طالیقون . (معرب ، اِ) طالِقون . به فارسی
، مس رست گویند. و صفر عربی ، و روی لغت فارسی عبارت از اوست ، چه در بعضی از معادن
مس بدون گداز بهم میرسد، و خودرو است ، لهذا به فارسی روی نامیده انددر فلزات تحقیق
شده . و آن مسی است زرد ذهبی ، شبیه به برنج مصنوع ، و از تافتن آتش و کوفتن مطرقه
سیاه نشود. بخلاف سایر اقسام مس و مصنوع او مسی است که مکرر گداخته در بول گاو ریزند
که در آن اشنان سبز جوشانیده باشند، و چون قدری رصاص اضافه کنند او را نحاس صینی نامند،
در آخر سیم گرم و خشک و با سمیت ، و از منقاشی که از آن بسازند، چون موی را بکشند دیگر
برنیاید.و از قلابه او هیچ ماهئی خلاصی نپذیرد،
و چون گرم کرده در آب اندازند، هیچ حیوانی از آن نخورد، و چون آئینه صیقلی از آن ساخته در خانه تاریک صاحب لقوه پیوسته در آن نظر کند، رفع علت شود.
(تحفه حکیم مومن ). طالیقون : بزبان رومی هفت
جوش را گویند و آن هفت جسد است که طلا و نقره و مس و قلع و سرب و آهن و روح توتیا باشد،
آنها را با هم گدازند و از آن چیزها سازند. گویند اگر منقاشی از آن بسازند و موی زیادتی
که درچشم باشد با آن منقاش بکنند، دیگر برنیاید. بعضی طالقون (بحذف یای حطی ) هم گفته
اند و آن را نوعی از مس میدانند. و گویند مس زرد است و ارباب اکسیر آن را رست خوانند.
و گویند در کان مس روئیده است ، و به آن سمیتی هم هست . (برهان ). علی بن محمد گوید:
طالیقون نحاسی بود که مدبر کرده باشند بتوبال نحاسی که در گمیز گاو خیسانیده باشند،
پس در وی سمیتی بود، و حدتی تمام ، و دیگر که آن مس زرد باشد، و فرق میان وی و انواع
مس به زردی بود، و چون از آتش بیرون آورند، و پتک زنند تمددی در وی پیدا شود و زرد
گردد، و شکسته نگردد تا سرد شود. در کتاب احجار آورده که طالیقون از جنس نحاس است غیر
آنکه او را با ادویه گرم مدبر کنند تاسمیت
در وی پیدا گردد. اگر از طالیقون منقاشی بسازند، و موی زیادت که در چشم بود بکنند دیگر
نروید، خاصه چون مکرر کنند و اگر کسی لقوه داشته باشد، در خانه تاریک رود که قطعاً روشنی در وی نبود و آئینه ای
ازوی در برابر روی خود دارد، و بدان ادمان کند، آن مرض از وی زائل گردد. واگر طالیقون
را به آتش سرخ کنند، و در آب فروبرند، هیچ چهارپای گرد آن نگردد. و اگرقلابی از وی
بسازند، و در آب آویزند، ممکن نبود که هیچ ماهیی از وی خلاص یابد. و طبری گوید که
: طالیقون نحاس مدبر بود بتوبال النحاس . و اگر چنانچه در زمان ریختن مرتفع شود، بقیه
در موضع سبیکه در بول گاو خیسانند، مولف گوید اکسیریان طالیقون را مس رُست گویند،و
گویند در کان مس روید. (اختیارات بدیعی ). قد یجئی فی الکتب ذکر الطالیقون ، من غیر
ایضاح فیها بمائیته ، و لم اتحققه من عیان او سماع معتمد، و یذکر فی کتب الطب ان المنقاش
المعمول منه اذانتف به الشعر الزائدفی اهداب الاجفان منع عوده و قطع نباته ، و قیل
ایضاًان العین ترمد و تفسد بالنظر فی مرآة معمولة من الطالیقون و فی کتاب النخب انه
معمول من الشبة و فی کتاب الاحجار، انه جنس من النحاس ، الا ان الاوائل اکسبوه من الادویة
الحادة، سمیته ، حتی اضر باللحم والدم اذا خالطهما. (الجماهیر بیرونی ص 267). ابن البیطار
در کلمه «طالقوز» [ ظ. مصحف طالیقون ] گوید:
علی بن محمد گوید: نوعی مس است که آن را با توبال (براده ) مس در شاش گاو و مرجان خیسانده
در آب اشنان رطب بعمل می آورند و از آن سمیت و تندی نیرومندی پدید می آید و آن گونه
ای از مس زرد است و فرق میان آن و دیگر انواع مس زرد این است که این گونه را بتنهائی
هرگاه در آتش داغ کنند و هنگام بیرون آوردن از آتش بکشند امتداد می یابدو زرد میشود
و نمیشکند تا آنکه سرد شود. طبری گوید:مسی است که آن را به توبال (براده ) مس بعمل
آورند وآن را از قبه ای که بر موضع قالب تر نهاده در شاش گاومیباشد برمیدارند. و در
کتاب الاحجار آمده است که طالقوز از جنس مس است جز اینکه گذشتگان آن را با ادویه تند درآمیخته اند چنانکه در جسمیت آن سمیت پدید آمده
و هرگاه به سبب جراحتی با خون حیوانی درآمیزد به آن حیوان زیان مفرطی میرسد، و هرگاه
از طالیقون قلابی برای شکار ماهی بسازند سپس آن را بماهی درآویزند نمیتواند خود را
از آن برهاند. رجوع به اختیارات شود.
فی النحاس کالفولاذ فی الحدید، یتخذ بالعلاج
و هو ان یذاب و یطفاء فی بول البقر، و قد طبخ فیه الاشنان الاخضر مراراً، و قد یجعل
معه قلیل رصاص و یسمی نحاس صینی ، و هو شدید الحرارة والیبس یبلغالثالثة، اذا عمل منه
ملقاط، و قلع به الشعر مراراًامتنع. او سنارة جلبت السمک و هو مسموم ، اذا جرح به قتل
. (داود انطاکی ). || وزنی معادل صد و بیست رطل ، که هر رطل دوازده اوقیه باشد. برنال
. (بحرالجواهر).
- نحاس . [ ن َ / ن ِ / ن ُ ] (ع
اِ)مس . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (غیاث اللغات ) (از اقرب الموارد) (مهذب الاسما)
(مفاتیح ). به فارسی مس نامند و نوعی که در معدن متکون می شود مس رست گویند و روی عبارت
از اوست ، و به عربی صفر و به یونانی طالیقون نامند و آن زرد و درخشنده است و نوعی
که از گداختن سنگ خاص به هم رسد بعضی از آن مایل به زردی و اکثرآن سرخ می باشد و از
نحاس مراد همین نوع است و چون آن را با عشر آن روی توتیا بگدازند زرد می شود و به فارسی
برنج و به عربی صفر مصنوع گویند و چون صفر مخلوق قلیل الوجود است بنابرآن مصنوع آن
را بدین اسم شایع کرده اند و چون مس را با قلعی بگدازند به فارسی سفیدروی و مفرغ نامند.
(از تحفه حکیم مومن ) :
آتش دوزخ است ناقد خلق
او شناسد ز سیم پاک نحاس .
ناصرخسرو.
از تو قیمت گرفت گفته من
نه عجب زرشود ز مهر نحاس .
مسعودسعد.
وگر نقره اندوده باشد نحاس
توان خرج کردن برِ ناشناس .
سعدی .
|| روی گداخته . روئینه . (ترجمان علامه
جرجانی ). || آتش . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء)
(از اقرب الموارد). || دود بی شعله . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
دود. (ترجمان علامه جرجانی ) (مهذب الاسما).
دود بی شعله آتش . (غیاث اللغات ).دخان . یحموم
. دخ . || آنچه بیفتد از آهن وروی وقت کوفتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب
الموارد). || طبیعت . (اقرب الموارد) (غیاث اللغات ). طبع. (فرهنگ خطی ). سرشت . (غیاث
اللغات ). || اصل مردم . (مهذب الاسما). اصل . (فرهنگ خطی ) (غیاث اللغات ). مبلغ اصل
الشی . (اقرب الموارد).
- نحاس صینی . [ ن ُ س ِ ] (ترکیب
وصفی ، اِ مرکب ) طالیقون مصنوع . (تحفه حکیم
مومن ). رجوع به طالیقون شود.
/////////////
نگاهی به برخی از آلیاژهای رایج در دوره
اسلامی براساس متون و شواهد باستان شناختی
محمد ابراهیم زارعی دانشیار گروه باستان
شناسی دانشگاه بوعلی سینا
محرم باستانی دانشجوی دکترای باستان شناسی
دانشگاه تهران
فرهاد امینی دانشجوی دوره کارشناسی ارشد
دانشگاه تهران
چکیده:
بررسی فلزکاری ایران دوره اسلامی، بهویژه
آلیاژهای آن میتواند از جایگاه و اهمیت خاصی در بازشناسی این صنعت داشته باشد. با
مراجعه به متون علمی دوره اسلامی، بهنام برخی از آلیاژها بر برخورد میشود که هنوز
ناشناختهاند.دلیل این موضوع آن است که در گذشته دانشهای گوناگونی مانند، فلزگری و
ساخت آلیاژها، داروسازی، شیمی و ... به نحوی با کیمیاگری بودند. از سوی دیگر، بسیاری
از کیمیاگران سعی میکردند تا اسرار کار خود را مخفی نگهدارند. همین امر باعث شده
به سادگی نتوان به چگونگی ساخت آلیاژها در این دوره پیبرد، موضوعی که پژوهشگران این
حیطه به آن توجه چندانی نکردهاند. نتیجه نیز، مشخص بوده، به این صورت که در این راستا
یعنی برقراری ارتباط بین نام آلیاژهای رایج در این دوره و دادههای جدید باستانشناسی
گرچه تاکنون تلاشها و پژوهشهای گوناگونی صورت گرفته، ولی هنوز ابهامات فراوانی در
این زمینه وجود دارد. در بیشتر موارد پژوهشگران چند آلیاژ جداگانه که در متون اسلامی
از آنها نام برده شده را بایکدیگر اشتباه میگیرند. از جمله این خطاها، میتوان به
سه همبسته «هفتجوش»، «طالیقون» و «سپیدروی» اشاره نمود که بیشتر اهل فن، آنها را
با «برنز سفید» همسان پنداشتهاند؛ اما این دیدگاه درست نبوده و در مقاله حاضر با دلایل
گوناگون اثبات خواهد شد که «هفتجوش»، «طالیقون» و «سپیدروی»، سه آلیاژ جداگانه بوده
و تنها «سپیدروی» را میتوان با «برنز سفید» یکی دانست؛ علاوهبر آن دو آلیاژ دیگر
به نامهای «پتروی» و «دراروی» که در کتب اسلامی از آنها نام برده شده و شواهد باستانشناسی
نیز، درستی آنها را تأیید میکنند، برای نخستینبار معرفی و مورد مطالعه و بررسی قرارخواهند
گرفت...