند و هم چند آن آهک آب دیده درهم نموده بر موی ریش خضاب نمایند در حمام بعد از ان که ریش را پاک شسته باشند که نموست و چربی در ان مطلق نمانده باشد و نیم ساعت صبر کنند موی را سیاه کرداند و پیری را ببرد و با ادویۀ مناسبه جهت تحلیل اورام بلغمیه و نضج آنها و اکثر امراض جلدیه مناسب و مجرب و شیاف آن مسهل خلط خام و رافع قولنج و مخرج کرم مقعده خصوصا در اطفال و مدر بول مقدار شربت آن تا دو مثقال و چهار درم آن کشنده است بجراحت امعا و احشا و ذرور سوختۀ آن در ظرف سفالی جهت ناصور سفید که موضع را اول به آب کرم پاک بشویند و خشک کنند پس بران بپاشند مجرب و آب آن خصوصا آب اول تیزآب است و آشامیدن آن قتال تا چهار درهم بسوزش حلق و معده و مجاری غذا و قئ و اسهال شدید و بسا باشد که اعضای باطنی را متقرح و سوراخ کرداند و مداوای آن همچنین صابون خورده قئ نمودن به آب کرم و روغن کنجد است با کدو و بعد از ان آب کوشتهای چرب با روغن بادام نوشیدن و آشامیدن ماء الخیار با روغن بنفشه و قئ نمودن بدان و آشامیدن مرق دجاج با حب یقطین پخته و باکی نیست بآشامیدن یک دانک کافور و مالیدن تیزآب بر محل لسع و عض حیوانات سمی جاذب و مانع انتشار آنست و یتقرح دفع کرداند
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
//////////////
صابون . (معرب ، اِ) سابون است . گرم و خشک ، مفرح جسد، منضج ، ملین ، مدرّ و جالی است . (منتهی الارب ). از مخترعات هرمس است ، و طریق ساختن او آن است که از قلی یک جزو و از آهک نصف او، نرم سائیده در ظرفی یا حوضی کرده با پنج مثل آن آب و تا دو ساعت بر هم زنند و باید سوراخی در بن ظرف باشد و مسدود کرده که بعد از ته نشین شدن ، سوراخ را باز کرده آب صافی به ظرف دیگر رود، و باز آب تازه ریخته بر هم زده و تکرار عمل کنند تا تندی در جرم او نماند، و آبها را جداگانه ضبط کرده ، و بقدر ده مثل آب اول روغن زیتون را بر روی آتش گذاشته بتدریج اول از آب آخر ۞ به خورد او دهند تا مجموع آبها تسقیه شود و مثل خمیر گردد، پس خشک کرده ریزه کنند و بعضی بجای روغن زیتون روغن دنبه و روغن کنجد و روغن قرطم و بیدانجیر و امثال آن میکنند، و بهترین همه  اقسام قسم اول است . در آخر سیم گرم و خشک و مقطع و معفن و اَکّال و منضج و ملین اورام و جالی و حمول او مخرج جنین زنده و مرده و مُدِرّ حیض و در این امور مجرب است و ضماد او با مثل آن حنّا جهت درد زانو و عرق النسا و نمش و کلف . و با زیبق و سلیمانی جهت درد مفاصل مزمنه مجرب و با روغن گل سرخ جهت خشک کردن زخمهای سر اطفال و قروح شهدیه که بهر چند روز ازاله و تجدیدکنند، و با سرگین کبوتر و امثال آن جهت گشودن دمل وشستن موی با آن جهت رفع چرک و قمل و رشک ، و با لعابها جهت حکه و جرب و رفع آثار، نافع و شیاف او مسهل ورافع قولنج و مخرج کرم مقعد و مدرّ بول و شرب دو مثقال او تا چهار درهم کشنده به جراحت امعاء و احشا است . (تحفه  حکیم مومن ). معروف است و آن چیزی باشد که بدان جامه و امثال آن شویند و مسهل خلط خام است . (برهان قاطع). گرم و خشک بود در چهارم و مفرح اعضا بودو بحکم ، قولنج بگشاید، و مسهل خلط خام بود و چون شافه از وی به خود برگیرند ورمها را نضج دهد. و شریف گوید: چون در میان خرقه  صوف نهند و حزاز و قوبا را بدان بمالند بحکم زایل کند، و اگر با هم چندِ آن نمک بیامیزند و در حمام بمالند حکه و جرب ریش شده را نافع بود. و اگر هم چندان حنا بیامیزند و بر زانو طلا کنند درد زانو ساکن کند و بر نمش طلا کردن زود زایل کند و چون طلا کنند بر ریشهاء شهدیه و هفت روز رها کنند پس به آب گرم بشویند هیچ دوا بهتر از این نبود. و چون دو درم از وی با هم چندِ آن باسلیقون و هم چند آن نوره آب دیده ۞ بر ریش خضاب کنندو در حمام بعد از آن که شسته باشد پاک و نیم ساعت صبر کنند موی را سیاه کند ۞ و چون بر اورام بلغمی دشخوار نضج نهند با ادویه که موافق بود، نضج دهد. و چون بر اورام نهند با ادویه که گشاینده  اورام بود، مانند حُرْف و سرگین کبوتر و اصل قثاءالحمار، فعل وی قوی گرداند، و بر سر جراحتها طلا کردن بگشاید، و آب وی اگر بخورند کشنده بود، نزدیک به خوردن نوره است و مداوای وی به قی کنند، به آب گرم و روغن کنجد و بعد از آن ، آبگوشت از مرغ و روغن بادام . (اختیارات بدیعی ). از صناعت قدیمه است ، قیل وجد فی کتب هرمس و انه وحی و هو الاظهر. و بهترین نوع آن آن است که از زیت خالص و قلی پاکیزه و نوره  پاک ساخته محکم بپزند و خشک کرده به وضع مخصوصی ببرند و آن را عراقی نامند، نه از آنجهت که در عراق سازند بلکه این صفت بر آن غلبه یافته و آن را در اعمال حلب وشام پزند و صابون مغربی آن است که نبریده و محکم نپخته باشند و مانند نشاسته  پخته است . (تذکره  ضریر انطاکی ). در زبان عبری آن را بوریت گویند، و بمعنی پاک کننده باشد. در ارمیا 2:22 در میان صابون و نطرون تفاوت میگذارد. در ایام قدیم و حالیه آب یا خاکستر بعض از نباتات را از برای پاک کردن استعمال کرده و میکنند، نباتاتی که در شوره زار و نم»زارها میروید دارای نمک قلیا میباشد و در عمل شیشه گری و صابون سازی مستعمل است . خاکستر درخت صنوبر و برخی نباتات دیگر دارای نمک شوره هستند. مردمان سلف این املاح و قلیا را باروغن و دهنیات دیگر مخلوط کرده صابونی مایع ترتیب میدادند، و از برای شستن تن و لباس و تصفیه  فلزات نیز استعمال میکردند. صابون منجمدی که فعلاً در فلسطین فراوان است در قدیم الایام در نزد مصریان و اغلب قدماءمعروف نبود... (قاموس کتاب مقدس ص 553). و در طب صابون هایی بکار است که هر یک بنام جزء عامل آن بدان نام مشهور است : صابون گوگرد. صابون سوبلیمه . صابون قطران . صابون گلسیرین و غیره : و این شهر ترمذ بارگه ختلان و چغانیان است و از وی صابون نیک و بوریای سبز و بادبیزن خیزد. (حدود العالم ص 66). و از او [از بست ] کرباس و صابون خیزد. (حدود العالم ص 63).
/////////////
صابون، در شیمی، نمک یک اسید چرب است. صابون‌ها عمدتاً برای شست‌وشو، حمام‌کردن و پاکیزگی استفاده می‌شوند، ولی در ریسیدن پارچه هم از صابون‌ها استفاده می‌گردد و جزء مهمی از روان‌سازها است. صابون‌های تمیزکاری و تطهیر عمدتاً از جمع‌آوری روغن‌ها و چربی‌های گیاهی و حیوانی با محلول شدید آلکالین به‌دست می‌آیند. چربی‌ها و روغن‌ها ترکیبی از تری‌گلیسریدها هستند: سه مولکول اسید چربی که به یک مولکول گلیسرول متصل شده‌اند.
صابون‌ها، با ایجاد امولسیون پایدار از چرک‌ها، باعث ایجاد یک کلوئید امولسیون و درنتیجه مخلوط‌شدن آب و چربی و شسته‌شدن چربی‌ها می‌شوند. (قسمت باردار صابون، چربی‌ها را در آب پخش می‌کند و با آب، که «قطبی» است، جاذبه برقرار می‌نماید و قسمت هیدروکربنی هم با چربی‌ها جاذبه ایجاد می‌کند)[۱]

محتویات  [نمایش]
تاریخچه[ویرایش]
به احتمال زیاد، صابون را اولین بار مصریان باستان در دره نیل ساختند. در حدود ۶۰۰ سال پیش از میلاد، ملوانان فینیقی‌ها، فن صابون‌سازی را به سواحل مدیترانه بردند. در قرن اول میلادی، بهترین صابون از چربی بز و خاکسترهای به‌دست‌آمده از سوزاندن چوب «درخت آلش» به‌دست می‌آمد. تا پایان قرن هجدهم، صابون را از چربی حیوانی و خاکستر چوب تهیه می‌کردند. در همان هنگام، معلوم شد که می‌توان به‌جای خاکستر چوب، از سود سوزآور، که قلیای حاصل از نمک معمولی است، استفاده کرد. در همین زمان، روغن‌های گیاهی نظیر روغن زیتون، روغن نخل، روغن نارگیل، روغن کنجد و روغن سویا جانشین چربی‌های حیوانی شدند.[۲]

روش تهیه صابون[ویرایش]
همه صابون‌های دستشویی با اضافه‌کردن روغن نباتی یا چربی حیوانی به یک قلیای قوی ساخته می‌شوند. این کار در دما و فشار بالا صورت می‌گیرد. آنچه حاصل می‌شود، صابون و ماده دیگری به نام گلیسیرین یا گلیسرول است. گلیسیرین را با یک محلول غلیظ نمک جدا می‌کنند. سپس صابون مذاب را در دستگاه همزن می‌ریزند. در آنجا عطر و مواد نگهدارنده و یا رنگ به آن اضافه می‌کنند. بالاخره صابون مذاب را سرد می‌کنند و در اندازه معین قالب‌گیری می‌کنند یا بُرش می‌دهند.[۲]

صابون‌های مایع[ویرایش]
صابون‌های مایع تا قرن نوزدهم هنوز کشف نشده‌بودند. در سال ۱۸۶۵، ویلیام شپهارد، نوع مایع صابون را اختراع کرد.

منابع[ویرایش]
پرش به بالا Wikipedia contributors, "Soap," Wikipedia, The Free Encyclopedia, http://en.wikipedia.org/w/index.php?title=Soap (accessed October 15, 2015).
پرش به بالا به: ۲٫۰ ۲٫۱ دانشنامه آکسفورد
          در ویکی‌انبار پرونده‌هایی درباره صابون موجود است.
نشان خرد        این یک مقاله خرد پیرامون شیمی است. با گسترش آن به ویکی‌پدیا کمک کنید.
رده‌ها: حمام و سرویس بهداشتی صابون‌ها فناوری پزشکی محافظت از پوست مواد شوینده نمک‌ها وسایل بهداشتی
/////////////
قس صابون در عربی:
يعرّف الصابون بأنه منتج يستخدم مع الماء وذلك لتقليل التوتر السطحي ومن ثم يقوم بطرد الأجزاء غير المرغوب فيها صناعة الصابون البيتي يصنع من الدهون الحيوانية أو النباتية أو الزيوت أو الشحوم من الناحية العضوية، أما من الناحية الكيميائية فإنه يصنع من ملح صوديوم أو بوتاسيوم أحد الأحماض الدهنية، ويتشكل من خلال التفاعل بين كل من الدهون والزيوت والقلويات. في عملية تسمى التصبن.

محتويات  [أظهر]
الصابون البيتي[عدل]
تنقع الصودا في ثلاث أرباع لتر ماء مذاب فيه ملح مع التقليب حتى لا تلتصق الصودا بقاع الاناء(يجب أن يكون معدنيا). غطي الخليط واتركه/اتركيه 24 ساعة تطحن القلفونيا وتضاف إلى الدقيق وبودرة التلك ويضاف الزيت.

ثم يضاف ذائب الصودا بالماء المملح قطرة قطرة إلى المزيج مع استمرار التقليب في اتجاه واحد.

استمر/استمري في التحريك مدة 5 دقائق بعد تمام عملية الخلط.

يصب في الأوعية الصغيرة بحذر مع هز الأوعية باليدين من الجوانب لاسواء السطوح. غطي سطح الصابون بعد ذلك بورق زبدة ثم كرتونة ثم يغطى الجميع ببطانية صوف ويترك في مكان دافئ لمدة 24 ساعة.

تقلب الأوعية الصغيرة ونستخلص الصابون.[2]

تتطلب عملية تصنيع الصابون فهما كاملا للكيمياء، قديما كانت هذه العملية تتطلب وقتا طويلا لإعدادها ومراحل عديدة أثناء التنفيذ، وكمبدأ عام نستطيع أن نقوم بتصنيع الصابون إذا أدركنا أن تصنيعه يتم بناء على تفاعل كيميائي في أبسط صورة بين الحمض والقاعدة والتي تسبب ما يعرف بعملية التصبن.

ويأتي الشق الحامضي في الصابون من مصادر كثيرة أهمها الدهون، وبالنسبة للشق القاعدي فهو يعتبر من المكونات التي يصعب الحصول عليها نظرا لأنها تحتاج إلى عمليات كيمائية صعبة حتى تظهر في شكلها النهائي فهذا الشق عادة ينتج من حرق مركبات عضوية.

تاريخ الصابون[عدل]
تعود صناعة الصابون إلى ألفي سنة مضت. حيث كان القدماء يدهنون أجسامهم بزيت الزيتون إضافة إلى عصارات بعض النباتات وأليافها لتنظيف أنفسهم. من المدن المشهورة بصناعة الصابون حلب ونابلس وطرابلس، وينسب الصابون إلى هذه المدن ومن أشهرها الصابون الحلبي والصابون النابلسي والصابون الطرابلسي. وقد وجد علماء الآثار بين خرائب مدينة بومبي معملاً صغيرًا لصنع الصابون يشبه كثيراً الصابون المستخدم في عصرنا.والجدير بالذكر أنه منذ مائة عام فقط كان الصابون المستخدم يصنع في المنازل.

يُقال أن أقدم محاولة لصناعة الصابون في التاريخ قام بها سكان غرب أوروبا المعروفون باسم: السلاتيون وذلك في بدية العصر الحجري، فقاموا بتجهيز صابون بدائي من "شحم الخنازير" ورماد النبات المحتوي على صودا، أطلقوا عليه اسم: سابو، والذي اشتقت منه كلمة صابون.

وفي زمن نيكولا ليبلان كان لا يزال رماد الصودا، والذي يمثل المكون الأساسي للصابون، يستخرج من الأخشاب والأعشاب البحرية بطريقة بدائية بطيئة مرتفعة التكاليف، ولذا كان هناك حاجة ملحة للحصول عليه بطرق أخرى سريعة غير مكلفة نظراً لاحتياج هذه المادة في عمليات الصناعة. فبالإضافة لاستخدام الصودا في إعداد الصابون فإنها تدخل كذلك في صناعات أخرى مثل الزجاج، والبورسلين، والورق.

وفي سنة 1775، أعلنت الأكاديمية الفرنسية للعلوم عن جائزة مالية لمن يتمكن من تجهيز الصودا بطريقة سهلة منخفضة التكاليف. وفاز ليبلان بتلك الجائزة بعد تجهيز الصودا بالملح، وبالتالي أمكنه تجهيز وتصنيع الصابون.لكن ليبلان لم يتسلم الجائزة حيث اندلعت بعد ذلك الثورة الفرنسية، وطالبت حكومة الثورة الفرنسية بجعل هذا الابتكار ملكاً للشعب، وألغت موضوع الجائزة. عانى ليبلان بعد ذلك من فقر شديد وفي عام 1806 قرر التخلص من حياته وانتحر. ويُقال أيضا أنه من اختراع لسومريين، فقد اكتشف في خراب سومر قطع من الفخار يعود تاريخها إلى 2500 سنةق.م وعليها كتابة تصف طريقة صنع الصابون ثم نجد الصابون في روما في بلاد الإسلام.

واسم الصابون أو سافون، كما يسمونه في الغرب، أخذ من اسم مدينة صافونا الإيطالية حيث كان يصنع بكميات تجارية. ويُقال أيضا أنه تعود صناعة الصابون إلى ألفي سنة مضت حيث كان القدماء يدهنون أجسامهم بزيت الزيتون إضافة إلى عصارات بعض النباتات وأليافها لتنظيف أنفسهم. وقد وجد علماء الآثار بين خرائب مدينة بومبي معملاً صغيراً لصنع الصابون يشبه كثيراً الصابون المستخدم في عصرنا. والجدير بالذكر أنه منذ مائة عام فقط كان الصابون المستخدم يصنع في المنازل.

صناعة الصابون[عدل]
قديماً
في القرن الرابع عشر الميلادي جاء على لسان الجلدكي في كتابه رتبة الحكيم : "الصابون مصنوع من بعض المياه الحادة المتخذة من القلي والجير، والماء الحاد يهرئ الثوب، فاحتالوا على ذلك بأن مزجوا الماء الحاد بالدهن الذي هو الزيت، وعقدوا منه الصابون الذي ينقي الثوب ويدفع ضرر الماء الحاد عن الثوب وعن الأيدي".

وبحلول القرن الثالث عشر، عندما انتقلت صناعة الصابون من إيطاليا إلى فرنسا، كان الصابون يصنع من شحوم الماعز بينما كان يتم الحصول على القلويات من شجر الزان. وبعد التجربة، توصل الفرنسيون إلى وسيلة لصناعة الصابون من زيت الزيتون بدلا من دهون الحيوانات.

في عام 1500 م، أدخلوا هذا الاختراع إلى إنجلترا. وقد نمت هذه الصناعة في إنجلترا نموا سريعا. في عام 1622 م منح الملك جيمس الأول امتيازات خاصة لها. في عام 1783 م قام الكيميائي السويدي كارل ويلهيلم شيل مصادفة بتقليد التفاعل في صناعة الصابون حيث تفاعل زيت الزيتون المغلي مع أكسيد الرصاص فنتج عن ذلك مادة ذات رائحة جميلة أطلق عليها (إيسوس) وتعرف حاليا باسم (الجليسرين).

وقد اكتشف شيفرول أخيرا في عام 1823 م أن الدهون البسيطة لا تتفاعل مع القلويات لتكوين الصابون ولكنها تتحلل أولا لتكوين أحماض دهنية وجليسرين. وفي عام 1791 م عندما توصل الكيميائي الفرنسي نيكولاس ليبلانك 1742 م-1806 م إلى طريقة للحصول على كربونات الصوديوم أو الصودا من الملح العادي.

حديثاً
إن الزيوت والدهون المستخدمة هي عبارة عن مركبات للجليسرين وحمض دهني مثل الحامض النخيلي أو الحامض الاستياري، وعندما تعالج هذه المركبات بسائل قلوي مذاب مثل هيدروكسيد الصوديوم في عملية يطلق عليها التصبين، فإنها تتحلل مكونة الجليسرين وملح صوديوم الحمض الدهني.

فمثلاً حمض البلمتين الذي يعتبر الملح العضوي للجليسرين والحمض النخيلي ينتج بلميتات الصوديوم والجليسرين عند التصبين. ويتم الحصول على الأحماض الدهنية اللازمة لصناعة الصابون من الشحوم والدهون وزيت السمك والزيوت النباتية مثل زيت جوز الهند وزيت الزيتون وزيت النخيل وزيت فول الصويا وزيت الذرة.

1- الصابون الصلب فيصنع من الزيوت والدهون التي تحتوي على نسبة عالية من الأحماض المشبعة التي تتصبن مع هيدروكسيد الصوديوم.

2- أما الصابون اللين فهو عبارة عن صابون شبه سائل يصنع من زيت بذر الكتان وزيت بذر القطن وزيت السمك والتي تصبن مع هيدروكسيد البوتاسيوم.

3- وبالنسبة للشحوم التي تستخدم في صناعة الصابون فتتدرج من أرخص الأنواع التي يحصل عليها من القمامة وتستخدم في صناعة الأنواع الرخيصة من الصابون وأفضل الأنواع المأكولة من الشحوم والتي تستخدم في صناعة صابون التواليت الفاخر. وتنتج الشحوم وحدها صابونا صلبًا جدا بحيث أنه غير قابل للذوبان ليعطي رغوة كافية ومن ثم فإنه يخلط عادة بزيت جوز الهند.

4- أما زيت جوز الهند وحده فينتج صابونا صلبا غير قابل للذوبان. بحيث أنه لا يستخدم في المياه العذبة، إلا أنه يرغي في المياه المالحة وبالتالي يستخدم كصابون بحري.


5- ويحتوي الصابون الشفاف عادة على زيت خروع وزيت جوز هند عالي الجودة وشحوم.

6- أما صابون التواليت الفاخر فيصنع من زيت زيتون عالي الجودة ويعرف باسم الصابون القشتالي.

7- أمّا بالنسبة لصابون الحلاقة، فهو صابون لين يحتوي على بوتاسيوم وصوديوم وكذا الحمض الاستياري الذي يعطي رغوة دائمة.

8- أما كريم الحلاقة فهو عبارة عن معجون يحتوي على خليط من صابون الحلاقة وزيت جوز الهند.

طريقة صنع الصابون[عدل]
المواد:

زيت زيتون، زيت جوز الهند، أنواع أخرى من الزيوت، هيدروكسيد الصوديوم.

الطريقة الأولى (الباردة):

يُحضّر محلول مركز من هيدروكسيد الصوديوم 1M) NaOH).
يُوضع مقدار (100 مل) من أي زيت في كأس زجاجي سعته (500 مل).
يضاف مقدار (40 مل) من محلول NaOH.
يُحرّك المزيج حتى يصبح غليظ القوام.
يغطّى الخليط بعد صبّه في قالب بغطاء بلاستيك ويُترك كي يجمد.
الطريقة الثانية (الغليان):

يُحضر محلول مركز من هيدروكسيد الصوديوم 1M) NaOH).
يوضع مقدار (10 مل) من محلول هيدروكسيد الصوديوم في كأس زجاجي سعته (500 مل) وسخنه.
يُضاف مقدار (100 مل) من الزيت إلى محلول هيدروكسيد الصوديوم الساخن.
يضاف تدريجيا (30 مل) من محلول هيدروكسيد الصوديومهيدروكسيد الصوديوم.
يُسخن حتى الغليان مع مراعاة تحريك المحلول بشكل مستمر.
عندما يصبح الخليط غليظاً يُوقف التسخين ويُضاف (40 مل) من محلول NaCl مع الاستمرار في التسخين.
سوف ينفصل الخليط بعد ذلك إلى طبقتين العليا هي الصابون الذي يفصل ويصب في قوالب ويغطى بصفيحة من البلاستيك ويترك ليجمد.
التعبئة[عدل]
يتم تعبئه الصابون في أوراق جيدة الشكل وتغليفه وتلوينه بأكثر من لون ليظهر في أشكال بديعة ومن المهم أن يتم اختيار أغلفة جيدة الشكل حتى ترضي ذوق المستهلك وتجذبه.

مصادر[عدل]
مصادر[عدل]
3. صناعة الصابون البلدي-قتيبة صدقه
///////////
قس صابون در آذری:
Sabun — Kimyada, sabun yağ turşusunun duzudur. [1]Sabunlar qalıb ya da maye şəklində əsasən yumaq, hamam etmə və təmizləmə üçün surfektant kimi istifadə olunur və həm də tekstil əyirməsində istifadə olunur və yağlayıcı maddələrində mühüm komponentlərindəndir.
///////////
قس صابون در باسای اندونزی:
Sabun yang berasal dari bahasa India/Hindi साबुन adalah surfaktan yang digunakan dengan air untuk mencuci dan membersihkan. Sabun biasanya berbentuk padatan tercetak yang disebut batang karena sejarah dan bentuk umumnya. Penggunaan sabun cair juga telah telah meluas, terutama pada sarana-sarana publik. Jika diterapkan pada suatu permukaan, air bersabun secara efektif mengikat partikel dalam suspensi mudah dibawa oleh air bersih. Di negara berkembang, deterjen sintetik telah menggantikan sabun sebagai alat bantu mencuci atau membersihkan.
///////////
قس صِبان درعبری:
סבון הוא תערובת דטרגנטים פעילת שטח המיועדת לניקוי הגוף, לכביסה או לניקיון כללי. בדרך כלל סבון נמכר בצורה מוצקה של פיסות מרובעות או מעוגלות או בצורה נוזלית בבקבוקים (בדרך כלל סבון לידיים ולשטיפת כלים).

סבונים רבים מיוצרים מתערובת של מלחים נתרניים או אשלגניים של חומצות שומן, הנוצרים בתהליך הנקרא ספוניפיקציה: בתגובה של אסטרים של חומצות שומן (מסורתית, נעשה שימוש בטריגליצרידים) עם בסיסים (כנתרן הידרוקסידי או אשלגן הידרוקסידי), בטמפרטורה של 80-100°C. האסטר עובר הידרוליזה ומתקבלת תערובת של כוהל ומלח חומצת שומן, המהווה סבון גולמי. כאשר בתהליך הייצור מחליפים את חומצת השומן בסולפט (מלח של חומצה גופרתית), התוצר הסופי ידוע כאל-סבון[1].
&&&&&&
قس صابون در باسای جاوی:
Sabun iku salah siji senyawa kimia paling tuwa sing tau dikenal.[1] Sabun iku ora kanthi aktual ditemokaké, nanging saka usaha ngembangaké campuran senyawa alkali lan lemak utawa lenga.[1] Sabun iku ''surfaktan'' sing digunakaké kanggo umbah-umbah utawa ngresiki lan digunakaké kanthi pitulungan banyu.[2] Sabun iku diasilaké saka proses saponifikasi, ya iku proses hidrolis lemak dadi asam lemak lan gliserol ing kahanan basa.[2] Bahan sing biyasané digunakaké ya iku ''NaOH'' (natrium/sodium hidroksida) lan ''KOH'' (kalium/potasium hidroksida).[2] Asam lemak sing sesambungan karo natrium utawa kalium iki sing dijenengaké sabun.[2]
////////////
قس صابون در کردی:
Sabûn, berhema ji bandora alkalîyê a li ser maddeya rûn çêdibe, ji bo cilşûştinê û ji bo karên paqijiyê tê bikaranîn.

Cara yekem, sabûn berê mîladê salên 3000 li Mezopotamyayê hatîye bikaranîn û belgeyên Sumeran de terîfa wî sabûnê jî tê nivisandin. Di van terîfande; xweliya darê dikeve nava avê û tê kelandin , dema kelandinêde rûn dikeve nav û hedî hedî tê helandin û sabun çêdibe. Paşê pê re Rom´an ev teknîk pêştexistine û îmalatxanêya sabûnê çêkirine. Sabûn,ji bandora alkalîyeki gihînêr a li ser rûnê asîdê u esterên glîserînê ku ev maddeyekî rûnê tabîî ye tê hilberîn.Formula wî bi vî şiklê ye:

{\displaystyle {\mathsf {CH-COO-CH-CH-COO-CH-CH-COO-CH+3NaOH}}} {\displaystyle {\mathsf {CH-COO-CH-CH-COO-CH-CH-COO-CH+3NaOH}}}

{\displaystyle {\mathsf {3CH-COONa+OH-CH-OHCH-OHCH}}} {\displaystyle {\mathsf {3CH-COONa+OH-CH-OHCH-OHCH}}}

Çavkaniyên maddeya rûn, rûnen nebatî u rûnen heywananîne.
///////////
قس صُون در ازبکی:
Sovun suv bilan birga tozalashda ishlatiluvchi yuzaviy-faol moddadir. Sovun qattiq yoki suyuq holatlarda ishlab chiqariladi.
//////////
قس صابون در پشتو:
سابون په کيميا کې. د غوړ اسيد مالگه بلل چې تر ډېره له سابون د مينځلو، لامبلو او پاکولو په موخه کارول کيږي
////////////
قس تاتاری:
Сабын — үз эченә өслек актив матдәләрне кертүче каты яки сыек матдә. Юыныр өчен һәм көндәлек химиядә кулланыла.
//////////
قس تاجیکی:
Собунпазӣ (порсӣ: صابونپزی ) – пешаи суннатии тоҷикон мебошад, ки ба истеҳсоли собун аз равған ва хокистари гиёҳон асос ёфтааст.
///////////
قس صابون در ترکی استانبولی:
Sabun, suyla birleştiğinde temizlemede kullanılan maddelerden kalıp ya da sıvı şekilde olanlara verilen genel ad.
Sabunun temizleyici etkisi, suyu çeken ince bir tabaka ile yağ parçacıklarını sarabilme yeteneğinden doğar.
/////////////
قس صابون در اردو:
Sabun, suyla birleştiğinde temizlemede kullanılan maddelerden kalıp ya da sıvı şekilde olanlara verilen genel ad.

Sabunun temizleyici etkisi, suyu çeken ince bir tabaka ile yağ parçacıklarını sarabilme yeteneğinden doğar.
////////////
Soap
From Wikipedia, the free encyclopedia
For other uses, see Soap (disambiguation).
https://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/b/b5/Decorative_Soaps.jpg/300px-Decorative_Soaps.jpg
A collection of decorative soaps, as often found in hotels
https://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/e/e0/NaStearate.png/300px-NaStearate.png
Two equivalent images of the chemical structure of sodium stearate, a typical soap.
In chemistry, a soap is a salt of a fatty acid.[1] Household uses for soaps include washingbathing, and other types of housekeeping, where soaps act as surfactantsemulsifying oils to enable them to be carried away by water. In industry they are also used in textile spinning[further explanation needed] and are important components of some lubricants.
Soaps for cleaning are obtained by treating vegetable or animal oils and fats with a strong base, such as sodium hydroxide or potassium hydroxide in an aqueous solution. Fats and oils are composed of triglycerides; three molecules of fatty acids attach to a single molecule of glycerol.[2] The alkaline solution, which is often called lye (although the term "lye soap" refers almost exclusively to soaps made with sodium hydroxide), brings about a chemical reaction known as saponification.
In this reaction, the triglyceride fats first hydrolyze into free fatty acids, and then these combine with the alkali to form crude soap: an amalgam of various soap salts, excess fat or alkali, water, and liberated glycerol (glycerin). The glycerin, a useful by-product, can remain in the soap product as a softening agent, or be isolated for other uses.[2]
Soaps are key components of most lubricating greases, which are usually emulsions of calcium soap or lithium soap and mineral oil.[3] Many other metallic soaps are also useful, including those of aluminium, sodium, and mixtures of them. Such soaps are also used as thickeners to increase the viscosity of oils. In ancient times, lubricating greases were made by the addition of lime to olive oil.[4]
صاصفراس
بفتح صاد و الف و فتح صاد و سکون فا و فتح را و الف و سین همه مهمله
ماهیت آن
از ادویۀ جدیده است که از بلدۀ مسمی به فلوریده از بلاد ارض جدید می آورند و آن پوست درختی است بعضی ضخیم و بعضی نازک شبیه بدارچینی در شکل و رنک و بو و طعم آن قریب برازیانه و با حدت و عطریت و درخت آن شبیه بدرخت صنوبر در دهنیت و سائر اوصاف و با حدت و برک آن مدور و مشرف بسه شرفه و چون خشک شود خشبو کردد زیاده از تازۀ آن و تنۀ درخت آن شبیه بکمثری در قطر و سبز رنک مائل بتیرکی و در صلابت و رخاوت معتدل منبت آن صحراهای معتدله در حرارت و برودت و رخاوت و صلابت و مستعمل بیشتر قشر آن است
طبیعت آن
در اول سوم کرم و خشک و چوب آن در دوم یعنی کرمی و خشکی قشر آن زیاده از چوب آن
افعال و خواص آن
ملطف و مرقق رطوبات لزجه و مقطع آنها و مفتح سدد عتیقه در جمیع مجاری و منضج اخلاط غلیظه و مقوی اعضای رئیسه و ضعیفه و قوی و موافق حرارت غریزیه بسبب عطریت رایحه و حرارت ذاتیه و دافع جمیع امراض ناشیه از مادۀ باردۀ رطبه بتعریق و ادرار و ضیق النفس و سرفۀ کهنه و فواق و قئ و غثیان و هیضه و سوء المزاج بارده از معده و کبد و مثانه و وجع کرده و مفاصل قدیم حادث از مادۀ بلغم و مدر بول و حیض و محلل ریاح غلیظۀ محتقنه در مجاری بول و منی و زائل کنندۀ عسر البول حادث از سنک کرده و مثانه و از غرائب آثار آنست که اطلاق طبیعت می نماید و اسهال نیز با وجود یبسی که دارد بسبب فادزهریت و جهت امراض سمی بتمامی خصوصا طاعون و حمی ربع و نائبه و بائیه حتی آنکه کفته اند نکاهداشتن قطعه از قشر آن در دهان و فرو بردن آب آن در ایام و با بسیار نافع و مانع سرایت عفونت هوا است باذن اللّه سبحانه و نیز جهت تسکین درد دندان نافع چون مرطوب المزاج در اوقات صحت جهت حفظ آن استعمال نماید نیز نافع و لیکن مناسب محرور المزاج و همچنین یابس المزاج نیست مکر نزد احتیاج و ضرورت برای طبیب حاذق و تدبیر او جهت آنکه استعمال او در چنین مزاجی خطرناک است بحدی که تدبیر و اصلاح آن دشوار و طبیب حاذق چون استعمال نماید ملاحظۀ مزاج و سن و بلد و فصل و مرض و غیره نموده با ادویۀ مصلحه و مبدرقه استعمال خواهد نمود حتی آنکه بعضی حذاق در علاج هزال مقرط با ادویۀ مسمنۀ بارده استعمال نموده باذن اللّه تعالی هزال برطرف کشته و تسمین حاصل شده جهت آنکه از شان این دوا است بدرقه و رسانیدن قوای ادویۀ که ترکیب بآن نموده اند بسوی محل مقصود پیش از فتورقوت و سقوط تاثیر آن بسهولت و لهذا نفع آن در امراض متضاده بزرک و بسیار است با ادویۀ مناسبۀ هر علت و طرق استعمال آن بوجه کثیره است و اشهر و اقوی همه آنست که بکیرند چوب با قشر آن پنج درهم یا شش درهم بحسب رای طبیب و اقتضای وقت و بکارد ریزه ریزه نموده در یک صد و پنجاه درم آب یک شب و یک روز بخیسانند پس در دیک کرده سر آن را بسته به نحوی که مطلقا بخار آن بیرون نرود پس در ظرف کلی لعابدار بآتش ملایم طبخ دهند تا دو ثلث آن برود و پنجاه درم بماند پس فرود آورده بکذارند تا کرمی آن کم شود پس سر آن را کشاده صاف نمایند و با شکر پنج مثقال و یا بدون آن نیم کرم بیاشامند و بر ثفل آن دو صد درهم آب داخل کرده بآتش ملائم جوش دهند تا یک صد درهم بماند و صاف نموده بجای آب هر وقت که تشنه شوند بیاشامند و همچنین تا بیست و یک روز یا چهل روز بحسب رای طبیب و کلغت و مشقت پرهیز از محافظت هوا و غیر آن بطور چوب چینی نیست و جهت هر مرض با ادویۀ مناسبه آن چنانچه ذکر یافت ترتیب نمایند
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
/////////////
ساسافراس (نام علمی: Sassafras) نام یک سرده از راسته برگ‌بوسانان است.

منابع[ویرایش]
مشارکت‌کنندگان ویکی‌پدیا، «Sassafras»، ویکی‌پدیای انگلیسی، دانشنامه آزاد (بازیابی در ۲۳ فوریه ۲۰۱۴).
/////////////
ساسافراس (الاسم العلمي: sasafran) هو جنس من الفصيلة الغارية يتواجد فى أمريكا الشمالية والصين

مرجع[عدل]
^   تعديل قيمة خاصية معرف موسوعة الحياة (P830) في ويكي بيانات"معرف Sassafras في موسوعة الحياة". eol.org. اطلع عليه بتاريخ 3 فبراير 2017.
////////////
Sassafras
From Wikipedia, the free encyclopedia
This article is about the various species of the sassafras tree of the Northern Hemisphere; for the North American sassafras, see Sassafras albidum. For other uses, see Sassafras (disambiguation).
Sassafras
Sassafras7.jpg
Kingdom:
(unranked):
(unranked):
Order:
Family:
Genus:
Sassafras
J.Presl
Species
Pseudosassafras Lecomte
Sassafras is a genus of three extant and one extinct species of deciduous trees in the family Lauraceae, native to eastern North America and eastern Asia.[1][2][3] The genus is distinguished by its aromatic properties, which have made the tree useful to humans.
Contents
  [show] 
Overview[edit]
https://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/6/66/Male_and_Female_Sassafras_Flowers.jpg/220px-Male_and_Female_Sassafras_Flowers.jpg
Male and female Sassafras albidum flowers. The male flower is on the left; the female is on the right. The male flower has nine stamens (one partially obscured), while the female has a central pistil.
Name[edit]
The name "sassafras", applied by the botanist Nicolas Monardes in 1569, comes from the French sassafras. Some sources claim it originates from the Latin saxifraga or saxifragus: "stone-breaking;" saxum "rock" + frangere "to break").[4][5] Early European colonists reported that the plant was called winauk by Native Americans in Delaware and Virginia and pauane by the Timucua. Native Americans distinguished between white sassafras and red sassafras, which terms referred to the same plant but to different parts of the plant with distinct colors and uses.[6] Sassafras was known as fennel wood (German Fenchelholz) due to its distinctive aroma.[7][clarification needed]
Description[edit]
Sassafras trees grow from 9–35 m (30–115 ft) tall with many slender sympodial branches, and smooth, orange-brown bark or yellow bark.[8] All parts of the plants are fragrant. The species are unusual in having three distinct leaf patterns on the same plant: unlobed oval, bilobed (mitten-shaped), and trilobed (three-pronged); the leaves are hardly ever five-lobed.[9] Three-lobed leaves are more common in sassafras tzumu and sassafras randaiense than in their North American counterparts, although three-lobed leaves do sometimes occur on sassafras albidum. The young leaves and twigs are quite mucilaginous, and produce a citrus-like scent when crushed. The tiny, yellow flowers are five-petaled; sassafras albidum and sassafras hesperia are dioecious, with male and female flowers on separate trees, while sassafras tzumu and sassafras randaiense have male and female flowers occurring on the same trees. The fruit is a drupe, blue-black when ripe.[1]
The largest known sassafras tree in the world is located in Owensboro, Kentucky, and measures over 100 feet high and 21 feet in circumference.[10][11]
Habitat and range[edit]
Many Lauraceae are aromatic, evergreen trees or shrubs adapted to high rainfall and humidity, but the Sassafras genus is deciduous. Deciduous sassafras trees lose all of their leaves for part of the year, depending on variations in rainfall.[citation needed] In deciduous tropical Lauraceae, leaf loss coincides with the dry season in tropical, subtropical and arid regions. In temperate climates, the dry season is due to the inability of the plant to absorb water available to it only in the form of ice.[citation needed]
Sassafras is commonly found in open woods, along fences, or in fields. It grows well in moist, well-drained, or sandy loam soils and tolerates a variety of soil types, attaining a maximum in southern and wetter areas of distribution.[12]
Sassafras albidum ranges from southern Maine and southern Ontario west to Iowa, and south to central Florida and eastern Texas, in North America. Sassafras tzumu may be found in Anhui, Fujian, Guangdong, Guangxi, Guizhou, Hubei, Hunan, Jiangsu, Sichuan, Yunnan, and Zhejiang, China.[13] Sassafras randaiense is native to Taiwan.[14]
Importance to wildlife[edit]
The leaves, bark, twigs, stems, and fruits are eaten by birds and mammals in small quantities. For most animals, Sassafras is not consumed in large enough quantities to be important, although it is an important deer food in some areas. Carey and Gill rate its value to wildlife as fair, their lowest rating. Sassafras leaves and twigs are consumed by white-tailed deer and porcupines. Other sassafras leaf browsers include groundhogsmarsh rabbits, and American black bears. Rabbits eat sassafras bark in winter. American beavers will cut sassafras stems. Sassafras fruits are eaten by many species of birds, including bobwhite quaileastern kingbirdsgreat crested flycatchersphoebeswild turkeysgray catbirdsnorthern flickerspileated woodpeckersdowny woodpeckersthrushesvireos, and northern mockingbirds. Some small mammals also consume sassafras fruits.[15]
Species[edit]
The genus Sassafras includes four species, three extant and one extinct. Sassafras plants are endemic to North America and East Asia, with two species in each region that are distinguished by some important characteristics, including the frequency of three-lobed leaves (more frequent in East Asian species) and aspects of their sexual reproduction (North American species are dioecious).
Taiwanese sassafras, Taiwan, is treated by some botanists in a distinct genus as Yushunia randaiensis (Hayata) Kamikoti, though this is not supported by recent genetic evidence, which shows Sassafras to be monophyletic.[3][16]
https://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/8/8b/Sassafras_hesperia_01.jpg/220px-Sassafras_hesperia_01.jpg
Fossil Sassafras hesperia leaf from Early Ypresian, Klondike Mountain Formation, Washington, USA
North America[edit]
·         Sassafras albidum (Nuttall) Nees – sassafraswhite sassafrasred sassafras, or silky sassafras, eastern North America, from southernmost OntarioCanada through the eastern United States, south to central Florida, and west to southern Iowa and East Texas, formerly, Wisconsin[17]
·         Sassafras hesperia (Berry) – western North American, from the EoceneKlondike Mountain Formation of Washington and British Columbia[2]
East Asia[edit]
·         Sassafras tzumu (Hemsl.) Hemsl. – Chinese sassafras or tzumu, central and southwestern China
·         Sassafras randaiense (Hayata) Rehd. – Taiwan
Human uses of sassafras[edit]
All parts of sassafras plants, including roots, stems, twig leaves, bark, flowers, and fruit, have been used for culinary, medicinal, and aromatic purposes, both in areas where they are endemic and in areas where they were imported, such as Europe. The wood of sassafras trees has been used as a material for building ships and furniture in China, Europe, and the United States, and sassafras played an important role in the history of the European colonization of the American continent in the 16th and 17th centuries. Sassafras twigs have even been used as toothbrushes or fire starters.
Culinary uses of sassafras[edit]
See culinary uses of Sassafras albidum for more information on culinary use specific to the extant North American species, and legislation in the United States restricting the use of products derived from sassafras.
Sassafras albidum is an important ingredient in some distinct foods of the United States. It is the main ingredient in traditional root beer and sassafras root tea, and ground leaves of sassafras are a distinctive additive in Louisiana Creole cuisine (see the article on filé powder, and a common thickening and flavoring agent in gumbo). Methods of cooking with sassafras combine this ingredient native to America with traditional North American, as well as European, culinary techniques, to create a unique blend of Creole cuisine, and are thought by some to be heavily influenced by a blend of cultures.[18] Sassafras is no longer used in commercially produced root beer since sassafras oil was banned for use in commercially mass-produced foods and drugs by the FDA in 1960 due to health concerns.[19]
Sassafras leaves and flowers have also been used in salads, and to flavor fats or cure meats.[20][21]
Medicinal uses of sassafras[edit]
Numerous Native American tribes used the leaves of sassafras to treat wounds by rubbing the leaves directly into a wound and used different parts of the plant for many medicinal purposes such as treating acne, urinary disorders, and sicknesses that increased body temperature, such as high fevers.[22] East Asian types of sassafras such as Sassafras tzumu (chu mu) and Sassafras randaiense (chu shu) are used in Chinese medicine to treat rheumatism and trauma.[23]Some modern researchers conclude that the oil, roots and bark of sassafras have analgesic and antiseptic properties. Different parts of the sassafras plant (including the leaves and stems, the bark, and the roots) have been used to treat
"scurvy, skin sores, kidney problems, toothaches, rheumatism, swelling, menstrual disorders and sexually transmitted diseasesbronchitishypertension, and dysentery. It is also used as a fungicide, dentifrice, rubefacient, diaphoretic, perfume, carminative and sudorific."[24]
Before the twentieth century, Sassafras enjoyed a great reputation in the medical literature, but became valued for its power to improve the flavor of other medicines.[25]
Sassafras wood and oil were both used in dentistry. Early toothbrushes were crafted from sassafras twigs or wood because of its aromatic properties.[12] Sassafras was also used as an early dental anesthetic and disinfectant.[26][27]
Uses of sassafras wood[edit]
Sassafras albidum is often grown as an ornamental tree for its unusual leaves and aromatic scent. Outside of its native area, it is occasionally cultivated in Europe and elsewhere.[28] The durable and beautiful wood of sassafras plants has been used in shipbuilding and furniture-making in North America, in Asia, and in Europe (once Europeans were introduced to the plant).[29] Sassafras wood was also used by Native Americans in the southeastern United States as a fire-starter because of the flammability of its natural oils found within the wood and the leaves.[30]
Sassafras oil and aromatic uses[edit]
https://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/1/12/AbbotV1Tab02A.jpg/220px-AbbotV1Tab02A.jpg
S. albidum is a host plant for the spicebush swallowtail.
Steam distillation of dried root bark produces an essential oil which has a high safrole content, as well as significant amounts of varying other chemicals such as camphoreugenol5-methoxyeugenolasarone, and various sesquiterpenes. Many other trees contain similarly high percentages and their extracted oils are sometimes referred to as sassafras oil.,[31] which once was extensively used as a fragrance in perfumes and soaps, food and for aromatherapy. Safrole is a precursor for the clandestine manufacture of the drugs MDA and MDMA, and as such, sales and import of sassafras oil (as a safrole containing mixture of above threshold concentration) are heavily restricted in the US.[32]
Sassafras oil has also been used as a natural insect or pest deterrent, and in cordials (such as the opium-based Godfrey's) and homemade liquor to mask strong or unpleasant smells.[12][20] Sassafras oil has also been added to soap and other toiletries.[26] It is banned in the United States for use in commercially mass-produced foods and drugs by the FDA as a potential carcinogen.[19]
Exploitation and commodification of the sassafras plant[edit]
For a more detailed description of uses by indigenous peoples of North America, and a history of the commodification and exploitation of Sassafras albidum by Europeans in the United States in the 16th and 17th centuries, see the article on the extant North American species of sassafras, Sassafras albidum.
In modern times, the sassafras plant has been exploited for the extraction of sassafras oil. It is used in a variety of commercial products[which?] or their syntheses, such as the insecticide synergistic compound piperonyl butoxide.[33]These plants are primarily harvested for commercial purposes in Asia and Brazil.[34]
References[edit]
1.     Jump up to:a b van der Werff, Henk. "Sassafras". Flora of North America (FNA). Missouri Botanical Garden – via eFloras.org.
2.     Jump up to:a b Wolfe, Jack A. & Wehr, Wesley C. 1987. The sassafras is an ornamental tree. "Middle Eocene Dicotyledonous Plants from Republic, Northeastern Washington". United States Geological Survey Bulletin1597:13
3.     Jump up to:a b Nie, Z.-L., Wen, J. & Sun, H. (2007). "Phylogeny and biogeography of Sassafras (Lauraceae) disjunction between eastern Asia and eastern North America". Plant Systematics and Evolution. 267: 191–203. doi:10.1007/s00606-007-0550-1.
4.     Jump up^ Bibliotheca Americana. John Carter Brown Library. 1570. pp. 246, 267, 346. Retrieved 2014-12-09.
5.     Jump up^ Webster's Revised Unabridged Dictionary (1913 ed.). 1913. pp. 1277–1280. Retrieved 2014-12-09.
6.     Jump up^ Austin, Daviel (November 29, 2004). Florida Ethnobotany. CRC Press. p. 606. ISBN 978-0-8493-2332-4.
7.     Jump up^ Weaver, William (December 19, 2000). Sauer's Herbal Cures: America's First Book of Botanic Healing, 1762–1778. Routledge. p. 274. ISBN 978-0-415-92360-6.
8.     Jump up^ Dirr, Manual of woody landscape plants. Page 938.
9.     Jump up^ Noble Plant Image Gallery Sassafras (includes photo of five-lobed leaf) Archived April 3, 2016, at the Wayback Machine.
10.  Jump up^ [web head http://www.uky.edu/Ag/Horticulture/kytreewebsite/pdffiles/SASSAFRAprint.pdf "Sassafras albidum"] Check |url=value (help) (PDF). Kentucky Cooperative Extension Service.
11.  Jump up^ Whit Bronaugh (May–June 1994). "The biggest sassafras". American Forests.
12.  Jump up to:a b c Small, Ernest (September 23, 2013). North American Cornucopia: Top 100 Indigenous Food Plants. CRC Press. pp. 603–606. ISBN 978-1-4665-8592-8.
13.  Jump up^ Wiersema, John; León, Blanca (February 26, 1999). World Economic Plants: A Standard Reference. CRC Press. p. 616. ISBN 978-0-8493-2119-1.
14.  Jump up^ Nie, Z.-L.; Wen, J.; Sun, H. (2007). "Phylogeny and biogeography of Sassafras (Lauraceae) disjunct between eastern Asia and eastern North America". Plant Systematics and Evolution. 267 (1-4): 0378–2697. doi:10.1007/s00606-007-0550-1.
15.  Jump up^ This section incorporates text from a public domain work of the US government: Sullivan, Janet (1993). "Sassafras albidum". Fire Effects Information System, [Online]. U.S. Department of Agriculture, Forest Service, Rocky Mountain Research Station, Fire Sciences Laboratory (Producer).
16.  Jump up^ Kamikoti, S. (1933). Ann. Rep. Taihoku Bot. Gard. 3: 78
17.  Jump up^ Griggs, Margene M. (1990). "Sassafras albidum". In Burns, Russell M.; Honkala, Barbara H. Hardwoods. Silvics of North America. Washington, D.C.United States Forest Service (USFS), United States Department of Agriculture (USDA). 2 – via Northeastern Area State and Private Forestry (www.na.fs.fed.us).
&&&&&&

صاصلی
بفتح صاد و الف و کسر صاد مهمله و لام و یا آخر حروف و صوصلا و شاصلی* نیز و بیونانی ارتینوس غالا نامند
ماهیت آن
نباتی است شبیه بحلفای تازه روئیده و از ان کوچکتر و شاخهای آن باریک و نرم و نازک و زودشکن مائل بسفیدی بقدر دو شبر و بالای آن متشعب بسه چهار شعبه و تازۀ آن ماکول و اندرون کل آن سفید و تخم آن شبیه بشونیز و از ان سبزتر و قائم مقام شونیز و خبازان بر نان می پاشند بجای شونیز و بیخ آن شبیه ببلبوس کوچکی خام و پختۀ آن را می خورند نواب معتمد الملوک سید علوی خان قدس سره نوشته اند شاید قاقلی و یا نوعی از ان باشد زیرا که شبیه بدان است در ماهیت و خواص و افعال
طبیعت آن
کرم و تر
افعال و خواص آن
جهت درد فواد و ابرده و ریاح فم معده نافع و تخم آن در افعال شبیه بشونیز است و بسیار خوردن بیخ آن محرک باه و رافع وجع فواد بارده است
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
* شاصلی . [ ص ُل ْ لا ] (ع اِ) شاصلاء. گیاهی است . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). صاصلی است . (فهرست مخزن الادویه ). و آن گیاهی است . (تاج العروس ). شوصل . شفصل . (تاج العروس ). رجوع به شاصلاء شود.
///////////////
صاصلی . [ ص ِ ] (ع اِ) صاصلا. صوصلا. بصل الذئب* . بصل الفار. ساقه ای است خرد و نازک که به سپیدی زند، درازی آن نزدیک وجبی ، او را بر فراز سه یا چهار شاخه است نرم ، از آن گلی سبز پدید شود برنگ و چون باز شود رنگ درون آن مانند رنگ شیر باشد و درمیان گل تخمی است مانند تخم لیبانتیس که آن را بجای شونیز (سیاه تخمه ) در نان فشانند و آن را بیخی است مانند بیخ بلبوس کوچک و پخته و خام آن را خورند. (مفردات ابن بیطار ج 2 ص 76). نباتی است شبیه به حلفای تازه روییده و از آن کوچک تر و زودشکن و تازه  او ماکول است گرم و تر و جهت الم فواد و ریاح فم معده نافع و تخم آن در افعال شبیه به شونیز و بیخ آن شبیه به بلبوس کوچکی و پخته و خام او ماکول و اکثار آن محرک باه و رافع وجعالفواد است . (تحفه  حکیم مومن ). و رجوع به مخزن الادویة شود.
* بصل الزیر
بلبوس است و بصل ماکول نیز گویند و آن پیاز زیر است بشیرازی پیاز ملک گویند و به تبریزی زیری و طبیعت آن گرم و خشک است در اول و در وی رطوبتی فضلی است و اگر بسیار خورند فربه شوند و باه را برانگیزاند و بر کلف و بهق طلا کنند زایل کند و بزرده تخم‌مرغ بر ثالیل طلا کنند نافع بود و درد رحم که از سردی بود ساکن گرداند و سودمند بود از جهت سمها و گزندگی عقرب و رتیل خوردن و ضماد کردن چون با انجیر بود چون با فلفل سحق کنند و بر معده ضماد کنند درد معده ساکن گرداند و اگر بریان کنند با سر ماهی و بر ریش زنخ پاشند نافع بود و بسیار خوردن وی مضر بود به عصب و مغص آورد و نفاخ بود و مصلح وی کاسنی بود و بعد از آن شیر تازه و بدل آن عنصل است
در مخزن الادویه تحت عنوان بلبوس می‌نویسد: لغت یونانیست و معروف نزد عرب به بصل الذئب و بصل الزیر و بفارسی ریز و تلخه پیاز و بترکی داغ‌سوغالی و در لرستان طرم نامند و آن مانند پیاز کوچکی است اما تودرتو نیست بلکه مانند سیر یکدانه است و پوست آن سیاه و متشنج است‌
بصل الذئب‌
بصل الزیر است و گفته شد
////////////
&&&&&&
صامریوما
بفتح صاد و الف و فتح میم و سکون راء مهمله و ضم یاء مثناه تحتانیه و سکون واو و فتح میم و الف لغت سریانی است و اهل اندلس ترنشول و بدیار مصر کیاه عقرب و بعضی عریان آن را غبرا نامند جهت آنکه رنک آن اغبر است و بعضی لاجوردیه جهت آنکه رنک عصارۀ کل آن لاجوردی است و کویند اسم کیاهی است که بهندی آن را لجالو کویند
ماهیت ان
نباتی است و دو نوع می باشد کبیر و صغیر کبیر آن را ازک بیخ چهار پنج شاخ می روید و شاخهای آن پرشعبه و برک آن شبیه ببرک سیب و از ان کوچکتر و زغب دار و با خشونت و کل آن سرخ لاجوردی و منحنی مانند دنبالۀ عقرب منبت آن زمینهای خشن و صغیر آن را برک کوچکتر و مدور و ساق آن مفروش بروی زمین و کل آن لاجوردی و منبت آن کنار آبها و جاها که آب در ان ماند و برطرف کردد و مستعمل برک و ساق و تخم آن است و بیخ آن را چندان منفعتی ننوشته اند
طبیعت آن
کرم و خشک در دوم و حرارت آن زیاده از یبوست آنست
افعال و خواص آن
محلل و جالی و مسهل بلغم و مرۀ سودا و مده حیض و مخرج جنین و تریاق سم عقرب و رتیلا و آشامیدن آب چهار عدد از شاخ آن بتمامه از برک و کل و تخم با عسل و یا با فانیذ شیرین نموده جهت اسهال مرۀ صفرا و با شراب جهت رفع سمیت عقرب و رتیلا و همچنین آشامیدن دو درم از تخم آن سنک مثانه را نیز بریزاند و کفته اند بلع نمودن چهار عدد از ثمر آن پیش از نوبۀ تب ربع بیک ساعت و سه عدد برای حمی مثلثه یعنی غب مؤثر و ضماد آن جهت رفع ثآلیل و قوبا مفید و ضماد برک آن با شیر جهت تحلیل اورام حجب دماغ اطفال و نقرس و التوای عصب و آشامیدن ثمر نوع صغیر آن با اندک نمک هندی و یا نطرون جهت دفع اقسام کرم معده و امعا و ضماد آن با سرکه جهت ثآلیل برآمده آویخته نافع و کویند تعلیق بیخ کبیر آن مسکن وجع کزیدن عقرب و رتیلا است مضر سپرز مصلح آن عسل مقدار شربت آن تا دو درم و صاحب تحفه نوشته که امین الدوله درخت حب السمنه را صامریوما دانسته و لجالو در حرف اللام ان شاء اللّه تعالی مذکور خواهد شد
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
////////////
صامریوما. [ م ِ ] (اِ) طرنشول . حشیشةالعقرب . غبیرا. رقیب الشمس . منوم . آفتاب پرست . آفتاب گردان . اکرار. مولف تحفه آرد: کبیر او را از یک بیخ ، چهار پنج ساق میروید و ساقها پرشعبه و برگش شبیه به برگ سیب و از آن کوچکتر و زغب دار وباخشونت و گل آن لاجوردی و منحنی مثل دنباله  عقرب ومنبتش اراضی خشنه و صغیر او را برگ کوچکتر و مدور وساق آن مفروش بر زمین و گل آن لاجوردی و منبت آن کنار آبها و جائی که آبها در او بسیار مانده بر طرف شده باشد و عصاره  گل هر دو را صاف نموده با صمغ عربی بجای لاجورد استعمال کنند و در کتابت و نقاشی بهتر از آن است و مستعمل از او برگ و ساق و تخم آن و در آخر دوم گرم و در اول او خشک و مسهل بلغم و مرةالسودا و تریاق سم عقرب و رتیلا و مدر حیض و مخرج جنین و محلل و جالی و مطبوخ او با عسل فانیذ مسهل قوی و ضماد و شرب او رافع سموم بارده و بلع کردن سه عدد از دانه  او قبل از نوبه  تب بلغمی و چهار عدد جهت تب ربع و ضماد مسحوق او جهت قوبا و ثآلیل و نقرس و التوای عصب وبا شیر جهت ورم حجاب دماغ اطفال و ثمر نوع صغیر او با اندک نمک هندی یا نطرون جهت رفع اقسام کرم و دو درهم از کبیر او جهت اخراج حصاة نافع، و تعلیق بیخ کبیر آن مسکن درد گزیدن عقرب و مضر سپرز و مصلح آن عسل و شربت آن تا دو درهم است و امین الدوله درخت حب السمنه را صامریوما دانسته است . (تحفه حکیم مومن ). ابن بیطار گوید: صامریوما نامی است سریانی و در اندلس آن را طرنشول ۞ و در دیار مصرحشیشةالعقرب و غبیرا گویند و این گیاه بدانجا در مزارع خیار ۞ و برکةالفیل آنگاه که بخشکد بسیار روید. دیسقوریدوس ۞ در آخر کتاب چهارم (ص 190) گوید ایلیوطروفیون طوماغا ۞ و معنی ایلیوطروفیون مستحیل یا متغیر و منتقل است با آفتاب و معنی طوماغا کبیر است و بعض مردم آن را اسکرپیون ۞ خوانند، و معنی آن دم عقرب است و این نام را بخاطر شکل گل بدان داده اند. (مفردات ابن بیطار ص 76). و رجوع به تذکره  ضریر انطاکی شود.
////////////
طرنشول:
 إسم ببلاد الأندلس للدواء المسمی بالسریانیة صامریوما و قد ذکر فی الصاد المهملة و الطرنشول إسم لطینی أوله طاء مهملة مضمومة ثم راء مهملة مضمومة ساکنة بعدها نون مضمومة ثم شین معجمة مضمومة أیضا ثم واو ساکنة بعدها لام.
الجامع لمفردات الأدویة و الأغذیة، ج‌3، ص: 139
///////////
صامریوما، حشیشه العقرب، گل آفتاب پرست
Heliotropium europaeum
حشیشت‌العقرب؛ شاخه‌های آن پر شعبه و برگ آن شبیه به برگ سیب و از آن کوچک‌تر و زغب‌دار و با خشونت و گل آن سرخ لاجوردی و منحنی مانند دنبالۀ عقرب و مستعمل برگ و ساق و تخم آن است.طبیعت آن گرم و خشک در دوم و حرارت آن زیاده از یبوست آن است
خواص آن: حل کنندگی و پاک کنندگی و مسهل بلغم و سودا و مدر حیض و خارج کننده جنین و پادزهر سموم عقرب و رتیل است. برای رفع اسهال صفراوی از آب شاخه و برگ و گل و تخم آن با عسل یا فانیذ شیرین شده ترکیب شده باشد استفاده می شود. و در ترکیب با شراب برای تقویت پادزهری آن به کار برده می شود. مصرف دو درم از تخم آن سنگ مثانه را به سرعت خارج می سازد. گفته اند خوردن چهار عدد از میوه آن برای تب نوبه و سه عدد آن برای تب معمولی مؤثر و ضماد آن برای رفع جوش های سر و صورت مفید است. ضماد برگ آن با شیر برای حل کردن تورم های دماغ اطفال و نقرس و سختی عصب مؤثر و مصرف میوه نوع صغیر آن با کمی نمک هندی و یا نطرون برای دفع اقسام کرم های معده و امعاء مجرب می باشد. ضماد با سرکه آن برای کورک های بزرگ شده نافع و برای اطفال مضر و مصلح آن عسل است. مقدار خوراک داروئی آن تا دو درم است
منبع
مخزن الادویه، تألیف مرحوم سید محمد حسین عقیلی علوی خراسانی شیرازی
کلید واژگان
جوش دفع سنگ مثانه صامریوما
//////////////
قس رقيب الشمس الأوروبي در عربی:
رقيب الشمس الأوروبي (باللاتينية: Heliotropium europaeum) نوع نباتي يتبع جنس رقيب الشمس من الفصيلة الحِمحِمية.
موطنه المشرق العربي والمغرب العربي وأوروبا.
الوصف النباتي[عدل]
نبات عشبي حولي. أوراقه عادة ذات عروق غائرة في الوجه العلوي وبارزة في الوجه السفلي، والنورة انتهائية عنقودية ملتفة على شكل ذنب العقرب، والأزهار غالباً لاطئة، تتفتح في الربيع، والثمرة بنيدقة (بالإنجليزية: Nutlet). النبات سام.[1]
مصادر[عدل]
^ موقع هيئة الطاقة الذرية في سورية. النباتات السامة في سورية. تاريخ الولوج 12 أيار 2011.
//////////
قس ہاتھی سنڈ در پنجابی:
ہاتھی سنڈ والپتے ٹبر دی اک ونڈ اے۔
////////////
Heliotropium europaeum
From Wikipedia, the free encyclopedia
Heliotropium europaeum
Heliotropium europaeum3.jpg
Kingdom:
(unranked):
(unranked):
(unranked):
Order:
(unplaced)
Family:
Genus:
Species:
H. europaeum
Heliotropium europaeum
L.
Heliotropium europaeum is a species of heliotrope known by the common names European heliotrope[1] and European turn-sole.[2] It is native to Europe, Asia, and North Africa, but it is widely naturalized elsewhere, such as in Australia and North America. It grows as a roadside weed in some places. This is an annual herb growing from a taproot and reaching maximum heights near 40 centimeters. The stem and oval-shaped leaves are covered in soft hairs. The inflorescences are coiled spikes of white flowers with fuzzy or bristly sepals. Each flower is just a few millimeters wide. The fruit is a bumpy nutlet.
Toxicity[edit]
Heliotropium europaeum contains pyrrolizidine alkaloids and is poisonous.[3]
References[edit]
1.     Jump up^ "Heliotropium europaeum"Natural Resources Conservation Service PLANTS Database. USDA. Retrieved 19 January 2016.
2.     Jump up^ "BSBI List 2007". Botanical Society of Britain and Ireland. Archived from the original (xls) on 2015-02-25. Retrieved 2014-10-17.
External links[edit]
·         Jepson Manual Treatment
·         Photo gallery

Stub icon
This Asterid article is a stub. You can help Wikipedia by expanding it.
·         Heliotropium
·         Plants described in 1753
·         Asterid stubs
همچنین:
آفتاب‌پرست (به انگلیسی: Heliotropium) سرده گلداری از خانواده گاوزبان‌ها، گاوزبانیان است که ۲۵۰-۳۰۰ گونه دارد که همه آنها با نام عمومی هلیوتروپیوم (heliotropes) شناخته می‌شوند.

منابع[ویرایش]
پرش به بالا "Heliotropium L". TROPICOS. Missouri Botanical Garden. Retrieved 2010-01-12.
پرش به بالا "Genus: Heliotropium L". Germplasm Resources Information Network. United States Department of Agriculture. 2006-04-02. Retrieved 2010-01-12.
ویکی‌پدیا انگلیسی
//////////
قس رقیب الشمس در عربی:
رقيب الشمس (باللاتينية: Heliotropium) جنس نباتي يتبع الفصيلة الحِمحِمية ويضم 250-300 نوع من النباتات. تنتشر كثير من أنواع رقيب الشمس في أرخبيل سقطرى اليمني.

من أنواعه الواطنة في الوطن العربي[1][عدل]
رقيب الشمس أذن الفأري (باللاتينية: Heliotropium myosotoides) في بلاد الشام وتركيا
رقيب الشمس الأوروبي (باللاتينية: Heliotropium europaeum) في بلاد الشام ومصر والمغرب العربي ومعظم مناطق أوروبا
رقيب شمس الأطلس الصحراوي (باللاتينية: Heliotropium antiatlanticum) في المغرب العربي
رقيب شمس البحر الميت (باللاتينية: Heliotropium maris-mortui) في بلاد الشام
رقيب الشمس البلفوري (باللاتينية: Heliotropium balfourii) في جزيرة سقطرى
رقيب الشمس ثنائي المبايض (باللاتينية: Heliotropium digynum) في بلاد الشام ومصر والمغرب العربي
رقيب الشمس الثوري (باللاتينية: Heliotropium bovei) في بلاد الشام وتركيا
رقيب الشمس الجيري (باللاتينية: Heliotropium calcareum) في جنوب الجزيرة العربية
رقيب الشمس الحلو (باللاتينية: Heliotropium suaveolens) في بلاد الشام وتركيا وشرق أوروبا وإيطاليا
رقيب الشمس دائري الأوراق (باللاتينية: Heliotropium rotundifolium) في بلاد الشام ومصر
رقيب الشمس السمحي (باللاتينية: Heliotropium aff. wagneri) في جزيرة سمحة
رقيب الشمس السوقطري (باللاتينية: Heliotropium socotranum) في جزيرة سقطرى
رقيب الشمس الشعيبي (باللاتينية: Heliotropium shoabense) في اليمن
رقيب الشمس الشفاينفورتي (باللاتينية: Heliotropium schweinfurthii) في بلاد الشام
رقيب الشمس العدني (باللاتينية: Heliotropium adenense) في اليمن
رقيب الشمس العرباوي (باللاتينية: Heliotropium arbainense) في بلاد الشام ومصر والمغرب العربي
رقيب الشمس العنبي (باللاتينية: Heliotropium bacciferum) في بلاد الشام
رقيب الشمس الفاغنري (باللاتينية: Heliotropium wagneri)
رقيب الشمس القصاصي (باللاتينية: Heliotropium kassasii) في مصر
رقيب الشمس القنفذي (باللاتينية: Heliotropium hirsutissimum) في بلاد الشام ومصر والمغرب العربي وتركيا واليونان
رقيب الشمس الكوري (باللاتينية: Heliotropium kuriense) في جزيرة عبد الكوري
رقيب الشمس لامع الثمار (باللاتينية: Heliotropium lasiocarpum) في بلاد الشام وتركيا والقوقاز
رقيب الشمس مجنح الثمار (باللاتينية: Heliotropium pterocarpum) في مصر
رقيب الشمس المحبوب (باللاتينية: Heliotropium erosum) في المغرب العربي
رقيب الشمس المستدير (باللاتينية: Heliotropium circinatum) في بلاد الشام وتركيا
رقيب الشمس المسنن (باللاتينية: Heliotropium dentatum)
رقيب الشمس المصري (باللاتينية: Heliotropium aegyptiacum) في مصر
رقيب الشمس المكلاوي (باللاتينية: Heliotropium makallense) في اليمن وسيناء
رقيب الشمس المنبطح (باللاتينية: Heliotropium supinum) في بلاد الشام ومصر والمغرب العربي وحوض البحر الأبيض المتوسط
رقيب الشمس الهش (باللاتينية: Heliotropium crispum) في بلاد الشام ومصر والمغرب العربي
من أنواعه الأخرى[1][عدل]
رقيب الشمس أبيض الأزهار (باللاتينية: Heliotropium albiflorum)
رقيب الشمس الأسود (باللاتينية: Heliotropium nigricans)
رقيب الشمس الإفريقي (باللاتينية: Heliotropium africanum)
رقيب الشمس الأفغاني (باللاتينية: Heliotropium affghanum)
رقيب الشمس الأمريكي (باللاتينية: Heliotropium americanum)
رقيب الشمس البرازيلي (باللاتينية: Heliotropium brasilianum)
رقيب الشمس البيروي (باللاتينية: Heliotropium peruvianum)
رقيب الشمس البيضوي (باللاتينية: Heliotropium ellipticum)
رقيب الشمس التشيلي (باللاتينية: Heliotropium chilense)
رقيب الشمس التلي (باللاتينية: Heliotropium collinum)
رقيب الشمس الحبشي (باللاتينية: Heliotropium abyssinicum)
رقيب الشمس الحلبي (باللاتينية: Heliotropium aleppicum)
رقيب الشمس ذو اللونين (باللاتينية: Heliotropium bicolor)
رقيب الشمس رمحي الأوراق (باللاتينية: Heliotropium lineariifolium)
رقيب الشمس الريبكي (باللاتينية: Heliotropium riebeckii)
رقيب الشمس السروي (باللاتينية: Heliotropium cupressinum)
رقيب الشمس سميك الأوراق (باللاتينية: Heliotropium crassifolium)
رقيب الشمس الشجري (باللاتينية: Heliotropium arborescens)
رقيب الشمس ضيق الأوراق (باللاتينية: Heliotropium pannifolium)
رقيب الشمس العثكولي (باللاتينية: Heliotropium paniculatum)
رقيب الشمس الغامض (باللاتينية: Heliotropium ambiguum)
رقيب الشمس الفضي (باللاتينية: Heliotropium argenteum)
رقيب الشمس القرني (باللاتينية: Heliotropium cornutum)
رقيب الشمس القصير (باللاتينية: Heliotropium abbreviatum)
رقيب الشمس قماشي الأوراق (باللاتينية: Heliotropium pannifolium)
رقيب الشمس القنفذي (باللاتينية: Heliotropium hirsutissimum)
رقيب الشمس القنابي (باللاتينية: Heliotropium bracteatum)
رقيب الشمس الكلسي (باللاتينية: Heliotropium calcicola)
رقيب الشمس الكوبي (باللاتينية: Heliotropium cubense)
رقيب الشمس المائي (باللاتينية: Heliotropium aequoreum)
رقيب الشمس المتشابك (باللاتينية: Heliotropium amplexicaule)
رقيب الشمس مخروطي الثمار (باللاتينية: Heliotropium conocarpum)
رقيب الشمس مدبب الأزهار (باللاتينية: Heliotropium acutiflorum)
رقيب الشمس المدغشقري (باللاتينية: Heliotropium madagascariense)
رقيب الشمس المذهب (باللاتينية: Heliotropium auratum)
رقيب الشمس مزدحم الأوراق (باللاتينية: Heliotropium confertifolium)
رقيب الشمس المقطب (باللاتينية: Heliotropium glabellum)
رقيب الشمس الملتبس (باللاتينية: Heliotropium aenigmatum)
رقيب الشمس المنخفض (باللاتينية: Heliotropium prostratum)
رقيب الشمس الهدبي (باللاتينية: Heliotropium ciliatum)
رقيب الشمس هش الأوراق (باللاتينية: Heliotropium crispiflorum)
رقيب الشمس الهندي (باللاتينية: Heliotropium indicum)
رقيب الشمس الورقي (باللاتينية: Heliotropium foliatum)
مصادر[عدل]
^ تعدى إلى الأعلى ل: أ ب المرفق العالمي لمعلومات التنوع الحيوي. رقيب الشمس (بالإنكليزية). تاريخ الولوج 15 أيار 2011.

//////////

 Heliotropium

From Wikipedia, the free encyclopedia
Heliotropium
Heliotropium peruvianum.jpg
Kingdom:
(unranked):
(unranked):
(unranked):
Order:
(unplaced)
Family:
Subfamily:
Genus:
Heliotropium
L.
250-300, see text
Beruniella Zakirov & Nabiev
Bourjotia 
Pomel
Bucanion 
Steven
Cochranea 
Miers
Euploca 
Nutt.
Lithococca 
Small ex Rydb.
Meladendron 
Molina
Parabouchetia 
Baill.
Valentina 
Speg.[2]
Heliotropium /ˌhiːliəˈtroʊpiəm, -lioʊ-/[3] is a genus of flowering plants in the borage family, Boraginaceae. There are 250 to 300 species in this genus, which are commonly known as heliotropes (sg. /ˈhiːli.ətroʊp/[clarification needed]).