غزل شماره ۳۶۷
۱- | گر چه ما بندگان پادشهیم |
پادشاهان مُلک صبح گهیم | |
۲- | گنج در آستین و کیسه تهی |
جام گیتی نما و خاک رهیم | |
۳- | هوشیار حضور و مست غرور |
بحر توحید و غرقه گنهیم | |
۴- | شاهد بخت چون کرشمه کند |
ماش آیینه رُخ چو مهیم | |
۵- | شاه بیدار بخت را هر شب |
ما نگهبان افسر و کُلهیم | |
۶- | گو غنیمت شمار همّت ما |
که تو در خواب و ما به دیده گهیم | |
۷- | شاه منصور واقف است که ما |
روی همّت به هر کجا که نهیم | |
۸- | دشمنان را ز خون کفن سازیم |
دوستان را قبای فتح دهیم | |
۹- | رنگ تزویر پیش ما نبود |
شیر سرخیم و افعی سیهیم | |
۱۰- | وام حافظ بگو که باز دهند |
کرده یی اعتراف و ما گُوَهیم | |
معاني لغت غزل (۳۶۷)
صبحگه: صبح گاه، اوقات صبح.
ملك صبحگه: كشور صبح، كنايه از اوقات سحرگاهان تا طلوع خورشيد.
گنج در آستين: گنج و پول در آستين داشتن، در گذشته به جاي جيب پول را در آستين نگه مي داشته اند، كنايه از فضايل و كمالات نهاني.
جام گيتي نما: جام جهان نما، جام جمشيد يا كيخسرو كه با نگاه در آن ۷ كشور خود را در آن مي ديد.
هوشيار حضور: مراقب حضور، و در اصطلاح صوفيه: غفلت از خلق و حضور قلبي به حق به وسيله استيلاي ذكر حق بر دل.
بحر توحيد: درياي توحيد، كنايه از اعتقاد عميق و بي حدّ و پايان به يگانگي خداي يكتا.
شاهد بخت: (اضافه تشبيهي) بخت به معشوق زيبا رو تشبيه شده.
شاهد بخت چون كرشمه كند: هرگاه عروس بخت ناز و غمزه كند.
ماش آيينه رخِ چو مهيم: ما آيينه رخ چو ماهش هستيم، ما به مانند آيينه يي در برابر چهره زيباي او بوده و آيينه دار طلعت اوييم.
افسر: تاج.
كُله: كلاه، كلاه شاهانه كه در حكم تاج است.
ديده گه: ديدگاه، جايگاه نگهباني نگهبان.
روي همت: (اضافه تشبيهي) همت به روي تشبيه شده.
تزوير: دورويي، حيله، ريا.
وام: قرض، دين.
اعتراف: اقرار.
گُوَهيم: گواهيم، شاهديم.
معاني ابيات غزل (۳۶۷)
(۱) هر چند ما از رعاياي پادشاه هستيم ولي از پادشاهان كشور بامدادي و سحرخيزي بشمار مي رويم.
(۲) گنج (معرفت) در آستين ما و كيسه ما (از مال دنيا) خالي است. دل ما جام جهان نما است و ما افتاده و خاكساريم.
(۳) ما آگاهانه در حضور دوست مراقب و هوشيارانه نسبت به خالق، حضور قلب داشته و از اين بابت از غرور سرمستيم. به سبب حضور قلب به مانند درياي توحيد و از لحاظ مست غرور بودن در درياي گناه غرقه ايم.
(۴) هرگاه عروس بخت به جلوه گري درآيد در ما كه به مانند آينه پيش روي اوييم منعكس مي شود.
(۵) ما در تمام شب ها پاسدار و نگهبان تاج و كلاه شاه نيك بخت هستيم.
(۶) به شاه بگو كه از دعاي شبانگاهي ما غافل مباش آنگاه كه تو در خوابي و ما در ديدگاه به پاسداري مشغوليم.
(۷) شاه منصور آگاه است كه ما روي اراده و عنايت خود را بر هر سو كه بگردانيم …
(۸) با دشمنان چنان كنيم كه در خون خود پوشيده شوند و به دوستان لباس فتح و پيروزي بپوشانيم.
(۹) دو رنگي و دو رويي پيش ما نيست ما مانند شير سرخ و افعي سياه، يك رنگيم
(۱۰) بگو كه قرضي را كه به حافظ داري باز پس بدهند و ما شاهد هستيم كه به وامداري خود اعتراف كرده يي.
شرح ابيات غزل (۳۶۷)
وزن غزل: فاعلاتن مفاعلن فعلات
بحر غزل: خفيف مسدّس مخبون مقصور
٭
اين غزل به سبب ايهامات و كنايات آن مي تواند ما را به عمق انديشه و روحيه و صفات حافظ نزديك سازد.
دكتر همايونفرخ درباره اين غزل عقيده دارند كه در زمان شاه منصور به سبب كسر بودجه مبلغ وظيفه ماهيانه ايادي و كارگزاران دستگاه حكومتي به نصف تقليل داده شده و عده يي از وظيفه بگيران متوسل به حافظ شده تا در رفع اين مشكل برآيد و حافظ اين غزل را سروده و با اشاراتي كه در آن منظور داشته نظر شاه را عوض كرده و در نتيجه ميزان وظيفه مستمري بگيران نه تنها كسر بلكه اضافه مي شود.
مفاد ابيات غزل نيز اين نظريه را تأييد مي كند و آنچه مهم است اين كه چرا وظيفه بگيران حافظ را به سركردگي خود انتخاب و به او متوسل شده اند؟ چرا حافظ با قبول اين درخواست چنين شجاعانه و با غرور تمام درخواست را مطرح مي كند و چرا و به چه دليل اين درخواست مورد اجابت واقع مي شود؟ حال بر فرض كه نظريه دكتر همايونفرخ و تجمع و توسل وظيفه بگيران هم وارد نباشد مفاد غزل بهترين دليل بر اين است كه حافظ به اين اقدام دست يازيده و موفق شده است.
بهتر است نظري به اين مفاد ظاهري ابيات و منظور واقعي شاعر بيندازيم تا به خصوصيات اخلاقي شاعر پي ببريم.
حافظ در مطلع غزل با ضمير (ما) كه دلالت بر جماعتي است سخن را شروع مي كند و مي فرمايد ما عارفان و خدمتگزاران دولتي هرچند به ظاهر از رعاياي پادشاه به حساب مي آييم ليكن هركدام از ما به سبب اينكه در اوقات سحر با خداي خود راز و نياز داريم و به او تقرّب مي جوييم براي خود پادشاهي هستيم و در واقع حال ما به آن كسي مي ماند كه نقدينه و كيسه زر معرفت در آستين خود دارد اما كيسه ظاهري او از سيم و زر خالي است بنابراين ما در بطن به مانند جام جم جهان ببینم و در ظاهر به مانند خاك راه خاكسار. آنگاه در بيت سوم جماعت كارگزاران حكومتي را چنين معرفي كرده مي گويد جماعت ما مراقب حضور و مست غروريم. معناي ظاهري اين عبارت اين است كه ما از اينكه كارمندان دستگاه دولتي هستيم به اين امر افتخار مي كنيم اما در مصراع دوم عبارت غرقه گنهيم به ما اين ايهام را تفهيم مي كند كه شاعر مي خواهد به شاه وقت بگويد كه ما از لحاظ اينكه بايستي صد در صد نسبت به خالق متعال حضور قلب داشته و از غير بپردازيم احساس شرمندگي مي كنيم به اين معنا كه در ظاهر به درياي توحيد مي مانيم اما از آنجا كه هم خدا و هم خرما را طلب كرده ايم در درياي گناه غوطه ور شده ايم. ايهام اين بيت از شديدترين توهين هايي است كه يك شاعر مي تواند به سلطاني روا دارد، اما حافظ با آوردن اين مطلب شاه وقت را متنبه مي كند و اين نيست مگر آنكه گوينده اين مطلب آنچنان در مقام بالاي بي نيازي و علوّ مرتبه عرفاني باشد كه شاه به گفته او ايمان واقعي داشته باشد.
آنگاه حافظ به شاه چنين تفهيم مي كند كه دعاهاي شبانه ماست كه سبب حفظ تاج و تخت تو مي شود و در واقع ما به مانند نگهبان و پاسداري هر شب به حراست تو مشغوليم. اين معناي ظاهري شعر، ايهام آن را نيز پشتيباني مي كند و آن اشاره به وظيفه ظاهري كارهاي اداري كارگزاران است كه در حفظ قدرت او انجام وظيفه مي كنند و اين توضيحات دليل قوي و محكمي است كه حافظ يكي از سركردگان كارمندان دستگاه حكومتي بوده و بتدريج همقطاران و همفكران خود را در دستگاه حكومت آل مظفر گمارده و از لحاظ كار اداري قدرتي محسوب مي شده است و به همين دليل همقطاران او بنا به عقيده دكتر همايونفرخ به او متوسل شده و او را واسطه خود قرارداده اند و چنانكه مشاهده مي شود شاعر در بيت مقطع به شاه گوشزد مي كند كه دربارهِ تعهدات تو نسبت به كارمندان اينك وقت آن رسيده است كه در پرداخت آن تسريع گردد.
شهامت و شجاعت حافظ در اين غزل در مفاد ابيات هفتم و هشتم آشكار مي شود آنجا كه به شاه هشدار مي دهد و مي گويد شما بهتر از همه مي داني كه دار و دسته ما درويشان خدمتگزار با هر كس موافق و همراه باشيم دشمنان او را معدوم و دوستان او را پيروز مي گردانيم. اين چنين سخن گفتن از يك كارمند عادي بعيد است مگر اينكه گوينده آن در مقام عرفان و شخصيت اجتماعي داراي مقام و مرتبه يي بس بالا را داشته باشد و ما از اينجا مي توانيم حدس بزنيم كه اين مفاد لاف و گزاف نيست بلكه قدرتي در پشت آن نهفته است و احترام و مماشات شاهاني مانند شاه شجاع و ديگران و ملاحظات وزيراني مانند تورانشاه به خاطر همين مقام عرفاني و شخصيت ذاتي حافظ عارف و سخن پرداز است.