صفراغون
بفتح صاد و سکون فا و فتح راء مهمله و الف و ضم غین معجمه و سکون
واو و نون
ماهیت آن
اسم فرنکی مرغی است قریب بکنجشک خاکستری رنک مائل بزردی و سبزی
و منقار آن باریک و دم آن اندک بلند و بران نقطهای سفید و در موسم سرما بیشتر ظاهر
می کردد و بر لب جوی و حوض نشسته صفیر می کند و دم خود را دائم حرکت می دهد بیشتر سنک
ریزه و ریزه های خشت می خورد بعربی ابو الملیح و بفارسی دم جنبانک و دمیچه و بشیرازی
مرغک شقا و بهندی مغوله و کهنجن نیز نامند
طبیعت آن
کرم و خشک در دوم و کوشت آن تلخ با قوت تریاقیت
افعال و خواص آن
خوردن کوشت خام و بدستور محرق آن با ماء العسل جهت تفتیت سنک کرده
و مثانه و عسر البول بسیار نافع و مدر قویست
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
////////////
صفراغون . [ ص َ ] (معرب ، اِ) به لغت
یونانی نام مرغی است بمقدار گنجشک و آن را به عربی عصفورالشوک خوانند و بعضی گویند
نوعی از مرغ صیاداست . (برهان قاطع). مننسکی به سند فرهنگ شعوری میگوید: صفراغون طائری
است زردرنگ مایل به سیاهی که اکثردر جالیزها می باشد و آن را صفراگون بگاف فارسی نیز
گویند و بسند نعمت اﷲ می نویسد که پرنده ای است که آن را به عربی سلوی و به هندی بتیر
خوانند. (برهان حاشیه چ کلکته ). نام پرنده
ای است سخت خرد لیکن بزرگتر از عصفور ملکی و از جنس صعوه است و آن نیکوتر و سودمندتر
از هر چیز بود خرد ساختن سنگ کلیه را، و آن را نیم پخته خورند بهتر بود و پخته با شراب
صاف یا با آب عسل خورند. (بحر الجواهر). خواجه ابوعلی رحمة اﷲ علیه گوید: مرغکی است
، او را بلغت فرنگ صفراغون گویند. آن را خشک کنند و بکوبند و اندکی بدهند سنگ را که
درگرده و مثانه و دیگر اندامها بود برون آورد. (ذخیره خوارزمشاهی ). اسم فرنگی مرغی است قریب به گنجشک
و به فارسی دمسیجه نامند. دایم دنباله را حرکت می دهد، گوشت خام و قدید و محرق او با
ماءالعسل جهت سنگ مثانه و عسر بول بسیار نافع است . (تحفه حکیم مومن ). دزی این کلمه را با نسرالبحر، عقاب
البحر (استخوان خوار) ۞ تطبیق کرده و گوید این کلمه از حالت مفعول ٌ به کلمه لاتینی اُسفیراگوس ۞ گرفته شده . (دزی ج 1 ص
836). طروغلودیس ۞ . عصفور السیاح .
/////////////
پاتر
بفتح باء فارسی و الف و کسر تاء فوقانی
و سکون راء مهمله مشهور باسم ممولا است و در کتب یونانی به صفراغون مکتوب است
تالیف شریفی، متن، ص: 52
///////////
صفراغون:
هو عصفور من جنس الصعوة، أصغر من جمیع
العصافیر خلا العصفور الملکی، و هو أجود شیء و أنفعه لتفتّت الحصاة فی الکلی و
المثانۀ یول نیّاً کما هو، و ذلک أفضل،
و مطبوخاً بشراب صاف أو بماء العسل.
بحر الجواهر
//////////////
صفراغون:
إسم طائر یسمی بالإفرنجیۀ هکذا و هو المسمی
طرغلودیس* و سنذکره فی الطاء.
الجامع لمفردات الادویه و الاغذیه
* طرغلودیس . [ طَ غ َ ] (معرب ،
اِ) ۞ به یونانی مرغی باشد به بزرگی
گنجشک و در بال او پر زردی میباشد و پیوسته در کناره های آب نشیند و دُم جنباند، آن
را به عربی عصفورالشوک و عصفورالسیاح خوانند و طروغلودیس و طروغلودقس هم گفته اند.
گوشت وی سنگ گرده را بریزاند و منع آن هم کند که دیگر بهم نرسد. (برهان ) (آنندراج
). طریقلودقطس است . (اختیارات بدیعی ). خردترین بنجشکان است و خاصةً در زمستان پیدا
آید، رنگ غالب بر پر آن مزجی ازخاکستری و زرد باشد و بر بال پرهای زرین دارد و نوک
آن باریک بود و بر دُم ِ او خجک های سیاه است و دم خود را دائم جنباند، پیوسته آواز
دهد و کم پرد و گوشت او را در ریزانیدن سنگ مثانه و بازداشتن از پیدایش سنگ خاصیتی
شگفت است . و در حاوی گوید: آن را به افریقیه صفراغون خوانند و دیسقوریدس گوید: گرم
است در دوم و اندکی از درون وی تفتیت حصاة کند. (ذخیره خوارزمشاهی ). دمتک . دم جنبانک ۞ .
///////////
دمچتری ویلی (نام علمی: Rhipidura
leucophrys)
نام یک گونه از سرده دمبادبزنی است.
منابع[ویرایش]
مشارکتکنندگان ویکیپدیا، «Willie wagtail»، ویکیپدیای انگلیسی،
دانشنامه آزاد (بازیابی در ۲۹ دسامبر ۲۰۱۴).
/////////////
قس طائر الذعرة در عربی:
طائر الذعرة(باللاتينية: Willie Wagtail) بضم الذال,هو طائر
من رتبة العصفوريات موطنه الأصلي أستراليا,و غينيا الجديدة,و جزر سليمان,و أرخبيل بسمارك,وأخيرا
إندونيسيا. والاسم العلمي له Rhipidura leucophrys,هو من الطيور الشائعة وأيضا طائر مألوف في نطاق
بعيد، ويفضل الغابات الكثيفة. يصل طوله من 19.0 إلى 21.5,ولونه متداخل مع اللونين الأسود
من الأعلى و الأبيض من الأسفل؛وريش الذكور مماثل للإناث أيضا. وهناك ثلاثة مناطق يعترف
بها طائر الذعرة ؛المناطق الوسطى والجنوبية وأستراليا وشمال أستراليا وبالتحديد بيكاتا
ومدينة ميلاليوكا في غينيا الجديدة. وليس لها علاقة في حقيقات الذعرات من جنس Motacilla بل تنتمي إلى عائلة
fantail في جنس Rhipidura التي تنضم إلى مجموعة
حقيقات الغراب الذي فيها الغربان و طائر الجنة و درونقوز. طائر الذعرة منضم إلى عائلة
Dicruridae,على الرغم أن بعض المصنفين
يرون أنها متميزة بما يكفي لتبرير إنشائها عائلة جديدة وهي Rhipiduridae
مراجع[عدل]
^ مذكور في : القائمة الحمراء للأنواع
المهددة بالانقراض 2016.3 — معرف القائمة الحمراء للأنواع المهددة بالانقراض: http://www.iucnredlist.org/details/22706805/0 — تاريخ الاطلاع: 10 ديسمبر
2016 — عنوان : The IUCN Red List
of Threatened Species 2016.3
— تاريخ النشر: 8 ديسمبر 2016
///////////
قس ولی پکھی پوچھل در پنجابی:
ولی پکھی پوچھل پکھی پوچھل دے ٹبر دا اک پنچھی اے۔ ایہ اسٹریلیا، سولومن جزیرہ نیو گنی تے چڑھدے انڈونیشیا دا پنچھی اے
///////////
Willie wagtail
From Wikipedia, the free encyclopedia
Willie wagtail
|
|
Kingdom:
|
|
Phylum:
|
|
Class:
|
|
Order:
|
|
Family:
|
|
Genus:
|
|
Species:
|
R. leucophrys
|
R. l. leucophrys
R. l. melaleuca R. l. picata |
|
Willie wagtail range
|
The willie (or willy) wagtail (Rhipidura
leucophrys) is a passerine bird native to Australia, New Guinea, the Solomon Islands, the Bismarck Archipelago, and Eastern Indonesia. It is a common and familiar bird
throughout much of its range, living in most habitats apart from thick forest.
Measuring 19–21.5 cm (7 1⁄2–8 1⁄2 in) in length, the
willie wagtail is contrastingly coloured with almost entirely black upperparts
and white underparts; the male and female have similar plumage.
Three
subspecies are recognised; Rhipidura leucophrys leucophrys from
central and southern Australia, the smaller R. l. picata from
northern Australia, and the larger R. l. melaleuca from New
Guinea and islands in its vicinity. It is unrelated to the true wagtails of the
genus Motacilla; it is a member of the
fantail genus Rhipidura and is a part of a
"core corvine" group that includes true crows and ravens, drongos and birds of paradise. Within this group,
fantails are placed either in the family Dicruridae, alongside drongos, or in their own small
family, Rhipiduridae.
The
willie wagtail is insectivorous and spends much time chasing prey in
open habitat. Its common name is derived from its habit
of wagging its tail horizontally when foraging on the ground. Aggressive and
territorial, the willie wagtail will often harass much larger birds such as
the laughing
kookaburra and wedge-tailed
eagle.
It has responded well to human alteration of the landscape and is a common
sight in urban lawns, parks, and gardens. It was widely featured in Aboriginal folklore around the country as either a
bringer of bad news or a stealer of secrets.
&&&&&&
صل
اسم قسمی از مار است که روی آن مدور باشد و کویند شنیدن آواز آن
کشنده است
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
////////////
صل . [ ص ِل ل ] (ع ص ، اِ) مار یا مار
باریک زردرنگ یا مار خرد که فسون نپذیرد. (منتهی الارب ). مار کشنده . (دهار). مار
باریک زرد. (اقرب الموارد). ماری است باریک و زرد که بمحض گزیدن بکشد. من این مار را
در چهارمحال اصفهان میان شلم زار و چقاخور از راه کوهستانی دیدم به باریکی و زردی سبحه
های شاه مقصودی است چنانکه گوئی روغنی است در شیشه . (مولف لغت نامه ). و یقال انه
لصل اصلال ؛ یعنی او ماری است از مارها یعنی در خصومت و نزاع و جز آن بد بلائی است
. (منتهی الارب ). || بلد. || سختی . || مانند. همتا. || شمشیر بران . ج ، اَصلال
. (منتهی الارب ).
///////////
در عربی صل سیاه با این مشخصات هست:
الصل الأسود المعروف أيضاً باسم ثعبان
الصحراء الأسود وكوبرا الصحراء (الاسم العلمي: Walterinnesia aegyptia) هو جنس من الثعابين
السامة من فصيلة العرابيد.
محتويات [أظهر]
الوصف[عدل]
يتميز بلونه الأسود اللامع من ناحية الظهر
أما بطنه فلونه أغبر، الرأس أعرض من العنق نسبياً والجسم اسطواني طويل وقد يصل طول
الحيوان البالغ إلى أكثر من متر الذنب قصير ودقيق، العينان صغيرتان والحراشف الأمامية
ملساء أما الخلفية فخشنة نوعاً ما، الصفيحة الشرجية مقسمة إلى قسمين أما الصفائح تحت
الذيلية فبعضها مقسم والآخر غير مقسم له أنياب دقيقة في الفك العلوي والتي لها المقدرة
على إفراز كمية من السم قادرة على قتل الإنسان، أما الفك السفلي فيحوي أسناناً قرنية
صغيرة .
النطاق الجغرافي والسكن[عدل]
الموطن الأصلي لهذا الثعبان في منطقة الشرق
الأوسط. تم العثور على هذا الثعبان في دول مصر ولبنان ليبيا والأردن، وفلسطين، والمملكة
العربية السعودية، قد يوجد أيضاً في المناطق السورية المتاخمة للبنان.
يسكن في البيئات الصحراوية السهلية ويتواجد
معظم الأوقات في جحور القوارض والسحالي وذلك لأنها تكون مأوى مناسب له، وجد كذلك في
كثير من الأحيان قرب سكن الإنسان في المستوطنات الزراعية المروية.
السلوك والنظام الغذائي[عدل]
هذا الثعبان هو ليلي المعيشة. ويكون أكثر
نشاطاً في منتصف الليل تقريباً. غالباً ما يستخدم أساليب الانقباض والاختناق بالإضافة
إلى السم لقتل الفريسة. هناك تقارير عن هذا الثعبان بأنه يكون عدواني عندما يشعر بالخطر،
ولكن مثل معظم الثعابين، سوف يحاول عادة إلى الهروب فوراً بدلاً من اللدغة أو مواجهة
التهديد. على الرغم من أن الصل الأسود (كوبرا الصحراء السوداء) قد يرفع رأسه عند الشعور
بالتهديد إلا أنه لا يستطيع نفخ عنقه وتكوين القلنسوه مثل الكوبرا الحقيقية.
هذا النوع يتغذى أساساً على السحالي مثل
السقنقور، الوزغ، الضب والثعابين الأخرى، والضفادع، وأحياناً الفئران والطيور. يمكن
أيضاً أن يأكل الجيف بسهولة.
السم[عدل]
هذا الثعبان هو سام للغاية حيث أن سمه
يؤثر على الجهاز العصبي مما يسبب شللاً للجسم وقد يؤدي إلى الوفاة.
مراجع[عدل]
^ مذكور في : القائمة الحمراء للأنواع
المهددة بالانقراض 2016.3 — معرف القائمة الحمراء للأنواع المهددة بالانقراض: http://www.iucnredlist.org/details/164671/0 — تاريخ الاطلاع: 11 ديسمبر
2016 — عنوان : The IUCN Red List
of Threatened Species 2016.3
— تاريخ النشر: 8 ديسمبر 2016
^
تعديل قيمة خاصية معرف موسوعة الحياة (P830) في ويكي بيانات"معرف Walterinnesia
aegyptia
في موسوعة الحياة". eol.org. اطلع عليه بتاريخ
7 فبراير 2017.
^ مذكور في : نظام معلومات تصنيفية متكاملة
— وصلة : ITIS TSN — عنوان : Integrated
Taxonomic Information System
— تاريخ النشر: 4 أبريل 2006
^ مذكور في : Reptile Database — المحرر: Peter Uetz — عنوان : The Reptile
Database
— تاريخ النشر: 1 مارس 2015
مشاريع شقيقة في كومنز صور وملفات عن:
الصل الأسود
أيقونة بوابةبوابة علم الحيوان أيقونة
بوابةبوابة زواحف أيقونة بوابةبوابة علم الأحياء
معرفات الأصنوفة
موسوعة الحياة: 793570 GBIF: 2469840
ITIS: 700713 iucn: 164671 ncbi: 64182
تصنيفات: أنواع القائمة الحمراء غير المهددة
ثعابين زواحف إسرائيل و فلسطين زواحف آسيا زواحف الشرق الأوسط عرابيد
////////////
قس پنجابی:
والٹرنسیا ایجپٹیا زریلے سپاں دے ٹبر دا اک سپ اے۔
/////////////
Walterinnesia aegyptia
From Wikipedia, the free encyclopedia
Walterinnesia aegyptia
|
|
Kingdom:
|
|
Phylum:
|
|
Subphylum:
|
|
Class:
|
|
Order:
|
|
Suborder:
|
|
Family:
|
|
Subfamily:
|
|
Genus:
|
|
·
Walterinnesia aegyptia
·
Walterinnesia morgani
|
|
Atractaspis wilsoni
Naja morgani |
Desert cobra (Walterinnesia aegyptia)
Walterinnesia is a genus of venomous elapid snake, also known as the Desert
Black Snake or Black Desert Cobra.[1] It was long
considered to be the only species within the genus Walterinnesia.
However, it was recently found that the eastern populations actually represent
a different species, W. morgani.[2] W. aegyptia is
entirely black in color, and has
highly shiny scales. W. morgani differs
in having a juvenile pattern of reddish crossbars on the back, and lower
average ventral and subcaudal scale counts.[2]
Contents
[show]
These
snakes are medium in length, with a medium, cylindrical body and a short tail.
Their average length is 0.5 meters (1 ft 8 in), but they can grow to
lengths of 1.8 meters (5 ft 11 in). Their head is moderately small,
broad, flattened and slightly distinct from the neck. The snout is broad,
sharply edged with a distinct canthus rostralis. The eyes are small in size
with round pupils. Dorsal scales are smooth anteriorly and weakly keeled on the
posterior part of the body and tail. They are very glossy throughout. Dorsal
scale count 27 (24 to 29) - 23 (21 - 25) - 17.[3] Unlike other snakes
commonly referred to as "cobras", the black desert cobra neither
rears up nor produces a hood before striking in defense.
They
are native to the Middle East. Walterinnesia
aegyptia is found in the countries of Egypt, Lebanon, Jordan,. Israel, Palestine, and northwestern Saudi Arabia. It may also be found in
areas of Syria that border
Lebanon.[4]
This
species occurs in the desert (excluding completely sand deserts such as
the ad-Dahna
Desert).
They can also be found in semi-desert scrublands and rocky terrain,
extending into the foothills of vegetated Mediterranean terrain. They are also
often found near human habitation in irrigated agricultural settlements.[3]
The
Desert black snake are nocturnal and are
strictly terrestrial snakes. They are most active around
midnight. They actively pursue and forage for their prey and rather than
envenomate its prey with an open mouth, they'll usually bite their prey
sideways at short distances and often use constriction and suffocation
techniques in addition to their venom to kill their prey.[2] There are reports
of this snake being aggressive when molested, but like most snakes, it will
usually try to escape rather than immediately bite or face their threat. Venom
is not injected immediately when it bites but released seconds later with
chewing movement.[3]
This
species feeds mainly on lizards such as skinks, geckos, agamids, other snakes, toads and
occasionally mice and birds. It will also readily
eat carrion.[3]
This
species is highly venomous. The subcutaneous LD50 for the venom
of W. aegyptia is 0.4 mg/kg. For comparison, the Indian cobra's (Naja naja)
subcutaneous LD50 is 0.80 mg/kg,
while the Cape
cobra's
(Naja nivea) subcutaneous LD50 is 0.72 mg/kg.
This makes the W. aegyptia (or Desert Black Snake)
a more venomous snake than both.[5] Like all elapid
snakes, the venom is primarily neurotoxic and effects of envenenomation are
from systemic circulation of the toxins rather than from local effect on tissue
near the site of injection.[6]
A
survey of the literature revealed only a few clinical cases reported. Most of
the information concerning W. aegyptia was collected from
laboratory and animal studies.
2. ^ Jump up to:a b c Nilson, G. & N.
Rastegar-Pouyani (2007) Walterinnesia aegyptia Lataste, 1887
(Ophidia: Elapidae) and the status of Naja morgani Mocquard
1905. Russian Journal of Herpetology, 14: 7-14.
4. Jump up^ Ugurtas I. H.,
Papenfuss T. J., and Orlov N. L. (2001), New record of Walterinnesia
aegyptia Lataste, 1887 (Ophidia: Elapidae: Bungarinae) in Turkey,”
Russian Journal of Herpetology, 8: 239 – 245
6. Jump up^ Longo DL, Fauci AS,
Kasper DL, Hauser SL, Jameson J, Loscalzo J. eds. Harrison's Principles of
Internal Medicine, 18e. New York, NY: McGraw-Hill; 2012.
//////////
در ایران کک مار را هم داریم که گرچه
به نسبت کوچک است نه زرد است و نه قیطانی:
این مار گونه ای سمی و خطرناک با نام علمی
Eristicophis
macmahoniاز خانواده
افعی ها یا Viperidaeبه
شمار می رود.سری بزرگ، پهن، پوشیده از فلس های کوچک با گردن مشخص، پوزه پهن و کوتاه
دارد. از ویژگی های اصلی این مار وجود دو سپر بزرگ تیغه دار در دو طرف سپر پوزه است.
رنگ این افعی قهوه ای خاکی یا خاکستری روشن مایل به قرمز تا قهوه ای مایل به زرد است.
۲۰ تا ۲۵ لکه تیره با حاشیه سفید در طرفین بدن دارد. اندازه آن در نمونه های بالغ ایرانی
تا ۱۰۰ سانتی متر گزارش شده است.
در ریگ های روان و تل ماسه ها با ماسههای
ریز و نرم تا ارتفاع ۱۳۰۰ متری در نواحی بیابانی دارای پوشش گیاهی بسیار اندک بوته
ای یا بدون پوشش گیاهی یافت می شود. تا کنون از استان های کرمان و سیستان و بلوچستان
گزارش شده است.در شب فعالیت می کند و هنگام روز درون ماسه ها و ریگ ها پنهان می شود.
از سوسمارها، جوندگان و پرندگان کوچک تغذیه می کند.
این گونه نخستین بار توسط دو دانشمند بریتانیایی
به نام های Frank Finnو
Alfred
William Alcockدر
سال ۱۸۹۷ نامگذاری و طبقه بندی شد.
* عکس از: Tad Arensmeier
/////////
ککمار(نام علمی: Eristicophis
macmahonii)
نام یک گونه از تیره گرزهماران است.
//////////
قس پنجابی:
ارسٹیکونس وائپر سپ دے ٹبر دا اک سپ اے۔
////////////
Eristicophis
From Wikipedia, the free encyclopedia
Eristicophis
|
|
Kingdom:
|
|
Phylum:
|
|
Class:
|
|
Order:
|
|
Suborder:
|
|
Family:
|
|
Subfamily:
|
|
Genus:
|
|
Species:
|
E. macmahonii
|
·
Eristicophis Alcock & Finn,
1897
·
Eristicophis Macmahonii
Alcock & Finn, 1897
·
Eristicophis macmahonii
— Wall, 1906
·
Eristicophis macmahoni
— Wall, 1925
·
Pseudocerastes mcmahoni
— Anderson, 1963
·
Eristophis macmohoni
— Khole, 1991 |
Eristicophis is a monotypic genus created for
the venomous viper species, E. macmahonii.
It is endemic to the desert
region of Balochistan near the borders of Iran, Pakistan, and Afghanistan.[1] No subspecies are currently
recognized.[3]
Contents
[show]
The specific name, macmahonii (or macmahoni ),
is in honor of British diplomat Arthur Henry McMahon.[4]
E. macmahonii
This
is a relatively small species growing to a total length (body + tail) of less
than 1 m (39 in). Males are 22–40 cm (8.7–15.7 in) in total
length, the females 28–72 cm (11–28 in).[2]
The
head is large, broad, flat, and wedge-shaped. It is also distinct from the
neck. The snout is broad and short. The eyes are of a moderate size. The crown
of the head is covered with small scales. The nostrils are a pair of small
slits. It has a characteristic rostral scale, that is wider than it
is high, strongly concave, and bordered above and to the sides by four much
enlarged nasorostral scales arranged in a
butterfly shape. There are 14-16 supralabials, which are separated
from the suboculars by 3-4 rows of
small scales. There are 16-19 sublabials. The circumorbital ring consists of 16-25
scales.[2]
The
body is dorsoventrally slightly depressed and appears moderately to markedly
stout. The tail is short, and prehensile, tapering abruptly behind the vent.
The skin feels soft and loose. The dorsal scales are short and keeled, in 23-29 midbody rows
that are arranged in a straight and regular pattern. The ventral scales have lateral keels,
numbering 140-144 in males and 142-148 in females. The subcaudals are without keels:
males have 33-36, females 29-31.[2]
The
color pattern consists of a reddish to yellowish brown ground color, overlaid
dorsolaterally with a regular series of 20-25 dark spots, bordered partly or entirely
with white scales. Posteriorly, these spots become more distinct. The white
border areas often extend over the back as crossbands. The head has a white
stripe that runs from the back of the eye to the angle of the mouth. The top of
the head may have scattered dark flecks. The labials and throat are white, as
is the belly. The tip of the tail is yellow with distinct crossbands.[2]
They
type-locality given is "Amirchah [Amir Cháh on map], 30th March, 3300
feet, Zeh, 1st April, 2500 feet, Drana Koh, 2nd April, Robat I., May, 4300
feet" (3300 ft = 1000 m, 2500 ft. = 760 m, 4300 ft. = 1300
m). Listed as "W. Baluchistan" in the catalogue of the Bombay
Natural History Museum, Bombay India. M.A. Smith (1943:497) listed it as the
"desert south of Helmand [River], in Baluchistan".[1]
According
to Mallow et al. (2003), this species is reported from Pakistan, Afghanistan,
eastern and northwestern Baluchistan, southern Iran, and India in the Rajasthan Desert. It is limited to the
Dast-i Margo Desert and nearby dune areas, from Seistan in the extreme east
of Iran into Afghanistan south of the Helmand River. It also occurs in
Baluchistan, between the Chagai Hills and Siahan Range, east to Nushki.[2]
It
is associated with (shifting) dune habitats of fine,
loose sand. It is not found above
an altitude of 1,300 m (4,300 ft).[2]
It
employs rectilinear and serpentine
motion to move around, but will sidewind when moving over
loose sand or when alarmed. Occasionally, it climbs into bushes using its prehensile tail. This species is
mainly nocturnal, but may also be crepuscular. It is also said to be
bad-tempered, hissing very loudly and deeply. It will raise the front part of
its body off the ground in a loop and strike aggressively.[2]
E. macmahonii buried in sand.
Eristicophis can appear to sink
down into the sand using a rocking or peristaltic motion. Following
this, it will usually shake and rotate its head along the longitudinal axis to
cover its head, leaving only its snout and eyes free of sand. It is thought
that the enlarged nasorostral scales keep sand from entering the nostrils.[2]
It preys upon small lizards, small rodents, and sometimes birds. Mice are held in the
mouth until dead, or nearly so.[2]
This
species is oviparous, laying up to a dozen
eggs. These hatch after 6–8 weeks, with each hatchling being about
6 inches (15 cm) in total length.[5]
Relatively
little data are available regarding its venom, but it is regarded as a
potentially dangerous species by the U.S. Navy (1991) with venom similar to
that of snakes of the genus Echis.[6] However, a protein
in its venom called eristostatin has been reported
to help in the fight against malignant melanoma.[7]
1.
^ Jump up to:a b c d McDiarmid RW, Campbell JA, Touré T. 1999. Snake Species of
the World: A Taxonomic and Geographic Reference, Volume 1. Washington,
District of Columbia: Herpetologists' League. 511 pp. ISBN 1-893777-00-6 (series). ISBN 1-893777-01-4 (volume).
2.
^ Jump up to:a b c d e f g h i j Mallow D, Ludwig D,
Nilson G. 2003. True Vipers: Natural History and Toxinology of Old
World Vipers. Malabar, Florida: Krieger Publishing Company. 359 pp. ISBN 0-89464-877-2.
4.
Jump up^ Beolens B, Watkins
M, Grayson M. 2011. The Eponym Dictionary of Reptiles. Baltimore:
Johns Hopkins University Press. xiii + 312 pp. ISBN 978-1-4214-0135-5. ("Eristicophis
macmahoni", p. 173).
5.
Jump up^ Mehrtens JM.
1987. Living Snakes of the World in Color. New York: Sterling
Publishers. 480 pp. ISBN 0-8069-6460-X.
6.
Jump up^ U.S. Navy.
1991. Poisonous Snakes of the World. US Govt. New York: Dover
Publications Inc. 203 pp. ISBN 0-486-26629-X.
7.
Jump up^ http://www.economist.com/news/science-and-technology/21569015-snake-venom-being-used-cure-rather-kill-toxic-medicine Drug research:
Toxic medicine
·
Alcock A, Finn F. 1897
("1896"). An Account of the Reptilia collected by Dr. F. P. Maynard,
Captain A. H. McMahon, C.I.E., and the Members of the Afghan-Baluch Boundary
Commission of 1896. Journ. Asiatic Soc. Bengal 65:
550-556 + Plates XI (map) - XV. (Eristicophis macmahonii, n. sp.,
pp. 564–565 + Plate XV).
·
Golay P, Smith HM, Broadley DG, Dixon JR, McCarthy CJ, Rage J-C,
Schätti B, Toriba M. 1993. Endoglyphs and Other Major Venomous Snakes
of the World. A Checklist. Geneva: Azemiops Herpetological Data
Center. 478 pp.
·
Smith MA. 1943. The Fauna of British India,
Ceylon and Burma, Including the Whole of the Indo-Chinese Sub-region. Reptilia
and Amphibia, Vol. III.—Serpentes. London: Secretary of State for
India. (Taylor and Francis, printers). xii + 583 pp. (Genus "Eristocophis" [sic],
p. 492; species "Eristocophis macmahoni" [sic],
pp. 493–494).
///////////
این مار زرد هم در نواحی مرکزی ایران
هست:
مار جعفری. بيشتر دشتها و دامنههاي گرم و بياباني مناطق مرکزي
و جنوبي ايران خالي از سکنه و غير قابل سکونت است و نيز بي آبي و آب و هواي نامساعد
باعث فقير بودن پوشش گياهي و تنوع اندک جانوران شده است اما موجوداتي هم هستند که در
اين نواحي خشن بسر ميبرند. مار جعفري از ساکنين هميشگي اين نواحي بشمار ميرود و از
گذشتههاي دور تاکنون هر کويري را با مار جعفري ميشناختند. هر مسافري به کوير سفر
ميکند، ترس از مار جعفري را فراموش نميکند در حالي که هيچ گاه متوجه اين موضوع نيست
که اين مار جعفري است که از مسافران کوير ميترسد.
مار جعفري با نام علمي Echis carinatus در رده خزندگان
(Reptilia)، زير راسته مارها
(Serpentes) و خانواده افعيها
(Viperidae) طبقهبندي ميشود.
ماري به نسبت کوچک است و 35 تا 90 سانتي متر طول دارد و همچون ديگر افعيها داراي سر
و گردني مشخص است زيرا در بيشتر مارهاي ديگر گردن به طور کامل از سر و بدن مشخص نيست.
همچنين مانند ديگر افعيها مردمك چشم نيز عمودي، پوزه كوتاه و سر پوشيده از فلسهاي
كوچك ولي تيغه دار است. رنگ آميزي متنوعي دارد و نمونههاي ايراني آن به رنگهاي
قهوهاي مايل به خاكستري، زيتوني، خاكستري مايل به زرد با نوارهاي زيگزاگ روشن هستند.
مار جعفري به راحتي از ديگر مارها شناخته ميشود زيرا ويژگي بارز اين گونه، وجود يك
علامت به شكل صليب روي سر است. ناحيه شكمي به رنگ سفيد يا سفيد مايل به زرد است.
در نواحي بياباني يا نيمه بياباني گرم
و خشک يا مرطوب در دشتها، تپههاي رسي يا ماسه اي، دامنهها و كوهپايهها با پوشش
گياهي اندك بوتهاي يا درختچهاي و نيز دهانه چاهها، باغها، خرابهها، گورستانها،
حاشيه مزارع و روستاها ديده ميشود. روزها در زير سنگها و درون حفرههاي زميني، لانه
جوندگان، شكاف سنگها و زير بوتهها پنهان ميشود. به ندرت در نواحي مسکوني يا محلهاي
پر رفت و آمد انسانها ديده ميشود. در نواحي ماسهاي مانند رملها يا تپههاي ماسه
بادي در زير ماسهها پنهان ميشود و مانند افعي شاخدار عربي شبها در حالي که سر را
از زير ماسه بيرون نگه ميدارد به انتظار طعمه خود ميماند. حرکت مار جعفري به روشي
خاص صورت ميگيرد، به اين ترتيب که ترکيبي از حرکت از پهلو و زيگزاگ است. ابتدا سر
را پرتاب ميکند سپس بدن را به همان قسمت ميکشد. روي ماسههاي داغ فقط دو نقطه از
بدن مار جعفري با سطح زمين تماس دارد.
از هنگام غروب تا طلوع آفتاب فعاليت
ميكند. گاهي نيز در روز ديده ميشود. براي شكار از بوتهها يا درختچهها بالا ميرود
يا روي سنگها، زير بوتهها و لبه چشمهها بدون حركت به كمين مينشيند و انواع جوندگان
كوچك، مارمولكها، وزغها و بندپايان بزرگ مانند عقربها، رتيلها و ديگر حشرات
را شكار ميكند. بيشتر جوندگان کوچک را ترجيح ميدهد و براي همين در تاريکي شب در
محل رفت و آمد جوندگان بي حرکت ميماند و به محض عبور يک جونده به سرعت حمله ميکند
و با گزش مرگبار خود آن را شکار ميکند. مارهاي جعفري کوچک معمولاً از بچه موشها و
نوزادان از مارمولک يا حشرات تغذيه ميکنند. مار جعفري در شکار کردن حريص نيست. پس
از شکار و يک غذاي حسابي تمامي طول شب را روي سنگها يا زمينهايي که از آفتاب روز
گرم ماندهاند به حالت چنبره استراحت ميکنند و اين کار را تا چندين شب تکرار ميکند.
اين مار بسيار تنبل و کم تحرک است و به
آرامي و بدون سر و صدا حرکت ميکند. هنگام خطر به دور خود ميپيچد و سر را در ميان
بدن پنهان ميكند و با حركات مارپيچ به صورت عدد هشت لاتين و ماليدن فلسهاي كناري
بدن، صداي مخصوصي توليد ميكند و گهگاه با حملههاي ناگهاني سعي در دور کردن دشمن
ميکند. از پهلو حركت ميكند. در مواقعي که بارانهاي سيل آسا ميبارد و حفرههاي مار
جعفري پر از آب ميشود از پناهگاه خود خارج ميشود و اغلب از بوتهها و درختچهها و
نيز ديوارها و صخرهها بالا ميرود. در اين مواقع است که ميتوان چندين مار جعفري را
روي يک بوته يا درختچه مشاهده کرد.
تخم ـ بچه زا است يعني نوزادها در بدن
مادر از تخم خارج و زنده متولد ميشوند. مادهها در فصل تابستان معمولاً 3 و گاهي تا
20 نوزاد به دنيا ميآورند. نوزادها هنگام تولد حدود 15 سانتيمتر طول دارند و پس از
نخستين پوست اندازي که حدود يک هفته طول ميکشد، قادر به گزيدن و تزريق سم هستند. اغلب
نوزادهاي يک هفتهاي داراي سمي با غلظت بالا و کشنده هستند.
مار جعفري از خطرناكترين مارهاي ايران
است و گزش آن در برخي مواقع منجر به مرگ انسان ميشود. سم اين مار بيشتر بر دستگاه
گردش خون اثر ميگذارد و موجب پارگي رگها و خونريزي داخلي و حتي خونريزي مغزي ميشود
زيرا سم اين مار داراي آثار هموستاتيک است و قادر است فعاليت پلاکتهاي خون را مهار
کند. فردي که توسط مار جعفري گزيده ميشود، ابتدا احساس درد و تورم در ناحيه گزش ميکند
سپس علامت شروع به پيشرفت کرده و تمامي عضو گزيده شده مثلاً دست را تحت تأثير قرار
ميدهد. پس از چند دقيقه تا نيم ساعت، غدد لنفاوي سفت و دردناک ميشوند به طوري که
بزرگ شده و قابل لمس ميشوند. نشانههاي باليني ناشي از گزش اغلب پس از حدود 1 تا
2 ساعت پس از گزش ظهور ميکنند. خونريزي حدود 10 ساعت پس از گزش رخ ميدهد که ابتدا
از لثهها شروع ميشود و کم کم در دستگاه گوارش و نيز دستگاه تناسلي و ادراري ادامه
پيدا ميکند. در مراحل بعدي با خونريزيهاي شديد گوارشي، مخاطي، زيرپوستي، دستگاه ادراري
و تناسلي ادامه مييابد. معمولاً خون فرد مصدوم غيرقابل انعقاد ميشود. تشنج، اختلال
در تکلم و ادراک، خواب آلودگي و در بعضي مواقع امکان شوک و مرگ به دليل خونريزي مغزي
وجود دارد. در برخي مواقع پس از 24 تا 48 ساعت فرد گزيده شده ميميرد.
با اين حال خوشبختانه اين مار از انسانها
فراري است و دور از انسان زندگي ميكند. اگر مار جعفري با انسان روبرو شود هيچ گاه
در مرحله اول اقدام به گزش نميکند. به اين ترتيب که اگر در حال حرکت باشد و متوجه
حضور انسان شود پيش از هر کاري به دنبال يک مخفي گاه ميگردد يا اين که اگر راه فرار
نداشته باشد در جاي خود بي حرکت ميماند و پس از آن که از کنارش دور شديم به آرامي
آن محل را ترک ميکند. اگر در حال چنبره و استراحت باشد و از کنارش عبور کنيم با صدايي
که از خود توليد ميکند به ما ميگويد که «مبادا به من نزديک شويد يا پاي خود را روي
من بگذاريد چرا که من خطرناک هستم». با اين وجود اگر به طرفش برويم به سرعت فرار ميکند
يا در ابتدا به هم ماليدن فلسها و فش و فش کردن و پرتاب سر سعي ميکند اول هشدار بدهد
سپس در نخستين فرصت فرار کند. زماني که بخواهيم آن را صيد کنيم در آن وقت است که با
هدف گزيدن به ما حمله ميکند. پس بهتر است از قلمرو آن دور شويم و خطري متوجه ما نشود.
اين مار آن چنان از انسان دوري ميکند که اگر در يک اتاق با يک مار جعفري چند روز را
سپري کنيم، به هيچ وجه به ما نزديک نميشود و براي ما خطري به وجود نميآورد مگر اين
ما بخواهيم به او آسيبي برسانيم.
مار جعفري در زبان انگليسي و فرانسوي
«افعي فلس اره اي» و در زبان پشتو «فيسي» ميگويند، در عراق به «حية سيد دخيل» معروف
است. از ايران به سمت جنوب شرقي آسيا تا بنگلادش و به سمت شمال شرقي تا ازبكستان و
از شرق تا افغانستان و هند و به طرف جنوب غربي تا عراق و عربستان پراكنده است. در ايران
تاكنون از بيشتر استانهاي مركزي و جنوبي شامل سمنان، قم، خراسان شمالي، خراسان جنوبي،
خراسان رضوي، سيستان و بلوچستان، هرمزگان، كرمان، يزد، اصفهان، بوشهر، فارس، كهگيلويه
و بويراحمد، خوزستان و ايلام گزارش شده است. جمعيت آنها در ايران در حد مطلوب بوده
و از جمعيت بالايي برخوردار است و فقط تخريب زيستگاه آنها را تهديد ميکند. در سالهاي
اخير به سبب صيد بي رويه توسط مارگيرها براي مراكز سرم سازي، كشتن آنها به دليل ترس
و نفرت مردم از اين مار، تخريب زيستگاه توسط چراي دامها، شهرسازي و جاده سازي جمعيت
آنها رو به كاهش است. اين که چرا به اين مار «جعفري» ميگويند هنوز علت اين نامگذاري
به درستي مشخص نيست.
5 زيرگونه از اين گونه تاکنون معرفي و
طبقه بندي شده است که در ايران داراي 2 زيرگونه است. زيرگونه Echis carinatus
multisquamatus Cherlin, 1981 از نواحي شرقي و شمال شرقي ايران گزارش شده و زيرگونه Echis carinatus
sochureki Stemmler, 1969 که از نواحي مرکزي و جنوبي ايران گزارش شده است.
گونه مار جعفري براي نخستين بار توسط يک
طبيعت شناس آلماني به نام Johann Gottlob Schneider در سال 1801 شناسايي و نامگذاري شد.
مار جعفري جزيي از زيست بوم يک منطقه است
و کشتن آن نه فقط از روي ناداني است بلکه يک ضربه آسيب پذير به طبيعت محسوب ميشود.
ديدن اين افعي زيبا در طبيعت بسيار هيجان انگيز و لذت بخش است به شرطي که مزاحم آن
نشويم. اين خزنده زيبا به شدت از انسان ميترسد و هر جا که رفت و آمد انسان کمتر است
زندگي ميکند.
*مرتضي جوهري
////////////
http://www.irandeserts.com/content/%D8%AF%D8%B1%DA%AF%D8%A7%D9%87_%DA%A9%D9%88%DB%8C%D8%B1/%D9%BE%D9%88%D8%B4%D8%B4_%D8%AC%D8%A7%D9%86%D9%88%D8%B1%DB%8C/%D9%BE%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86%D8%AF%D8%A7%D8%B1%D8%A7%D9%86_%D8%A7%D9%8A%D8%B1%D8%A7%D9%86/%D8%B3%D8%A7%DB%8C%D8%B1_%D9%85%D9%82%D8%A7%D9%84%D8%A7%D8%AA_%D8%AF%D8%B1_%D8%A7%D8%B1%D8%AA%D8%A8%D8%A7%D8%B7_%D8%A8%D8%A7_%D9%85%D8%A7%D8%B1%D9%87%D8%A7%DB%8C_%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86/%DA%A9%D9%84%DB%8C%D8%A7%D8%AA%DB%8C_%D8%AF%D8%B1%D8%A8%D8%A7%D9%87_%D9%85%D8%A7%D8%B1%D9%87%D8%A7%DB%8C_%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86.htm
&&&&&&
صمغ
بفتح صاد و سکون میم و غین معجمه و بفتح میم نیز آمده لغت عربی
است بیونانی فوقمینون و بسریانی قاموز و برومی دینون و بفارسی اردو بشیرازی ازدو و
بهندی کوند نامند
ماهیت آن
رطوبتی است که از تنۀ بعضی اشجار تراوش می کند و منجمد و خشک می
کردد و صمغ هر نباتی در طی ذکر آن مذکور شد و می شود و مراد از مطلق آن صمغ عربی است
که از درخت ام غیلان که مغیلان نیز نامند حاصل می کردد و بهترین آن زرد مائل بسفیدی
صاف شفاف براق آنست که چون در آب اندازند و زمانی بماند منتفخ نکردد و تمام آن کداخته
شود و چیزی از ان نماند و کداختۀ آن صاف و چسپنده باشد و چون قطعۀ از ان را در دهان
بکذارند بدندان و کام بچسپد و منتفخ نشود بلکه کداخته کردد
طبیعت آن
در کرمی معتدل و در دوم خشک و جالینوس کرم دانسته
افعال و خواص آن
مغری و ملین صدر و قابض و مقوی معده و امعا و حافظ استخوان و مانع
ریختن مواد بسینه و رافع حدت و نکابت ادویۀ حاده و اسهال صفراوی و جهت درد سینه و سرفه
و قرحۀ رئه و خشونت حلق و قصبۀ رئه و سینه و تصفیۀ صوت و منع انصباب مواد نزلی بسینه
و معین بر اخراج نفث چون قدری از ان را در دهان کذاشته آب کداختۀ آن را اندک اندک بمکند
و فرو برند و یا در حبوب و یا در ادویۀ مناسبه داخل کنند و از دو مثقال تا سه مثقال
آن جهت اسهال و سحج امعا مجرب و بریان آن با روغن کل سرخ قاطع سیلان خون جمیع اعضا
است هوای رحم و بواسیر و حابس اسهال مداومت آن روزی یک مثقال که سوده با یک اوقیه روغن
کاو تازه تا سه روز یا هفت روز بنوشند قاطع نفث الدم و نزف الدم صدر و ریه و سائر اعضای
داخلی سوای رحم و بواسیر مجوب و بدستور با شیر بز تازه دوشیده و طلای آن با سفیدۀ تخم
مرغ جهت سوختکی آتش و قطور آن با کلاب جهت رمد و سلاق و جرب بغایت مفید مضر سفل مصلح
آن کثیرا و کویند کلاب و صندل بدل آن صمغ بادام و حب الآس است
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
///////////
صمغ. [ ص َ ] (ع اِ) چیزی است لزج که از
بعض اشجار حاصل شود. به هندی گوند گویند. به فارسی ژَد نامند. (غیاث اللغات ). شلم
درخت . (منتهی الارب ). در ترجمه صیدنه آرد:
لیث گوید هرچه از درخت ترشح کند و منجمد شود، عرب او را صمغ گوید و به هندوی جیر گویند.
ارجانی گوید: صمغ عربی سرد است در یک درجه و خشک است در دو درجه و قابض است شکم را
و ریش روده را و سرفه را سود دارد. (ترجمه
صیدنه ابوریحان ). ماده لزج که بر ساق و شاخ درخت طراود و چون گرهی برنگ
سفید و یا زرد و یا سرخ و یا سیاه بنددو صمغ عربی از قَرَظ است که آنرا سَلَم گویند.
مولف تحفه آرد: صمغ رطوبت منجمده نباتات است
که از آن تراوش کرده خشک شود و صمغ هر نبات با او مذکور است ومراد از مطلق او صمغ عربی
است که از درخت مغیلان حاصل میشود و بهترین او زرد مایل به سفیدی و سفید صاف براق است
، در گرمی معتدل و در دوم خشک و به اعتقاد جالینوس جمیع صموغ گرم است و قابض و مقوی
معده و امعاءو مانع ریختن مواد به سینه و رافع حدت ادویه و جهت اسهال و سرفه و قرحه ریه و درد سینه و از دو مثقال تا سه مثقال او جهت
سحج مجرب و برشته کرده او با روغن گل قاطع
سیلان خون جمیع اعضاست سوای رحم و بواسیر ومداومت او روزی با یک وقیه روغن گاو تا یک
هفته قاطع سیلان خون است و طلای او با سفیده
تخم مرغ جهت سوختگی آتش و قطور او با گلاب جهت رمد و سلاق و جرب بغایت مفید
و مضر سفل و مصلحش کتیراست . (تحفه حکیم مومن
). شِلِم یا شِلم . (برهان قاطع). اَنگُم :
تن سخت کو نازنینی کند
چو صمغی بود کانگبینی کند.
نظامی .
/////////////
رزین . [ رِ ] (فرانسوی ، اِ) ۞ صمغ. سقز. انگم . (فرهنگ فارسی
معین ). آقای دکتر جنیدی گوید: رزین ها مواد سفت و شکننده ای می باشند که در الکل محلول
و در آب نامحلول هستند و اغلب با خود مقدار کمی اسانس همراه دارند و در صورتی که مقدار
اسانس زیاد باشد بطوری که رزین را در خود حل کند و مایع باشد بنام اولئورزین ۞ نامیده میشود. برخی از رزین هاخود
بخود از گیاه و بعضی در اثر شکاف هایی که بدرخت وارد می آورند خارج شده جریان می یابد.
رزینها بخصوص از اسیدهای مشتق از کربورهای ترپنیک تشکیل شده اند. ازرزین ها رزین ساندراک
و رزین گایاک را به عنوان مثال می توان ذکر کرد. (از کارآموزی داروسازی ص 217). ||
روکش چرخ بعضی از وسایل نقلیه موتوری (دوچرخه
، اتومبیل و غیره ). لاستیک . (فرهنگ فارسی معین ).
////////////
صموغ
جالینوس گوید مجموع صمغها گرم و خشک بود
لیکن بعضی فاضلتر بود و صمغ بشیرازی ازدو خوانند و بپارسی زو گویند
صمغ عربی
بهترین صمغها بود و نیکوترین آنکه صافی
و بیچوب بود و سفید باشد و چون در آب نهند زود گداخته شود و طبیعت آن معتدل بود و
گویند گرم بود و گویند سرد و خشک بود و در وی قبضی بود و جغافی بود باعتدال سرفه گرم
را نافع بود و آواز صافی کند و قوت معده بدهد و اسهال صفراوی را نافع بود و مقدار مأخوذ
از وی دو مثقال بود و خشونت حلق و قصبه شش را نافع بود و حدت ادویه بشکند و اسحق گوید
مضر بود به سفل و مصلح وی کثیرا بود و بدل آن صمغ بادام و حب آلاس و گویند مصلح آن
شراب صندل و گلاب بود
صاحب مخزن الادویه مینویسد: صمغ لغت عربیست
و بیونانی فوقمینون و بسریانی قاموز و برومی دینون و بفارسی ارد و بشیرازی ازدو و بهندی
کوند نامند و صمغ عربی از درخت امغیلان که مغیلان نیز نامند حاصل میگردد
لاتینGUMMI ARABICUM فرانسهGOMME ARABIQUE انگلیسیACACIA GUM -ARABIC
GUM
صمغ اللوز
بهترین آن بود که سفید بود و از درخت جوان
گیرند و طبیعت وی مایل بسردی بود و تر بود صمغ بادام شیرین درد حلق و سرفه و تب دق
را نافع بود و فربهی آورد و صمغ بادام تلخ قابض و مسخن بود و چون بیاشامند نفث دم را
نافع بود و اگر با سرکه بیامیزند بر قوبا که بر ظاهر پوست پیدا شود بمالند زایل کند
و چون با شراب ممزوج کنند و بیاشامند سرفه کهن را نافع بود و سنگ گرده بریزاند و گویند
صمغ بادام مضر بود به سپرز و مصلح آن قند و خشخاش بود و بدل آن صمغ عربی و کثیرا بود
صمغ الاجاص
بهترین صمغ آن بود که از درخت کهن گیرند
و در وی گرمی و خشکی بود و گویند گرم و تر بود درد شش و سینه را نافع
اختیارات بدیعی، ص: 270
بود و چون با شراب بیاشامند سنگ گرده و
مثانه بریزاند و چون با سرکه بیامیزند و بر قوبا کودکان بمالند زایل کند و جراحتها
را باصلاح آورد و چون در چشم کشند روشنائی زیادت کند و چون در سرکه حل کنند و بر بثرها
طلا کنند سودمند بود و اسحق گوید مضر بود به سپرز و مصلح وی قند بود
صمغ السماق
چون در دندان گیرند درد ساکن کند و جراحتها
را نافع بود و اگر شافات کند روشنائی چشم زیادت کند
صمغ المحروث
حلتیث بود و گفته شد
صمغ الدامیثا
نیکوترین آن بود که صافی باشد و مایل بسرخی
باشد و در غایت تیزی و تلخی باشد و مؤلف گوید آن را بشیرازی اووک خوانند و از حدود
شبانکاره خیزد و در هیچ جای دیگر نبود ملطف بود جهت بادهای غلیظ که در معده و امعا
بود و بلغمی که در معده بود لطیف گرداند و بگدازاند و در قوت گویند مانند حلتیث بود
و مؤلف گوید جهت درد دندان استعمال کردن مقدار نیم درم نافع بود و اگر سبب آن از باد
بود بسیار مفید بود
صمغ السداب
گرم بود در سیوم و خشک بود در دویم و بادها
بشکند و ورمهای صلب بگدازاند و ریش چشم را نافع بود چون بران افشانند و خنازیر که در
حلق و شیب بغل بود بگدازاند چون دنکی از وی سعوط کنند و بدل آن دو وزن آن حلتیث بود
صمغ الخطمی
سرد و تر بود و تشنگی را ساکن گرداند و
شکم ببندد و نافع بود جهت مره صفرا
صمغ الجوز الرومی
کهربا است و گفته شود
صمغ الطرثوث
اشق است و گفته شد
صمغ الکثمری
گویند نیکوترین صمغ آمرود آن بود که از
درخت کهن گیرند و طبیعت آن گرم و تر بود درد شش و ریشهای آن را سودمند بود و مقدار
مستعمل از وی دو مثقال بود و گویند مضر بود به سپرز و مصلح وی گل ارمنی بود
صمغ البطم
علک البطم است بپارسی نباست گویند و بشیرازی
کندر طبیعت آن گرم بود محلل و ملطف بود و در خواص و منفعت نزدیک بود به مصطکی
اختیارات بدیعی، ص: 271
صمغ السرو
گرم و خشک بود و در قوت مانند صمغ سداب
بود و صمغ صنوبر و چون بدان سعوط کنند رطوبات دماغ را پاک گرداند و چون بر ریشهای سر
افشانند با گلنار زایل کند مجموع ریشها را همین تأثیر کند
صمغ الصنوبر
راتینج است و گفته شد
صمغ الحرشف
کنگر زرد خوانند و بشیرازی کنگری و آن
تراب القی بود و در کنگر زرد گفته شود
صمغ الزیتون
اسطرک بود و گفته شد و صمغ بری وی از ادویه
قتاله بود و چون در چشم کشند شبکوری و تاریکی چشم زایل کند و بول و حیض براند و چون
بر دندان کرم خورده نهند درد ساکن گرداند و جرب ریششده را سودمند بود و بچه بیندازد
و بدل آن عصاره طراثیث بود و گویند بدل آن شونیز بود
صمغ البلاط
صاحب منهاج گوید بیونانی کیثوفلا خوانند
و معنی آن بفارسی از سنگ ساخته بود و آن چیزی است که از رخام و سنگ میسازند و صاحب
منهاج گوید معدنی بود و مرکب بود از صبر و مر و خونسیاوشان و علک و انزروت و صمغ عربی
هریک جز وی اصل المرجان و زاج هریک نیم جزو کوفته و بیخته با آب صمغ عربی بسرشند و
بر دیواری که گچ سفید کرده باشند بزنند تا خشک شود و هرچند کهنتر گردد بهتر بود و
وی مجفف باشد جراحتها را نافع بود و منع خون وریم بکند و ریشهای تر باصلاح آورد
/////////////
اَنگُم[۱] یا رزین (به انگلیسی: Resin) شیره درختان است که
اغلب در فَصل بهار از شاخهها و تنه درختان خارج میشود.
رزین اصطلاحی است که برای بسپارهای طبیعی
و مصنوعی به کار میرود. منابع طبیعی رزینها، حیوانات، گیاهان و مواد معدنی میباشند.
این بسپارها به سادگی شکل پذیر بوده لیکن دوام کمی دارند. رزینهای رایج عبارتند از
روزین، آسفالت، قیر، کهربا، سندروس، لیگنپین و لاک شیشهای. رزینهای طبیعی اصلاح شده
شامل سلولز و پروتئین میباشند.
صمغهای دارویی ترکیبات هیدروکلوئیدی گیاهی
هستند که بی شکل و نیمه شفاف بوده و به وسیله خراش دادن گیاهان عالی بوجود میآیند
بعضی از هیدرو کلوئیدهای مفید نیز در جنین دانه یا قسمتهای دیگر گیاه به حالت پکتین
وجود دارند که Agar
و Alginو Carageenan مثالهایی از این
نوع میباشند
منابع[ویرایش]
پرش به بالا ↑ واژه مصوب فرهنگستان زبان و ادب
پارسی، دفتر نخست تا چهارم
در
ویکیانبار پروندههایی درباره انگم موجود است.
دادههای کتابخانهای
NDL: 00575139
///////////
قس الصمغ، الرَاتينَج، الراتنج، القلفونة
در عربی:
الصمغ أو الرَاتينَج [1]أو الراتنج (أو
القلفونة) هو إفراز عضوي يحوي المواد الهيدروكربونية من النبات، ولا سيما الأشجار الصنوبرية.
التي تكون قيمتها كبيرة في السوق لمكوناتها الكيميائية واستخداماتها، مثل الورنيش والصمغ،
و بوصفها مصدرا هاما للمواد الخام و للتركيب العضوي، والبخور والعطور. الراتنج الأحفوري
هو مصدر الكهرمان. ويدخل الراتنج أيضاً في مواد طلاء الأظافر.
ويستخدم هذا المصطلح أيضا للمواد المركبة
من خصائص مماثلة. والراتنجات لها تاريخ طويل جدا، وقد ذكرها كل من ثيوفراستوس وبليني
الأكبر الرومانيي واليوناني القدماء، خاصة الأشكال المعروفة باسم اللبان والمر. حيث
كانت تحظى بتقدير كبير من المواد المستخدمة لأغراض كثيرة، وخاصة العطور والبخور في
الشعائر الدينية.
محتويات [أظهر]
أنواع الراتنج[عدل]
هناك ثلاثة أنواع رئيسة من هذه المادة،
فالصمغ الراتنجي يتم إنتاجه بتقطير المادة الراتنجية التي يتمّ جمعها من الأشجار الحيّة،
ويتم الحصول على خام المادة الراتنجية بإحداث شق طولي فيها فيتدفق منها الراتنج، والنوع
الثاني هو الراتنج الخشبي الذي يُستخرج من جذوع الشجر المتبقي بعد القطع باستعمال المذيبات،
أما النوع الثالث فهو الراتنج الكبريتي، ويسمى أيضًا زيت الصنوبر الراتنجي، وهو مُنْتَج
ثانوي يتخلّف عن صناعة لب الخشب.[2]
الاستعمال[عدل]
يستعمل راتنج القلفونة في العديد من الأغراض
الصناعية، وأكثر ما يشيع استخدامه مع كربونات الصوديوم في تغطية الورق بمادة غروية
لمنع امتصاص الورق للرطوبة، كما يستعمل في تحضير الدهانات، والورانيش، والمواد اللاصقة،
والمواد المانعة للتسرب في أغراض العزل، فضلاً عن أحبار الطباعة.
مراجع[عدل]
^ قاموس المورد الحديث لمنير البعلبكي
ود.رمزي البعلبكي دار العلم للملايين لبنان طبعة 2013 ص 986
^ صناعات الدهانات، الكيمياء العربي
طالع أيضاً[عدل]
راتنج بنزوين.
أيقونة بوابةبوابة علم النبات
مشاريع شقيقة في كومنز صور وملفات عن:
راتنج
ضبط استنادي
NDL: 00575139
تصنيفات: بزل الشجرة راتنجات صناعة الورق
منتجات حرجية غير خشبية
//////////
قس کیتیرگه، تیکیرگه، کیکیگگه و قطران
(طبی) در آذری:
کیتیرگه، تیکیرگه، کیکیگگه، تیتیرجک غالباً
یاز فصلینده آغاجلارین دال-بوداق لاریندان چیخان شیرهدیر. کیتیرگهلر کیمیایی ترکیبینه
گؤره کربونلو و هیدروژنلی اولورلار آما اوکسیژن و اَزوتو قبول ائتمییرلر. کیتیرگهدن
کاغاذلارین یاپیشدیریلماسی و پیلاستیک صنعتلرینده یوموشالتماق اۆچون ایشلنیلیر.
Qətran (təbii) - bir çox bitkilərdə normal və ya pataloji proseslər nəticəsində əmələ gələn
ayrılmalar olub, havada donur. O, əsasən qızdırıldıqda əriyən, alovla qaynayan,
suda həll olunmayan amorf şəkilli kütlə halında olur. Qətranların çox hissəsi
spirt və efirdə asanlıqla həll olur və müxtəlif rəngsiz və iysiz maddəyə
çevrilir. Qətranalar kimyəvi tərkibinə görə karbonlu və hidrogenli olur, amma
oksigen və azotu qəbul etmir. Qətran turşusu və trepenlər formal olaraq eyni kimyəvi əsasdan ibarətdir.
Trepenlər və trepenoidlərə tez-tez yağ turşusu ilə birləşmə şəklində tropik
regionlarda iynəli ağaclarda rast gəlinir. Sənaye üçün lazımlı trepen və qətran
vericiləri kimi böcəklərdir. Burada qətranın miqdarı 2-10% təşkil edir. Daha
sonra ən çox qətran ağacların köklərində olur. Bu qətranlar ya ağacı kəsməklə,
ya ağac və ya kökünün ekstraksiyası ilə, ya da sellülozanın hazırlanması zamanı
əmələ gələn əlavə maddə kimi əldə olunur. Bu yolla alınmış təbii qətran su
buxarı ilə destilisya olunmaqla terpenlərdən təmizlənir. Qətranın yağ
turşusundan ayrılması da destillisiya üsulu ilə aparılır. Qətran və yağ
turşusunun alınması alkaik ayırma üsulu ilə məhdudlaşır. Qaynatmada yaranan məhlulun
buxarlandırılması zamanı onlar natrium sabunu kimi suyun üstünə çıxır, oradan
qaşıqlanaraq götürülür, təmizlənir və qətran və yağ turşusuna ayrılır. Təbii qətrandan
kağızların yapışdırlması, plastik kütlə sənayesində yumşaldıcı kimi istifadə
olunur.
//////////
قس رزین در باسای اندونزی:
Resin adalah
eksudat (getah) yang dikeluarkan oleh banyak jenis tetumbuhan, terutama oleh jenis-jenis pohon runjung (konifer).
Getah ini biasanya membeku, lambat atau segera, dan membentuk massa yang keras
dan, sedikit banyak, transparan. Resin dipakai orang terutama sebagai
bahan pernis, perekat, pelapis makanan (agar mengilat), bahan campuran dupa dan parfum, serta sebagai sumber bahan mentah bagi bahan-bahan organik
olahan. Resin telah digunakan orang sejak zaman purba, sebagaimana yang dicatat
oleh Theophrastus dari Yunani dan Plinius dari Romawi kuna.[1]
//////////
قس شَغَف در عبری:
שרף הוא חומר נוזלי היוצא מן העץ, הנוצר מהטרפן המחומצן של השמנים הנדיפים בצמחים. השרף אינו מסיס במים אך
מסיס בכוהלואתר.
//////////
قس اسمولا در ازبکی:
Smola
(rus.) — yuqori molekulali organik birikma. Amorflilik, isitilganda astasekin
yumshashi, eritilganda yopishqoq xrlga kelishi, organik erituvchilarda eriganda
parda hosil qilishi va suvda erimasligi koʻpchilik S.larning tavsifli
xossalaridandir. S. tabiiy va sintetik S.ga boʻlinadi. Kanifol, dammara, kopal,
sandarak, kahrabo va bitumlar tabiiy S.ga kiradi. Ilgari tabiiy S. lok, yelim,
qogʻoz, grammofon plastinkalari va boshqa i.ch.da keng qoʻllangan. Hozirgi
zamonaviy sanoatda tabiiy S. oʻrnini istiqbollisintetik S. egallamoqda.
Fenolformaldegid, polivinilxlorid, karbolid, melaminformaldegid, poliamid va
boshqa S. sintetik S.ga taalluqlidir. Sintetik S. plastmassa, lok, yelim, sintetik
tola, plyonka, elektr izolyasiya materiallari, organik shisha va boshqa olishda
ishlatiladi.
///////////
قس جوگن در پنجابی:
جوگن توں مراد بوٹیاں خاص طور تے پائن رکھ توں خارج ہون آلا ہائیڈروکاربن اے۔ انو زیادا تر چپکن آلے کیمیائی مادے( وارنش، ربڑ، گوند) بنان لئی استعمال کیتا
جاندا اے۔
///////////
قس رچین در ترکی استانبولی:
Reçine,
katı ya da yarı akışkan, billurlaştırılması güç, suda çözünmeyen, organik
çözücülerde çözünen, ısıtılınca yumuşayan ve eriyen madde.
Reçineler,
bitkilerde bir yağ içerisinde erimiş halde veya zamklarla birlikte bulunurlar.
Çamgiller, baklagiller, maydanozgiller gibi familyalarda reçine taşıyan
bitkiler çoktur. Bu bitkilerde yağ ve zamklarla birlikte bulunan reçineler
salgı kanallarında toplanır. Bitkilerde salgı kanalları tabii olarak bulunduğu
gibi, patolojik bir olay veya her yaralanma neticesinde meydana gelir.
Reçinesi, hücrelerinde veya salgı tüylerinde toplanan bitkiler de vardır.
///////////
Resin
From Wikipedia, the free encyclopedia
Insect trapped in resin
In polymer chemistry and materials science, resin is
a "solid or highly viscous substance" of plant or synthetic origin
that is typically convertible into polymers.[1] They are often mixtures of organic compounds, principally terpenes. Many plants, particularly woody plants,
produce resin in response to injury. The resin acts as a bandage protecting the
plant from invading insects and pathogens.[2]…
Resin
dripping from an almond tree
Plant resins have a
very long history that was documented in ancient
Greece by Theophrastus, in ancient Rome by Pliny
the Elder, and especially in the
resins known as frankincense and myrrh, prized in ancient
Egypt.[9] These were highly prized substances, and
required as incense in some religious rites.
The word resin comes
from French resine, from Latin resina "resin",
which either derives from or is a cognate of the Greek ῥητίνη rhētinē "resin
of the pine", of unknown earlier origin, though probably non-Indo-European.[10][11]
The word
"resin" has been applied in the modern world to nearly any component
of a liquid that will set into a hard lacquer or enamel-like finish. An example is nail polish.
Certain "casting resins" and synthetic
resins (such as epoxy
resin) have also been given
the name "resin."
Some resins when soft
are known as 'oleoresins', and when containing benzoic
acid or cinnamic
acid they are called
balsams. Oleoresins are naturally occurring mixtures of an oil and a resin;
they can be extracted from various plants. Other resinous products in their
natural condition are a mix with gum or mucilaginous substances and known
as gum resins. Several natural resins are used as
ingredients in perfumes, e.g., balsams of Peru and tolu, elemi, styrax, and
certain turpentines.[5]
https://en.wikipedia.org/wiki/Resin